بازگشت به خانه  |   فهرست مقالات سايت   |    فهرست نام نويسندگان

چهارشنبه 30 تير  1389 ـ  21 جولای 2010

 

گسست از کمپین: با دست‌های پاک کاملاً آلوده، یا تلاش برای بازگشت؟

امیر یعقوبعلی

تنها یک سال از خرداد عجیب و غریب ۸۸ گذشته است. خردادی که جا می ماندیم از وقایع و حوادث، از راهپیمایی ها و نشست ها، شعارها و شلوغی ها. خردادی که بغض تهران در آن ترکید و تبدیل شد به انبوهی از رخدادهای شادِ سیاسی – و این هم نشینی شادی و سیاست چه قدر برای ما نامانوس بود - . آنجا که مردم فهمیدند خیابان تنها معبری برای از کنار هم گذشتن نیست. می‌توان مکث کرد. می‌توان در آن ایستاد و صحبت کرد و نترسید، فریاد زد و فرار نکرد، و حتی شادی کرد.

درس‌های خرداد ۸۸ بسیار بودند، که تلخ کامی روزهای پایانی گرد خاکستری رنگی بر آن پاشیدند و بسیاری از ما فراموش کردند که در آن خیابان‌ها چه دیدند.

اما بگذارید با یک خاطره ی خیابانی شروع کنیم. از خاطره ی روزی که شنیدیم گروهی از حامیان کروبی خیابان ولیعصر را پایین می‌آیند با شعار «حجاب اختیاری» و این برای مایی که از همان خیابان‌ها با لکنت رد می‌شدیم که مبادا کسی پیش پایمان سبز شود و از سر و وضع و شکل و لباسمان ایراد بگیرد و توضیح بخواهد باورپذیر نبود. برای ما عادت کرده ها به «انضباط اجتماعی» خبر شعار «حجاب اختیاری» مثل بمب ترکید. یک‌جور گیجی بر ما مستولی شده بود. خوشحال از طرح حقی، آن هم با فریاد جمعی در خیابان ها، و مردد از آنکه چرا فقط حامیان کروبی که به وضوح آن روزها کمتر از سبزها بودندُُُُُُ چنین فریادی کشیده بودند؟

سؤال مان همان روزها پاسخ خودش را یافت. وقتی که خودمان را در میان جمعیت انبوه سبزها یافتیم، با همان شعارهای ساده‌ی همیشگی؛ از «احمدی بای بای» تا بحر طویل لمپن گونه‌ی «ایول ایوله، موسوی سره...». جمعیت در مقابل هر شعار جدی که خواستی را مطرح می‌کرد مقاومت می کرد. بخشی از دانشجویان حاضر در جمعیت، در نزدیکی های میدان ونک تلاش کردند تا در حلقه‌ی سبزها شعار «نه تو سری، نه روسری» سر دهند. واکنش‌ها عجیب بود. برخی سکوت کردند و با بُهت تنها نظاره‌گر شدند و گروهی صدایشان درآمد که این شعارها چیست؟ و از قضا این گروه نه زنان و مردان مذهبی شکل طرفدار موسوی که دقیقاً همان سوژه های شکار ون های پلیس بودند. همان دخترکان به زعم دولت بدحجاب.

شعاردهندگان از خیر ادامه‌ی شعار گذشتند، و نوای «دولت سیب زمینی نمی خواهیم» و … دوباره ولیعصر را فراگرفت. چه اتفاقی افتاده بود؟ همان‌هایی که هدف مستقیم طرح های کنترل حجاب در دولت نهم بودند، همان‌ها که همیشه از فشارهای حاکمیت در زمینه‌ی پوشش می نالیدند، ترجیح داده بودند از خیر طرح شعاری مبتنی بر خواست حجاب اختیاری بگذرند، و جای دیگری را نشانه بگیرند. اما چرا؟

 

مقاومت در برابر نقد مبتذل

از آغاز به کار کمپین یک میلیون امضا، گروهی که خود را منتقدان این حرکت می دانستند، با مجموعه از القاب تلاش کردند کمپین یک میلیون امضا را یک حرکت سطحی نشان دهند. این انتقادها در دو سطح به کمپین یک میلیون امضا وارد می شد؛

یک – کمپین مسائل و مشکلات تمامی زنان جامعه ایران را نمایندگی نمی کند. و در‌واقع این کمپین، کمپین دفاع از حقوق برخی از زنان است.

دو – کمپین حتی برای رسیدن به همین هدف، مسیری درست را در پیش نگرفته است.

