بازگشت به خانه  |   فهرست مقالات سايت   |    فهرست نام نويسندگان

دو شنبه 27 مهر 1388 ـ  19 اکتبر 2009

 

سکولاریسم: تقابل یا مدارا ؟

احمدرضا احمدپور

Ahmadpour.as@gmail.com

سکولاریسم از جمله مباحث جدی بشر امروزی ست که در کشاکش بحران های ناقض حقوق انسانی بر آمده از عملکرد حاکمان، بستوه آمده است.

سکولاریسم هم فلسفهء وجودی و تاریخی دارد و هم ضرورت و پیش شرطی برای آنانکه که به یک نظام دموکراسی نجات بخش می اندیشند. از اینرو جامعهء ایرانی از جمله جوامعی است که به آن می اندیشد.

احساس نیاز به چنین نظامی بعنوان نظام جایگزین در بخشی از جامعهء ایرانی روز بروز از اهمیت بیشتری بر خوردار میشود.

یکی از کسانیکه در این مبحث صاحب نظر و سخت کوش است ایرانی مقیم غرب آقای اسماعیل نوری علا هست.

در همین رابطه ایشان با راه اندازی سایتی الکترونیکی بنام «سکولاریسم نو» بطور اختصاصی به این مقوله می پردازد و چندین مقاله پیرامون سکولاریسم تاکنون منتشر کرده است.

اخیراً وی مقاله ای بنام «سکولار بودن، همجون پیش شرط مدرن بودن» منتشر کرده است که از جمله مورد توجه و مطالعهء نویسنده نیز قرار گرفته و در اينجا به بررسی این مقاله و ارائهء نظر خویش پیرامون آن پرداخته است.

در این مقاله، نوری علا سعی نموده است تا، با بر شمردن برداشت های غلط و پیچده از سکولاریسم، به مفهومی ساده از سکولاریسم دست یازد. صاحب این یادداشت و نقد اگر چه در این خصوص بصورت ریشه ای و مبنایی با وی اختلاف ندارد اما، برای پیشبرد، گسترش و دامن زدن به دموکراسی خواهی در کشور، لازم دانسته پیرامون برداشت ایشان از«سکولاریسم نو»، با بهانه قرار دادن و بررسی مقالهء وی، به گسترش چنین مباحثی یاری رساند.

 

1. تعريفی که در درون متضاد است

جناب نوری علا  در بند هشتم مقالهء «سکولار بودن همجون پیش شرط مدرن بودن» آورده است: «سکولاريسم منکر وجود قرائت های متعدد از يک دين معين نيست. و اتفاقاً، تمام هدف سکولاريسم ايجاد حکومتی است که کاری بکار انديشمندان و دينداران و نوانديشان و کهنه پسندان نداشته باشد و، در نتيجه، به همهء قرائت های يک مکتب انديشگی مذهبی، يا غير مذهبی، فرصت شکوفان شدن و بيان گشتن بدهد.»

باید توجه داشت که در همین فضایی که به تعبیر آقای نوری علا «فرصت شکوفا شدن و بیان گشتن همه قرائت های مذهبی یا غیر مذهبی از یک مکتب اندیشگی» وجود دارد، اتفاقاً خیلی زود ماهیت مذاهبی رو می شود که بقای وجودشان جز با دخالت در حکومت ممکن نیست! و چه بسا در سایهء نظام سکولاری که، بگفته ایشان، حتی خرافات هم میتواند در آن رشد داشته باشد، قرائت های مذهبی ِ خواهان دخالت در حکومت، مثل قرائت ولایی در اسلام (بخش عمده ای از مکتب تشییع) براحتی می توانند در یک «فرایند دموکراتیک» اکثریت جامعه را با خویش هم رای نموده و بر دیگر قرائت ها و سلایق و پندارها فائق آیند و زمام امور را بدست گیرند؛ و این یعنی مرگ و خشکاندن ریشهء سکولاریسم!

