بازگشت به خانه  |   فهرست مقالات سايت   |    فهرست نام نويسندگان

چهار شنبه 9 دی 1388 ـ  30 دسامبر 2009

 

زندان زنان، نماد بحران های مرد سالاری

زینب بایزیدی

زن شوهر، خواهر برادر، دختر پدر، همه از بردگی زن و خود نبودن زن می گویند و هر یک به نوعی مالکیت خود را روا می دارند.

این زن است که آراسته اش می کنند، به فروش گذاشته می شود، پنهانش می کنند، دارش می زنند، ومی بویند و دورش می اندازند؛ يا او را به کارهای ناشایست وا می دارند؛ او ابزار بدست آوردن سرمایه شان می شود، جسم و روحش را می گیرند و سم مرگ را به او می خورانند؛ و در هیچ یک انتخاب خود او وجود ندارد و او تنها مترسک است در دست کارگردانان جامعهء تخریب گر مرد سالار که همواره در پی محافظت از سرمایه و قدرتشان هستند.

اين زن حق آزاد زندگی کردن ندارد و باید مال دیگران باشد نه مال خود. دولت ها زن خود را می سازند، سرمایه دار کالای خود را می آراید و سودآورترین کالایش همانا زن است، کلیساها و مساجدشان را برای اعمال سیاست هایشان به کار می گيرند که در راس همه این ها ایدولوژی مخرب و ویرانگر مرد سالارانه قرار دارد.

در کل مردسالاران زن را نه به عنوان یک انسان بلکه به مثابه گوسفندی مطیع، و مانکنی زیبا و ظریف، در ویترین های پرزرق و برقش می گذارد و او را به در خواست مشتریان گاه رقصانده و گاه با چادر های سیاه رویش را می پوشاند و، به هنگام نیاز هم، او را تبديل به دستگاه تولید مثل می کند.

 آنها، در عين حال، از حضور زن در جامعه وحشت دارند و نگرانند که مبادا او از وضعیت خود آگاه شود و طغيانش قدرت و سرمایهء آنها را به خطر انداخته و نقشه هاشان را درهم بریزد. زندان زنان بيشتر برای جلوگيری از چنين وضعيتی ساخته می شود.

این وضعیت در کشورهای جهان سوم و سیاست های آمیخته با دین به مراتب ناگوارتر است چرا که اين جوامع از طریق قواین زن ستیز، ارزش های فرهنگی و سنت های متعدد حاکم بر جامعه، و خصوصا استفاده از دین به صورت ابزاری برای اعمال سیاست های علیه زنان، بردگی زنان را صد چندان می کنند .و ایران از جملهء کشورهائی ست که این شرایط در آن موجود می باشد.

 

واکنش زنان نسبت به این شرایط جز چند گروه محدود زن را پدید نخواهد آورد:

گروه اول: زنان نافرما ن ناموفق  ـ زنی که تحمل چنین شرایطی را نداشته و نمی تواند بیشتر از این قبول کند که راه حلی وجود ندارد. پس برای یافتن وضعیتی بهتر فرار می کند اما غافل از این که از خود نیز فرار می کند به خود نیز نمی رسد. این گروه از زنان اگرچه برای فرار از این محدودیت های اعمال شده زیاد میگردند به خیلی از جاها سر می زنند و با خیلی از افراد ارتباط برقرار میکنند اما با توجه به وضعیت نامساعد جامعه برای انحراف و بلعیدن زنان و چون هیچ تعریفی از خود ندارند و نمی دانند به دنبال چه میگردنند نمی توانند چیزی بدست آورند، نه تنها موقعیت قبلی خود را به دست نمی آورند بلکه سرگردانتر و در نهایت ضربه خورده تر و زخمی تر از همیشه به سوی مرگ گام می نهند، این گروه از زنان از سوی حاکمیت زنان فاسد و منحرف خوانده می شوند .

گروه دوم : زنان سرکوبگر ـ  زنانی که در بعضی پست های پایین و کم درآمد دولتی حضور دارند و ساخته خود دولت هستند در بیشتر موارد به سرکوب دیگر قربانیان گروه اول می پردازند. این گروه از زنان از سوی حاکمیت به عنوان زنان موفق و اجتماعی یاد می شوند در حالی که اکثرا در برقرار کردن روابطی ساده با دیگران دچار مشکل می شوند و با بررسی اجمالی می توان دریافت که زندگی این نوع افراد از دوران کودکی تحت شرایط گاه شدید مذهبی با محدودیت های بسياری روبرو و هر چه بیشتر می گذرد این بردگی را به صورت نوعی سرنوشت به خود باورانده و در روابط محدودتر و بیشتر در زیر چادر های سیاه می مانند و به نوعی ابزار حاکمیت اند که در ظاهر زنانه و اما ذهنیت مردسالارانه تبدیل می شوند.

