بازگشت به خانه  |   فهرست مقالات سايت   |    فهرست نام نويسندگان    |   پيوند به آرشيو آثار نويسنده در سکولاريسم نو

آدرس اين صفحه با فيلترشکن:  https://newsecul.ipower.com/2009/08/20.Thursday/082009-Abdee-Kalantari-Liberals-and-Gurillas.htm

پنج شنبه 29 مرداد 1388 ـ  20 آگوست 2009

 

گوريل‌ها و ليبرال‌ها

عبدی کلانتری

 

 

اين واقعيت که اسلام‌گرايان حاکم بر ايران برای «ترغيب» مخالفان خود از زبان ويژه ای به نام «تعزير اسلامي» استفاده می کنند برکسی پوشيده نيست. سی سال است که قربانيان نظام مقدس، مزه‌ی گفتمان چماق و شلاق و تجاوز ــ يا همان تعزير اسلامی ــ را چشيده اند و از راه پوست و استخوان شان، واژگان و جملات و معانی اين ديسکورس قديمي ِ هزار و چارصد ساله را از نو آموخته اند. اما اينکه همين حاکمان اخيراً تصميم گرفته اند روش اقناعي ِ خود را در مورد همقطاران خودی نيز به کارگيرند، ناله‌ی کم رمق خودی‌ها را  درآورده که، «با ما چرا؟ ما که محارب و کافر و سکولار نيستيم! ما که فقط می خواهيم با شما ديالوگ داشته باشيم. درون همين نظام مقدس، نه يک کلمه بيش نه يک کلمه کم، چرا ما را به بازی نمی گيريد؟» برخی از اين خودی‌ها، بنا به گفته‌ی محمدرضا نيکفر،  به اين نتيجه رسيده اند که، «خير، با گوريل‌ها نمی توان شطرنج بازی کرد!» 

و کج‌فهمی نيز درست از همين تمثيل «بازی شطرنج با گوريل» برمی خيزد.

 

گفتمان گوريل‌ها و گفتمان ليبرال‌ها

گوريل انسان نيست و طبعاً زبان آدم سرش نمی شود. دين و ايمانی هم ندارد. گوريل عقلانی عمل نمی کند. «قواعد بازي» يا هنجارهای يک گفتگوی شفاف و معطوف به حقيقت را نمی تواند بياموزد، حقيقتی که از تعامل ِ ميان‌ذهني ِ شرکت کنندگان به دست می آيد؛ حقيقتی که ثمره‌ی گفتگوی شفاف و غيرمغرضانه و فاقد پيشداوری است. ديالوگی که هدف استراتژيک کسب قدرت را ندارد، بلکه دستور کارش را تفاهم و رسيدن به صلح تشکيل می دهد.

 

فيلسوفان ليبرال غربی ــ از کانت تا هابرماس و رالز ــ اين قواعد را برای ما تشريح کرده اند. يورگن هابرماس چنين گفتگوی ايده آلی را «وضعيت ايده آل سخن‌گويي» (Ideal Speech Situation) نام گذاشته است. شهروند مدرن و صلح‌طلب هابرماسی به طور ايده آل بايد قادر باشد به هنگام ديالوگ، منافع شخصی يا گروهی يا طبقاتی خود را موقتاً فراموش کند، به قدرت نينديشد، و بتواند آنچه را که در ضميرش می گذرد به نحوی منطقی و «عقلاني» به بحث بگذارد. او بايد بتواند به طرف مقابل خود گوش بسپارد و منطق او را دريابد. زبان و استدلال در اين وضعيت هابرماسی، جايی برای احساسات و سوءتفاهم و خشم باقی نمی گذارد. در اين گفتگوی متمدنانه، کسی را دردی آزار نمی دهد. کسی نالان، هراسان، زخم خورده، بی خواب، خراب، شرمگين، برهنه، تشنه، بی زبان، يا زبان بريده نيست؛ زيرا «وضعيت ايده آل سخن‌گويي» يک موقعيت ايده آلی و هنجارگذار است؛ مدل است؛ دفترچه‌ی راهنمايی برای جلوگيری از بروز خشونت در تعامل شهروندی است ــ در پهنه‌ی همگانی يا در «جامعه‌ی مدني».