گروه اول با نقدی مبتنی بر نقد «اهداف» کمپین ، آن را یک حرکت رفرمیستی برای احقاق حقوق بخشی از زنان – زنان بورژوا – می دانست. این گروه بر آن بود که تغییر قوانین تبعیض آمیز علیه زنان در یک کلیت تبعیض آمیز، که در آن سرکوب و استثمار توامان اتفاق می افتد، تغییری سطحی است و زندگی واقعی مردم را تغییر نمی دهد. تأکید بر اهمیت نداشتن تغییر این قوانین در زندگی بخش فرودست زنان، توجه نکردن به مسائلی از جمله دستمزد برابر در مقابل کار برابر برای زنان، توجه نکردن به قانون موقت کار و نقش آن در زندگی زنان کارگر و نقدهایی از این دست مشخصه منتقدانی بود که «کمپین» را کافی نمی دانستند.

گروه دوم فارغ از آنکه کمپین چه چیزی را هدف قرار داده است، معتقد بودند توسل جستن به حاکمیت در مسیر کمپین کاری است اشتباه. این گروه معتقد بودند چانه زنی تغییری اجتماعی را در پی نخواهد داشت. این دسته از منتقدان با چشم بستن بر مسیری که کمپین می پیماید، و خلاصه کردن آن در تغییر قوانین از طریق مجلس ایران و به واسطه ی امضاهای جمع آوری شده، کمپین را به آنچه در انتهای آن اتفاق می‌افتاد تقلیل داده و با رد آن کل پروژه ی کمپین را رد می کردند.

در مقابل هر دو گروه فوق، فعالان کمپین همواره تلاش داشتند تا با تأکید بر منش «اجتماعی» حرکت خود، آن را نه معطوف به نتیجه ی قانونی ای که محتمل بود در نهایت به دست بیاید که مبتنی بر تغییر در نگرش اجتماعی آحاد مردم معرفی کنند.

فعالان کمپین بر آن بودند که به منتقدان نشان دهند که آنچه در کمپین یک میلیون امضا مورد توجه است خود «وسیله» و «مسیری» است که قوانین از رهگذر آن تغییر می کنند. آنان تأکید خود را بر برخورد چهره به چهره با مردم، ایجاد فضای گفتگویی در رابطه با قوانین تبعیض آمیز و در نهایت ایجاد فشار اجتماعی لازم در جامعه برای تغییر این قوانین گذاشته بودند. بدین ترتیب کمپین از سوی فعالان آن، حرکتی جمعی برای آشنا کردن مردم با حقوق فراموش شده شان، و تلاش برای تغییر این قوانین از طریق فشار اجتماعی حاصل از این آگاهی معرفی می شد.

 

آنچه تغییر کرد و آنچه بر جای ماند

اگر بپذیریم که از 22 خرداد 88 تا 22 خرداد 89 جامعه ایران بزرگترین و مهم‌ترین رخدادهای سیاسی- اجتماعی دو دهه گذشته را از سر گذرانده است و اگر بتوانیم نشان دهیم که این رخدادها توانسته تا حدی خطوط سیاسی را جا به جا کند، بر وضعیت اجتماعی مردم تأثیر بگذارد و در نهایت سپهر زندگی ایرانیان را دچار تغییراتی اساسی کرده باشد، می‌توانیم از «تغییر وضعیت» سخن بگوییم. تغییر در وضعیتی که کمپین هم در آن شل گرفته و تاکنون پیش رفته است.

چنین تغییر بزرگی، که توانسته دیدگاه‌های ایرانیان را نسبت به آنچه در پیرامون شان رخ می‌دهد را تغییر دهد، توانسته بخش‌هایی از نیروهای مخالف حاکمیت که همواره در روبروی هم ایستاده بودند را در کنار هم قرار بدهد و در نهایت از خواست های مشخص جمع بزرگی از مردم سخن بگوید که یک‌کاسه شده و به شکل یک مقوله جمعی در حال پیگیری است، بدون شک بر کمپین یک میلیون امضا به طور جزء و جنبش زنان به طور کل تأثیر گذاشته است.

به عبارت دیگر اگر الگوی کمپین یک میلیون امضا را مورد واکاوی قرار دهیم متوجه می‌شویم که کمپین از یک سو به واسطه ابزارهایش، در ارتباط با جامعه و مردم است و از سوی دیگر به واسطه خواست و هدفی که دنبال می کند، ناچار است رو به حاکمیت حرکت کند.

اگر بپذیریم که در یک سال گذشته – اگر نگوییم در طی ۵ سال گذشته – چینش نیروها در سطوح مختلف حاکمیت دچار تحول و تغییر شده است و در طرف مقابل جامعه‌ی ایران با تغییر نگرش اش نسبت به ساختار حاکمیت، بدان بی اعتمادتر شده و با سرکوب خواست هایش از سوی حاکمیت، خواست ها و رفتارهایش در امتداد طلب آن خواست ها تغییر کرده است، باید بپذیریم که نمی‌توان همان اهداف قدیم را از طریق همان وسایل دنبال کرد.

