بازگشت به خانه  |   فهرست مقالات سايت   |    فهرست نام نويسندگان

سه شنبه 10 آذر 1388 ـ  1 دسامبر 2009

 

جنبش همیشه پیروز دموکراسی خواهی در ایران

حشمت اله طبرزدی

 

روزی نیست که ده ها و بلکه صد ها مقاله و تحلیل از سوی کارشناسان در درون و بیرون مرز نوشته شود و در باره ی ماهیت و سرنوشت جنبش دموکراسی خواهی ملت ایران که اینک به نام جنبش سبز شناخته شده است ،صحبت نشود. نگارنده خود در چند سال اخیر، به ویژه در این 6 ماه پس از انتخابات مخدوش و پر از تقلبی که جمهوری اسلامی برگزار کرد، در همین زمینه بسیار نوشته ام. ولی در شرایط کنونی که در آستانه ی 16 آذر و روز دانشجو قرار داریم شاید نیاز باشد از زاویه ی دیگیری نیز به این جنبش نگاه شود؛ نگاهی که می خواهد بداند به راستی الگوی مبارزاتی این جنبش چیست؟ از نوع انقلاب های مخملین است؟ از نوع انقلاب بهمن 57 است؟ از الگوی انقلاب مشروطه پیروی می کند؟یا  خودش یک الگوی جدید است و می تواند الگویی برای سایر جنبش ها باشد؟

برای پاسخ تحلیلی و دقیق تر به پرسش های بالا از یک جای معین شروع می کنم. از برگزاری انتخابات 22 خرداد شروع می کنم. انتخابات برگزار شد و کاندیداهایی که از سوی حکومت، بازنده اعلام شدند نتیجه ی آن را نپذیرفتند. در رأس آن ها آقای موسوی اعلام کرد که او برنده ی انتخابات است و علیه او کودتا شده است .زیرا  پیش از برگزاری به ستاد های انتخاباتی اش حمله های هدایت شده صورت گرفته و به نمایندگان او و سایر کاندیداها اجازه داده نشده است که در پای صندوق ها حاضر شوند، و یا این که در برخی حوزه ها به مردم اجازه نداده اند که رأی خود را به صندوق بیندازند، و ده ها تخلف آشکار دیگری که او و سایر کاندیدا ها در باره ی آن سخن گفته اند. به دنبال این اعتراضات آشکار و مدنی، شاهد اعتراضات مسالمت آمیز مردم در خیابان ها بودیم. این البته یک قاعده ی جهانی و پذیرفته شده است که هر گاه مردم از راه صندوق آراء و گفتگو برای بیان نظرات خود به نتیجه نرسند به خیابان بریزند و اعتراض خود را بیان کنند اما این اعتراضات باید در جایی خاتمه یابد.در واقع با مذاکره ی نمایندگان دو طرف، و حصول نتیجه، منازعه نیز فیصله می یابد.

آن سوی سکه نیز آشکار است. حکومت کاندیدای خود را برنده اعلام می کند و پیش از این که شورای نگهبان ـ که ظاهرً بی طرف اعلام شده است ـ نظر خود را بیان کند، رهبر نتیجه ی انتخابات را تایید می کند و کاندیدای مورد حمایت او نیز در کف خیابان ها جشن پیروزی می گیرد. پس، تا کنون، هر دو طرف دعوا یا مجادله، راه مشترکی را گزینش کرده اند. هر دو به خیابان آمده اند. هم معترضین به خیابان ریخته اند و هم موافقین. فرض را بر این قرار بدهیم که این نزاع در کشوری صورت گرفته بود که تا حدودی از قوانین و مشی دموکراتیک بر خوردار بود. آیا پایان این نزاع به فرض وقوع چگونه بود؟ در واقع چگونگی کنش و واکنش در آن از ساختار ان نشئت می گرفت. ولی در ایران، و به دنبال آن نزاع اولیه، چه اتفاقی افتاد؟ از یک سو و با شتاب زیاد رهبر حکومت در مقابل مخالفین یا معترضین موضع گرفت و تهدید به برخورد و سرکوب کرد. اما معترضین که تا آن زمان فقط می گفتند: "رای ما کجاست؟" در مقابل این تهدید مقاومت نشان دادند. به دنبال این مقاومت در 30 خرداد، سرکوب بسیار خشنی اعمال شد و ده ها تن کشته و صد ها تن زخمی و هزاران تن بازداشت شدند. اما اعتراضات پایان نگرفت.