 

محمدرضا نيکفر می نويسد، «سلطانی هم که مدعی خردوزری است، گفت‌وگو را با اين ادعای ضمنی مي‌آغازد که نظرش درست است، به اين دليل که درست است، نه اينکه چون او شاه است. پنداری که به طور ضمنی مي‌گويد آماده است در جايی حاضر شود که از رخت و تخت کسی معلوم نشود که چه مقامی دارد، توجه فقط به سخن باشد و اينکه چه کسی بهتر استدلال مي‌کند. به موقعيتی که در آن پای زر و زور و تزوير در ميان نباشد و هنجارِ "دلايل، قوی بايد و معنوي" قاعده‌گذار باشد، موقعيت ايده‌آل گفت‌وگو مي‌گويند.»

 

بوده اند انگشت شمار سلاطينی که خردورز هم می توان به شمارشان آورد اما آنها هرگز رخت و تخت خود را برای خردورزی ترک نمی کردند. نه تنها سلاطين، بلکه فيلسوفان نيز ــ که امروزه در آزادترين نهادهای دانشگاهی غرب درمقام استاد، با انواع قدرت‌ها، و دعوای مواد درسی دست به گريبان اند ــ بله، فيلسوفان ليبرال نيز هرگز بی رخت و تخت و کرسی به ميدان خرد ورزی يا حتا کلاس درس نمی روند!

 

محمدرضا نيکفر می نويسد، «در سنت فلسفی، حقيقت، مسئله‌ی شناخت است. هابرماس به حقيقت به چشم ادعايی مي‌نگرد که بايستی در گفتمان به اثبات رسد. شرکت‌کنندگان در گفتمان دروغ نمي‌گويند و در بيان عقايدشان و عرضه‌ی شاهد و مثال و آوردن استدلال آزاد هستند. پس در گفتمان، راستی و درستی و آزادی در پيوند قرار مي‌گيرند. بر اين قرار مي‌توان گفت که هابرماس پلی زده است ميان شناخت و اخلاق و اين امکان را فراهم کرده که دانش، اخلاق و سياست را درآميخته ببينيم.»

 

پلی که هابرماس زده است ميان «شناخت و اخلاق» يک پل فرضی است؛ آنچه در واقعيت امر تجربه می کنيم پلی است که ميان «شناخت و قدرت» زده می شود تا آن سوی پل، ما را به سمت «حقيقتی مشخص» راهبر شود. نکته اين نيست که «شرکت‌کنندگان در گفتمان دروغ نمي‌گويند»؛ نکته آن است که در تعامل اجتماعی، حقيقت انسانها از پيش توسط ديسکورسی که بر سوبژکتيويته‌ی آنها مقدم است و از اختيار آنها خارج ــ توسط همه‌ی آنچه که در دسترس خود ِآگاه سـوژه نيست ــ متعين می شود، از جمله توسط قدرت و ايدئولوژی. (همين نکته در ساير مقالات اخير محمدرضا نيکفر به درستی مورد تأييد قرار می گيرد.)

 

«گوريل‌ها» هم آدم اند، مسلمان ‌اند

از اين زاويه که به حوزه‌ی فرهنگ و سياست در کشورمان نگاه کنيم، در می يابيم که گوريل‌های ما، موجودات بی عقل و بی زبان و نادانی نيستند که فقط هدف شان پراکندن «وحشت» باشد. معاندان سياسي ِ ما، حيواناتی عظيم‌جثه و کوچک‌مغز با بازوهای ستبر نيستند که با لگد به زير بساط شطرنج می زنند و از حلقوم شان صدايی نامفهوم در دل‌ها رُعب می پراکند. نه، آنها هم مثل ما «آدم» اند، مسلمان اند، سود و زيان خود را می شناسند، عقل معاش دارند و هوش آنکه دريابند کی دوست است و کی دشمن. آنها نيز حسابگرانه و «عقلاني» می انديشند اما با اهدافی متفاوت از اهداف ما. شطرنج را هم خوب می فهمند، فقط علاقه ای به اين بازی ندارند، نفعی در آن نمی بينند. «علاقه و منفعت» : همان چيزهايی که هر انسان اجتماعی به ناگزير با آنها وارد پهنه‌ی اجتماعی می شود؛ همان چيزهايی که قرار است در «پشت حجاب غفلت» (جان رالز) يا در «وضعيت ايده آل سخن‌گويي» (هابرماس) غايب بمانند، اما هرگز نمی مانند! شطرنج دوستان نيز به اين خاطر اين بازی را می پسندند که منفعتی خاص در آن می بينند نه «خير عام و جهانشمول» را.  