به بیان دیگر، هر دو وجه معادله‌ی تغییر قوانین تبعیض آمیز علیه زنان در ایران، دچار تغییراتی اساسی شده است؛ نه مردمی که ما به سراغ آنان می‌رویم همان مردم سال‌های پیشین اند و نه حاکمیتی که روی سخن ما با آن است همان حاکمیت پیشین. از یک سو خواست بخش‌های بزرگی از مردم، دچار دگردیسی شده، عمق یافته و به واسطه‌ حضور مردم در خیابان و سرکوب عریان آن «تندتر» گشته است. از دیگر سو حاکمیت به واسطه وحشت از مواجه شدن با مطالبات فراوانی که بر هم انباشت گشته، کم‌تر از خود انعطاف بروز می‌دهد و در مقابل حتی رویکردی هجومی را آغاز کرده است. این را به سادگی می‌توان در سیاست‌های جدید حکومتی پیرامون حجاب، تفکیک جنسیتی و … -که از قضا با تمرکز بر زنان هم صورت می‌گیرد – یافت.

 

تمنای قانون در دولت قانون گریز

مسأله ی مهمی که در کانون انتخابات ریاست جمهوری از سوی اصلاح طلبان مطرح می‌شد، حالا برای ما به شکل دیگری رخ می نماید. اصلاح طلبان در تمام طول انتخابات با تذکر احتمال وقوع تخلف انتخاباتی، یک گزاره ی ساده را مطرح می کردند؛ چنانچه انتخابات مهندسی شود، و یک فرد خاص از صندوق آرا بیرون کشیده شود، دیگر چگونه می‌توان اعتماد عمومی را به مشارکت سیاسی جلب کرد؟

حالا همان سؤال به نوعی دیگر برای ما فعالان کمپین یک میلیون امضا پیش کشیده شده است؛ در سیستمی که طی یک سال گذشته به «فریبکاری»، «دروغ»، «فساد» و از همه مهم‌تر «قانون گریزی» متهم شده است. تغییر قوانین دیگر چگونه می‌تواند واجد معنا باشد؟ و در‌واقع چگونه می‌توان اعتماد عمومی را برای مشارکت اجتماعی در طرحی که مبتنی بر قانون استُ در یک سیستم بی قانون جلب کرد؟

آنچه چالش اصلی کمپین یک میلیون امضا در شرایط کنونی است، دقیقاً همین نکته است؛ اینکه چگونه می‌توان مردم را راضی به مشارکت در طرحی کرد که پایانی چنین نامشخص دارد؟

 

گسست از اهداف، در ستایش از ابزارها

آنچه از کمپین همچنان قابل دفاع است کدام بخش است؟ اهداف کمپین یک میلیون امضا یا وسایلی که کمپین ابداع کرد و در اختیار جنبش زنان و حتی سایر جنبش های اجتماعی در ایران گذاشت؟

شاید حتی بهتر باشد که سؤال را با دیدی کاملاً کارکردگرایانه مطرح کرد؛ کدام یک از این دو همچنان می‌توانند کارآمد باشند؟

پاسخ به این سؤال، به طرزی عجیب، ریشه در گذشته دارد. کمپین در کدام بخش‌ها توانست موفق شود و در کدام بخش‌ها هنوز نتوانسته اهدافش را پیاده کند؟

در مورد هدف اگر چه کمپینی ها می توانستند لزوم تغییر قوانین را توجیه کنند، اما نمی توانستند نشان دهند که آیا چنین امری از سوی حاکمیت پذیرفته می‌شود و این تغییر اتفاق می‌افتد یا خیر. آن‌ها می توانستند به خوبی نشان دهند که این قوانین در زندگی روزمره زنان ایرانی نقش مهمی را بازی می‌کند و در‌واقع سلطه مردسالاری در خانواده و جامعه به واسطه ی این قوانین است که تضمین شده و بی هیچ نگرانی عمل می کند. کمپینی ها همواره در پاسخ به نقدی که کمپین را به تقلیل معضلات زنان به مسأله حقوقی متهم می کرد، به این موضوع اشاره می‌کردند که فارغ از آنکه ریشه ی معضلات زنان در چیست، آنچه جایگاه زنان را در خانواده و جامعه همچنان فرودست نگه می‌دارد و تضمینی است بر سلطه ی مردسالاری بر همه ی حیطه های زندگی زنان، همین وجود قوانین تبعیض آمیز است. کمپینی ها می توانستند ضرورت هدفی که درصددش بودند را ثابت کنند، و همزمان نمی توانستند ثابت کنند که این مسیر می‌تواند بدان منجر شود، چرا که در طرف مقابل حاکمیتی بود که کمترین انعطافی از خود نشان نمی داد. در این مورد حق با کسانی بود که بر این گمان بودند که مهم این نیست که ما اصلاح طلب باشیم، مهم‌تر از این مسأله میزان اصلاح پذیری طرف مقابل است.

