بازگشت به خانه  |   فهرست مقالات سايت   |    فهرست نام نويسندگان    |   آدرس اين صفحه با فيلترشکن:

  https://newsecul.ipower.com/2009/08/30.Sunday/083009-Jamshid-Peiman-1000-plus-1.htm

يک شنبه 8 شهريور 1388 ـ  30 آگوست 2009

 

هزار به اضافهء یک، می شود هزار و یک

جمشید پیمان

از دهه ی اول مرداد 1367 و بفرمان صریح خمینی، قتل عام زندانیان سیاسی آغاز شد. در نخستین فرمان که بلافاصله پس از عملیات فروغ جاویدان صادر گشت، مشخصاً تنها از مجاهدین با عنوان "منافقین" یاد شده است. در آنجا هیچ نکته ای دربارهء دیگر زندانیان، از جمله کمونیست ها و یا کافران و یا مشرکان، نیست. آنجا خمینی جنایت خود را فقط و فقط بر روی منافقین (بخوانید مجاهدین ) متمرکز ساخته است. اگر دامنه ی این جنایت به سایر زندانیان سـیاسـی (جدا از تعداد و ابعادش) نـمی کشید، هـرچند کـه مفهوم عام "زندانی سیاسی"  شامل مجاهدین زندانی هم می شود ولی فکر می کنم ناگزیر بودیم آن کشتار را قتل عام "مجاهدین زندانی" بنامیم. اما دامنه ی جنایت رژیم به مجاهدین محدود نشد و متاسفانه چندی بعد با صدور فرمان دیگری، سایر زندانیان سیاسی را هم در بر گرفت.

 

جدا سازی اسم از مسما

از پس آن رویداد هولناک و کم سابقه در تاریخ جنایات علیه بشریت، در یاد آوریش تقریبا از جانب همه، همان مفهوم "زندانیان سیاسی" بکار برده می شود. هیچ عیبی هم ندارد و کاملاً هم درست است. اما قضییه از هنگامی بحث انگیز می شود که بعضی نه صرفاً بخاطر استفاده از این مفهوم عام، بلکه برای کمرنگ کردن و احیاناً نادیده انگاشتن و بفراموشی سپردن مجاهدین، بر کار برد "قتل عام زندانیان سیاسی" همراه با نام نبردن از مجاهدین، تأکید و اصرار می ورزند.

اجازه بدهید یک مثال بزنم. هیتلر در دوره ی حاکمیت ناسیونال سوسیالیسم بر آلمان، شش ملیون یهودی را نابود کرد. نه آنروز و نه پس از آن تا امروز  به بهانه یا دلیل کشتار کمونیست ها و دیگر مخالفان نازی ها، که احتمالاً تعدادی از آنها در همان اردوگاه هائی بوده اند که یهودیان را نگه می داشتند و حتی با یهودیان به قتل گاه برده شده اند، کسی نتوانسته است جنایت علیه یهودیان را با یک کاسه کردن آن با دیگر جنایات نازیها، عمداً یا به سهو به کم رنگ کردن این جنایت علیه یهودیان بپردازد. بسیار کوشیده اند که در بارهء رقم شش ملیون، سوال یا شبهه بپراکنند و رقم را غیر واقعی یا آگراندیسمان شده معرفی کنند. ولی کسی دراصل وقوع جنایت نه تردید داشته و نه توانسته است آنرا بطور مستدل و مستند انکار کند. بنا براین امروز پس از گذشت سال های بسیار از آن رویداد، در یاد آوریش عنوان "قتل عام یهودیان" بکار برده می شود. از این مثال بگذریم و به مطلب خودمان بازگردیم.