در این جدال جدید دو امر ویژه قابل بر رسی هستند. یکی کنش بسیار تند حکومت در مقابل معترضین به نتیجه ی انتخابات بود و دیگری مقاومت معترضین و تغییر سریع شعار های آن ها در مقابل حکومت گران. به راستی چرا باید حکومتی ها در مقابل یک امر انتخاباتی و اعتراض مسالمت آمیز که از جنس اعتراضات براندازانه نیز نبود با این سرعت و به این شدت، کنش نشان بدهند؟ و چرا باید واکنش معترضین با این سرعت و شدت از یک جنبش مدنی و اعتراضی درون ساختاری به یک جنبش بیرون ساختاری یا ساختارشکن، اگر نگوییم براندازانه، تبدیل شود؟

واکاوی در مبانی این پرسش است که ما را به شناخت دقیق تر از  ماهیت جنبش راهنمایی می کند. حکومت گران به خوبی آگاه هستند که ساختار حکومتی و نحوه ی عمل آن ها در 31 سال اخیر به گونه ای بوده است که هر حرکت اعتراضی، ولو این که درون ـ ساختاری و با خواسته های محدود و مدنی انجام بگیرد، ظرفیت این را خواهد داشت که به سرعت به یک جنبش اعتراضی و ساختار شکن تبدیل شود. آن ها با این واهمه و نگرش یا وحشت دایمی است که فوراً واکنش تند و سرکوبگرانه نشان می دهند که مبادا آن کابوس همیشگی به واقعیت تبدیل شود. به راستی اگر غیر از این بود برای خامنه ای بین احمدی با موسوی چه تفاوت عمده ای وجود داشت که صبر نکرد تا شورای نگهبان داور اصلی و نهایی باشد؟ همین امر در مورد معترضین نیز صادق است. اگر به راستی فقط تقلب انتخاباتی بهانه ی اعتراض آن ها بود، چگونه در مقابل تهدید خامنه ای مقاومت نشان داده و چنان هزینه ی سنگینی را متقبل شدند و، بیش از آن، چگونه بود که با آن سرعت از شعار: "رای من کجاست؟" به شعار "مرگ بردیکتاتور" و خواستاری "جمهوری ایرانی" جهش نمودند؟

پس حاکم و محکوم به خوبی می دانند که  ریشه ی دعوا در  جای دیگری است. حکومت از مطالبات مردم آگاه است و مردم نیز انتخابات را گامی برای رسیدن به آن مطالبات می دانند.حکومت از ترس این که مبادا پیروزی موسوی یا کروبی راه رسیدن به مطالبات سرکوب شده ی مردم را هموار سازد، فورً دست به تقلب می زند و، به دنبال آن، راه سرکوب را بر می گزیند و مردم نیز، که از شرکت در انتخابات در راستای سیاست گام به گام برای رسیدن به مطالبات خود نتیجه ای نگرفته اند، فوراً دست به اعتراض می زنند و در برنامه های اعتراضی خود، مطالبات حداکثری را رو می کنند. در واقع، حکومت در 31 سال گذشته تلاش کرده بود با انتخابات های نیم بند تا حدودی رضایت شهروندان برای رسیدن به مطالبات حداقلی را به دست بیاورد. در حالی که هر دو طرف به هم بدبین بودند. نه اکثریت از روند انتخابات و نتایج آن رضایت کامل داشت و نه حکومت می توانست به مردم اجازه دهد تا آزادانه دست به انتخاب بزنند. ولی مردم به حد قل ها بسنده کرده بودند و حکومت نیز تا همین حدود با مردم کنار آمده بود. شاید بتوان برای چنین پدیده ای عنوان "همزیستی مسالمت آمیز دو نیروی مخالف طی 31 سال» را گزینش کرد.

