بازگشت به خانه  |   فهرست مقالات سايت   |    فهرست نام نويسندگان

چهارشنبه 16 تير  1389 ـ  7 جولای 2010

 

زنان محجبه از آزادی چه می فهمند؟

گلمراد مرادی

g-morad@t-online.de

 

امروز مقالهء کوتاه ولی مهم هموطنی عزیز را در رابطه با حجاب خواندم. با تأسف باید بگویم همهء زنان محجبه، و بخصوص مقنعه و برقع پوش، چه بخواهند و چه نخواهند، با اعمالشان بزرگترین ضربه را به حقوق برابر زنان در جوامع محل سکونت خویش می زنند. کردار آنان را، چه آگاهانه و چه از روی عادت و نا آگاهانه، از دو حالت خارج نمی بینم. یا دانا و فرصت طلب هستند و به خاطر حفظ مقام و موقعیت خود حاضر به تحقير شدن و انسان درجه دو بودن تن می دهند، و یا نا آگاه و نادان اند و راهی جز تحقیر شدگی و ذلیل بودن برای زنده ماندن در جامعه نمی بینند و، پس، مجبور اند به این خواری و ذلت تن دهند و بگذارند تا، به مرور زمان، محجبه بودن برایشان به عادت تبدیل شود.

در رابطه با گروه اول، من بیش از همه تعلیم و تربیت و حاکمیت چندین صدسالهء دیکتاتوری بر جامعه را مقصر می دانم و نه، مثلاً، خانم مریم رجوی، خانم بنی صدر و خانم موسوی و امثالهم را؛ در رابطه با گروه دوم نا آگاهی و سنت و اجبار را.

بدون شک، در هر دو گروه "مردان خانواده" و یا شرکای زندگی این زنان محجبه را در همگام شدن با گروه نخست و یا عقب نگهداشته شدن و نا آگاهی گروه دوم، مقصر اصلی می دانم و بسیار افسوس می خورم که اینان، بنا به عادت صدها ساله، نخواسته و یا نکوشیده اند بر مهمترین شخص در زندگی زناشوئی خویش اثری مثبت بگذارند و آنان را به دوری جوئی از فرصت طلبی و یا به آگاهی بیشتر تشویق کنند که حداقل به حاکمیت دیکتاتوری بیش از این امکان زنده ماندن ندهند.

بدون شک اگر زنان ما، و بویژه محجبه ها و برقع پوشان در جوامع اسلامی بیشتر آگاه شوند، مستبدان و دیکتاتوران کمترین شانسی برای زیستن خواهند داشت. انسان باید با زمان پیش بیاید و درجا نزند. من هیچ توجیه مطرح شده از جانب برخی مردان را نمی توانم بپذیرم که  می گویند: "ما قادر نیستیم به زنان خود راه زندگی را دیکته کنیم". اگر کسی چنین توجیهی کند، طبیعتا راست نمی گوید. زیرا در خیلی ديگر از موارد زندگی زناشوئی، مرد خانه ای که دارای همسر محجبه است تصمیم می گیرد و اغلب زنان حتا به ظاهر محجبه هم تابع مردان اند. پس اگر مردی با علاقه و اعتقاد راسخ روشن گری کند و قلباً این را بخواهد، به احتمال زياد زن محجبهء او تابع خواهد بود. البته این جملات سرزنش آمیز دربارهء آن دسته از مردانی است که خود واقعاً آگاهانه و از ته دل می خواهند زنان شان فرصت طلب و یا این گونه عقب نگهداشته شده، باقی بمانند.