البته فراموش نشود که این تقابل مذهب با سکولاریسم می تواند، حتی بدون در دست داشتن قدرت حاکمیت، منویات خود را در جامعه پیاده نماید؛ کما اینکه هر گاه مذهبی چون «وهابیت» در دنیای «تسنن» و یا «انجمن حجتیه» و گروه های تند رو در مکتب «تشیع» (همچون «فدائیان اسلام») خود بر جامعه حاکم نباشند، بر خویش واجب میدانند تا مرتدین از دین را مهدورالدم دانسته و بقتل رسانند؛ و یا در مواردی بصورت خودسر و به بهانه قصاص اقدام به قتل افرادی نمایند!

جالب است که این برتری ایدئولوژی خاص می تواند در همان فضای فرضی سکولاریسم بوجود آید!

نوری علا در همان بند گفته اند: «هنگامی که رسيدن يک قرائت از دين به حکومت موجب آن می شود که هر نوع نوانديشی و تجديد نظر طلبی در حوزهء آن دين معادل ارتداد و بدعت و مستلزم تنبيه و سرکوب باشد، اين تنها سکولاريسم است که می کوشد ريشه های چنين سرکوبی را بخشکاند و به هر نوع بدعت و ارتداد و نوانديشی نيز، البته در کنار هرگونه محافظه کاری و مقاومت در مقابل تغيير، امکان حيات دهد و و آزادی انتخاب راه و روش زندگی خصوصی هرکس را به خود او واگذارد. »

ایشان از یک سو گفته اند، سکولاریسم «به همهء قرائت های يک مکتب انديشگی مذهبی، يا غير مذهبی، فرصت شکوفان شدن و بيان گشتن...» می دهد و، از سویی، گفته اند این تنها سکولاریسم است که ریشه های سرکوب و هر نوع بدعت و ارتداد و نو اندیشی دینی را می خشکاند!

این دو سویه و دو فرض، پرسش های بسیاری در ذهن متبلور می سازد که آیا این دو فرض جمع اضداد و یک پارادوکس نظری نیست!؟

قرائتی که در ماهیتش نفی سکولاریسم است و مشروعیتش را به مقبولیت نمی داند و دموکراسی و جمهوریت را تنها وسیله ای برای ظهور و تسلط بر جامعه می داند و همهء مردم جهان را فرامانبردار می خواهد نه فرماندار! چگونه آغوش سکولاریسم می تواند چنین امنیتی را برایش فراهم سازد؟ بدون آنکه رشد آن موجب نفی خود سکولاریسم نشود!؟

البته جناب نوری علا برای توجیه این مساله که در نظام سکولار چنین برداشت های خشن و جدا کنندهء افراد جامعه به خودی و غیر خودی جای رشد ندارد، گفته است: «سکولاریسم ریشه چنین قرائتی را می خشکاند اما نگفته است چگونه!؟» آیا با زور و متوسل شدن به خشونت با آن مقابله می کند؟ که در این صورت خشونت و حذف فیزیکی نمی تواند با ماهیت سکولاریسم و دموکراسی همخوانی داشته باشد. و اگر با ترویج و گفتگوی آزادانه می خواهد اين ریشهء نامیمون را بخشکاند، که همان خطر عدم موفقیت آن گفتمان در برابر قرائتی خاص و خشونتگرا محتمل است!

بعبارت دیگر، چگونه می شود که نظامی چون نظام سکولاریسم هم زمینه، فضا و امنیت را برای تفکرات و پندارهای مخالف دموکراسی فراهم کند و هم، در عین حال، ریشهء هر نوع سرکوب و بدعت و ارتداد و مخالفت با نو اندیشی منبعث از قرائت های خشونت گرا را بخشکاند!؟ این راه حل معجزه گر کدام است؟ و راه برون رفت از این تضاد در چیست؟ آیا تعریف از سکولاریسم در قرائت جناب نوری علا اشکال دارد و غیر واقعی ست؟ یا راه حلی دارد که ایشان در مقالهء خود بیان نکرده اند؟

البته بدیهی است که در قرائت نوری علا از سکولاریسم نو ، مزیت هایی در تئوری و مباحث نظری وجود دارد، آن سان که می توان گفت تعریفی است جامع که حتی دینمداران و مخالفین دینداری را هم می شود در یک حاکمیت شریک کرد! یعنی مشمولیت نظام مورد نظر ایشان جامع افراد بیشتری است و این می تواند بزرگترین دست آورد چنین نظریه ای باشد اما اینکه اين نظريه در عمل چقدر می تواند اجرائی شود چیزی ست که آقای نوری علا باید به آن بپردازد.

