بازگشت به خانه  |   فهرست مقالات سايت   |    فهرست نام نويسندگان

يک شنبه 29 شهريور 1388 ـ  20 سپتامبر 2009

 

همه عليه هم !؟

سعيد آوا

ma56ss@yahoo.se

 

 پرسش اين است:

هدف از انقلاب ها و جنبش های اجتماعي آيا نشستن يا نشاندن يکي به جای ديگری ويا برقراری نظام و برپايي جامعه ای همبسته و دمکراتيک بر پايه های آزادی و دمکراسي و عدالت است؟

آيا با روش گذار مسالمت آميز مي توان به چنين جامعه هايی دست يافت يا از طريق قهر و مبارزه ی مسٌلحانه؟

اگر پاسخ به پُرسش اوٌل روشن و صريح و قاطع باشد، برای پُرسش دوٌم پاسخي به همان قاطعيٌت نمي توان پيدا کرد. انتخاب روش نه با پنداربافي و اراده گرايي يک شخص و گروه که حتيٌ با تصميم طبقه و طبقات اجتماعي هم به سرانجامي موٌفق نخواهد رسيد. مجموعه شرايط وموقعيٌت ها و روابط  دروني و بيروني طبقات و نيروهای يک جامعه است که پيشبرد يکي از روش ها و يا اختلاطي از هر دو را عمده و برجسته مي نمايد. درهرصورت و به هر روشي که مبارزه و روند تکوين جامعه ی انساني پيش برود ، بدون التزام به آزادگي و نهادينه شدگي آزادمنشي ذهن و رفتار جمعي و فردی هرگز نمي توان به دمکراسي و آزادی و عدالت دست يافت.

 جامعه ی ايران در سي سال گذشته بيش از هرزمان ديگری در تب و تاب واکنش ها و درگيری ها و جدل و جدال های سياسي به سر برده و به تجربه و رشد نسبي ديد سياسي مجٌهز گرديده است. امٌا آيا به موازات اين رشد و تجربه ، توانسته گفتمان دمکراسي و لزوم رعايت اخلاق دمکراتيک و بطريق اولي تمرين همگرايي و همبستگي و تکثرگرايي را دراصول فلسفه ی سياسي خود بگنجاند؟ و خصوصأ ما ايرانيان برون مرز که از موهبت آزادی بحث و جدل و انتقاد و به چالش کشيدن نظرات و مواضع خود در فضای آزاد جامعه ی ميزبان برخوردار بوده و به دوراز استبدادی که  خود بستر تفرقه و رقابت های بيمارگونه است زيسته ايم، آيا توانسته ايم برفرهنگ "استبدادشرقي" خود فائق آمده و راهپيمايي درکنار يکديگر برای رسيدن به هدفي مشخصٌ را تجربه نماييم؟

ما درخارج از کشور غالبأ اهداف و حتيٌ شعارهای مشترک داشته ايم امٌا عمل مشترک و راه های مشترک نداشته ايم. اگرچه اتحٌاد عمل و عبور جمعي از يک مجرای مشترک مي توانسته ايده آل بوده باشد امٌا نشدن آن معضل اصلي نبوده است، مشکل عمده اين بوده:

-  که تحمٌل همديگر را نداشته و به جای رقابت سالم و سازنده ، به دشمني و کينه ورزی با يکديگر مشغول بوده ايم. غالب گروه های سياسي نه تنها در روابط خارج تشکيلاتي الزامي به رعايت حقوق ديگران احساس نمي کرده اند بلکه در روابط داخلي نيز اصول دمکراتيک و منش انتقاد پذيری و همگرايي را فدای منافع شخصي و کيش شخصيٌتي ولايت گونه کرده اند. علٌت وجودی اين انبوه گروه ها و محافل سياسي کوچک که عمدتأ از دل همديگر بيرون زده اند و تکٌه تکٌه شده اند چيست؟. درهيچ نقطه ی ديگری از دنيا چنين تعددی از گروه های سياسي يافت نمي شود. ريشه ی عمدهً  انشعابات و انشقاق ها نه "اختلافات ايدئولوژيکي- نظری" بلکه نبود فرهنگ بحث و جدل و ديالوگ بوده است. دوری و جدايي هم کافي نبوده ؛ دشمني و پرونده سازی هم مي بايست پُشت بند آن مي شده است.