براستی چرا من نوعی نبايد توانائی داشته باشم که  شریک زندگی خویش و همبسترم را نسبت به تساوی حقوق برابر زن و مرد قانع کنم و برایش توضیح دهم که او بردهء من نیست و اگر من چیزی خلاف عرف انسانی به او دیکته کردم، او نباید آن را بپذیرد و تابع من باشد؟ مگر نه اينکه او شریک زندگی و مادر فرزندان من است؟ مگر نه اينکه او در تصمیمات مهم زندگی، و بویژه در تعلیم و تربیت این فرزندان، با من سهیم است؟ پس چرا باید از من کمتر بداند؟ مگر نه اينکه کمتر دانستن او ناتوانی و ضعف شریک زندگی اش هم بحساب خواهد آمد؟ اگر بازده و نتیجهء پاسخ به این پرسش ها استمرار حضور زنان است، بی شک مردان هم مقصرند و باید بدانند که یک پای کار بصورت غم انگيری می لنگد.  

براستی چرا باید هنگامی که فرزند ما پرسشی از مادر می کند، مادر او را به پدر حواله دهد و بگوید «نمی دانم، از پدرت بپرس!» در عين حال آیا یک روز چنین اتفاقی برای مردان افتاده است که فرزندشان از آنها پرسشی کرده باشد و آنها باصراحت گفته باشند که «نمی دانم، برو از مادرت بپرس، او از من بهتر می داند؟» بدون شک این کار در جامعهء محجبه به ندرت اتفاق می افتد.

از طرف دیگر، بس شادم که زنان آگاه و فعالی هم یافت می شوند و قلم به دست می گیرند و این شیوهء پوشش قرون وسطائی، یا در واقع نشانهء نابرابری، را به چالش می کشند و پذیرفتنی ها و نپذیرفتنی های آئیینی یا ایدئولوژیک را به بحث می گذارند تا ما بتوانیم، با سنجش درست، دربارهء آنها از دیدی که با هنجارهای اجتماعی و حقوق انسانی همخوانی داشته باشد، نظر بدهیم و این شکل و شیوهء رفتار و باور کورکورانه و تقلیدی در جامعه را زیر پرسش ببریم.

نتيجهء تقلید کردن، و یا کورکورانه پذیرفتن هر فکر و فلسفه و آئیینی، همينی است که امروزه در جهان خودمان می بینیم. من اغلب اوقات، و در هر فرصتی که پيش آيد، این جملهء مهم از یک خانم های هموطن 43 ساله را مثال می آورم که در یک از سخنرانی هايم در رابطه با حقوق زن در اسلام شرکت داشت و همراه با پرسشی دربارهء اين موضوع گفت:

«من جداً بسی خوشحال و شادمانم که عاقبت جمهوری اسلامی و اسلام در ایران حاکم شد! زیرا اگر این تحول انجام نمی گرفت، من همانطور که نادان بدنیا آمده بودم، نادان هم از این جهان می رفتم. اما اکنون اینطور نیست و، بر عکس دوران 23 سال نو جوانی و دانشجوئی ام که فقط بوسیدن قرآن را به من یاد داده بودند و از باز کردن این کتاب مقدس در دلم وحشت ایجاد می کرد، اکنون با شکستن این سد و خواندن و بررسی مکرر قرآن مجید که قبلاً لای صفحات آن را از ترس باز نکرده بوده، می فهمم که در این کلام خدا چه حق و حقوقی برایم قایل شده اند». او، بنا بگفتهء خودش، چهل بار قرآن مجید را خوانده و هر آیه مهم اش را حفظ کرده است. او ادامه داد: «میگی نه؟ هر آیه ای دربارهء زنان را می توانی بپرسی» (نقل بمعنی).

