بازگشت به خانه  |   فهرست مقالات سايت   |    فهرست نام نويسندگان

يکشنبه 2 اسفند 1388 ــ  21 فوريه 2010

 

جنبش سبز، خاستگاه ها و خلاء رهبری

علی فرهادزاده

انتخابات دهم ریاست جمهوری، کشور را در شرایط منحصر به فردی قرار داده است. شکاف های موجود در ساختار قدرت که در طی حیات جمهوری اسلامی همواره انکار شده بودند، اینک بوضوح آشکار و  صفوف موافقان و مخالفان رهبر، بطور کامل از هم جدا شده اند. در این شرایط، بسیاری، وقایع کشور را با جریانات سالهای آغازین انقلاب که در پی طرد مجاهدین و سایر گروه های دخیل در انقلاب ۵۷ شکل گرفت، مقایسه می کنند. جریانات اوائل انقلاب، اگرچه در آغاز تهدید جدی برای نظام نوپای تحت حاکمیت ولایت فقیه محسوب می شد، اما نمیتوان نقش سه عامل مهم موفقیت نظام در سرکوب آن حرکت ها را  نادیده گرفت: نخست، رهبری کاریزماتیک آیت الله خمینی و نفوذ او در لایه های پایین دست اجتماعی، که هر سخنی را از او به مثابه سخنی الهی می پذیرفتند. دوم، شرایط ویژه کشور در پی جنگ تحمیلی که زمینه مناسب را جهت سرکوب گسترده به بهانه تضعیف نهادهای داخلی در برابر دشمن خارجی، فراهم آورده بود و سوم، عدم دسترسی گروه های مخالف به ابزار ارتباطی گسترده، به منظور ساماندهی و هدایت حرکت ها و فعالیت هایشان.

 نگاهی به حوادث اخیر و مقایسهء آن با جریانات یاد شده در سال های آغازین انقلاب ایران، گویای آن ا‌ست که جنبشی که پس از انتخابات خرداد ماه ۸۸ در ایران پا به عرصه وجود نهاده، دست کم، پایانی مشابه حرکت های گذشته، نخواهد داشت، چرا که در زمان کنونی بستر لازم برای برخوردی مشابه آنچه در گذشته صورت داده، برای نظام  فراهم نیست. در کنار این موارد، شرایط بد اقتصادی کشور را نیز می توان به بازدارنده ای مضاعف در برخورد گسترده با مخالفان ارزیابی کرد. در واقع اینک بر خلاف سال های نخستین انقلاب که بازارهای کشور هنوز مملو از کالاهای ارزان خریداری شده توسط شاه بودند و اقتصاد هنوز تبعات جنگ و سو مدیریت حاکمان را بخود ندیده بود، ضعف مدیریت و حیف و میل درآمدهای افسانه‌ای  نفتی در سال های اخیر، کشور را تا لبه پرتگاه شورش های اجتماعی پیش برده‌است. همه این موارد، به علاوه فشارهای خارجی، دست به دست هم داده‌اند تا حاکمیت، در برخورد گسترده با مخالفان و سرکوب و اعدام آنان، آنگونه که در طی تاریخ ۳۰ ساله خود در مواردی بدان دست زده است، دچار ناتوانی گردد. رژیم در برخورد با معترضان تا آنجایی که توانسته، خشونت را بکار گرفته، اما به توفیق چندانی دست نیافته است. در نتیجه، برای تضعیف حرکت مردمی، شگردهای مختلفی را بکار بکار می‌گیرد.

پروژه القای سازش سران اصلاح طلب در ابتدا، با زمزمه‌هایی از نامه سید محمد خاتمی به علی خامنه ای به مرحله اجرا در آمد. هر چند این نامه توسط محمد خاتمی تکذیب شد اما بسیاری، با توجه به شواهد موجود، در صحت خبر تردید نکردند؛ خبری که بعدها، صحت آن به اثبات رسید. متن نامه مزبور هیچگاه منتشر نگردید، اما از گوشه و کنار مضمون اصلی نامه که به نوعی پذیرش علی خامنه‌ای به عنوان حلال بحران و مرجع و فصل الخطاب اختلافات بود و از او برای حل بحران استمداد طلبیده شده بود، به بیرون درز کرد.