 

-  که معدودی از گروه ها خود را حقٌ مطلق مي پنداشته و برای رسيدن به هدف" افشاگری" و "جلوگيری از فريب مردم" و برای "آگاهي دادن" به آن ها استفاده از هر وسيله ای را توجيه مي کرده اند ؛ يعني حمله به ميز کتاب گروه های ديگر و اجتماعات و سخنراني های ديگران و....

- که همين معدودی از گروه ها از آن جايي که خود توان بسيج مردم را نداشته اند درهر جمع و اجتماعي که تشکيل مي شده حضور مي يافته اند و پرچم خود را بر سر جمع عَلم مي کرده اند تا بتوانند بزرگنمايي کنند. و همين امر يکي از دلايل دلزدگي بسياری برای شرکت در اجتماعات و تظاهرات بعدی مي شده است.

- که بعضي "تازه از راه رسيده ها" مي خواسته اند يک تنه همه ی کارها را دست بگيرند و يک روزه کاری کنند کارستان

- که بعضي ها به دليل زيست طولاني در خارج ، برای خود حقٌ آب و گل قائل شده اند و هر تصميمي بايد با تأئيد و صلاحديد آنان اتخاذ مي شده است.

- که ما دراين مدٌت به جای همبستگي و همياری جمعي برای انعکاس وضعيٌت ميهن مان ، به خرده کاری و پراکنده کاری های انفرادی و تک گروهي روی آورده ايم.

- که.....

و يعني به جای "همه باهم" برای رسيدن به هدف و تحقق مطالبه ای مشخصٌ ، رو در روی هم بوده ايم ؛ همه عليه هم بوده ايم.    

تجربه ی تلخ و دردناک شکست انقلاب 57 و سوء استفاده از شعار"همه باهم" شايد توجيهي برای ترس و پرهيز از ميل همه باهم بودن باشد. امٌا "ازترس مرگ نبايدخودکشي کرد". زيرسوًال رفتن و منفورشدن "همه باهم" نه از نفس "پليد" و"فريبکارانه"ی خود شعار بلکه به واسطه ی به کارگيری شيٌادانه و البته "هشيارانه"ی آن بوده است. شکست انقلاب 57 نتيجه ی منطقي فقدان تشکيلات سراسری مردمي و عدم تکيه برخواسته های مشخصٌ و ملموس و نيز پناه بردن به زير عبای سياه کليٌ گويي ها و لفاظي های پُرطمطراق بود. "همه باهم" وقتي شعار واقدامي ارتجاعي و مستبدٌانه شد که هدفي جز کشاندن همه با هم به زير يک پرچم نداشت. وگرنه مگر مي شود بدون همه با هم و بسيج همگاني، آن هم در جوامعي که خواسته ها ی دمکراتيکِ همگاني اش همچنان معوٌق و بي جواب مانده است ، به تحقق خواسته ها نايل آمد؟. ومگرنه که در سايه ی توان همه با هم، رژيم شاه عقب نشست؟. آرزوی تمامي جنبش ها بسيج هرچه گسترده ی مردمي است. اگرچه "همه" تا آخر خط نمي روند و خواسته هاشان هم کمرنگ يا پُر رنگ مي باشد امٌا مي بايست از شرکت همان"همه" درجنبش تا هرمقطعي که توانش را دارند استقبال نمود. "همه باهم" تا زماني که درجهت تحقق مطالبات دمکراتيک ومترٌقي مشخصٌ و روشن، و نه برای رفتن زير يک پرچم خاص  پيش مي رود را بايستي تبليغ و تقويٌت نمود.