 

اين حائز بيشترين اهميت است که ما «گوريل» های خود را بشناسيم، بدانيم آنها کی اند، از کجا می آيند، عقايدشان و ايدئولوژی و منافع شان چيست و در نتيجه چگونه بايد با آنها گفتگو کرد يا نکرد. محمدرضا نيکفر می پرسد، «با که بايد گفت‌وگو کرد؟ چه کسی نماينده‌ی جامعه‌ی اسلامی است؟ چه کسی مي‌تواند به نام اسلام سخن گويد؟ »

 

چه کسی مي‌تواند به نام اسلام سخن گويد؟ هر مسلماني! آنکه وارد گفت و گو می شود می تواند به نام اسلام سخن گويد و آنکه از گفتگو پرهيز می کند نيز همينطور. طبعاً آنکه «قدرت» دارد در موقعيت بهتری است! اگر موضوع بحث گفتگوی دولت‌ها باشد، می دانيم که چنين گفتگويی تقريبا هميشه «غيرهابرماسي» است زيرا منافع ژئوپولتيک و اهداف استراتژيک دولت‌ها را در نظر دارد. «غرب» (جهان ليبرال‌ـ دموکراتيک)، طبعاً ترجيح می دهد با «اسلام» بازاری های ميليونر، تجار فرش و پسته، و آخوندهای شبه مدرن با همسران بوتيک برو و فرزندان وبلاگ نويسشان به گفتگو بپردازد؛ اما با نخاله های ضد استکباری هسته ای هم می تواند وارد معامله شود. برخی لابی های ايرانی ـ آمريکايی در ايالات متحده ترجيح می دهند کاخ سفيد مستقيم با بيت رهبر و قدرتمداران اصلی وارد گفتگو شود تا با نيمچه اصلاحگراـ نيمچه اصول‌گراها. پيش از اين انتخابات تقلبی با کانديداهای جعلی، آنها برای احمدی نژاد کمپين می کردند. در چنين گفتگويی بی شک منافع نظام مقدس نيز ملحوظ خواهدشد. اهميتی ندارد که چه کسی در کاخ سفيد باشد، نظام جهانی سرمايه هميشه تلاش خواهد کرد حتاگوريل‌هايی چون کره شمالی را هم به مدار خود بکشد. اسم اين نوع مذاکرات و معاملات را در محافل ديپلماتيک آمريکا «مصالحه‌ی بزرگ» (Grand Bargain) گذاشته اند.

 

اما اين احتمال هم وجود دارد که خط امامی های راستين، از روی اعتقاد به همان «عدالت اسلامي» و منافع مستضعفان، ايمان به ظهور امام زمان، و مبارزه با استکبار و کفر و «صهيونيسم»، منطقه را به هم بريزند. اين نيز بدان معنی نيست که فاشيسم اسلامی قواعد بازی ديگران را نمی شناسند. آنها می توانند وارد گفتگويی عقلانی و استراتژيک با روسيه و چين بشوند. آنها گوريل‌های بی دين و بی مرام نيستند. برعکس! قدرت، منافع، و اسلام راستين‌شان ايجاب می کند آنگونه رفتار کنند که می کنند.

 

راه حل هابرماسی برای گوريل‌های غيرهابرماسي

کيفرخواست دادستان ِدادگاه نمايشی ‌در تهران ــ که در آن يورگن هابرماس متهم به توطئه عليه نظام شد ــ  شايد به زبانی عاميانه يا ناشيانه نوشته شده باشد. استناد آن به شهادت يک «جاسوس اسراييلي» شايد مضحک و پوچ به نظر رسد. اما مضمون آن واقعی است. («جاسوس اسراييلي» =  همان جوان خودنما و بی سوادی که قصد داشت با اهدای سوغات «پُست کولونياليسم» و «فوکو» به حسين شريعتمدار و محمود احمدی نژاد، و «افشای حقوق بشر غربي» ــ يعنی پرونده سازی برای فعالان حقوق بشر و منتقدان رژيم ــ  راه واقعی مبارزه با «مدرنيته» و«امپراتوري» را به رژيم اسلامی بياموزد؛ و از اين راه نان و مقامی برای خود دست و پاکند).