جنش سبز به حرکت خود ادامه داد تا اینکه در روز عاشورا،  از مقدس ترین روزها در تقویم شیعی، با کشته شدن چندین تن از معترضان، اعتراضات به فاز جدیدی وارد شد. وقتی تصاویر برخورد خشن و بی رحمانه پلیس و بسیج با مردم معترض، در رسانه‌های جهانی بازتاب یافت و رژیم فضای کشور و بویژه تهران را به شدت بحرانی یافت، با وارونه جلوه دادن حوادث، و با طراحی سناریویی از توهین معترضان به مقدسات دینی، که بستر آنرا پیشتر با اجرای سناریوی پاره کردن عکس آیت الله خمینی آماده کرده بود، تلاش نمود تا برخوردهای خشن صورت گرفته با معترضان در آن روز را موجه جلوه دهد. علاوه بر آن، رژیم در پی آن بود تا با تحریک احساسات بخش‌های سنتی تر جامعه،  آنان‌را به بهانه دفاع از باورهای دینی شان به خیابان‌ها بکشاند و حضور آنان ‌را مصادره نموده، آنرا به عنوان مهر تاییدی بر رفتار نظام جلوه داده و در عین حال بستر را برای برخورد خشن تر با معترضان فراهم نماید. این تجمع با تبلیغات شبانه روزی و بهره گیری از تمامی امکانات دستگاه‌ها و ادارات دولتی، در تاریخ نهم دیماه ۸۸ صورت گرفت.  آغاز دور جدیدی از بازداشت ها، پس از راهپیمایی روز ۹ دی، فضا را بر فعالان سیاسی مخالف دولت تنگ تر از گذشته کرد. هواداران نظام از تجمع حامیان نظام در نهم دی، به عنوان نقطه عطف وقایع پس از انتخابات تعبیر می‌کنند، چرا که به زعم آنان پس از این قدرت نمایی، ریزش عظیمی از نیروها در جنبش سبز بوقوع پیوسته است. اینان تا بدانجا پیش رفته‌اند که تعداد واقعی معترضان را ۷۰۰ الی ۸۰۰ نفر، بر شمرده اند. دو روز پس از راهپیمایی دولتی نهم دی، بیانيه موسوم به بیانیه هفدهم مهندس موسوی منتشر شد که  در آن، راهکارهایی  برای خروج از بحران پیش روی نظام تبیین شده بود. اهم این راهکارها عبارت بودند از آزادی زندانیان سیاسی، ایجاد فضای بازتر سیاسی با رفع توقیف از نشریات توقیف شده و تاکید بر اجرای اصل ۲۷ قانون اساسی مبنی بر آزادی اجتماعات. این بیانیه هرچند از سوی حامیان نظام به عقب نشینی موسوی از غیر مشروع دانستن دولت تعبیر گردید، اما بسیاری آنرا تاکیدی مجدد بر راهکارهای ارائه شده توسط رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام و امام جمعه موقت تهران در تنها نمازجمعه اقامه شده توسط او پس از انتخابات خرداد ماه ۸۸ تا کنون، تعبیر نمودند. این دیدگاه توسط زهرا رهنورد همسر مهندس موسوی نیز تایید گردید. او حتی از این نیز فراتر رفت و بر نامشروع دانستن دولت احمدی نژاد صراحتا پای فشرد.

فاز بعدی پروژه القای سازش با انتشار مصاحبه منسوب به مهدی کروبی با خبرگزاری وابسته به سپاه پاسداران، فارس، کلید خورد  که در این مصاحبه، کروبی علیرغم تاکید بر وجود تقلب در انتخابات ریاست جمهوری دهم،  مشروعیت ریاست جمهور و همچنین اعتبار تنفیذ رهبری را به رسمیت شناخت.