 

2. سکولاريسم و دموکراسی

در باور نویسندهء اين خطوط، مؤلفه های «دموکراسی» و «سکولاریسم» هر چند دارای مفاهيمی مستقل هستند اما در ظهور و وجود نمی توانند جدای از هم باشند،

نوری علا هم در همین راستا، در بند 1 مقالهء خود، می گوید: «انديشهء مبتنی بر دموکراسی می گويد که، برای رسيدن به آزادی و رفاه و آسايش، حکومت و بازوی مقتدر آن بايد از آن همهء مردم باشد و بوسيلهء منتخبين مردم و بر اساس قوانين و مقرراتی که آنها وضع می کنند اداره شود و کارگزاران آن هم بايد همهء مردم را به يک چشم نگاه کنند.» و در بند 3 مقاله اش می آورد: «برقراری سکولاریسم شرط لازم برای برقراری دموکراسی است.»

به نظر می آید آنجا که «سکولاریسم» غايب است دموکراسی کامل هم بوقوع نمی پيوندد، چرا که شرط لازم تحقق دموکراسی برقراری «سکولاریسم و سکولار بودن» است. و آنجا که شرایط دموکراسی مراعات نگردد و دموکراسی نباشد عملاً سکولاریسم نمی تواند رشد و تکامل داشته و حاکم شود!

بعبارتی دیگر، هر جا دموکراسی حاکم نباشد یا دیکتاتوری هست با همه انواع و شقه هایش یا «دموکراسی دینی» است (که می شود دموکراسی ناقص و غیر دائم که در نهایت به استبداد دینی ختم می شود) و یا «دموکراسی ایدئولوژیک غیر دینی» است!

بدیهی است در هر وجه آن، این سکولاریسم است که سر بریده می شود و جایی در حاکمیت نخواهد داشت!

بعبارتی، در هر فرض هم دیکتاتوری و انواعش، هم دموکراسی دینی و هم دموکراسی ایدئولوژيک در تقابل با سکولاریسم قرار دارند. پس، بر فرض وجود هر یک از آنان، این سکولاریسم است که ذبح می شود و امکان پیدایش خود را از دست خواهد داد.

پرسش اساسی هم درست در همینجا برجسته می شود که در يک نظام سکولار، که از نگاه جناب نوری علا می تواند دینِ منهای مذهب هم می تواند در آن دخیل باشد(1) چه تضمینی وجود دارد که دین داخل در حاکمیت، سکولاریسم را به مخاطره نیاندازد؟ با توجه به اینکه در فضای امن ایجاد شده توسط چنین نظامی، قرائت های حتی خوشونتگرا و ضد نو اندیشی و خرافی در جامعه رشد می کنند!

آنوقت سکولاريسم چگونه خواهد توانست مذهبی را که با طی فرایندی دموکراتيک توانسته به اکثریت برسد و خواهان حاکمیت شود از صافی سکولاریسم عبور ندهد؟ اگر به سر نیزه و سرکوب متوسل شود تا اقلیتی، هر چند سکولار و دموکراسی خواه، در حاکمیت بمانند که اين وضعيت با نظام دموکراتيک و سکولاریسم همخوانی ندارد! (همچنانکه اگر اقلیتی دینی بر اکثریتی غیر دینی و یا ناراضی حاکم شود، استبداد دینی به منصهء ظهور می رسد!) و اگر همچنان حضور دین و دینمداران در حاکمیت و ايجاد فضای امن برای ترویج قرائت های مذهبی و ایدئولوژیک برسمیت شناخته شوند که نقض غرض میشود و سکولاریسم و ارکان دموکراسی بمخاطره میافتند!

 به نظر میآید گریزی نیست جز آنکه: یا در جستجوی فیلترینگی قوی و مطمئن گشت که هم از دخالت مذهب و ایدئولوژی در حکومت و قوانین پیشگیری کند و هم، در عین حال، این فیلترینگ خود ناقض دموکراسی و ماهیت سکولاریسم نباشد!