گرچه بنده در زمینهء حجاب آئینی و عادتی در حد توانم مطالب فراوانی نوشته ام و مثال های زیادی نظیر مثال فوق، آورده ام. اما اگر تاکنون از آن کارها نتیجهء دلخواهی دستگیرم نشده، تعجب نمی کنم و تأسف هم نمی خورم. زیرا من این را نشانهء کم عادت کردن به خواندن می دانم، بخصوص که این عادت در میان زنان محجبه بیشتر است. بهرحال هیچ نگران نیستم و عجله هم ندارم. شما هم نگرانش نباشید، زیرا تصمیم گرفته و اراده کرده ام، درصورتی، غذاهای پر از مواد شیمیائی و تروریست ها و تصادفات و غیره مرا نکشند بیش از 120 سال عمرکنم تا به آرزوی خودم برسم. یعنی می خواهم زنده بمانم و ببینم روزی را که اگر یک انسان، زن یا مرد، تصمیم گرفت کاری انجام دهد یا باوری را، چه آئینی و چه ایدئولویکی، ردکند یابپذیرد، از طریق مطالعه به آن هدف رسیده باشد، نه از روی تقلید! پس هنوز به راحتی می شود گفت حدود بیش از نیم قرنی وقت دارم! تازه اگر من هم نماندم که ببینم هیچ جای نگرانی نیست، ایمان دارم عاقبت نوه و نبیره و نتیجهء من خواهند دید و من در قبرم در گوشه ای از این جهان خاکی و گرد یا کروی، گرچه احتمالاً استخوان هایم هم پوسیده باشند، باز هم به گل- مراد خود خواهم رسید. بهرحال به باور من، آدم برای انجام یا رد هرکاری، بایستی یک استدلال و توضیح منطقی داشته باشد نه فقط تقلید کند! این ابتدائی ترین چیزی است که زندگی اجتماعی و تمدن امروزی از هر انسانی می طلبد.

قبل از بحث بیشتر دراین باره، مایلم تعریف واژهء آزادی و آزادی انسان اجتماعی در انتخاب راه و روش و شیوهء زندگی در جامعه را فقط برای خانم های محجبه و برقع پوش تا حد امکانم شرح دهم. شاید، اگر آن عزیزان فارسی خوان، از آزادی چیز دیگری فهمیده اند و یا اگر اصلاً علاقه به خواندن نشان می دهند، به خاطر خود هم شده بعد ازخواندن این مطلب، کمی در افکار خود تجدید نظر کرده و بفکر فرو روند که آیا زندگی ارزش آن را دارد که انسان، به خاطر بدست آوردن امتيازی، خود را تحقیر کند و یا اجازه دهد تحقیرش کنند؟!

این نکته را از آنجا جهت نوشتم که انسان ها هر کدام از واژهء آزادی، تفسیری جدا و یا حتا توجیه گری ویژه ای برای خود دارند. احتمال دارد انجام هر کار یا پذیرش عقیده و افکاری برای فردی درست باشد، اما همین افکار و عقیده و انجام آن به دیگری خسارت وارد آورد. و همین سدی خواهد شد در برابر آزادی دیگران.

 

آزادی چیست و حد و مرز آن کدام است؟

متأسفانه، اغلب ما از آزادی یک نوع هرج و مرج بی حد و مرز را می فهمیم و این بزرگ ترین زیان را به خود ما می رساند. نمی دانم "کارل لیبکنشت" بوده یا "روزا لوگزامبورگ"، در هر حال یکی از آنها در مورد آزادی گفته است: "یک انسان اجتماعی تا آن مرزی آزاد است که آزادی دگری آغازمی شود"(نقل به معنی).

این درست است، هر انسانی باید بتواند در کمال آزادی هر عقیده ای را انتخاب کند و شیوهء زندگی خود را به دلخواه خود معیین سازد. اما این آزادی باید تا آن حد و مرزی باشد که آزادی دیگری آغاز می شود. یعنی آزادی سیاسی، ایدئولوژیکی، آئیینی و، در نهایت، آزادی پوشش و انتخاب جا و مکان و دیگر آزادی های اجتماعی تا مرز تجاوز نکردن به آزادی غیر متصورند. انسان آزاد است این افکار و آئیین ها و ایده ها را در همه جا در مملکت، بجز در مؤسسات دولتی، تبلیغ کند و برای جمع آوری هم فکر بکوشد.

