بازگشت به خانه  |   فهرست مقالات سايت   |    فهرست نام نويسندگان

يک شنبه 27 دی 1388 ـ  17 ژانويه 2010

 

هنوز در فکر دست های تو هستم

 

علی یحیی پور (سل تی تی)

 

 

شب مردنی ست

اگر انسان آن  را  در قلم ش بمیراند

وگرنه چيزی تجريدی وذهنی ست   

که سراسر این قرن را

بی حادثه می پيمايد

و بر بستر سیاه ترین حکايت سلاخی می شود...

 

مشتی آهنین

نشسته در پشت دستکش مخملین.

 

و آن که خونخوار است خونخوار تر می شود

تا بر ترسش فا ئق آید

چرا که دنیا را تاریک ومقطعی می بیند

و ترس همزاد اوست.

 

جرا هميشه آزادی رنگ خون دارد؟

در سفره های کشورم

در لابلای چادر زنان اش

در زیر آفتاب کم رنگ پائیزی اش

وروی کف پوش خیابان هاش...

 

ببين:

یک قرن گذشته است

و هنوز آن کودک

که سرخی شفق را نظاره کرده

به دنیا نیامده است،

کودکی هنوز گم شده در پیجا پیچ راه

که سر نخ این کلاف را به دست دارد

و کشتی های خون زده را به سا حل می آورد...

 

خون خواران را

خود بر سر نوشت خويش چیره کردیم

و در مرگ شان فواره وار  گریستیم،

جنگ را در محراب آنان هموار کردیم

وزیبا ترین هدیهء خود را به زیر پاشان ریختیم

و ملتی شديم که تاریخ را در زندگی خويش گم کرده

و اشک را بر سفرهء خود می گستراند  

تا با نماز تسليم و تسکین

بخواب رود.

 

در زمانی که جهان دهکده ای است

بدون تنوری روشن در مغزها

هیچ چیز قابل تغییر نیست

برگهای زرد و مرده می پوسند

وجوانه های آفتاب

از غرب جرقه می زنند

و راه یک قرن را به یک روز می پيمايند.

 

غياب باریکه های آزادی

بر سفرهء محرومترین ها

بر زمین های  کویر تشنه

وچمن زاران خفته در پس اندیشه های روشن

بر مرغزاران گاو های شیر ده

در آنجا که زمین به خورشید پیوند می خورد.

 

دستهای زمخت کار ِ آن که حنا بر سر نهاده

و زیر سایهء دشمن فرسوده شده

ومغز متروکش را

هر روز به میعاد گاه نماز می برد

و چنگ در باريکه ها می زند

تا تشنگی را با ولع بنوشد..

 

تاریخ زمخت

در پیله های متروک خواهند تنید و

تمامیت آزادی را

در درون خود محبوس خواهد يافت.

 

زمان با قلم کوتاه می شود

و فرصت باروری را به تو می دهد.

فقط کافی ست نهراسی

و بدانی که از تحجر

هیچ چیز به جز نفرت به دنیا نخواهد آمد.

 

اشک های من برای تست

قرن ها را برای تو نوشته ام

و تا تو جلو دار این صف نشوی

آزادی متولد نمی شود.

 

شب در تو ست که می میرد

وقتی تو بر جهل هزار ساله گان  سجده نکنی

 

اکنون

ستاره گان می درخشند

وماه می تابد

و قرقاول های جوان

بر شا خه های در ختان زیتون

دم آویخته اند

و من هنوز در فکر دست های تو هستم .

 

نهم ژانویهء دوهزار و ده

https://newsecul.ipower.com/

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com