در همین خصوص نوری علا در بند 5 مقالهء خود گفته است: «سکولاريسم همچون فيلتری عمل می کند که قرار است فقط از ورود عقايد تبعيض آفرين به داخل حوزهء حکومت جلوگيری کند.» يعنی، در تعبیر ایشان، سکولاریسم خود بخود نوعی «فیلترینگ» است؛ در حالیکه، اين امر با آنچه در توصیف سکولاریسم در بند 8 همين مقاله آورده و نيز آنچه در وصف دموکراسی در بند 1 دکر کرده، در تعارض است! 

 

3. دو برداشت از سکولاريسم

بنظر می رسد که گریزی نیست جز اینکه بسمت دو شق و دو برداشت از سکولاریسم  حرکت کنیم:

1- برداشتی که میگوید سکولاریسم در تقابل با دین بوده و اصولاً «دین ستیز»است!

 اين همان تعریفی است که از جانب بخشی از حاکمیت کنونی ایران و تئوریسین هایش، مثل مصباح یزدی، از سکولاریسم مطرح می شود. در اين تعريف نکته ای نهفته است که ـ اگر چه بقصد سرکوب سکولاریسم و دوری از دموکراسی خواهی است ـ اما حداقل اين حسن را دارد که در چنین تعریفی، سکولاريسم به هیچ قرائت دینی ای فرصت ارائه نمی دهد و، در نتیجه، راه بر ظهور خشونت و استبداد دینی بسته می شود؛ هرچند که این گزينه با ساز و کار دموکراسی همخوانی ندارد و نمی تواند تعریف درستی از سکولاریسم نو باشد چرا که اينگونه سکولاريسم خود نوعی استبداد است که رفته رفته می تواند ایدئولوژی های غیر دینی را رشد دهد و به مرور نافی نظام سکولاریسم شود.

البته نگاهی به تاریخ پیدایش «نظام های سکولار» چنین برداشتی را تایید نمی کند و روشن است که نویسندهء این متن، و همچنین جناب نوری علا، به چنین برداشتی از سکولاریسم باور ندارند.

2- برداشتی که به باور «جدایی دین و هر نوع ایدئولوژی از حکومت»رسیده باشد، به این معنا که دین و یا هر نوع ایدئولوژی دینی و غیر دینی دخالت در وضع قوانین و نگاه غیر تبعیض آمیز به شهروندان نداشته باشد.(2)

نویسنده معتقد است دینمداران و غیر دینمدارانی که به این باور رسیده باشند که نگاه حاکمیت به شهروندان می باید «نگاهی انسان محور» و «عدالت جو» باشد می توانند در کنار هم، با محوریت قانون اساسی مبتنی بر باور به «انسان محوری و عدالت جویی» که منبعث از خواست و نظر عمومی بوده و با ساز و کار دموکراتیک بدست آمده باشد، در یک حاکمیت سکولاریسم حضور يابند.

به نظر می رسد، باور جدایی دین (با همه شاخ و برگهایش چون مذاهب) و ایدئولوژی ها از حکومت، نظر جناب نوری علا را نیز در عدم تقابل سکولاریسم با دین تامین می کند، هر چند برداشت ایشان، برداشتی «واقع گرایانه و تاریخی» است، اما برداشت جدایی دین از حکومت برداشتی «نوگرایانه» است که جنبهء برداشتی «تکامل یافته» از «برداشت تاریخی» دارد.

در این برداشت، نظام با دین و ایدئولوژی ها سر جنگ ندارد؛ و مادامی که آنها مرز انسان محوری و عدالت محوری را در عمل نشکنند، هیچ مانعی از سوی حکومت و سکولارها نخواهند داشت و می توانند وارد حکومت شوند و دین و ایدهء خود را آزادانه و با امنیت کامل ترویج کنند؛ اما آنجا که احکامی شکننده و مغایر با هویت سکولار (همچون اعدام، شکنجه، ظلم، و محدودیت های سیاسی و فکری چون ارتداد و نفی نوگرایی) را در حکومت و جامعه  اعمال کنند از حاکمیت اخراج و با چنین دخالتی با فیلترینگ قانون، و نه سلیقه ای، برخورد می شود.