آنچه از کمپین یک میلیون امضا همچنان قابل نجات است، نه آن چیزی که در آن موفق شده، بلکه دقیقاً همان نقطه‌ای است که کمپین در آن ناموفق بوده است. آنچه کمپین همچنان می‌تواند از خود بر جای بگذارد و آنچه می‌تواند ادامه یابد، فارغ از رؤیای تغییر قوانین تبعیض آمیز، دقیقاً همان نقطه ی مغفول کمپین است. همانی که از ابتدا هدف واقعی آن بود و به واسطه فشارها و سرکوب مداوم هر روز کمرنگ تر و کمرنگ تر شد همان سویه مردمی کمپین یک میلیون امضاست. همان برخورد چهره به چهره با مردم عادی است. همانی که از ابتدا یگانه ابزار ما برای دفاع از کمپین در مقابل انتقادها بود. همان که مدام مدعی اش می‌شدیم؛ «کمپین می‌کوشد قانونی که در جامعه ساری و جاری است را تغییر دهد. نه مشتی کاغذ پاره را. نه قوانینی که قاضی با علم اش می‌تواند همه‌شان را به پشیزی هم نگیرد. »

آنچه کمپین می‌تواند نجات دهد، همان میل به نوشتن قانون مردم است. میل به بی‌اعتنایی به قانون مردسالاری که از عرف جامعه هم عقب تر است. میل به بی قانونی، وقتی قانون نابرابر است. وقتی قانون برای ما نیست و به کار ما نمی آید. آنچه در کمپین زنده است و نفس می‌کشد همین روایت هر روزه از رنج زنانی است که اسیر و قربانی قانون نابرابرند، و تولید امید و توانایی تغییر این قوانین، یا دست کم مقاومت در مقابل آنان و جلوگیری از بازتولیدشان. تا زمانی که «اصلاح» چیزی که اصلاح ناپذیر است، میسر نیست، بگانه چیزی که می‌توان اصلاح کرد همین دیدگاه همیشه منتظر مردمی است که به قانونی که آرزویش را دارند عمل نمی‌کنند و طلبش نمی کنند. کمپین یک میلیون امضا، می‌تواند کمپین میلیون‌ها زنی باشد که دیگر با قانون نابرابر ازدواج نمی کنند، با قانون نابرابر بچه‌دار نمی‌شوند و به قانون نابرابر رجوع نمی کنند.

بگذارید یک بار دیگر به روزهای اعتراضات خیابانی و مسأله ای که پیش تر بدان اشاره کردیم برگردیم، به زمانی که زنان ایرانی می توانستند در خیابان‌ها شعارها و مطالباتشان را فریاد بزنند و نزدند.

چرا زنان و دخترانی که بزرگترین نیروی اجتماعی حوادث اخیر بودند، فارغ از سویه های جنسیتی شان در خیابان حاضر شدند. گروهی شاید بخواهند این را با «سیاست» در معنای عام آن گره بزنند، آن را ارج نهند و مثبت بپندارند، اما برای فعالان حقوق زنان این مسأله همچنان حائز اهمیت است که چرا زنان خیابان‌ها را فتح کردند اما بدون هیچ ردپایی از حساسیت جنسی؟ این همان جایی است که بازگشت به کمپین را معنی دار می کند. تلاش برای احیای خواست زنان، آن هم در همان شکل «کوچه به کوچه».

اگر کمپین یک میلیون امضا در وضعیت قانون گریزی و بی اهمتی قانون، نمی‌تواند سویه حقوقی خودش را پیش بکشد، همچنان می‌تواند بر «خیابان» و فعالیت «کوچه به کوچه» انگشت بگذارد و از طرح خواست هایش به صورت چهره به چهره سخن بگوید. کمپین همچنان می‌تواند از سویه های رهایی بخش «فرم» فعالیت اش اعاده حیثیت کند و از سویه های مغفول آن استفاده کند. بدون شک حالا جامعه ما برای شنیدن حرف‌های کمپینی ها آماده‌تر است. گیرم که ما را مجبور کنند که آن بخش «مجلس شورای اسلامی» و « تغییر قوانین به واسطه ی آنان» را درز بگیریم.

http://www.1millionchange.info/spip.php?article6241

 

https://newsecul.ipower.com/

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com