بازگشت به خانه  |   فهرست مقالات سايت   |    فهرست نام نويسندگان

جمعه 20  فروردين 1389 ـ  9 آوريل 2010

 

یکسویه نگری به پدیده ی سکولاریزم و دموکراسی خواهی

بهنام

جای بسی خوشحالی ست که ما زنده ایم و شاهد ظهور قارچی یقه پارگان رنگین  ِ (دانشمند و دکتر و جامعه شناس) مذهبی و غیر مذهبی سکولار، این  وابسته ها و  امید بستگان دیروز به استحاله رژیم، و نا امیدان امروز از اصلاح پذیری، حکومت (ملا) خدا شدیم!  البته آن هم در پی بکرات بی آبرویی  انتخابات (انتصابات) رژیم ولی فقیه، بویژه: ناتوانی حد اقل پاسخ رژیم به ابتدایی ترین خواست مردم عاصی و بپا خاسته، که برای امکان کسب مقداری نان بخور و نمیر  از سفره ی سرشارمنابع  نفتی خود و یا یافتن فضای زندگی بی ترس و وحشت  از شمشیر زهرآگین ملا ها، که در طی سی و یکسال گذشته روزی را در امان از آن نبوده اند، می بینیم! حکومتی با رسوایی داخلی و جهانی و ننگ و با داغ  این همه جنایت علیه بشریت بر گرده ی زندانیان سیاسی ــ عقیدتی اش ( جوانان آزادیخواه و برابری طلب) در زندانها و شکنجه گاه های مخوف خود و تحقیر غرور آنان  و تجاوز به پاکی تلاششان بمثابه تنبیه فراموش ناشدنی! محدودیت های بیرحمانه و گسترده در ارتباط با حقوق برابر زنان و مردان، ملیت ها و مذاهب با چماق دین، برای تداوم حکومت دین ِ سکوت و بندگی، که  سر آخر دیروز  و  امروز آن: فرمان قتل جوانان معترض به (رای من کجاست ؟) توسط رهبر جهان اسلام ، بمنزله ی  پایان بردباری همین حد رژیم در مقابل خواست مردم و دستور آتش و اعدام، در روزهای بعد، با این امید که، سرکوب و کشتار راه حل نهایی، برای به عقب راندن و خفه کردن خواست انتخابات آزاد باشد و انصرافی از تصمیم مردم به تغیر نوع روش زندگی، درچگونگی  پیشبرد آن باشد! که البته رهبر شکر میل فرموده اند و این رهروان آزادی را تا رسیدن به مقصد تاب آرامش نیست! و فقط  بدنبال آن بود که این با تیپا رانده شدگان از درگاه خلافت، همه رو به سکولار شدن گذاشتند  و بعد سینه چاک لیبرال متنوع دیگر، نا امید از اصلاح طلبی، یکی بعد از دیگری گوی سبقت جدایی دین از دولت را از هم درربوده و میداندار بازار این متاع تاریخ گذشته ی  امروزی شان شدند .

هر کدام از ما با پدیده ی آقایان سروش و گنجی... و دعاوی روشنفکران دینی آشنا و علل شکگیری هویت نظری آنها را کم و بیش لااقل امروز (دیریست) می شناسیم  و آنها معروف ما هستند. اما  آقای سروش  بتازگی در ارتباط با سکولاریزم و دسته بندی آن به سیاسی و فلسفی (1) مطالبی را در مصاحبه اش با خانم فرزانه بذرپور گفته که برای بخشی از فعالین سیاسی، مایه ی مکث و واکنش های متنوعی شده است  که من میخواهم برخوردی کوتاه با مواضع و درک ِ « مشترک ِ انحرافی و یکجانبه» ی عموم آنها از نگاه تنگ نظرانه به مقوله ی سکولاریزمشان داشته باشم .