 اگرچه فعاليٌت و اقداماتِ بيست سي ساله ی انفرادی شخصيٌت های سياسي و فرهنگي و ايضأ پاره ای محافل و گروه های فرهنگي و سياسي ايرانيان خارج کشور درانعکاس وضعيٌت خفقان آور و صدای اعتراض مردم داخل قابل تقدير و ستايش است امٌا کارنامه ی فعاليٌت و اقدامات مشترک و جمعي مان ، با توجٌه به کثرت و وزن کمٌي ايرانيان خارج از کشور، چندان مثبت و درخشان نبوده است. طنين صدای جمعي مان بايستي بسيار رساتر و گسترده تراز اين ها بوده باشد. بارقه ی اين هم صدايي واحساس مسئوليٌت مشترک در روزهای آغازين "جنبش سبز" فضای اميٌد بخش ونشاط آوری درپهنه ی جهان ؛ هر گوشه ای که ايرانيان بودند، پديد آورده بود و مي رفت که فصل درخشاني دراتحٌاد عمل ها و ياری رساني به مردم داخل آغاز شود ،  امٌا خيلي زود دستخوش تک روی ها وپراکنده کاری ها ، گروه گرايي ها و قهر و واگرايي ها شد و حتيٌ تا جايي تقليل پيدا کرد که توجٌه به منافع فرقه ای- شخصي و هويٌت پرچم ها بار ديگر اصل و پرنسيپ شد و افراط در واکنشهای متعاقب آن ، اصل و نفس همکاری ها و تمرکز بر وقايع داخل ايران و احساس مسئوليٌت در قبال آن ها را به امری حاشيه ای و فرعي بدل کرد. ما به جای تفاهم و توافق و همکاری بر سر شعارها و مطالبات مشخٌٌص مقطعي به جنگ بر سر غلبه ی "پرنسيپ"های شخصي – گروهي و اصرار بر اهتزاز "پرچم هويٌتي" خود برآمديم و با عدول وعبوراز حدٌ لازم و منطقي انتقاد سازنده جهت اصلاح خطاها ، راه کناره گيری و بعضأ رودررويي را در پيش گرفتيم. "من" و "منيٌت" بار ديگر خود نشان داد و ما دوباره در بيراهه ی همه عليه هم افتاديم.

 بعضي ها تا جايي پيش رفته اند که با ارزيابي ارتجاعي بودن "جنبش سبز" اعتراضي مردم و اينکه عده ای"گول خورده" و "شستشوی مغزی داده شده" دنبال "سابقه داران جنايتکار" به راه افتاده اند به خود حقٌ داده اند با وجداني آسوده فرياد برآورند:" دنده شان نرم، بگذار طعم انتخاب! خود را بچشند". اين گرايش البته اگرچه بسيار ضعيف ومنزوی مي باشد امٌا تبعات عملي مخرٌب آن که توٌسط عده ای از حاملان اش به تهمت زني و فحٌاشي و حتيٌ اخلال در اجتماعات  انجاميده را نمي توان ناديده گرفت. (*)

آقای "دکتر رضا آيراملو" در قالب "تحليلي جامعه شناختي از اعتراضات اخيرايرانيان و دست آوردهای آن" تلاش کرده اند ارزيابي گرايش فوق را تئوريزه نمايند. منتها نوشته ی آقای دکتر بيش از آن که تحليل باشد يک گزارش موضع دارانه ی سياسي و قضايي است . لذا و به دليل فقدان دواصل ابتدايي ؛ يعني آمار و مستندات، در تحليل طبقات و خصوصيٌات و ويژگي های طبقاتي مطلب آقای دکتر، به جای نقد "تحليل" ايشان تنها اشاره ای کوتاه به مواضع سياسي – قضايي شان مي کنيم :

