بازگشت به خانه  |   فهرست مقالات سايت   |    فهرست نام نويسندگان    |   پيوند به آرشيو آثار نويسنده در سکولاريسم نو

آدرس اين صفحه با فيلترشکن:  https://newsecul.ipower.com/2009/08/06.Thursday/080609-Massud-Noghrekaar-Koshtaar-e67.htm

پنج شنبه 15 مرداد 1388 ـ  6 آگوست 2009

 

نگاهی به جنایتکارانه ترین فتوای تاریخ معاصر ایران

در سالگشت کشتار بزرگ سال 67

مسعود نقره کار

 

فتوای آیت الله خمینی با هدف کشتار اسیران سیاسی و عقیدتی حکومت اسلامی در سال 1367 یکی از اسناد تکان دهندهء جنایت علیه بشریت است. این سند و پیامد ناشی از آن، اثبات تدوام حیات وجه غیر انسانی بشر، یا به تعبیر روانشناسانه، وجه "حیوانیت انسان" یا "لایهء غیر عقلانی" ذهن و شخصیت نوعی از انسان ها ست، پاره ای از جهان ذهنی و رفتاری انسان که در چراگاه سبز و پربرکت برخی ”ایدیولوژی ها مذهب گونه”(1) و پاره ای”مذاهب" ادامهء حیات داده و فربهی یافته اند.

 

شرح کوتاه فاجعه

هشتم مرداد ماه سال 1367 با فتوای آیت الله خمینی کشتار زندانیان سیاسی حکومت اسلامی آغاز شد. این فتوای جنون آمیز در کمتر از دو ماه نزدیک به 5 هزار قربانی بر جای گذاشت. قربانیان این کشتار زندانیان سیاسی ای بودند که در بیدادگاه های حکومت اسلامی محاکمه شده و دوران محکومیت شان را می گذراندند.

 همراه با صدور این فتوا، آیت الله خمینی هیأتی را مامور کشتار زندانیان کرد، این هییت در محاکماتی 2 تا 3 دقيقه ای، که در آنها یک نفر روحانی و یا جلادی غیر روحانی نقش دادستان، قاضی، وکیل مدافع، هیات منصفه و شاهد را ایفا می کرد، احکام اعدام قربانیان را صادر کرد. در این کشتار قضات جنایتکار حتی تلاش می کردند با طرح سؤال هایی از پیش تعیین شده زندانی را بفریبند تا زندانی آن چه را بگوید که اعدام مجازات اش باشد. اینان به زندانیان اطمینان می دادند که محاکمه ای در کار نیست، و برای اعلام عفو عمومی و جدا کردن زندانیان مسلمان از غیر مسلمان آمده اند.

پس از پنجم شهریور ماه (27 آگوست) و کشتار هزاران مجاهد، هیأت یا کمیسیون مرگ،خلاف آنچه در  فتوای خمینی آمده بود به کشتار اسیران غیر مجاهد و چپ دست زد. هیأت مرگ و کشتار در این رابطه نیز ضمن دادن اطمینان به این که فقط می خواهد مسلمانانی را که به فرایض دینی خود عمل می کنند، از کسانی که این فرایض را به جای نمی آورند، جدا کند، با سؤال های فریبکارانه صد ها تن از اسیران غیر مجاهد و چپ را اعدام کرد.

 

درباره چرایی صدور این  فتوا

دربارهء علل این جنایت بزرگ نظرات گوناگونی مطرح شده است:

برخی پذیرش قطعنامهء 598 شورای امنیت سازمان ملل متحد - که خمینی در 27 تیرماه سال 1367 پذیرفت - و برای او "سرکشیدن جام زهر آلود" بود، را دلیل فرمان قتل عام زندانیان می دانند. آنان که چنین نظری دارند می گویند خمینی با این کار می خواست خشم خود را از این شکست فرو نشاند.