در انتخابات اخیر اما اکثریت تصمیم گرفت تا با گزینش موسوی یک گام بلندتر از آنچه حکومت در این همزیست مسالمت آمیز برای او قایل بود، بردارد. حکومت نیز سراسیمه شد و قاعده ی همزیستی مسالمت آمیز را برهم زد. اگر چنین نبود و دو طرف نسبت به یکدیگر یک حسن ظن حداقلی می داشتند، اختلافات انتخاباتی نمی بایست به این سرعت به یک جنبش ساختار شکن تبدیل شود. حتا ژست تبلیغاتی موسوی، به عنوان یک کاندیدای خط امامی، درست  همان روزی که انتخابات به پایان رسید، نشانگر این بود که او دردهائی عمیق و پنهان شده دارد. آن نحوهء بیان نمی تواند حاکی از یک اعتراض صرفاً انتخاباتی در یک خانواده ی سیاسی باشد. هر دو طرف خشم و نارضایتی خود از دیگری را در لایه های گوناگونی از الفاظ و رفتارهای به ظاهر مسالمت آمیز و تعارفی پنهان کرده بودند تا به ناگاه همچون مسلسل بر علیه دیگری بیرون بریزند. مناظره های تلوزیونی را در یاد داشته باشید.

انتخابات 22 خرداد 1388 خورشیدی پایانی بود برای یک شروع. این انتخابات، پایان همزیستی تعارفی و مسالمت آمیز مردم با حکومت بود. و شروعی بود تا مردم خواسته های دیرینه ی خود را با زبان اعتراض و در کف خیابان اعلام کنند. برای این که بیش از این نمی توانستند به صندوق های جادویی حکومت اعتماد کنند. در واقع این حکومت بود که راه خیابان و اعتراض را در پیش پای مردمی قرار داد که به حداقل ها رضایت داده بودند؛ اما وقتی حکومت خود قاعده ی بازی را بر هم زد، هیچ دلیل نداشت که مردم هزینه ی سنگین داده اما هنوز بخواهند به خواسته های حداقلی تن بدهند.

اکثریت، به ویژه جامعه ی شهری که انتخابات برای او یک امر مهم است، همواره از حرکت های اعتراضی که هزینه ی زیادی دارد، پرهیز می کند. در 31 سال گذشته و در دوره های گوناگون، احزاب و جناح های سیاسی با صندوق های رای قهر کرده و خواهان تحریم انتخابات شده بودند. حتا برخی در دهه ی شصت جنگ مسلحانه را بر صندوق رای ترجیح دادند. در دهه ی هفتاد نیز دانشجویان و جنبش های اجتماعی راه اعتراضات خیابانی را برگزیدند. اکثریت نیز اگرچه در مواردی از صندوق های رأی فاصله گرفت اما راه خیابان را هم گزینش نکرد. برای این که اکثریت به دنبال این است که، برای رسیدن به منافع حداکثری، پرداخت کننده ی هزینه ی حداقلی باشد.