آقای دکتر رضا آيرملو درمطلب طولاني چندصفحه ای خود ضمن کشف طبقه ی جديد" سبزپوشان" خواسته اند به ملٌتي "گول خورده" "بقبولانند" که:« "هواداران دو جناح و امت دو خلیفه رو در روی هم قرار گرفته اند. "دعوا بر سر لحاف ملاست" و اتفاقی نیفتاده جز آن که بین خلیفۀ اسلامی بر تخت نشسته و مدعی خلیفه گری برخوردی پبش آمده، و آن که بر تخت خلافت نشسته، با مدعیان تختش، به همان شیوۀ معمول خودشان برخورد می کند". همین و بس!".» (1). "همين وبس"!. بله ، آقای دکتر آزاداند دوست داشته باشند هر"تحليلي" در مورد وقايع و اوضاع اجتماعي وهرموضع و اظهار نظری در هرموردی داشته باشند و حتيٌ مردم را امٌت "لجن خور و.." بي هدف خطاب و قلمداد کنند و جنبش شان را عامل "به تعويق انداختن سرنگوني رژيم اسلامي" بدانند، امٌا نبايد تعجٌب کنند اگرانتظار برود:

1- که آقای دکتر به جای نشستن در برج عاج واز طريق ديدن" فيلم های تظاهرات تهران وايران" برای تحليل "خاستگاه سياسي ، اقتصادی و اجتماعي" طبقات واقشار و نيز تعيين" جايگاه و تعلٌقات طبقاتي سبزپوشان" ، خود را در وضعيـٌت جاری ايران و شرايط زيست مردم قرار مي دادند و مي فرمودند خود درآن شرايط  چه مي کردند و يا چه مي خوردند؟(*)

 

2- که آقای دکتر درک روشن تر و واقعي تری از همسويي ها و اتحٌاد عمل های مقطعي مي داشتند و تفاوت آن ها با دخيل بستن به و سينه زدن زير پرچم ها و مثلأ رنگ ها را مي فهميدند. گرايش مطلق گرای سياست تک خطي فوق با يکسان سازی و"سر و ته يک کرباس" کردن سياست افراد و مسئولان رژيم به نتيجه ی انتقام گيری درهرشرايطي مي رسد و امکان بازگشت "سابقه دار"ها از گذشته و در کنار مردم قرار گرفتن را از آنان سلب مي کند . اين گرايش حاضر است نوک تيز ضربه اش را بر گرده ی همين سابقه دارهايي که خود نقدأ زيرضرب هستند فرود آورد تا مثلأ "دهاتيان ساده لوح" را از"فريب خوردگي" نجات دهد و به سوی سرنگوني رژيم رهنمون گردد. بيخود نيست که "مطبوعات" رژيم و پاسدارانش هم با زيرکي و به قصد "ماهي گرفتن از آب گل آلود" شروع کرده اند پرونده ی سوابق اين "سابقه دارها" را به عنوان شريک در مسئوليٌت ها از بايگاني درآورند تا لابد بگويند"رطب خورده را کي منع رطب تواند بود؟" . " پس تو"خود حديث مفصٌل بخوان ازاين مُجمل". مجازات و انتقام کشي به هر قيمت ، حُکم قضايي آقای دکتری است که به عنوان "پروفسور جامعه شناسي در دانشگاه های سوئد" ، در کشوری کار مي کند که سيستم قضايي و آموزشي آن برپايه ی اصول انساني و روان درماني و سالم سازی انسان ها استوار شده و دائمأ  و حتيٌ با هزينه های بسيار گزاف، روش های تشويقي و مشورتي و درماني را به کار مي گيرد تا امکانات بازگشتِ مجرمان را هم به زندگي عادٌی فراهم مي آورد. امٌا آقای"پروفسور" به جای باز کردن راه بازگشت ، همچنان به دنبال شکارآناني هستند که مي خواهند يا "مجبور" شده اند به راه مردم برگردند و قدم زدن کنار آن ها را تمرين کنند. معلوم نيست "فکر و باور طايفه ای" را تا کي و تا کجا بايد با خود حمل کنيم.(*)