 

پرداختن به حقیقت یا تقسیم نا عادلانهء سهم

 بسیار بجاست که کشتار مجاهدین بوسیله خمینی در سال 67 را "کشتار زندانیان سیاسی" بنامند. بویژه که این کشتار دامن دیگر زندانیان سیاسی را نیز گرفته و باید همواره یاد تک تک آن جانباختگان را، اعم از مجاهد و کمونیست و ملی و مشروطه خواه (ولو دو نفر) را زنده نگه داشت . اما این نکته شگفتی آور است که عده ای بکوشند نام مجاهدین را کنار بگذارند. کنار گذاشتن نام مجاهدین و یا تلاش برای کنار گذاشتن نام مجاهدین، البته در اصل قضییه تغییری ایجاد نمی کند. اما سوال این است که این امر برای کسانی که به عمد چنین عملی را انجام میدهند چه فایده ای دارد؟ آیا با این کار فقط قصدشان اینست که سهم مظلومیت خودشان را بیشتر کنند؟ آیا می خواهند وانمود کنند که مجاهدین بلحاظ کمی دارای چنان بعد وسیعی نبوده اند؟ آیا وجود زندانی سیاسی بیشتر از یک سازمان در آن مقطع زمانی، بیان وجود پایگاه اجتماعی گسترده تر آن سازمان محسوب می شود که برای پنهان کردنش  باید چاره ای اندیشید و یا دست کم، کاری کرد که معلوم نشود از آنهمه زندانی سیاسی که اعدام شدند چه درصدی متعلق به چه تشکیلاتی بوده است؟ آیا پنهان و پوشیده ساختن سابقه و کارنامه ی دیگران، برای کسی که این کار را می کند، می تواند سابقه و کارنامه برای خودش بشود؟ انصاف، واقع گرائی و عطف توجه به حقیقت، حکم می کند که در پرداختن به این جنایت رژیم جمهوری اسلامی، حب و بغض را کنار بگذاریم و واقعیت را آنچنان که اتفاق افتاده است نشان دهیم. داستان اما در نکته ی مزبور خلاصه نمی شود. در همین رابطه تلاش های دیگری نیز صورت می گیرد. از جمله اینکه تاریخ برگزاری سالروز این قتل عام از مرداد ماه، که بزرگترین رقم اعدام شدگان مربوط به آن زمان بوده است، از جانب عده ای به شهریور ماه کشانده شده است. در این مورد نیز اغلب مراسم بدون نام بردن از مجاهدین و یا حتی اشاره صریح به فرمان نخستین خمینی مبنی بر کشتار مجاهدین، برگزار می شود. برگزاری این مراسم و زنده و تازه نگهداشتن خاطره ی جانباختگان بسیار انسانی و ستودنی ست. اما انصاف است که عده ای، بخصوص در خارج از کشور که هیچگونه مانعی هم از جانب رژیم ندارند، نام و یاد مجاهدین شهید در این رویداد را  بفراموشی بسپارند و یا پوشیده نگه دارند؟

 