به احتمال زیاد، ممکن است خانم های محجبه با اعتراض بپرسند که چرا نباید این چنین کاری در مؤسسات دولتی انجام گیرد؟ پاسخ آنست که این مؤسسات به عموم مالیات بده با افکار وایده های گوناگون تعلق دارند وانسان نمی تواند و مجاز نیست برای پیشبرد امر خصوصی خود، با استفاده از ابزار عمومی به خواست و آزادی دیگران لطمه بزند. ما باید آزادی و خواست دیگری را نیز درنظر داشته باشیم.

خوب، بدین ترتیب، آزادی عقیده و شیوه ی زندگی در جامعه باید تا آن حد باشد که به دیگری لطمه مادی و معنوی وارد نیاورد. لذا بر می گردیم به آن تعریف بالا از آزادی. یعنی من نوعی تا آن مرز آزاد هستم که آزادی دیگری از آنجا آغاز می شود. اگر آزادی من از نظر رفتار و کردار و تعلیم و تربیت به دیگر افراد در جامعه زیان وارد کند، من اخلاقاً نمی توانم و مجاز نیستم از چنین آزادی استفاد کنم.

اگر مورد آزادی آئیینی را در نظر بگيريم، بهرحال، ما یک چنين تعریف استانداردی از آن خواهيم داشت: که عبارت است از « آزادی یک فرد یاگروه برای ابراز کردن، عمل، رعایت و پرستش دین و باورهای خود در خلوت یا در سطح اجتماع است. همچنین این آزادی شامل قدرت تغییر دین خود و یا اختیار داشتن در پیروی نکردن از هیچ آیینی نیز است. آزادی ادیان توسط بسیاری از دولت‌ها و افراد به عنوان یکی از حقوق بنيادين بشر شناخته می‌ شود». این تعریفی استاندارد است از پذیرش یا رد هر آئیینی. همچنین، مثلاً، آزادی برای پوشش، تا جائی که این پوشش به جامعه و آزادی دیگران لطمه ای وارد نیاورد ممکن است. والا لخت و عریان و یا با رو سری و برقع در کلاس درس حاضر شدن، هر دو، خلاف نرم اجتماعی و شیوهء تعلیم و تربیت در یک جامعه است. بر اساس همین احترام به آزادی جمع است که در ادارات دولتی و مؤسسات تعلیم و تربیتی و آموزشی فرانسه، مثلاً، پوشیدن برقع و حجاب ممنوع شده است.

در واقع، در آزادترین کشورهای جهان هم برخی از محدودیت ها و مقررات اجتماعی باید رعایت شود و همين ايجاب بعضی از آزادی ها را به سود کل جامعه محدود می کند. یعنی در جامعه با رأی و انتخاب آزاد مردم تصمیم گرفته می شود که مالیات گيرنده نتواند برای ایدئولوژی های کهنه و ضد بشری مانند فاشیسم، نازیسم، برده داری، راسیسم، ضدیت با دمکراسی و آئیین هائی که بر یکی ازاینها صحه می گذارد تبلیغ و حمایت کند. (1)

پس انسان باید حد و مرز آزادی انسانی خود را بشناسد. با رنج  باید گفت: این جملهء سرور خانم در مقاله مورد تأیید است که می گويد: «در هیچ کدام از جوامع اسلامی و کشورهای مسلمان جامعه ای مدنی، آزاد همراه بادمکراسی را نمی بینید که زنانش حق شهروندی آزاد داشته باشند، حال چطور می توان حق انتخاب آزاد و فردی در پوشش نقاب را برای این زنان باور داشت؟» بله، واقعا درست است، در چنان شرایطی چطور می توان باور داشت؟ احتمالاً صدها سالی نیاز است تا بتوان نخست جامعهء مردسالار را عوض کرد و به مردان این سرزمین ها یاد داد که ابتدائی ترین حقوق انسانی را رعایت کنند و آنگاه زنان را از زیر بار اجبار و تحمیل خارج نمود.

