بازگشت به خانه  |   فهرست مقالات سايت   |    فهرست نام نويسندگان

پنج شنبه 26 آذر 1388 ـ  17 دسامبر 2009

 

غارت بی صدا

منيرو روانی پور

این روزها خواهران بسیجی تو ی خیابان ها راه افتاده اند و بامشت های گره کرده و دشمن شکن می خواهند قاتل ندا را به جهانیان معرفی کنند

برای خیلی ها این نمایش تازه ای نیست .

این شامورتی بازی  همزمان با آشوب انقلاب شروع شد. همزمان با روزهایی که مردم توی خیابان ها آمدند و گروه های سیاسی پرچم ها و نمادهای خود را بر در و دیوار شهر آویزان کردند.چند روزی نگذشت که دیوارهای دانشگاه تهران و خیابان شاهرضا پر از عکس جوانانی شد که زیر آنها نوشته شده بود: شهدای حزب جمهوری اسلامی

مردمان شهر در حافظهء خود حزبی به نام حزب جمهوری اسلامی را نمی شناختند چه برسد که برایش جنگیده و شهید هم داده باشند.

اما این عکس ها از کجا آمده بودند؟

از عکاس خانه های به غارت رفته و قبرستان های قدیمی.

همهء کسانی که سال اول انقلاب در تهران بودند به یاد می آورند که چطور، به بهانهء مبارزه با فساد، مردم تحریک شده همراه با ماموران استخدام شده به عکاس خانه ها هجوم بردند و همه چیز را غارت کردند .برنامه در واقع مبارزه با فساد نبود، گردانندگان اصلی این حرکت عکس کم داشتند. عکس هایی که به در و دیوار بچسپانند و آنها را به مردم احساساتی شده به عنوان شهید قالب کنند؛ عکس های روی قبرهای قدیمی، قدیمی بودند و نگاه که می کردی می دیدی که از روزگار ژست گرفتن جلوی دوربین شان سال ها گذشته است .

آن سال جلوی دانشگاه تهران زنان زیادی را می دیدم که با تأسف به عکس ها خیره می شدند و در بدر به دنبال آدرس این شهدای قلابی می گشتند تا برای سر سلامتی به نزد فامیل شان بروند و چه بسا کسانی که عکس های جوانان فامیل خود را با آرم حزب جمهوری اسلامی روی دیوارها می دیدند و، متعجب از این همه شباهت، برای جوانی از دست رفته عکس اشک می ریختند و  استکبار جهانی و شاه ظالم را نفرین می کردند. ما در آن سال ها برای عکس هایی گریه می کردیم که معلوم نبود صاحبان شان در کجای این سرزمین دارند زندگی می کنند یا در چه کافه ای در اروپا و یا امریکا نشسته اند و آرام آرام قهوه اشان را می نوشند، یا مجله اشان را می خوانند و...

هیچ کدام از کسانی که پیش از انقلاب جلوی دوربین نشستند و عکس انداختند تا عکس شان در ویترین عکاس خانه ها جا بگیرد و رهگذران را برای گرفتن عکسی سر شوق بیاورد؛ روحشان خبر نداشت که زمانی کسانی از  این عکس ها پیراهن عثمانی خواهند ساخت تا قدرت و مردمی بودن خود را به سازمان های سیاسی ـ که سالیان سال، غلط یا درست، برای آرمان خود جنگیده بودند – نشان دهند.

این جنگ قدرت بود که با  دزدی و دوز و کلک شروع می شد و بعدها رنگ عوض می کرد و نام ”زرنگی” به خود می گرفت .

شهید دزدی و مرده دزدی و زنده دزدی از همین جا شروع شد. آنها با همین کارها حاکم بر جان و مال مردمی شدند که فقط آزادی و عدالت  می خواستند و مثل دزد ناشی به کاهدان زده بودند.

و با همین شیوه بود که عقل مردم ایران وجهان را دزدیدند و دنیا را مجاب کردند که یک حکومت مردمی در خاور میانه بر سر کار است که مردم به خاطر آن روی مین می روند .

و آنگاه با جنگ از دزدی عکس موقتاً بی نیاز شدند؛ جنگی که برای آنها نعمت بود و برای ما  نکبت.

این غارت بی صدا در حوزهء عکس نماند و خیلی زود به همه جا کشیده شد. آنها، هم چنان که کمونیست ها را دسته دسته به جوخهء اعدام می سپردند، سرودهای انقلابی آنها را دزدیدند و از رادیو و صدا و سیمای انقلاب شان پخش کردند.

آنها هم چنان که طرفداران رژیم شاهنشاهی را تیر باران می کردند خانه و اموالشان را به غارت می بردند.

آنها هم چنان که مردان شجاع و مسئول زادگاه ما در جبهه های جنگ شهید می شدند، زن هاشان را به عقد خود در می آوردند یا آنها را، به بهانهء سرپرستی، ضیغه میکردند .

چپاول مرده ها و زنده ها و ذهن آدم ها تا انتخابات 88 ادامه داشت و آنها، بر خر مراد خود سوار، نمایش دیگری را برای چشمان بهت زدهء مردم جهان تدارک می دیدند؛ نمایش دمکراسی اسلامی که به هیچ دمکراسی دیگری شباهت ندارد!

آنها می خواستند مردم توی خیابان بیایند تا حکومت فیلم ها و عکس هایش را بگیرد و همه را به سراسر دنیا مخابره کند و قدرت خود را به جهان نشان دهد. آنها، مثل همهء این سال ها، مردم را برای نمایش می خواستند؛ برای عکس و فیلم.

اما این بار پردهء آخری در کار نبود؛ و مردم به غارت رفته در طی سالیان حاضر نشدند به کنج خانه های خود برگردند و بخزند و مثل عروسک های خیمه شب بازی به ساز آنها برقصند

اما آنها هنوز هم از شیو های قدیمی دست بر نمی دارند و اين بار می خواهند جنازهء ندا را به نفع خود مصادره کنند... اين کار ناشی از چیست؟

واقعیت این است که این بار  سر رشتهء کار را از دست داده اند و هنوز باور نمی کنند که شیرازهء حقه بازی آنها از هم گسیخته و، در عصر اینترنت و موبایل، دیگر نمی توانند به شامورتی بازی خود ادامه دهند .

آنها باور نمی کنند طی این سی سال که  مشغول کلک زدن به دنیا ومردم خود بوده اند و زندگی و شادمانی را درزادگاه ما متو قف کرده اند ؛ جهان راه خود را می رفته و جاده زندگی را برای ساکنان این کره خاکی هموارتر می کرده .

آنها باور نمی کنند که این نمادهای تمدن دست شان را رو کرده و خیمه شب بازی با جنش سبز به پایان رسیده است.

حالا «راهیان نور» به دنبال قاتل ندا نمایش خیابانی برگزار می کنند. و با هر حرکتی ناخواسته در منجلاب بدنامی بیشتر فرو می روند.

اما این «نمایش کپک زده» دیگر تماشگری ندارد؛ حتی آن مسلمان ساده دل و گرسنه ای که این همه سال است دهانش رو به دست های آقایان باز مانده تماشاگر این نمایش نیست.

او نيز می داند که حیثیت و آبرويش از یک لقمه نان بيشتر اهمیت دارد.

او نيز می خواهد وقتی می گوید مسلمان است احساس شرم نکند.

 

برگرفته از وبلاگ نويسنده>>>

https://newsecul.ipower.com/

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com