طرح کشتار، برنامه کشتار ، اجرای کشتار

نکتهء دیگر این که عده ای می کوشند کشتار زندانیان سیاسی را حاصل برنامه ای از پیش تدارک دیده شده معرفی کنند. این موضوع  می تواند درست باشد. اما برای قبولاندنش باید دلایل منطقی  و مستند ارائه شود. فرضیٌات گوناگون و حدس و گمان ها را نمی توان به جای دلایل منطقی و مستند  گذاشت. هیچ دلیل قانع کننده و مدرک معتبری در این مورد وجود ندارد. تهدیدات از جانب این یا آن زندانبان و بازجو و شکنجه گر و یا جابجائی زندانیان در مدتی قبل از وقوع این جنایت و حتی ابراز تمایل سردمداران ردهء اول رژیم مبنی بر حذف زندانیان سیاسی را نمی توان بصورت قطعی به عنوان دلیل قابل قبول برای این امر دانست که  جنایتکاران حاکم اگر چنین چیزی هم در ذهنشان بوده است (که برای این دشمنان بشریت، امری عادی  محسوب می شود)، برای انجام آن از مدت ها پیش از تابستان 67 برنامه ریزی کرده بوده اند. با توجه به رویدادهای آنروزها، در این مورد نظر منطقی و پذیرفتنی تری را می توان ارائه کرد. سعی می کنم به اختصار درباره آن بگویم. پیش از پرداختن به آن، این نکته را تمام کنم که در همان چارچوب کمرنگ کردن جایگاه مجاهدین، وقتی عنوان می شود که از مدت ها پیش از پذیرش آتش بس و عملیات فروغ جاویدان، رژیم در تدارک کشتار زندانیان سیاسی بوده است، این معنا را در ذهن متبادر می سازد که هدف نه سر به نیست کردن مجاهدین بعنوان بزرگترین و موثرترین نیروی معارض رژیم، بلکه پایان  بخشیدن به مساله ای بنام زندانیان سیاسی بوده است. در حالی که واقعیت آنچه از خرداد 1360 تا مرداد 1367 بر زندانیان سیاسی گذشته است، حاکی از این است که رژیم در رابطه با این امر از شیوهء قرنطینه و منزوی کردن زندانیان پابرجا  استفاده کرده بود و، در کنار این روش، سر سخت ترین زندانیان را به جوخه های اعدام سپرده و ضعیف ترین آنها را یا به افراد تحت امر خود و یا به منفعلین تبدیل کرده بود. نمی توان گفت تصادفی بوده است که در همان برهه ی طولانی نیز بزرگترین رقم کشته شدگان را مجاهدین و هواداران آنها تشکیل می دادند. اخبار مقاومت در داخل زندان نیز اگر هم بخارج راه می یافت  به دلیل جو رعب و وحشت حاکم، نمی توانست در سظح گسترده ای پراکنده شود و یا  تا اعماق لایه های اجتماعی رسوخ یابد. این شیوه اتفاقاً برای رژیم کار ساز تر می بود تا برنامه ریزی برای کشتار دسته جمعی زندانیان سیاسی . 

 

روش گریز از بحران در رژیم آخوندی

 رژیم هم از تجارب خودش و هم از تجارب دوران نظام پیشین و هم از تجربهء تاریخی و معاصر در دیگر جوامع، آموخته است که با کشتار زندانیان نمی تواند اصل موضوع را که بر سر آن زندانی سیاسی وجود دارد، از میان ببرد. باز تولید مبارزان علیرغم همه ی سرکوب ها، دلیلی روشن برای این امر در برابر رژیم می گذاشت. بنا براین، فکر سر به نیست کردن زندانیان سیاسی در این ابعاد، اگر هم از مدت های طولانی پیش از اجرایش در بین جنایتکاران حاکم وجود داشته، طرح و برنامه ریزی اش مربوط به تابستان 1367 و در چارچوب ضرورتی بوده است که شرائط آن زمان بر ایشان تحمیل کرده بود و آنها برای برون رفت از بن بست به این اقدام ضدانسانی پرداختند. ممکن است پرسیده شود اگر رژیم می داند که با کشتار نمی تواند صورت مساله را پاک کند، این امر در مورد مجاهدین هم صادق است، پس چرا دست به قتل عام مجاهدین زندانی زد؟ این سئوال بجا و منطقی موضوع همان فرضییه ایست که اینک به آن می پردازم و سعی می کنم به آن پاسخ گویم.

 