همان طور که ذکر شده، گاهی اوقات عادت بر باورها نیز تفوق و برتری می یابند. بنده در همین ماه ژوئن در استکهلم بودم و سرما خوردگی شدیدی گریبانگیرم شده بود. یک پزشک جوان هموطن بنده را همراهی کرد که از داروخانه با معاینه و نسخه ایشان یک داروی ضدسرما خوردگی بخرم. در داروخانه ای که مراجعه کردیم، یک خانم هموطن دیگر، تربیت شده در یک کشور عربی، کار می کرد و داروی مورد نیاز را به بنده داد. اگرچه آن خانم خیلی مدرن بود اما یک رو سری بر سر داشت. بنده که در هر جائی، بنا به عادتم، زیاد فضولی می کنم و سرم برای پرسیدن و کامنت دادن می خارد، خیلی مؤدبانه و ضمن تعریف و تمجید از خانم، گفتم: «شما در اروپا هنوز هم به رو سری پای بند هستی؟» در پاسخ خیلی جدی گفت: «این باور شخصی است، مگر نه؟» ـ پاسخی کلیشه ای که از دهان خیلی از خانم های محجبه و به ظاهر متمدن شنیده می شود. گفتم: «ببخشید، شما در محلی کار می کنید و شغلی دارید که مراجعه کنندهء فراوان دارد و بویژه جوانترها شما را به عنوان الگو می بینند و این یک نوع تبلیغ آئینی یا عادتی است که سخت مضر است. می گویم مضر، زیرا به نظر من تبلیغ برای آئینی که زن را در همهء زمینه ها نصف مرد حساب کند، مضر است. البته من روش شما را عادتی می بینم، چون رو سری گل گلی شما و شیوهء استفاده از آن هیچ ربطی به آئیین ندارد و بزرگان آئیینی آن را هیچ نمی پسندند و در کتب مقدس نیز چنین نیامده است». در اين حال پزشک همراهم به من اشاره ای کرد و ما از داروخانه بيرون رفتیم. او در بیرون از داروخانه گفت که «آيا خانوادگی او را می شناسد؟» و ادامه داد: «شما درست گفتید، این خانم رو سری را بطور عادت می بندد. حتا شوهرش هم راضی به روسری او نیست». توی دلم گفتم: «نه ما مردهای حریص وحسود چه بسا خودمان بخواهیم که زنان مان زیاد به این چیزها پای بند بمانند و برای توجیه گری به ظاهر می گوئیم که راضی نیستیمم.

این مثال ها را از زندگی روزمره می آورم تا کمی مطلب روشنتر شود و ما مسئله را زیاد بغرنج نبینیم. در اوایل مقالهء سرور خانم، یک نمونهء دیگر بشرح زیر آورده شده که نقل قولش ضروری است:

«یک زن مسلمان نقاب پوش معتقد است: نقاب (برقع) جزیی از اعتقادات مذهبی او است و راهی برای نزدیک تر بودن بیشتر او به خدا است و انتخاب شخصی او است".

این "انتخاب شخصی" از همان جملات کلیشه ای است که همهء محجبه ها بدون استثناء بکار می برند. حالا از اين نکته می گذریم که این انتخاب از روی آگاهی است یا از روی عادت! این خانم برقع پوش، احتمالاً خودش نمی داند که برقع پوشیدن چگونه او را به خدا نزدیک می کند. زیرا به احتمال قوی او لای صفحات قرآن مجید را باز نکرده است و نمی داند که در این قرآن، گرچه آیاتی در باره حجاب برای زن و مرد هست، اما تا آنجا که برای بنده روشن است هیچ حرفی از برقع زده نشده. پ

برای اثبات این ادعا، می بينيم که در قرآن مجید، بخش هائی از سورهء نور در مورد حجاب برای زن و مرد هردو آمده است، نه فقط برای زن. اگر آدم واقعاً به اسلام اعتقاد داشته باشد و ریاکار هم نباشد (چه مرد و چه زن) باید آن را رعایت کند. در آیهء 30 می خوانیم: "ای رسول ما مردان مؤمن را بگو تا چشم ها (از نگاه ناروا) بپوشند و فروج و اندام شان را از کار زشت زنان (در ترجمه های دگر زنان آورده نشده) محفوظ دارند که این بر پاکیزگی (جسم و جان) شما اصلح است و البته خدا بهر چه کنید کاملاً آگاهست".