جالب این است که پس از انقلاب بهمن 57 مهمترین امری که می توانست مردم را به همزیستی مسالمت آمیز با حکومت بکشاند، همین صندوق های رای و انتخابات بود. می خواهم تأکید کنم که این امر در زمان شاه به این صورت مطرح نبود. اکثریت پذیرفته بودند که در نظام پادشاهی امر انتخاب یک امر فرعی است. برای این که شاه را  دارای یک فره ایزدی و و يک موقعيت غیر انتخابی می دانستند و باور نداشتند که نظام پادشاهی با دموکراسی های معمول سازگاری داشته باشد. حتا در بین اکثریت، قانون اساسی دوران مشروطیت نیز مفهوم فوق العاده ای نداشت. همه چیز به اراده ی پادشاه و دستگاه حکومتی او بستگی داشت. پس از شاه، روحانیون بیش از آنچه خود به تاثیر انتخابات باور داشتند، برای آن تبلیغ کرده و مهمش دانستند. حتا نظام را به رأی عمومی گذاشتند. پس آنها خود قاعده ی جدیدی بنا کرده و نقطه ی وصل دستگاه با مردم را انتخابات و صندوق رای قرار دادند. به نظر می رسد حکومت خود در همین دام افتاد؛ برای این که خود از انتخابات شروع کرد و در همان جا نیز پایان یافت؛ برای این که پس از 22 خرداد 1388 خورشیدی حکومت اسلامی مشروعیت خود را، حتا در بین پایه گذاران و طرفداران اش، از دست داد.

شهرنشینان، به ویژه طبقه ی متوسط، در 31 سال گذشته با همه ی ایراد های اصولی که به حکومت داشتند، اعتراض یا انتقاد خود را از همین راه بیان می کردند. برای آنها رفاه و معیشت، ازادی های فردی و جمعی، و آزادی اجتماعی اولویت دارد. برای نخبگان این طبقه، به ویژه آزادی های سیاسی و عقیدتی از اهمیت فراوانی برخوردار است. برای این طبقه حتا چهره ی بیرونی ایران و حکومت، به ویژه در دوران جدید که دوران ارتباطات نام گرفته است، از اهمیت خاصی برخوردار است. فراموش نمی کنم که، در پایان دهه ی شصت و شروع دهه ی هفتاد، با همه ی ایرادهایی که به رفسنجانی می گرفتند، از این رو که او در دنیا به عنوان یک سیاستمدار شناخته می شد و مثلاً محتشمی ـ که در مقابل رفسنجانی قرار گرفته بود ـ به عنوان یک تروریست جا افتاده بود، مردم از رفسنجانی در مقابل محتشمی دفاع می کردند. یا این که خاتمی توانسته بود چهره ی ملایمی از حکومت ایران در چشم جهانیان به نمایش بگذارد برای مردم دلپسند بود. زیرا در دوران مدرن، این امر از اهمیت ویژه ای برخوردار شده است. و در مورد احمدی نژاد باید گفت که در بین طبقه ی متوسط شهری یکی از دلایل مهم شکست او همین چهره ی بسیار زشتی است که از ایران و ایرانی در چشم جهانیان به نمایش گذاشته است.

بنابراین، طبقه ی متوسط شهری ایران مطالبات معینی دارد. در حوزه ی امور رفاهی و معیشتی تا اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و حتا خارجی. این طبقه ی بزرگ که بیش از 70 درصد از جمعیت ایران را در خود جای داده است در 31 سال گذشته یاد گرفته بود برای تامین  خواسته های حداقلی  با حکومت همزیستی مسالمت آمیز داشته باشد و مطالبات خود را از طریق انتخابات یا دیالوگ و اعتراضات محدود مدنی  مطالبه کند. در اين مدت هیچ گاه دست از خواسته های خود برنداشت اما برای رسیدن به آن نیز راه صندوق و گفتگو را گزینش کرد. برخلاف جامعه ی شهری دهه ی پنجاه (که تا حدود زیادی پوپولیستی بوده و ویژگی بارز آن نارضایتی از شرایط موجود بود، اما برای رسیدن به مطالبات خود راه های گوناگون را تجربه نکرده بود) جامعه ی شهری ایران در شرایط فعلی به شدت مطالبه محور شده است. می داند که چه می خواهد و این خواست در قشرهای کوچکتر و جنبش های صنفی و اجتماعی جزئی و متکثر شده است. همین مطالبه محوری و جامعه گرایی طبقه ی متوسط شهری موجب گردیده تا رفتار مدنی او در ارکان حکومت کنش و واکنش ویژه ای داشته باشد.