رودادهامی خطر را ملموس تر کردند

سئوال: اگر جنگ  با عراق ادامه می یافت و در این تداوم، رژیم بطور نسبی دست برتر را می داشت، آیا باز هم به قتل عام زندانیان سیاسی می پرداخت؟ پاسخ: اگر بزرگترین مساله اش زندانیان سیاسی می بود احتمالاً این کار را می کرد. اما واقعیت این است که تا قبل از قبول آتش بس، مساله اصلی رژیم وجود زندانیان سیاسی نبوده است. زیرا با توجه به سبعیت و درجهء بسیار بالای کیفیت ضد بشری رژیم، اگر در رابطه با زندانیان سیاسی مساله مرگ و زندگیش مطرح می بود، در جریان  جنگ راحت تر و با عوارض عکس العملی کمتر، این جنایت را مرتکب می شد. اما رژیم در ماه های آخر پیش از نوشیدن جام زهر آتش بس توسط خمینی، در جبهه های جنگ از نابسامانی مرگباری برخوردار بود. مخالفت با ادامهء جنگ  هم در داخل کشور و جامعه و هم در حلقه های نزدیک به رهبری رژیم  روز به روز گسترده تر می شد. ریزش نیروها در جبهه ها قابل کنترل نبود. برای سربازان و پاسدارانی که از میدان های نبرد می گریختند، نیروی جایگزینی نبود. نیرو های باقیمانده در جبهه ها نیز از روحیه و انگیزه برای جنگیدن برخوردار نبودند. باز پس گیری سریع مناطق تحت اشغال، بوسیله نیروهای عراقی، بخصوص جزایر مجنون و فاو ، علیرغم شبکه های دفاعی وسیعی که رژیم در این مناطق مستقر کرده بود،  نشانهء بارز نبودن انگیزه و روحیه در میان نیروهای رژیم برای ادامه ی جنگ بود. آخرین ضربه را در حساس ترین شرایط، ارتش آزادی بخش ملی ایران با فتح مهران بر رژیم وارد ساخت و او را ناگزیر از پذیرش آتش بس کرد. پس از پذیرش ناگزیر آتش بس، رژیم با مشکلی اساسی روبرو بود و برای آن بایستی راه حل پیدا می کرد. رژیم باید به جامعه پاسخ می داد که چرا طی هشت سال جنگ صدها هزار ایرانی را به کشتن داده است. باز ماندگان این قربانیان، باضافه ی ملیون ها آوراره، باضافه ی ویرانی اقتصاد کشور، باضافه ی از هم پاشیدگی شیرازه ی امنیت اجتماعی، و بالاخره باز گشت صدها هزار بسیجی و پاسدار از جبهه ها، و عدم توانائی رژیم در پاسخگوئی به مطالبات کوچک و بزرگ متکاثف شدهء مردم طی هشت سال جنگ بیهوده، شرایط را برای یک انفجار  آماده ساخته بود. رژیم سایه ی انقلاب را همه جا بدنبال خویش می دید و اگر در آن شرائط کاری نمی کرد بی تردید ناقوس مرگش بصدا در می آمد.

 

کابوسی که رژیم را رها نمی کرد  

سئوال: اگر ارتش آزادی بخش ملی ایران حضور پر اقتدار خودش را با فتح مهران و در جریان عملیات فروغ جاویدان تا رسیدن به پشت دروازه های کرمانشاه  اعلام نمی کرد و با این ترتیب هم ضعف و زبونی رژیم را برای مردم بر ملا نمی ساخت و هم  انگیزهء مردم را برای سرنگونی حاکمیت آخوندی نقویت نمی کرد، آیا رژیم باز هم  دست یه کشتار زندانیان سیاسی می زد؟ پاسخ علی الاصول نمی تواند مثبت باشد. زیرا اگر رژیم پس از قبول آتش بس در وضعیت محتضرانه بسر نمی برد دلیلی وجود نداشت که بر سر بی درد خود دستمال کشتار زندانیان سیاسی و پیامد های داخلی و بین المللی آن را ببندد. برعکس، اگر رژیم ذره ای احساس پیروزی در جنگ را می کرد و می توانست آنرا سرمایه و سرپوشی برای خود در مقابل سایر مسائل و مشکلاتش کند، چرا باید دست به حماقت جنایت آمیز کشتار زندانیان سیاسی می زد؟ برعکس ، اگر برگ برنده ی پیروزی در جنگ را می داشت، شاید برای بیان عطوفت و مهر و بخشش نداشته ی خود و تظاهر به آنها، نمایش عفو بخشی از زندانیان سیاسی را نیز بشکرانه ی پیروزی هایش  اجرا می کرد. اما در کفه ی ترازوی رژیم ذره ای پیروزی نبود.  بقول دکتر خانلری: هرچه بود از همه سو خواری بود – ذلت و نکبت و بیزاری بود.