واقعیت این‌است که جنبش سبز پس از عاشورا فرصتی برای نشان دادن وزن خود نیافته‌است، این در حالی‌است که نص صریح قانون اساسی جمهوری اسلامی (اصل ۲۷)، بر آزادی تجمعات آرام و بدون حمل سلاح، تاکید دارد. در واقع تاکنون، جنبش تنها از مناسبت‌های رسمی که در طی سی سال گذشته، بدلیل حکومتی بودن مراسم، با عدم اقبال مردمی مواجه بودند بهره جسته و با علم به سرکوب خشن، به خیابان‌ها آمده و بخشی از وزن خود را به رخ نظام کشیده است و در این راه  هیچگاه به انتظار بیانیه و فراخوان کاندیداهای معترض ننشسته  و همواره به صورت کاملا خودجوش و با سازماندهی از طریق شبکه‌های مجازی، هماهنگی های لازم را برای انجام تجمعات صورت داده است. جنبش سبز از آغاز نیز قائم به فرد و رهبر نبوده  و این چیزی است که آنرا متفاوت از جنبش های آزادی خواهانه دیگر کرده   نظام را در برخورد با آن دچار سردرگمی و مشکل نموده است. این جنبش، جنبشی است که در طی یک فرایند سی ساله  شکل گرفته است. در تیر ۷۸ در جریان حمله به کوی دانشگاه، جنبش خود را به دنیا معرفی نمود و ده سال بعد در خرداد ۸۸ به بلوغ رسید. در این فرایند، کاندیداهای ریاست جمهوری دهم، موسوی و کروبی تنها نقش کاتالیزوری را بازی نمودند که به تسریع بلوغ جنبش کمک نمودند.  در واقع، تخلفات رخ داده در انتخابات اخیر تنها عامل و جرقه ای برای حرکت اعتراضی مردم بود. بنابر این نباید انتظار داشت که این حرکت، با سازش احتمالی کاندیداهای معترض،  باز ایستد. این حرکت ریشه در رفتار و عملکرد نظام در طول عمر ۳۰ ساله خود دارد. حذف بی رحمانه آنانی که در شکل گیری انقلاب ۵۷ بیشترین نقش را داشته اند، در کنار رفتار قیم مآبانه و سخت گیرانه رهبران نظام با مردم، در عرصه های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی،  در شکل گیری این جنبش نقش اساسی داشته است.

این واقعیت را میتوان از شعارهای سرداده شده توسط معترضان در جریان راهپیمایی های روز قدس ، ۱۳ آبان و روز عاشورا به وضوح دریافت. در حقیقت، خواست معترضان بسیار فراتر و گسترده تر از اهدافی است که کاندیداهای معترض در پی آن بوده اند. معترضان به وضوح به حوزه های مختلفی از جمله سیاست خارجی در حوزه لبنان و فلسطین و رکن اصلی نظام یعنی ولایت فقیه، معترضند و این چیزی نیست که موسوی و کروبی به دنبال آن باشند و یا حتی با آن موافق باشند. در واقع، چه موسوی و چه کروبی، اعتراضاتشان را در چهارچوب قانون اساسی جمهوری اسلامی پی گیری می کنند. بنابراین ساده انگاریست که در پی سازش احتمالی کاندیداها با حاکمیت، جنبش مردمی را تمام شده، تلقی کرد.

در جنبش های آزادی خواهی معاصر، نقش رهبر در یکپارچه سازی معترضان، همانند نقشی که گاندی، ماندلا و مارتین لوتر کینگ در پیشبرد و پیروزی جنبشهای هند، آفریقای جنوبی و حرکت سیاهان امریکا داشته اند، غیر قابل انکار است. در جنبش سبز اما، خلا رهبری بگونه ای بی بدیل،  توسط شبکه های اجتماعی و مجازی، پر گردیده است.در حقیقت، این برایند نیروی تک تک اعضای جنبش است که آنرا به حرکت در می آورد و این حرکت،  تنها در صورتی متوقف خواهد شد که در اثر دگرگونی عمده ای در حاکمیت، نیروی درونی جنبش و فلسفه وجودی آن از بین برود و این به معنی تحول اساسی در ساختار و ارکان نظام جمهوری اسلامی است.  تحقق این امر از درون حاکمیت، با اصلاح ساختار قدرت توسط اجزا نظام و جناح های درون حاکمیت، دور از ذهن به نظر می رسد. جنبش سبز را برایند اندیشه های عناصر جنبش، که عمدتا از فرهیختگان جامعه اند، رهبری میکند و این چیزی است که این جنبش را به یکی از مدرنترین جنبشهای دموکراسی خواهی در دنیا بدل کرده است. استفاده از تاکتیک های مدرن در مبارزه بدون خشونت و امکان تغییر این تاکتیک ها در هر لحظه، از ویژگیهای دیگر جنبش است. این سخنی گزافه نیست که هوشمندی جنبش را باید مدیون بالاتر بودن متوسط ضریب هوشی جنبش سبز نسبت به ضریب هوشی طرف مقابل دانست، وقتی که به گفته نماینده ولی فقیه در دانشگاهها بیش از ۷۰ درصد دانشگاهیان در جبهه سبز قرار گرفته اند. علاوه بر این، یکی از مزیت های مهمی که جنبش سبز از آن بهره می برد، مزیت زیستن در عصر ارتباطات  است. عصری که در آن تصاویر کشتار جوانان پیش از آنکه پیکرشان از زمین برداشته شود، در معرض دید جهانیان قرار میگیرد. ابزارهای نوین ارتباطی، پیامک، تویتر، فیس بوک و شبکه های گسترده مجازی، فرصتی طلایی را در اختیار جنبش قرار داده است تااعضا ان بتوانند به بهترین و سریعترین شکل ممکن،  بهم مرتبط گردند و سازماندهی شوند. چیزی که ده سال قبل شاید، تصور آن نیز ممکن نبود.