به همین دلیل است که این اکثریت به خوبی توانسته است بخش های بزرگی از حکومت گران را با خود همراه کند. در واقع ادامه ی مردم یا تداوم جنبش بزرگ اجتماعی مردم را می شود در درون حکومت نیز دید. ریزش شدید نیرو های درون حکومت و مجادله ی آن ها با سران سرکوب، در مورد عدم خشونت در مقابل اعتراضات شهری و خیابانی، حاصل این ساختار مدنی و دموکراتیک مبارزات اعتراضی مردم است. مردم زمانی راه خیابان را جایگزین تسلیم در مقابل خواست نامشروع حکومت کردند که در پیشاپیش آن ها جناح قدرتمند حکومتی و شخصیت های سیاسی و روحانی جمهوری اسلامی قرار گرفتند. پس در این جا نیز روش جدیدی در راه مبارزه برگزیدند.این روش مبارزاتی با آن روش زیست مدنی و آن اهداف قانونی یا مطالبه محوری، توانسته یک جنبش اصیل و دموکراتیک را به نمایش بگذارد که بخش مهمی از حکومت گران با این جنبش کار می کنند و آن را قبول دارند.

 این جنبش تاریخی نه شدیداً احساسی است که بخواهیم آن را با انقلاب بهمن 57 مقایسه کنیم، و نه تا آن اندازه نخبه گرا است که با انقلاب مشروطه تطبیق کامل داشته باشد. در عین حالی که به شدت اصیل و دموکراتیک است: اهداف ترقی خواهانه ی انقلاب مشروطه را با خود دارد، علیه اهداف ارتجاعی انقلاب بهمن 56 نیز قیام کرده است، ولی تا حدود زیادی به لحاظ توده گرا بودن یا اجتماعی بودن به انقلاب بهمن 57 شبیه است. جامعه ی شهری و حتا بخشی از روستائیان از آن دفاع می کنند. زنان و دانشجویان و دانشگاهیان و فرهنگیان در آن نقش رهبری دارند. کارگران و اقوام خواسته های سیاسی و صنفی معینی از آن دارند و احزاب و گروه های سیاسی سنتی دنباله روی آن هستند. و البته این جنش را باید جنش جوانان ایران نیز دانست. برای این که جمعیت بیش از 40 ملیونی زیر 30 سال که  به کلی از شرایط فعلی نا امید است و هیچ سنخیتی با آرمان های یک حکومت دینی واپسگرا ندارد از این جنبش دفاع می کند و در آن نقش محوری دارد.

جنبش دموکراسی خواهی ایران، که می توان از آن به جنبش انتخاباتی نیز یاد کرد به اندازه ای در روش و مطالبات خود اصیل بوده، و به اندازه ای در همه ی شئون حکومتی و مردمی نفوذ دارد که باید از آن به جنبش همیشه پیروز یا شکست ناپذیر یاد کرد. حکومت در دهه ی شصت همه ی مخالفین را قلع و قمع کرد. ویژگی بارز مخالفت ها در دهه ی شصت خشونت بود. با شکست مخالفین در آن دوره اما روش های خشونت هیچ گاه در رفتار مردم و اپوزسیون بازتولید نشد.حکومت اما در دهه ی هفتاد جنبش دانشجویی را سرکوب کرد ولی روش مبارزاتی جنبش اعتراضی دهه ی هفتاد ـ که نگارنده از رهبران آن جنبش به حساب می آید ـ در دهه ی هشتاد، و به ویژه پایان این دهه، در اعتراضات پس از 22 خرداد، به خوبی و با گستردگی و شدت بیشتر بازتولید شد.