 و اما من: به اصرار دوستی  چند ساعتی را مهمان نشریه ی «سکولاریسم  نو» ی آقای دکتر نوری علا و یاران همفکر او  بودم که این سایت توانسته، دوست من و زنش را متاثر از حال و هوای«تازه ی» خود کرده و او نیز بهمین دلیل مرا دعوت به فضای باز بیرون از غارم کرد و از من خواست تا با میهمانی کوتاه از سایت، دلیل اصرار او را خودم دریابم و من هم با رغبت و کنجکاوی، از غارم (بگفته وی) بیرون آمده و وارد آن سایت شدم. در ابتدای ورود، چشمانم خیره ی این سرتیتر درشت  شد:

«برای دفاع از آزادی ها و حقوق بلاشرط انسان و مبارزه با بقدرت رسیدن ایدلوژی ها و مذاهب که آفرینندهء تبعیض ها و ضایع کننده آزادی ها و حقوق بشرند» ــ و باز سر تیتر برجسته ی دیگر این نشریه:

«نشریهء اینترنتی برای اشاعه ی سکولاریسم بعنوان نخستین گام بسوی آزادی و دموکراسی».

حالا برگردم  به سراغ حرف حساب و نقد این نگرش یکسویه،  که براستی آرامشم را در طی این میهمانی کوتاه سه چهار ساعته ربوده بود، بگویم  که ناگزیرم ساخت باین نگارش! من در این برخورد اجمالی ، بهیچوجه علاقه ای به بحث پیرامون درک عامیانه و غلط این آقایان از فهم دین و ایده ها که عامل «تبعیض» و ضایع کننده ی آزادهاست، (بنا بگفته ی  این دوستان) ندارم. زیرا که منابع علمی کافی و جامع برای آشنایی اصولی با مقولات  اینچینی و ... وجود دارد.  اما آیا این حضرات بزرگ حق دارند پدیده های دردآور و متناقض (اختلافات  اجتماعی ـ طبقاتی) موجود ایران و جامعه ی جهانی واقعی بیرون از ذهنشان را اینگونه یکسویه و بی معنی تعریف کنند؟ جهانی را که بگمان من بخش گسترده ای از انسان هایش، در چهار سوی این غمکده در چنبره ی زشت تلخ تبعیض و نابرابری ِ فرهنگی، سیاسی و اقتصادی و بویژه جنسیتی به گند کشانیده و می سوزاند را آنگونه تعریف کنند که من از این دوستان خواندم؟ و برای رسیدن به ایده آل های خود « نه محرومان نان و آزادی» آن راه را متناسب با میل و اراده ی خود نقاشی کرده و برای تغیراین مناسبات حیوانی و تبدیل شان بروشی دلبخواهی و انسانی تلاش کنند. بله اینان این حق را دارند،  ولی آیا این معضل بسیار عمیق و جهانی با چنین روش ساده انگارانه ای قابل تغیير و دفاع حتا به نفع نگرش بیروح ِ اینان ِ اراده گرا هست؟ و آیا انتظارات دموکراتیک و خواست های اقتصادی بشدت متراکم و  سرکوب شده ی مردم ما و بخصوص در  کشوری با سه تجربه ی تلخ تلاش مبارزات دموکراتیک و برابری خواهانه اش در صد سال گذشته و  همیطور «لااقل» اندکی توجه داشتن و تمرکز کردن بیشتر  به بعد از روسیاهی و خون آلوده شدن دست دولت ـ مردم پناه ـ احمدی نژاد  بخون و بخت مردم بیدفاع، بد نیست! مگر می توان با نیت پاک  و رومانتیک برای اینهمه مشکل سخت، یاری رساند؟ آیا می توان هنوز مردم رنجدیده و هستی و غرور بسرقت رفته را بدون پاسخ روشن بخواست دموکراسی اقتصادیشان، مخصوصن بعد از دوران شاه دزد و بعد او جا خوش کردن ملخ وار ملا ها بر تمامی شاهرگهای افتصادی کشور با آن  هزینه ی سرسام آور جنگ هشت ساله شان، با بیش از یک میلیون کشته و معلول، و تازه آغاز تصرف  تمامی اهرم های تولیدی ــ مالی کشور توسط خود و سرسپردگان سردار سازندگی (آقای رفسنجانی) و قبضه ی باقی آن توسط سران سپاه امام و رانت خوران نفتی که به نابودی زیرساخت تولید ملی لطمه های جبران ناپذیری وارد ساخته و به تبع آن، حاصلش زمین گیری تولید ملی و در نتیجه تورم موجود و خانه خرابی بخش اعظم کارگران و مردم حقوق بگیر و خرده پا شده است. آخر چطور  مشود: تنها با  شعار جدایی دین از دولت و با  انتخابات آزاد ِ بدون تبعیض و رهایی از مذاهب و ایدلوژی ها، آنها را آرام و متقاعد به این «سکولاریزم نو» و باورهای هپروتی ساخت؟ آن هم به آینده ای گنگ و موهوم، که نه منادیان امروز رهایی اش می دانند که چه می گویند و نه اصولن،  شناخت کمی از دست و دهان خالی  شده ی مردم توسط «شاه و شیخ » دزد دارند. البته شک نکنید که: امت سراسر پاکباخته ی  این دو کاخ نشینان چپاولگرِ دیروز و امروز، دیگر تاب هضم این شکرخواری ها را ندارد!