آینده سیاسی ایران بی تردید متاثر از این جنبش و عملکرد آن خواهد. تدوین یک مانیفست و مرامنامه و تبیین اهداف و خواستهای جنبش، چیزی است که از خروج جنبش از مسیر خود و انحرافات احتمالی، پیش گیری خواهد نمود. بخش عمده ای از این اهداف و خواستها را میتوان از دل شعارهای بدیعی که در جریان اعتراضات توسط معترضان هماوایی میشود، دریافت. پرهیز از خشونت ، علیرغم تلاش نظام به وارد کردن جنبش به فاز خشونت، تا حد زیادی در رفتارهای معترضان نهادینه شده است و این خود می تواند به فراگیر تر شدن جنبش در کشور کمک شایانی کند. این نکته از آن جهت دارای اهمیت است که با مطالعه رفتار و فرهنگ ایرانیان، میتوان دریافت که خشونت طلبان هیچگاه جایگاه اجتماعی گسترده ای در میان ملت نداشته اند، بلکه برعکس ، ایرانیان همواره جانب مظلومان و قربانیات خشونت را گرفته اند.

مراسم ۲۲ بهمن۸۸، با تبلیغات گسترده و صرف هزینه های سنگین از خزانه کشور برگزار گردید. حاکمیت درسهای زیادی از اعتراضات  مردمی از آغاز تا روز عاشورا گرفت و هر آنچه آموخته بود بکار بست تا از حضور پررنگ سبزها در مراسم سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی جلوگیری کند. طراحی برنامه های تلویزیونی با حضور شخصیت های مورد وثوق نظام و حمله آنان به کاندیداهای معترض و سران اصلاحات، در کنار اعدام برخی  از معترضین، فضای سنگینی را بر جامعه حاکم نمود. با این وجود سبزها حضور خود را هرچند به صورت پراکنده، نشان دادند. این حضور پراکنده، حاکمیت را دچار توهم پیروزی کرده است.  حاکمیت اینبار بر طبل پیروزی میکوبد و گمان میکند که "جنازه فتنه، تشییع شده است"، در حالی که با خود نمی اندیشد که سه میلیون انسانی که فردای انتخابات، از میدان انقلاب تا  میدان آزادی را سبز نمودند، چگونه قانع  شده اند. نظام در جهت اقناع مردمی که در صحت انتخابات تردید داشته اند، چه کرده است؟ آیا کشتن، زدن، زندانی کردن در زندانهای انفرادی، تحقیر، توهین، قطع اینترنت  و ... توانسته مردم را بر پاکدستی دولت و سلامت عملکرد آن در انتخابات، آگاه ساخته است؟ آیا اعتماد از دست رفته مردم،  با دعوت تلویزیون از چهرهایی که به افراط اشتهار دارند، باز گشته است؟

 آری، تا زمانیکه اقدامی عملی در جهت جلب اعتماد مردم و معترضین صورت نگیرد،  این گمانی باطلاست که تصور شود، سکوت نسبی جنبش سبز، به معنای از بین رفتن آن است. جنبش، زنده تر از هر زمان، حضور دارد و  در مسیر رشد و بالندگی در حرکت است و در این مسیر بایستی خود را برای مواجهه با تاکتیک های جدید نظام علیه خود، آماده سازد. انفعال، بزرگترین آفت جنبش است .

http://www.gozaar.org/template1.php?id=1439&language=persian

https://newsecul.ipower.com/

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com