 حملهء سازمان مجاهدین خلق ایران در سوم مردادماه به غرب کشور را عده ای دلیل صدور فتوای قتل عام زندانیان سیاسی و عقیدتی می دانند. اینان بر این باورند که این «حمله» خمینی و حکومت اسلامی اش را دچار وحشت و سرآسیمگی کرد، و او و یاران اش بر آن شدند تا با کشتار زندانیان سیاسی و عقیدتی هم احتمال همکاری زندانیان در اعتراض ها و شورش های ناشی از این حمله را از میان بردارند و هم با ایجاد رعب و وحشت آشتی ناپذیری خود را با مخالفین حکومت بنمایانند. متن  فتوای خمینی مورد استناد صاحبان چنین نظری است.

عده ای نیز بر این نظرند که پیش از پذیرش قطعنامهء شورای امنیت سازمان ملل، و پیش از حملهء مجاهدین خلق، خمینی و یاران اش به بهانهء اینکه زندانیان تواب آزاد شده باز به سازمان مجاهدین پیوسته اند قصد "پاکسازی" زندان ها را داشتند. اعتصاب ها و مقاومت های درون زندان، بیماری خمینی و احساس این که مرگش به زودی فرا خواهد رسید، و نیز نشان دادن قاطعیتی هراس آور را صاحبان این نظر دلایل قتل عام سال 67 می دانند.

عده ای دیگر اما بر این باورند که پایان جنگ، پایان بهانه تراشی برای مشکلات اجتماعی و اقتصادی بود . این نگرانی که مردم به خاطر مشکلات مذکور دست به اعتراض و شورش بزنند وجود داشت و خمینی بر آن شد تا بازماندگان احزاب و سازمان های سیاسی را که در اسارات داشت از میان بردارد تا سازمان دهندگانی احتمالی برای سامان دادن اعتراض ها وشورش ها وجود نداشته باشد.

برخی دیگر پاسخ واقعی در مورد اعدام های جمعی را در فعل و انفعالات درون رژیم جست وجو می کنند: «...با تحقق یافتن صلح، خمینی ناگهان دریافت که سیمان پربهایی را که به وسیلهء آن گروه های ناهمگون پیروان او، با هم پیوند یافته بودند، از دست داده است. برخی از این پیروان، میانه رو، برخی تندرو، گروهی اصلاح طلب، بعضی جزمی و بنیادگرا، دیگران واقع بین و عامه گرا، بخشی معمم و بخش دیگر افراد غیر معمم بودند که نهانی احساساتی بر ضد طبقهء روحانی در دل می پروراندند. او همچنین دریافت که با وضع مزاجی متزلزلی که دارد، ممکن است به زودی صحنه را خالی کند و پیروان خود را از وجود یک رهبر بلندپایه محروم سازد. افزوده بر این، او متوجه این واقعیت نیز بود که در درون نظام عناصر منتقدی وجود دارند که آرزو می کنند شکاف پدید آمده بین رژیم و غرب و همچنین با گروه های مخالف میانه رو، از میان برخیزد... کوتاه سخن این که، حمام خون با این هدف برپا گردید که هم یک غسل خون باشد و هم یک پاک سازی درونی. این هدف، با مجبور شدن منتظری به استعفا، دقیقاً به تحقق پیوست.آآ»(2)

 

جنایتکارانه ترین فتوای تاریخ معاصر ایران

این متن،  فتوای بنیان گذار حکومت اسلامی ایران است:

«بسم الله الرحمن الرحیم

از آنجا که منافقین خائن به هیچ وجه به اسلام معتقد نبوده و هر چه می گویند از روی حیله و نفاق آنهاست و به اقرار سران آنها از اسلام ارتداد پیدا کرده اند، و با توجه به محارب بودن آنها و جنگ های کلاسیک آنها در شمال و غرب و جنوب کشور با همکاری های حزب بعث عراق و نیز جاسوسی آنان برای صدام علیه ملت مسلمان ما، و با توجه به ارتباط آنان با استکبار جهانی و ضربات ناجوانمردانهء آنان از ابتدای تشکیل نظام جمهوری اسلامی تاکنون، کسانی که در زندان های سراسر کشور بر سر موضع نفاق خود پافشاری کرده و می کنند محارب و محکوم به اعدام می باشند و تشخیص موضوع نیز در تهران با رأی اکثریت آقایان حجه الاسلام نیری دامت افاضاته (قاضی شرع) و جناب آقای اشراقی (دادستان تهران) و نماینده ای از وزارت اطلاعات می باشد، اگر چه احتیاط در اجماع است، و همین طور در زندان های مراکز استان کشور رأی اکثریت آقایان قاضی شرع، دادستان انقلاب و یا دادیار و نمایندهء وزارت اطلاعات لازم الاتباع میباشد، رحم بر محاربین ساده اندیشی است، قاطعیت اسلام در برابر دشمنان خدا از اصول تردید ناپذیر نظام اسلامی است. امیدوارم با خشم و کینهء انقلابی خود نسبت به دشمنان اسلام رضایت خداوند متعال را جلب نمائید. آقایانی که تشخیص موضوع به عهدهء آنان است وسوسه و شک و تردید نکنند و سعی کنند [اشداء علی الکفار] باشند. تردید در مسایل قضایی اسلام انقلابی نادیده گرفتن خون پاک و مطهر شهدا میباشد. والسلام.

روح الله موسوی الخمینی»

اصل این  فتوا، با دست خط خمینی، در کتاب خاطرات آیت الله منتظری آمده، و در تارنما های مختلف نیز منتشر شده است. این  فتوا حتی نزدیکان خمینی را سؤال دار کرد. احمد خمینی در پشت  فتوا از پدرش می پرسد :

«بسمه تعالی

پدر بزرگوار، حضرت امام، مد ظله العالی

پس از عرض سلام، آیت الله موسوی اردبیلی در مورد حکم اخیر حضرتعالی دربارهء منافقین ابهاماتی داشته اند که تلفنی در سه سؤال مطرح کردند:

1 – آیا این حکم مربوط به آنهاست که در زندان ها بوده اند و محاکمه شده اند و محکوم به اعدام گشته اند ولی تغییر موضع نداده اند و هنوز هم حکم در مورد آن ها اجرا نشده است، یا آنهایی که حتی محاکمه هم نشده اند، محکوم به اعدامند؟

2 – آیا منافقین که محکوم به زندان محدود شده اند و مقداری از زندانشان را هم کشیده اند ولی بر سر موضع نفاق میباشند محکوم به اعدام می باشند؟

3 – در مورد رسیدگی به وضع منافقین آیا پرونده های منافقینی که در شهرستانهایی که خود استقلال قضایی دارند و تابع مرکز استان نیستند باید به مرکز استان ارسال گردد یا خود می توانند مستقلاً عمل کنند؟»

و آیت الله خمینی، با خشم، وقاحت و شقاوتی کم نظیر در زیر نامه می نویسد:

«بسمه تعالی

در تمام موارد فوق هر کسی در هر مرحله اگر بر سر نفاق باشد حکمش اعدام است. سریعاً دشمنان اسلام را نابود کنید. در مورد رسیدگی به وضع پرونده ها در هر صورت که حکم سریعتر انجام گردد همان مورد نظر است.

روح الله الموسوی الخمینی» (3)

******

 فتوای آیت الله خمینی سند تاریخیء عدم تحمل دگراندیشی تا حد کشتار بیرحمانه و ددمنشانهء دگراندیشان است.

 

1. "نفاق، ارتداد و محارب"، اسم رمز دگراندیش ستیزی.

آنان که خود را منادی حقیقت مطلق و برتر و نمایندهء خدا یا هر خدا وارهء می پندارند، و کلام شان را آخرین و بهترین می دانند، دشمنان دگر اندیشی اند. با اتکا به تاریخ گذشته و تجربهء اکنونیان،  مذهب و ایدیولوژی های مذهب گونه، بزرگ ترین عوامل پیدایی عدم تحمل و نابردباری در رابطه با دگراندیشی اند. مذاهب و ایدیولوژی های مشابه جایی برای شک و تردید بر مطلقیت و یقین نگذاشته اند.