 

مضمون کيفرخواست واقعی است زيرا «تهديد براندازی نظام» حقيقت دارد؛ اعم از براندازی نظامی يا براندازی نرم و مسالمت‌آميز. (برای آنها چه فرق می کند که به طور «مسالمت آميز» سقوط کنند يا با زور؛ سقوط، سقوط است؛ و آقای خامنه ای صراحتاً با همين کلمه‌ی «سقوط» به بلوک قدرت هشدار داد.)  نظام مقدس، تهديد را در اطراف خود ديده و با شم قوی خود خطرش را حس کرده است. «جهان ليبرال» يا جهان گلوبال (نئوليبرال) اگر نتواند با گوريل‌های اسلام‌گرا وارد ديالوگ شود، آماده است (اگر نه با «شاک اند آو» ــ دانالد رامزفلد ــ بلکه) با فشردن تدريجی گلوی آنها زير پای خود، راه تنفس شان را مسدود کند. به اين می گويند: مداخله‌ی بشـر دوستانه؛ و اين همان  راه حل رالزی و هابرماسی است برای آن واحدهايی از «جامعه‌ی جهانی ملل متحد» که چموش اند و طبق قواعد بازی (شطرنج) عمل نمی کنند.

 

آيا بيهوده نيست بپرسيم کدام اسلام «راستين» است؟ اسلام راستين همان است که به اصل خود وفادار مانده و نمی خواهد مثل يهوديت و مسيحيت لنگ بيندازد و تسليم مدرنيته‌ی فرهنگی شود. 

 

محمدرضا نيکفر می نويسد، «هابرماس تخصص ويژه‌ای در برخورد با موقيعت‌های غيرهابرماسی ندارد.» رالز و هابرماس شايد «تخصص» نداشته باشند اما راه حل دارند: در برخورد با موقعيت‌های غيرهابرماسی (غيرليبرال‌ـ دموکراتيک)، بايد عضو خاطي ِ جامعه‌ی ملل را گوشمالی داد. جان رالز و يورگن هابرماس مدعی اند در راستای نظريه‌ی ايمانوئل کانت (در رساله‌ی «صلح هميشگي»)، می توانند حکم دهند که در چارچوبی حقوقی و اخلاقی، عضو بي‌تربيت و گوريل‌کردار ِ جامعه‌ی ملل را بايد به شدت تنبيه کرد. اين کار به سود صلح جهانی است.  حتا اگر دولتی برای جامعه‌ی جهانی تهديدی به شمار نيايد، صِرف اينکه به مردم خود تجاوز می کند و حقوق آنان را پامال، زمينه‌ی حقوقی لازم را فراهم می آورد تا جامعه‌ی ملل با دخالت نظامی از حقوق اعضای جامعه‌ی بشری دفاع کند. بنی آدم (ليبرال) اعضای يک پيکرند! هابرماس با همين استدلال از جنگ خليج فارس پشتيبانی کرد. در گفتمان هابرماسی، اين «امپرياليسم» هار و جهانخوار نيست که برای «غارت» به سراغ شما می آيد؛ نـه! اين ليبراليسم دموکراتيک مجتمع فرامليتی است که در چارچوبی حقوقی و اخلاقی (بازی شـطرنج مدرن) تانک‌ها و جنگنده های خود را به سراغ تان می فرستد تا با پيکر پروار شما همان کاری را بکنند که شما با جوانان متجدد و زيبای ما در کهريزک کرديد! اين مدرنيته است و سکولاريسم؛ و شما، ولی و فقيه شما، قضات شرع شما، سپاه و بسيج شما، همه کاملاً حق داريد که از شنيدن اسم‌ مدرنيته فغان «انقلاب مخملي» تان به آسمان برود.

 

و تکليف «ما» چيست؟ ما دموکرات‌ها، سکولارها، مسالمت‌جوها، چپ‌ها، جمهوري‌خواه ها، و متجددهای ايرانی ــ تکليف ما در قبال دعوای گوريل‌های اسلامگرا و ليبرال‌های انسانگرا چيست؟ ما که نظريه‌ی «مداخله‌ی بشردوستانه‌ی نظامي» را حتا با پشتوانه‌ی دو غول بزرگ فلسفه‌ی سياسی معاصر برنمی تابيم چه کنيم؟ اسلامگرايان به بازی ما علاقه ای ندارند. نه «عقلانيت» و نه «گفتمان» ما توجه‌شان را جلب نمی کند. اگر لب فروبنديم سی سال ديگر با گفتمان خودشان ما را تغزير می کتند. اگر سکوت را بشکنيم، آنگاه به چه زبانی سخن بگوييم که گوريل‌های ناب محمدی بتوانند آنرا «درک کنند»؟

 

نيلگون ۲۰۲ برای راديو زمانه

يکشنبه ـ شانزدهم اوت ۲۰۰۹

فايل صوتی

 

https://newsecul.ipower.com/

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com

newsecularism@yahoo.com

 

 

New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630