 عملیات فروغ جاویدان  و پیامدهای احتمالی و متصور آن، رژیم را بر سر دو راهی مرگ و زندگی قرار داد.*  اما ادامه حیات برای آخوندهای حاکم هزینه ای بس گزاف طلب می کرد و رژیم آنرا البته از کیسه ی مردم و با اجرای سرکوب همه جانبه و در صدر آنها کشتار زندانیان سیاسی، پرداخت.  رژیم این بار سرکوب را از داخل زندان ها و بر علیه زندانیانی آغاز کرد که توان هیچگونه مقابله ای نداشتند. این اقدام در سیاه ترین و ننگین ترین برگ را بر تاریخ  قرن بیستم افزود.  آغاز به سرکوب از داخل زندان یک پیام مشخص داشت: رژیم به جامعه و مردم عادی جان به لب رسیده و دارای ظرفیت بالقوه برای قیام، از این طریق اعلام کرد وقتی زندانی بی دفاع  را بی توجه به هر پیامد داخلی و جهانی، بکام مرگ می فرستد، مصمم به حفظ موجودیت، قدرت و حاکمیت خویش به هر قیمتی است. رژیم از این طریق توانست جو خفقان را بر جامعه ی جنگ زده و هستی باخته مسلط کند و بر سر راه خیزش مردم، راه بندانی از  اعدام و اعدام و باز هم اعدام ، ایجاد کند.

 

نه بخشش ، نه انتقام ، فقط احقاق حق

بنظر من علت اصلی (و نه احتمالاً همه ی علل) کشتار مجاهدین و دیگر زندانیان سیاسی در تابستان و پائیز 1367، در نکته هائی که گفته شدند، جای دارد، که البته با چاشنی  کینه ی کور و قدیمی خمینی و یارانش نسبت به مجاهدین، عجین بود. این کینه که سابقه ای دیرین داشت با موضع گیری ها و مبارزهء مجاهدین بر علیه ارتجاع حاکم پس از انقلاب بهمن، توام با ترس از سرنگونی، سردمداران رژیم را وادار به ارتکاب جنایات بی سابقه در وسعتی باور نکردنی و از جمله قتل عام زندانیان سیاسی کرد؛ جنایتی که هرگز نباید بر آمران و عاملانش نقشی از بخشش زد. زیرا هرگونه صبغه ی بخشش در این مورد خود جنایتی بر علیه بشریت محسوب می شود. اشتباه نشود، نبخشیدن و  احقاق حق کردن با کینه کشی و انتقام فرق دارد. فکر نکنم هیچ ایرانی آزادیخواه و معتقد به موازین حقوق بشر دنبال کینه جوئی و انتقام گیری باشد. در این مورد، بویژه عملکرد مجاهدین و  ارتش آزادی بخش ملی ایران بعنوان بزرگترین و زیبا ترین سرمشق در برابر ما قرار دارد. در باره ی همه ی جنایاتی که رژیم مرتکب شده است البته که باید محاکمه ی عادلانه و کاملا انسانی و منطبق با موازین حقوق بشری انجام گیرد. تاریخ، نه  شاهد بیطرف، بلکه داور است.

 