 

3- که آقای پروفسور تحليل کنند و نشان دهند که چگونه جنبش جوان جاری مردم عامل " به تعويق انداختن(افتادن) سرنگوني رژيم اسلامي" شده است. اينکه اکثريٌت مردم ايران خواهان جايگزيني "رژيم اسلامي" با يک رژيم دمکراتيک هستند کشف تازه ای نيست. امٌا آرزومندی و اعتقاد يک چيز است و امکانات و شرايط تحقق آن چيزی ديگر. هرخواستني توانستن نيست. چگونه از جنبش جوان دو ماهه که نه تنها هنوز توان آزادی زندانيان اش را نداشته بلکه هر روز در خيابان و زندان قرباني مي دهد انتظار مي رود که زير بارسنگين شعارها و اقدامات نابهنگام و خارج از توان اش برود؟. سال هاست نه تنها پاسخي به پرسش: سرنگوني با کدام بسيج نيرو و تدارک عملي لازم و طرح و برنامه ی پيشبرد و نيز حفظ حکومت آينده که ايران را به عراق و افغانستان ديگری تبديل نکند و.. داده نشده بلکه خود پُرسش کننده با انواع تخطئه ها و تهمت و افتراها روبرو شده است. برای ديد مطلق گرا چيز بينابيني وجود ندارد. "يا همه يا هيچ" . و وقتي نمي توان و نمي شود همه را به دست آورد پس بايد به هيچ تن داد و به مطالبات "کوچک" بي اعتنايي نمود. اين گونه است که درايران ما" درهميشه بر پاشنه ی هميشگي اش چرخيده" است.

آقای پروفسور خود را جزو کساني مي دانند که « هیچ اصلاحی را در نظام قرون وسطائی رژیم اسلامی ایران، امکانپذیر نمی بینند. "خانه از بیخ و بن ویران است و برای آباد کردنش باید به تمامی فرو ریزد".  امٌا در دو صفحه بعد توصيه مي کنند:« پشت کردن مردم به نمایشات رأی گیری و نشان دادن قهر از رژیم و اعمالش، راه مبارزۀ سهل و ساده و بی خطری است که می تواند کشورهای حامی رژیم اسلامی را مجبور به  فشار به رژیم اسلامی برای تجدید نظر و عقب نشینی از مواضع سرکوب گرانه اش بکند و حتی به دادن امتیازاتی برای جلب نظر این طبقۀ مهم اجتماعی منجر شود». (2). اولأ آيا اين خود "اصلاح" نيست ، آن هم به کمک "کشورهای حامی رژیم اسلامی "!؟ و ثانيأ مگرآقای پروفسور نمي دانند که اکثريٌت مردم ايران دراکثر"انتخابات" رژيم شرکت نکرده ( که کشورهای حامي رژيم اسلامي هم اين را خوب مي دانند) و درهمين دوسه تايي هم که هشيارانه شرکت کردند حماسه آفريدند و مشروعيٌت رژيم را هربار به چالش کشيدند و زير ضرب گرفتند؟. امٌا آيا درهردوصورتِ شرکت کردن و نکردن، تغييرچنداني در روابط کشورهای ديگر با رژيم پيش آمد؟.

آقای پروفسور توجيه " استعمارگران و امپریالیست های اروپائی و آمریکائی" برای تداوم ارتباط با رژيم ايران را اين طور توضيح مي دهند: جالب است که استعمارگران و امپریالیست های اروپائی و آمریکائی، که از برکت استراتژی بنیادگرائی و رژیم های اسلامی دست نشاندۀ خود برخوردارند، این بازی های سر تا پا تقلبی را مورد تأیید قرار داده و می دهند و بدین وسیله، مناسبات و معاملات خود با رژیم را توجیه می کنند.»(3). چون« بهانه این است که "مردم ایران هنوز! لایق همان دموکراسی اسلامی یی هستند که رژیم برگزیده شان! تدارک دیده است". امٌا مگر خود آقای پروفسور در محکوميٌت "جنبش سبز" و مردم حامي آن اظهار نفرموده اند:« آیا هنوز هم می توانیم ادعای معروف "مردم (این مردم!)، لایق همان حکومتی هستند که دارند" را مردود بشماریم؟ ». (4).