 

متاسفانه در هر دو گروه ذکر شده نه فرهنگ مطالعه آزاد وجود دارد و نه جستجویی به دنبال خود و یافتن خود و آگاهی به وضعیت خود. اما واقعیت این است که هر دو گروه اول و دوم قربانیان افکار مرد سالارانه حاکم بر جامعه هستند که زنان را برده و از همان اول کودکی آموزش داده و در خدمت خود می گیرد و زنان هم، به جای اندیشیدن به خود واقعی و پرداختن به مسائل مهم خود و جامعه، به نوعی تناقض دچار شده و در مقابل همدیگر قرار می گیرند و آنقدر از هم دور می شوند که نه تنها راه را بر بحث و گفتگوی لازمه باز نمی کنند بلکه زمینه آن نیز به وجود نمی آید. همین تناقضات به صورت درگیری های بیشتر و آشکارتر در بینشان می انجامد. در این حالت انرژی و وقت زنان به جای متمرکز شدن بر روی مسائل مهم بر علیه همدیگر به کار می رود و در این میان حاکمیت نيز ایدئولوژی ناسالم خود را بیشتر تثبیت می کند.

اغلب پنهانکاری هایی که در این زمینه می شود این وضعیت را دردناک تر می گرداند اما بحران موجود در جامعه مان دیگر آنقدر شدید شده که دیگر هیچ جایی برای پنهان کردن آن وجود ندارد و زندان زنان بهترین نمونه آشکار و نماد این بحران است.

مردی را مجسم کنيم که همسرش را وادار به قبول هر شرایطی کرده و مجبور به ادامه زندگی با خود نموده و حق طلاق را از او دريغ داشته و مرتباً  آزارش می دهد. در این حال، زن او با تحمل مردی ظالم، شکنجه های جسمی، جنسی و روحی، اگر خود آزاری نکرده و بلایی بر سر خود نیاورد و زندگی اش با خودسوزی یا نابودی پایان نیابد نفرتش را به هر صورت آشکار می کند که گاه به قتل یا ضربه به دیگران منجر می شود. زن به زندان می افتد و قصاص می شود و یا برای فرار از بدبختی هایش با مرد دیگری متواری می شود غافل از این که با اين کار جرمی سنگین تر و حتی خلاف شرع را به دوش کشیده که باز به نابودیش می انجامد.

دختران کم سن و سالی که از محدودیت های شدید خانوادگی، اختلاف والدین و ... فرار می کنند از همان ساعات اولیه به دام گرگ ها و سوء استفاده گران جنسی افتاده و اگر بعد از مدتی به جانش سوء قصد نشود به دلیل نداشتن سرپناه و هیچ امنیتی و ترس از برگشتن دوباره اکثراً به زندان می افتند .

زنانی که اعتیاد گریبانگیر خود، خانواده و شوهرشان شده و یا دچار مشکلات شدید اقتصادی و یا گرفتار هر شرایطی ديگری هستند توسط برادر شوهر، شوهر و یا مرد دیگری به تن فروشی وادار می شوند، آن هم در جایی که ساده ترین روابط زن و مرد، حتی در مکان ها و معابر عمومی، خلاف شرع و قانون محسوب شده و منجر بازداشت به مدت چند ساعت یا چند روز و تعهد گرفتن از آنان می شود. اين شرايط شخصیت شکل نگرفتهء جوان را خورد کرده و روابط اجتماعیش را تضعیف می نماید و او را از برقرار کردن دوبارهء روابط ساده با ترس و وحشت همراه خواهد کرد؛ چه رسد به مشارکت بیشتر در جامعه.

در برخی مناطق سنتی تر ایران حتی این باور را القاء کرده اند که در صورت پانهادن زن به دادگاه به هر دلیلی آبرویش بر باد رفته و در صورت برگشتن به خانه با طرد شدن از سوی اطرافیان مواجه می شود؛ حتی اگر حضورش در دادگاه برای احقاق حقوق خود بوده باشد.

و اما در زندان ها:  زندانيان اغلب قربانیان شرايطی هستند که بیشتر آنها در کشورهای آزاد، خیلی عادی بوده و هیچ گونه جرمی محسوب نمی شود. هنگامی که اين زنان به زندان می افتند وضعیتشان حادتر می شود. محدودیت های شدید محیط هایی چون زندانها، دادگاهها و نيز برخی رفتارهای شديد و خشونت آمیز، همراه با تحقیر و نگاهی جنسیتی و پست ـ حتی از سوی خود زنان ـ این قربانيان را هر چه بیشتر از خود واقعی شان دور می کند. در خیلی از موارد در صورت اعتراض یا شاکی بودن از برخوردهایی که با آنها می شود و سوء استفاده هایی که از آنها بعمل می آيد، با عکس العمل شديد روبرو شده و به سکوت وا دار می شوند. اين واکنش های شديد اغلب منجر به تسلط ترس بیشتر شده و قربانيان اکثراً از دفاع از حقوق خود نیز صرف نظر کرده و سکوت و تحمل بیشتر را به اعتراض ترجیح می دهند.