ارتکاب آگاهانه جنایت یا از سر فریب خوردگی ؟

نکته ی دیگر در این باره مربوط به نقش خمینی در ارتکاب این جنایت است. عده ای معتقدند که گویا احمد خمینی و رفسنجانی و خامنه ای، با نیرنگ و ترفند، خمینی را وادار به صدور دستور برای انجام این جنایت کرده اند. هیچ دلیل منطقی و مستندی نیز برای اثبات چنین ادعائی وجود ندارد. سابقه ی جنایت های قبل از قتل عام زندانیان سیاسی نیز جائی برای تردید در نقش  اصلی و آگاهانه ی خمینی باقی نمی گذارد. کافی ست به دستور خمینی برای نابودی شرکت کنندگان در رویداد معروف به "کودتای نوژه" توجه کنیم. یا فرمان خمینی مبنی بر اینکه همه ی اعضای خانواده ها برای حفظ نظام موظفند همدیگر را لو بدهند را بیاد بیاوریم. اینگونه نگرش به عملکرد خمینی نادرست است. یا فتوای قتل سلمان رشدی را لحاظ بداریم. خمینی در تمام جنایت های رژیم، هم آگاهانه بعنوان صدر رژیم و شریک اصلی، حضور داشته است و هم مسئولیت درجه اول را دارد. اینگونه قضاوت دربارهء خمینی که مثلاً او را بگونه ای فریب داده اند، در حقیقت نوعی امتیاز دادن به خمینی و کم رنگ کردن نقش او در جنایات متعددش بر علیه بشریت و بویژه مردم ایران محسوب می شود. به جای اینکه بگوئیم یا بیندیشیم که دیگران خمینی را به صدور فرمان این جنایت کشاندند، چرا این فرض از ذهنمان نگذرد که خمینی خودش احمد و دیگران را وادار کرده است که در این مورد از او استفتا کنند؟ بویژه که در رابطه با امر تحت تاثیر قرار گرفتن یا فریب خوردن خمینی در این مورد نیز همانگونه که قبلاً اشاره شد، دلایل متقن و مستند و قابل اثبات وجود ندارد، یا دست کم هنوز کسی آنها را نشان نداده است. نه،  مواظب باشیم که  عمداً یا سهواً بر نقش خمینی رنگ خاکستری نزنیم.

نام تک تک زندانیان سیاسی، اعم از منفردان و یا اعضاء و هواداران هر سازمان و حزب و گروه، که به فرمان خمینی شهید شدند، جاودانه گرامی باد .

فراموش نکنیم که آنها نه تنها زندانی بودند، بلکه هیچگونه امکانی برای دفاع از خود نداشتند.

                               

* این نکته را هم برای جلوگیری از هرگونه شبهه و یا سوء استفاده متذکر شوم که کشتار زندانیان سیاسی  در حقیقت نه عکس العمل بلاواسطه در برابر عملیات فروغ جاویدان، بلکه همانگونه که توضیح داده شد دقیقاً پاسخ به  مسالهء مرگ و حیات رژیم در آن مقطع حساس بود. این که کسانی اینجا و آنجا ابراز داشته اند که اگر مجاهدین عملیات فروغ جاویدان را انجام نمی دادند و یا اگر سایر مبارزان به مبارزهء قهرآمیز روی نمی آوردند، رژیم هم زندانیان سیاسی را قتل عام نمی کرد، در واقع به تبرئه ی رژیم دست زده اند و در سفید کاری چهرهء کسانی پرداخته اند که با زیر پا نهادن حقوق اساسی و آزادی های مردم و بستن تمامی راه های مبارزهء مسالمت آمیز، در برابر آزادیخواهان جز تسلیم و یا مبارزهء قهرآمیز راه دیگری نگذاشته اند. به این ترتیب، اگر شبهه را قوی بگیریم و بپذیریم که کشتار زندانیان سیاسی مستقیماً واکنش رژیم به عملیات فروغ جاویدان یا مبارزه قهر آمیز دیگر مبارزان بوده است، در آنصورت نیز فقط منش ضد بشری رژیم و ابعاد باور نکردنی جنایتکاری آن را نشان داده ایم. طراح و مبلغ این امر قبل از همه رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی ست که هم خود و هم وابستگانش می کوشند از این طریق بار مسئولیت جنایت را از شانه های خود برداشته و بر گرده های قربانی بگذارند. دفاع از این منطق تنها و تنها به این نقطه ختم می شود که در برابر سبعیت و اقدامات ضدبشری رژیم یا باید سکوت پیشه کرد و یا در صورت بروز هرگونه مقاومت و اعتراض و مبارزه، تاوانش را، که همانا زندان و شکنجه و اعدام است، به اضافه ی مسئولیت اش، پذیرا شد.

 

https://newsecul.ipower.com/

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com

newsecularism@yahoo.com

 

 

New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630