شايد به خاطر ادٌعاهای "فيلسوفانه"ی از اين دست باشد که دولت سوئد ، که نماينگي دوره ای اتحاديٌه اروپا را هم دارد ، با بي اعتنايي به وقايع ايران برخورد کرده و وزير خارجه اش تلويحأ همان سخنان خامنه ای را تکرار کند که اين "دعوای خانگي" آن هاست . و ما منتظريم ببينيم اين دعوا کي يک طرفه مي شود.

 

4- که آقای پروفسور به عنوان تحليل گر" تحلیلی جامعه شناختی از اعتراضات اخیر ایرانیان و دست آوردهای آن " با دقٌت و حساسيٌـت و مسئوليٌت تحليلي بيشتری به علل پيدايش جنبش ها و از جمله"جنبش سبز" و مطالبات اش توجٌه و عنايت داشته باشند. جنبش اخيرايران نه حاصل حرکت "امت گول خورده"ی يک جناح حکومتي و يا مردم "لجن خورشده" است و نه اعتراضات مردم" دعوا برسرلحاف ملأست". پيام مقطعي جنبش جاری مردم ايران ؛ يعني تحقق و به اجرا درآوردن حق برابری رآی و يعني همانا حذف کامل نهاد ولايت فقيه و ضمائم اش از صحنه ی سياسي- اجتماعي ايران آن چنان شفاف و رساست که حتيٌ از گوش های ناشنوای ولي فقيه هم عبور کرده و عصبيٌت و سبعيٌت اش را دو چندان کرده است. لذاست که نيازی به توصيه و پيام آقای پروفسور به "دهاتيان ساده لوح" نيست که " به صراحت تمام با سبزپوشی، سبزپوشان و رهبران سابقه دار آنان برخورد کنند؟ " (5). همين کار را نقدأ " امت" جناح ديگر به خوبي و استادی کامل دارد انجام مي دهد. آقای پروفسور بهتربود اين بخش از" فيلم های تظاهرات تهران وايران" را هم مي ديدند.

 

باری ، جنبش جاری مردم خواه "سبز" ناميده شود يا چيزی ديگر ، اگرهيچ فايده و منفعتي نداشته بودهباشد حداقل يک چيز داشته است ؛ اينکه خيلي ها و از جمله بنده را از خواب و بيکاری درآورده تا برای سايت هامان يا ديگران هي بنويسيم. و" تحليل جامعه شناختي" آقای "پروفسور رضا آيراملو" هم اگر درايران کارآيي نداشته باشد ، " در يک جزيره ً دورافتاده" قطعأ به بار خواهد نشست.

درخاتمه بد نيست طنز ظريف لنين که از مصاديق بارز گرايش مطلق گرای فوق است را نقل کنيم. او مي گويد(نقل به مضمون): بعضي ها اعتماد به نفس عجيبي دارند. اگر از آن ها مثلأ پُرسيده شود عدد 25 بزرگتراست يا 35، به درستي مي گويند 35 . امٌا اگر دوباره پُرسيده شود 25 بزرگ تر است يا 35- ، ابرو بالا مي اندازند و فيلسوفانه همان جواب قبلي را مي دهند.

.................................................................................

* تمامي جمله های داخل گيومه ی پاراگراف از مطلب "تحليلي جامعه شناختي از اعتراضات اخير ايرانيان و دست آوردهای آن" از آقای"دکتر رضا آيراملو" برگرفته شده است.

1 ، 2 ، 3 ، 4 ، 5 ، منبع فوق  

 

https://newsecul.ipower.com/

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com

 

 

New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630