تجربهء زندان در مورد زنانی که بر اثر اشتباهاتی کوچک یا برحسب شرایط و قانون و شرع حاکم به زندان می افتند، نه تنها از لحاظ روانی به آنها کمک نمی کند و منجر به پیدا کردن هیچ راه حلی برايشان نمی شود بلکه آنها را بیشتر با خلاف کاری و راه های آن آشنا کرده و آنها بعد از مدتی، اما این بار حرفه ای تر، به جامعه باز می گردند.

زنانی که همه به نوعی قربانی سیاست های مردان و قوانین ساخته شده بر اساس افکارشان شده اند در هر محیطی ديده می شوند. زنی که اساساً در ذاتش خشونت وجود ندارد وقتی با خشونت های شدیدی که در زندان نسبت به او نشان میدهند روبرو می شود، به جای رفتن به دنبال راه حل های منطقی، دچار اشتباهکاری بيشتر می شود که اين خود نشان از وخیم بودن اوضاع روحی و روانی زنان و جامعه ای که در آن زندگی می کنند دارد.

محروم ساختن از امنیت روحی،  جانی و مالی زنان، چه از سوی افراد جامعه، چه از سوی قانون و دولت، و چه حتی از جانب خود زنان، همگی ساختهء ذهنیت حاکم است. زندان زنان نماد فقر جامعه، بیکاری، مشکلات شدید روحی و روانی، شکاف های ایجاد شده میان زنان و مردان، بحران های روانی و رفتارهای جوانان و خشونت های شدید افراد خصوصا زنان نسبت به همدیگر است.

 

گروه سوم: زنان نافرمان موفق ـ خوشبختانه، در همین جامعه، نمایی زیباتر و بخشی زنده هم هنوز وجود دارد. این گروه از زنان، برخلاف دو گروه ذکر شدهء قبلی، خود را می شناسند و می توانند تعریفی از خود داشته باشند؛ با تاریخ خود و وضعیت فعلی خود و جامعه شان آشنا هستند و می دانند که رسيدن به خوشبختی در فرهنگ مرد سالار امری محال است و جامعه احتیاج به تغییر و تحولات کلی دارد.

این گروه از زنان قبل از هر چیز پرسش هایی مطرح می کنند از قبیل اينکه چیستند و کیستند؟ و سپس به درک علل ناهماهنگ بودن قانون و فرهنگ جامعه، وضعیت ناهنجار موجود بشر، و طبیعت و تخریب محیط زیست می پردازند و بر اين نکته تعمق می کنند که مردان دارای قدرت و نشسته در راس قانون به چه می اندیشند؟ جزء تثبیت قدرت و ثروتشان و منفعت طلبی شان؟

این این زنان ـ و مردان همراهشان ـ که محصول و پدید آمدهء همين جامعه هستند با مبارزات و تلاش های خود جامعه را به پیش سوق می دهند. آنها با آگاهی از خیلی از مسائل به این باور و یقین رسیده اند که تنها با تلاش برای جلوگیری از نابودی بشریت ـ که زن در محوریت آن قرار دارد ـ و تنها با قبول نکردن شرايط موجود، و نيز مبارزه با وضعیت دردناک کنونی و ایدئولوژی مخرب مسلط بر آن است که رسيدن به جامعه ای مطلوب امکان دارد. و اگر لازم باشد هیچ يک از مرزهای ساخته شده بدست این نظام مرد سالارانه را نبايد قبول کرد و، بايد، در جای خود، قانونی را که سد راه است شکست؛ زیرا قانون در اساس برای پیشرفت فرهنگ مردم گذاشته می شود نه برای جلوگیری از آن. و انتظار صدور احکام عادلانه از سوی مجریان فرهنگ مرد سالار، آن هم برای زنان و مردانی که در راستای جایگزین کردن فرهنگ سالم به جای ایدولوژی مخرب مرد سالارانه می کوشند انتظاری دور از واقعیت است.

 

زینب بایزیدی ـ زندانی وجدانی در تبعیدگاه زندان زنجان

اين متن از سايت « شبکه سراسری همکاری زنان ايرانی» گرفته و فارسی آن ويراستاری شده است.

 

https://newsecul.ipower.com/

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com