از آقایان سروش و سازگارا و گنجی و همفکرانشان انتظاری نیست! آنها در تلاش هستند تا بازی باخته ی خود را در این قمار قدرت بویژه امروز، در پی بی ثباتی  رژیم، دوباره و بهر قیمت که شده، ببرند و بدست آورند. افرادی که از دستگاه ولایی بوده و از پرنسیب های آنان هنوز هم با وجود این همه بدیهیات حال برهم زن و شرم آور حکومت دینی، از پیشوا بزرگ خود آقای موسوی و همراهانش با گستاخی و بی مضایقگی تمام پشتیبانی می کنند. کسانیکه علم و کتل حمایت از قانون اساسی حکومت ولی فقیه شان، از فردای سرقت انتخابات تا بامروز، پیگیر چشم امید رهایی از این دار مکافات را نگران و خونین کرده است. از این کنده ی معترضان و رانده شدگان درگاه خلافت فقط و فقط دود تند و تاریکی بر می خیزد که چشم جویندگان، امیدواران و دوستاران زندگی را می آزارد و تنفس در فضای شوق را برایشان سخت می نماید، ور نه، دیگر هیچ!؟

اما با آقایان دکتر اسماعیل نوری علا و بهرام حسین زاده و عطا  هودشتیان، که من مقالات آنها را خواندم، نمی دانم که با تناقضات شان برای یک جابجایی کوچک، حتا متناسب با  سفره و دندان های فکری اینان و  دموکراسی نیم بندشان  چکار می شود کرد. بنا به ادعای (آنها و) بویژه گفته ی آقای نوری علا در جمعه گردی هایش: آقای سروش و دریافت او در ارتباط با سکولاریزم خزعبلات است! خوب موافقم، ولی خود او  بهتر از من میداند که تفاوتی با آقای سروش و... ندارد و اگر  فرقی وجود داشته باشد، در نوع گویشش است و نه بیشتر! زیرا ایشان  برای رسیدن بآن ایده آل «جامعه ی بدون تبعیض» هیچ پیش فرض ضروری ای را بجز (آزادی از مذاهب و ایدئولوژی ها) نه می شناسد و نه باور دارد! چه رسد به « آمادگی برای مقابله و مبارزه جدی و شرافتمندانه با دشمنان انسانیت و پشتیبانی بیدریغ از انسان ِ ضعیف و مظلوم ِ ایران امروز! من در هیچکدام از نوشته های دوستان بالا، با آن دعاوی دهان پر کن شان، حتی یکبار هم که شده برای استدلالات خود نیازی بواژهء برابری، برای رسیدن به جامعهء بدون تبعیض، حتا تنها در محدوده ی کلام و نظر ساده برخورد نکردم؟!  «نه ایشان و نه هیچکدام از اینان صادق نیستند» و یا به چنین  درک و تعهدی در عرصه ی همدردی و داشتن حق  امکان ِ برابر شکل گیری شخصیت بعنوان سکولار، نرسیده اند و اصولن بآن باور ندارند و شاید برای حق خواهی و پاسداری از ارزش سهم زندگی خود با همگان، تفاوت قایل هستند، و یا تداوم و هادینه سازی آزادی وجدان را بدون آزادی از اسارت فقر و گرسنگی که بی فرهنگی طبیعی را بدنبال دارد،  ممکن می دانند؟!  اما آیا نمی دانند: که شکوفایی و استواری ملتی، « ناگزیر ِ از انتخاب آزاد دلبستگی و در  تعدد امکان» است، همانطوری که «شایستگی و توانایی اش ناشی از وسع مالی همگان آن ملت؟ و تنها و تنها در این صورت، تفاوت و تبعیض و تضیقات «قومی و ملی، جنسیتی و تعلقات زبانی و مذهبی» بمرور کم رنگ تر می شود. شرط داشتن تربیت ِ فرهنگی و سلامت اجتماعی و بردباری سیاسی، رابطه ی مستقیم پیدا می کند با امکان و سطح ِ توان  اقتصادی فرد، جمع و یا یک کشور و...؟ پس باید پذیرفت، بهتر است بگویم که: به باور من تا زمانی که این امکان ِ برابر و کاملن ابتدایی، وجود عینی، در تک تک سلول، بافت نشود و ارگان های اجتماعی راه نیفتند  و از همه مهمتر در افکار و ایده آل وجدان آگاه ولی خاموش بخش مرفه، تاثیر و تعهد ایجاد نکرده و تعامل آنها را برای تامین و تحصیل آن برای همه ی آحاد جامعه ی کشور، جهت کسب  ملزومات آن در بر نگرفته و فعال ننموده باشد، امیدی بر نسخه پیچی های هیچکدام ما برای درمان این کشور  «بلای ملازدگی  و دیکتاتوری او»  نباید داشت.

تردیدی نباید داشت که تصورات و محاسباتی اینچنین پرت با فضای مات و تلخ حاکم  بر زندگی  بخش بزرگی از شهروندان فقیر و بیکار و بویژه نسل تحصیلکرده و آگاه و جوانان ناامید از چشم انداز نوید بخش که  سه چهارم جمعیت کشور را تشکیل میدهند، منطقی ندارند. برای اینان خسته از مناسبات نابرابر و شوریده از ستم مضاعف دین و سرمایه و دروغ سلاطین ملایی در سرتا سر کشور،  این نگرش صوفیانه نوید دهنده ی  هیچ تحرک و تحول اصولی برای یافتن مسیر و هدف گمشده نخواهد بود و ره بسوی همراهی و همگامی با مردم مصیبت زده ی ایران بیدار نخواهد داشت. حتا اگر این دوستان  در خوشبینانه ترین حالت  خود را در تلاش برای تسطیح این راه بسیار ناهموار، مستقر ببینند! این نگرش امکان  آزادی را در عدم دخالت و تبعیض و تحکم دین دولتی و یا هر  ایدلوژی دیگر را می خواهند، «باید پذیرفت که این خود  یک ایدئولوژیست و در تناقض با دعاوی این سمتگیری!» اینکه بسیار زیباست و بخصوص بعد از جباریت و یکه تازی غیر قابل تحمل  اسلام سیاسی و در راس اش  ولایت مطلق فقیه، که تاب بردباری ِ وابستگان و دوستداران و حتا تیولوگ های پایه گذار خود را هم بریده،  پسندیده است. همه ی ما سال ها برایش  بمیزان وسع توانمان تلاش و مبارزه کرده ایم و بیشک تا حصول آن از این راه کنار نخواهیم رفت. البته که ما نیز خود در گذشته های نه چندان دور اسیر بندهای آن بوده و شاید هنوز هم دچار رسوبات مزاحم این پدیده انحرافی و تفرقه افکن در مقابل دشمن مشترکمان باشیم. اما سهم  تنقید و اصلاح در یک دیالوگ سالم: حق هرفرد مسولی ست که آنرا دارد و باید برای تصحیح دید اشتباه و نقد نظرات خطرناک اجتماعی،  آن را صادقانه، لیکن بیرحمانه بکار برد. از همه مهمتر با ارایه ی پیشنهاد ِ بدون چکًش اغراض و منافع  شخصی خود، برای بررسی و همفکری بهتر و جمعی موضوع ، شفافیت نشان دهد، تا امکان  احتمالی پذیرفتن  پدیده ی تازه برای جایگزینی، فراهم  و فضا را برای رسیدن به یک جامعه سالم و سیاست ِ کارای  پلورالیستی هموار کند.