بدين ترتيب، این دستور قرآنی در مورد حجاب اسلامی مردها است. آیهأ 31 برای زنان می گوید: "ای رسول، زنان مؤمن را بگو تاچشم ها (ازنگاه ناروا بپوشند) و فروج و اندامشان را (از عمل زشت) محفوظ دارند (در اینجا، فقط "عمل زشت" آمده، اما در آیهء حجاب مردان، "عمل زشت زنان" قید شده است!) و زینت و آرایش خود را، جز آنچه قهراً ظاهر می شود، بر بیگانه آشکار نسازند و باید سینه و بر و دوش خود را به مقنعه بپوشانند و زینت و جمال خود را آشکار نسازند (در دو ترجمهء ديگر از قرآن فقط زینت و پیرایه بجای جمال بکار رفته است) جز برای شوهران خود و پدران و پدران شوهر و پسران خود و پسران شوهر و برادران خود و پسران برادر و خواهران خود و زنان خود (یعنی زنان مسلمه) و کنیزان ملکی خویش و اتباع (خانواده که رغبت به زنان ندارند) از زن و مرد یا طفلی که هنوز بر عورت و محارم زنان آگاه نیستند (و غیر از این اشخاص مذکور احتجاب و احتراز کنند) و آنطور پای بر زمین نزنند که خلخال و زیور پنهان پاهایشان معلوم شود؛ و ای اهل ایمان همه به درگاه خدا توبه کنید باشد که رستگار شوید".

خوب در اینجا فروج و اندام را از دید بیگانه پوشاندن برای زن و مرد آمده است که اکنون فقط زنان آن را رعایت می کنند نه مردان! شما حتماً در یکی از شهرهای ایران در یک خیابان دیده اید که زن و مردجوانی با هم راه بروند و مأموری به آنها برخورد کرده و اگر یک تار موی سر زن را از زیر روسری دیده می شده، با خشونت و تهدید به او تذکر داده، اما به پیراهن یخه باز و زنجیر طلای گردن با الله و آستین کوتاه مرد، هیچ توجهی نمی کرده و هیچ تذکری هم به مرد نمی داده! در واقع بیشتر مردان یعنی 99 در صد آنان این «حجاب اسلامی» را رعایت نمی کنند و بیشتر زنان، آن هم فقط بنا به عادتی که از بچگی به آنها تحمیل کرده اند، مجبور به رعایت این قوانین قرون وسطائی هستند و هیچ مفهوم این کار را هم درک نکرده اند، جای خود دارد. نمونه اش همان خانم برقع پوش در مقاله سرور خانم.

پس، تحمیل در مرور زمان و عادت نقش تعیین کننده ای دارند. یک مثال زنده دیگر از خودم بیاورم تا این مسئله عادت ها نیز کمی روشن تر شود. در یک جلسهء گفت و شنود دربارهء "آئین یاری"، بنده از جوانان یاری رسان بی سبیل، که طبق عرف آئینی می بایستی سبیل می داشتند، دفاع کردم، یکی از حضار باورمند رو به من کرد و گفت: «معذرت می خواهم، اگر این طور است، پس شما فردا سبیلتان را بتراشید و در این جلسه شرکت کنید». بظاهر تذکر و درخواستی بجا و منطقی بود! اما من در پاسخ و برای دفاع از عادت خود گفتم: «عزیزم، سبیل داشتن برای من به یک عادت تبدیل شده و اگر آن را بتراشم برايم همانند آن است که لخت و عریان در برابر چشمان دخترانم در این سالن ایستاده باشم! پس تمنا دارم نه از من بخواهید که سبیلم را بتراشم و نه آن جوانان را مجبور کنید که سبیل بگذارند».