پس، باید اذعان داشت;I  حتا اگر حکومت موفق به سرکوب جنبش سال های پایانی دهه ی هشتاد بشود باید منتظر ماند که در شروع دهه ی نود، شاهد جنبشی به شدت گسترده تر از جنبش فعلی باشیم. برای این که طبقه ی متوسط شهری به حرکت در آمده و مردم خواهان مطالباتی هستند که این حکومت نه تنها تأمین کننده ی آن نیست بلکه به شدت در مقابل خواست اکثریت عمل می کند.

جنبش دموکراسی خواهی ملت ایران، که اینک به نام جنبش سبز شناخته می شود، الگوی جدیدی در پیش روی ملت های خاورمیانه قرار می دهد. من از آن به انقلاب دموکراتیک سبز تعبیر می کنم. این انقلاب دموکراتیک شیوه های متکی بر احساس و خشونت را نفی می کند، به دنبال پیروزی یک شبه نیز نبوده، و حداقل از نیمه ی اول دهه ی هفتاد شروع شده است. به سبک انقلاب های مخملین نیز نبوده که با یک کنش و واکنش انتخاباتی به وجود آمده و پیروز شود اما، در عين حال، تصمیم ندارد در چارچوب نظام موجود باقی بماند و تسلیم خواست و عمل آن شود. 31 سال همزیستی مسالمت آمیز با حکومت داشته، اما اینک مبارزه ی مسالمت آمیز را به آن همزیستی ِ 31 ساله ترجیح داده است.

اين جنبش، در واقع، مشی اصلاحات درون ساختاری را ترک کرده و مشی مبارزات برون ساختاری و، در نهایت، ساختار شکن را گزینش کرده است و، در عین حال، از چنان ظرفیتی برخوردار است که موجب ریزش شدید در نیرو های حکومتی بشود و اصلاح طلبان را به دنبال خود بکشاند. کسانی چون منتظری و صانعی، از مراجع بزرگ شیعه، با این که می دانند پیروزی این جنبش موجب  خواهد شد که روحانیون به مدرسه و حوزه برگردند اما به شدت از این جنبش دفاع می کنند. برای این که این جنبش خواست عدالت خواهانه دارد. و عدالت برتر از هر چیز است.

این جنبش پیروز است. برای این که اگر حکومت در مقابل آن کوتاه بیاید، مطالبات بعدی مطرح خواهد شد و مردم گام به گام حکومت گران را به عقب خواهد راند. یک عقب نشینی را پایه ی پیش روی قرار داده و همین طور پيش می روند تا ساختار را در هم بریزند. اما اگر حکومت گران بخواهند از راه سرکوب آن را خاموش کنند، اين کار اولاً موجب این می شود که در درون حکومت اختلافات تشدید شود و ریزش نیرو شتاب بيشتری داشته باشند. همین روز ها شنیده شد که بسیج را از خیابان جمع کردند تا بیش از این موجبات اختلافات درونی فراهم نشود. ثانیاً، به فرض موفقیت باید در انتظار جنبش گسترده تری در ادامه ی همین جنبش باشند.

همان گونه که اشاره شد، 10 سال پس از جنبش 18 تیر 1378، جنبش سبز 22 خرداد 1388 به راه افتاد. از آنجا که حکومت، با این بافت و ساختار، امکان تأمین مطالبات مردم از راه اصلاحات درون ساختاری را ندارد و صرفاً با سرکوب به دنبال پاک کردن صورت مسئله است، پس به طور قطع و یقین جنبش سبز در جنبش بزرگتری تداوم خواهد یافت تا به پیروزی نهایی منجر شو؛ پیروزی که البته با فرو پاشی از درون همراه خواهد بود و آثار آن کاملاً آشکار شده است.

 

http://mohandestabarzadi.blogfa.com/

 

https://newsecul.ipower.com/

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com