اما این پرسش همچنان در انتظار پاسخ است که: نحوهء اين اخراج و فیلترینگ چیست و چگونه بوجود می آید؟ و چگونه باید اعمال شود که خود نیز نافی هویت سکولار و دموکراتيک حکومت نباشد؟ آیا در اين زمينه بايد، از باب ضرورت، از خشونت و حبس و حذف فیزیکی بهره جست!؟ یا اینکه برای تضمین حفظ نظام سکولار بايد، با رعایت تمامی موازین و ارکان دموکراسی، سکولارها در جامعه از حیث کثرت بر دیگران غلبه داشته باشند؟ و چگونه این فرض ممکن می شود؟

بهر حال، به نظر می آید که برداشت دوم شباهت زیادی با تعبیر نوری علا دارد که حضور دین در حاکمیت را مانعی نمی بيند.

نوری علا آنچه را موجب سرکوب هر نوع  نوانديشی و تجديد نظر طلبی در حوزهء دينی (که معادل ارتداد و بدعت و مستلزم تنبيه و سرکوب باشد) «مذهب» میداند و آن را از «دين» جدا می کند و از اینرو، با ایجاد دیوار جدایی مذهب از دین، دخالت دین در حکومت را ـ مادامی که به یک گرایش تخصصی چون مذهب مبدل نشده باشد ـ نفی سکولاریسم نمیداند. و بر همین اساس در بند 5 مقاله آورده است که سکولاریسم «...نه عليه مذهب است و نه بر له آن. بعبارت ديگر، سکولاريسم همچون فيلتری عمل می کند که قرار است فقط از ورود عقايد تبعيض آفرين به داخل حوزهء حکومت جلوگيری کند.»

اما آنانکه قائل به جدایی اصل دین از حاکمیت هستند، دین را ریشه و بدنهء مذهب می دانند که دیر یا زود گریزی نیست که شاخ و برگ های دین ـ که برداشت های متفاوت (یعنی مذاهب) از دین باشند، پیدا و زائيده می شوند.

بعبارتی، هر چند سکولارها مدعی دشمنی با دین نیستند اما قائلین به «جدایی»، دخالت دین در حکومت را بخاطر ماهیت آسمانی و نه زمینی اش، دشمن و نافی سکولاریسم و «دموکراسی کامل و همیشگی» می دانند و از اینرو سرکوب هر نوع نو اندیشی و تجدیدنظر طلبی در محتوای دین را نهفته در دل خود دین می دانند و قائل به جدایی دین و ایدئولوژی توامان از حکومت هستند.

 

4. خروج از بن بست

در باور نویسنده این دو تلقی از سکولاریسم  یک خروجی دارند؛ یعنی، هر دو تلقی به نفی سرکوب هر نوع نو اندیشی، تجدید نظر طلبی می کوشند و، در نتیجه، به نفی سرکوب ارتداد و بدعت می اندیشند ـ چه با حضور دین منهای مذهب در حکومت (قرائت نوری علا) و چه بدون حضور دین و ایدئولوژی در حکومت (قائلین به جدایی).

در اندیشهء نویسنده، نتیجهء بحث این است که دینمدارانی که به لزوم عدم دخالت دین در حکومت باور دارند در کنار ناباوران به دین اما «فاقد ایدئولوژی ضد دینی» دارای وجه مشترکی هستند که می تواند به پيدايش نظامی بيامنجامد که با نام « نظام سکولار» خوانده می شود. بدینگونه، سکولاریسم نه تنها در تقابل با دین نخواهد بود که با مدارا کردن با دین و رسمیت بخشیدن به حضور دینداران در حاکمیت، البته با باوری که گفته شد، موجب رشد و بالندگی عقاید و شناسایی ضعف ها و برداشت های غلط و خشونتگرا و نافی دموکراسی در عقاید و مذاهب می شود و، در نتیجه، رشد و بالندگی همه جانبه اعم از بالندگی فکری، سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، حقوقی و اقتصادی را در جامعه تضمین می کند.

  

 

پاورقی:

(1)مراجعه شود به مقاله نوری علا بنام: «آيا سکولاريسم به معنای جدائی دين از دولت است؟»

(2)نویسنده یادداشت که خود را دینمداری سکولار میداند این برداشت دوم را پذیرفته است.

برگرفته از سایت پژواک خاموش:

http://pejvak-kh.com/?p=194#more-194

https://newsecul.ipower.com/

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com

 

 

New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630