به نظر من، آئین یک امر خصوصی انسان ها است که بخشی از فرهنگ هر جامعه را تشکیل می دهد. البته بسیار عالی خواهد بود که انسان قبل از رد یا قبول این بخش از فرهنگ، آن را با دقت بررسی و مطالعه کند. حالا اگر از جنبه های رعایت قوانین آئینی بگذریم، آنچه که امروزه، بویژه در ميان دختران جوان بظاهر مسلمان اروپا نشین، بیش از حد دیده می شود، روسری و پوشیدن آن است که هیچ به دین ربطی ندارد. مثلاً، اگر از دید مذهبی نگاه کنیم، دامن تا زانو پوشیدن و ساق پای لخت و روسری به سرداشتن امر خیلی خنده داری است!

در واقع این کارها انواع اعتراض های سیاسی هستند و هیچ ربطی به دین ندارند. شما حتماً دیده اید که خانم معلمه ای تابع آلمان و افغانی الصل خودرا با هفت قلم آرایش کرده و زیر ابرو زده و روسری فیروزه ای به سر نموده و در تلویزیون این کشور ظاهر شده تا ازحق روسری داشتن درمدارس آلمان، دفاع کند! خوب این خانم چیزی که برایش مهم نبود و نیست، اسلام است. در واقع برای او مهم بوده و هست که با آن آرایش و رو سری عادتی، در مدارس به عنوان معلمه پذیرفته شود. من او را در این کار هیچ مقصر نمی دانم. و حتی احتمال می دهم که این خانم با استعداد، که زبان آلمانی را مانند زبانی مادری حرف می زد، در منزل از طرف شوهر، پدر و برادر برای داشتن حجاب تحت فشار قرار می داشت و لذا برای حفظ شغلش مجبور بود از این "حق" روسری داشتن دفاع کند.

نمونهء اجبار زنان در کشورهای اسلامی و عادت کلاسیک را در جملهء زیر از متن مقالهء سرور خانم عزیز، می توان خواند: «پوشش ظاهری بدن زنان نقشی طبیعی و انتخابی در کشورهای اسلامی نبوده و نیست، بلکه نقشی فرهنگی، مذهبی، و امروزه بیشتر شکل سیاسی ـ هویتی و ایدئولوژیکی، پیدا کرده است».

به قول یک ژورنالیست استرالیایی که در مقاله سرور نیز به او استناد شده: «متأسفانه، برقع برای زنان مسلمان تنها یک پوشش نیست، بلکه حربه ای در یک جنگ ایدئو لوژیکی است که در آن حقوق و آزادی زنان در ریسک و خطر است". این ژورنالیست درست می گوید، استفاده از این حربه بوسیله زنان نا آگاه و تابع عادت در دراز مدت برای کسب حقوق زن، یک خطر جدی محسوب می شود.

در پایان این مطلب، باید با صراحت بگویم که حجاب ـ یعنی رو سری پوشیدن و يا مقنعه و برقع (نقاب) داشتن ـ بزرگترین توهین نه فقط به زنان جهان که به عالم بشریت است. بنده فقط از آن خانم هائی که از حجاب دفاع می کنند و یا محجبه هستند، تقاضا دارم، قرآن مجید را با دقت بخوانند و گوش به حرف شوهران مرد سالار یا آخوندهای پوک ندهند مغز. آرزو دارم این مقاله در راستای آن پیشنهاد سرور عزیزم باشد.

 هایدلبرگ، آلمان فدرال 29. 6. 2010

 

1. متأسفانه در بعضی از آئین ها یا در برابر برده داری سکوت اختیار شده و یا آن را تأیید کرده اند. مثلا در آئیین اسلام و در قرآن مجید بر برده داری و کنیز زر خرید صحه گذاشته شده. سورهء نور، آیهء 31 از :کنیزان ملکی" (یعنی برده) سخن رانده شده.

https://newsecul.ipower.com/

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com