یاد آور می شوم که دیریست عصر مبارزات قهری و حکومت های ایدلوژیک و تک حزبی در سطح جهان افول و سپری گشته و روند نابودیشان شروع شده است. چه خوب شد که سال 1989 بند ناف نوزاد تازه ی پلورال ـ سکولار بشریت زیر ستم قلدرها ، «دوباره» با درهم فرو ریزی و نابودی «بلوک شرق» آغازید. آن هم در فاصله ای کوتاه «بدون توان و ضرورت شلیک حتا یک گلوله دشمنان، بسویشان»! من دعوای واژه ای با کسی  ندارم. بحث بر سر مفاهیم سازنده  و کشف اشتباه است، تا بشود با دانش و کمک همدیگر، بتوانیم بر این سرنوشت سراسر وحشتناک و خونبارمان فایق آییم و  این منشور بزرگ اجتماعی ـ سیاسی را که «سرمایه»، بعنوان کانون وهم نقطه ی ثقل مشکلات اش است را  بخوبی بشناسیم، تا مگر در استحکام اضلاع دیگر آن بکوشیم و دچار مشکلات امروز و تکرار مرارت های آن در فردای نه چندان دور، نشویم. بدون امکان و عدم قبول برابری انسان ها وحقوق مساوی زن و مرد، حق تشکل و بیان، حق آزادی وجدان، حق حفظ استقلال ملی و قومی و زبانی و حتا حق جدایی از چهار چوب جغرافیای شناخته شده ی کشور و تاسیس کشوری تازه و ... «این مورد مورد علاقه ی من نمی باشد». نمیشود این منشور ویران را دوباره سازی و تحمل پذیر همگان «کشوری با شاخه ها و رگه های گسترده ملی و نژادی» آراست و متناسب با سلایق متنوع آنها، در آن فرصت زندگی را  بدست تک تک شهروندان آن سپرد و  یا تصورش را داشت .

هفتم آوریل 10

تمامی نوشته ها و فاکت ها از  نشریه سکولاریزم نو هستند:   

http://www.newsecularism.com/2010/04/02.Friday/040110.Esmail-Nooriala-Political-Secularism.htm

http://www.newsecularism.com/2010/03/17.Wed/031710.Abdolkarim-Sorush-Not-to-frighten-the-faithful.htm

http://www.newsecularism.com/2010/04/02.Friday/040110.Bahram-Hosseinzadeh-Re-Secular-Priests.htm

http://www.newsecularism.com/2010/04/02.Friday/040110.Ata-Hudashtian-Muti-factional-union.htm

 

https://newsecul.ipower.com/

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com