در قرآن، آیه های بسیاری تکرار کرده اند که "در این کتاب هیچ شکی روا نیست" ( سورهء بقره، آیهء 2)؛ این کتاب ابدی است و هیچ کس و هیچ چیز نمی تواند در آن تغییری به وجود آورد؛ در قرآن همه چیز هست و هیچ کمی و کاستی در آن وجود ندارد؛ در دیدگاه مسلمین محمد "خاتم الانبیا" ست و آخرین کلام را گفته است. چنین پنداری توان دیدن و زیستن با هیچکس غیراز خود و خودی ها ندارد، خودحق بینی همزاد دگراندیش ستیزی ست.

 اگر چه در قرآن بسته به شرایط و موقعیت دگراندیشان در جامعه، آیه های متناقضی در برخورد با دگراندیشان وجود دارد، اما تاریخ اسلام، تاریخ غلبه گرایش عدم تحمل دگراندیشی بر سایر گرایش ها است.

 بسیاری از مسلمین در توجیه غلبه گرایش عدم تحمل دگر اندیشی در حکومت اسلامی ایران، نظام نظری اسلام را با نظام نظری شریعت اسلام متفاوت معرفی می کنند، و بر این باورند که نظام حکومت اسلامی نظام شریعت اسلام است، یعنی نه مبتنی بر قرآن که بر احادیث و روایت ها و حکایت ها اتکا دارد، و سیستم فکری ساخته شده توسط کلینی و ملا محمدباقر مجلسی (بحارالانوار) (4)، ملا احمد نراقی، سید محمد باقر شفتی ،ملا محسن فیض کاشانی، ملا محمدباقر سبزواری، سید جعفر کشفی و امثالهم است. اینکه نظام نظری شریعت تفاوت هایی با نظام نظری اسلام اولیه دارد پوشیده نیست، اما سر منشاء عدم تحمل دگراندیشی در کلام های ادعایی از سوی خدای واحد ویگانه در قران و گفتار و رفتار محمد وجود داشته و دارد، که در گفتار ها و نوشتار های بسیاری به نمونه های کلامی، گفتاری و کرداری آن ها اشاره شده است. البته پذیرفتنی ست که نظام نظری شریعت آستانه این تحمل را کاهش داده است تا آن حد که از آن فتاوی امثال خمینی بیرون بزند.

آیت الله خمینی دگراندیش ستیزی اش را با طرح اصول حکومت اسلامی و وظایف امت، و نیز غیر قابل تغییر بودن آن ها تا روز "قیامت" را، بدون کوچک ترین ابهام، پیش از بنیانگذاری حکومت اسلامی در کتاب ها و گفتارهایش تشریح کرده بود:

«شارع مقدس اسلام یگانه قدرت مقننه است و هیچ کس حق قانونگذاری ندارد و هیچ قانونی جز حکم خدا را نمی توان به مورد اجرا گذاشت. در حکومت اسلامی حاکمیت منحصر به خداست و قانون فرمان خداست… پس حاکمیت رسماً به فقها تعلق دارد…» (نقل از مقالهء آیت الله خمینی در کیهان 9 بهمن ماه 1357).

خمینی بارها با تأکید در نفی رسمی تمام حقوق و اختیارات مردم، هر نوع آزادی و آزاد اندیشی و حاکمیت مردم را مخالف اسلام اعلام کرده بود.

 پس از کشتار دگراندیشان در سال های 57-56، خمینی و خمینیسم خودبرتربینی شیعیان اثنی عشری و تحمیل دین شان به دگراندیشان سیاسی و عقیدتی را در قانون اساسی حکومت اسلامی به نمایش گذاشت، تا آن حد که تمامی فعالیت های فردی و اجتماعی نمی باید خلاف دین مبین اسلام باشند، و صواب و ناصواب را هم 6 نفر ازفقهای شورای نگهبان تعیین می کنند. (ر. ک به اصل دوم از فصل اول).

 پس از کشتار بزرگ دیگری از دگراندیشان در سال های 61-60، خمینی با  فتوای کشتار سال 1367 دگراندیش کشی و بیرحمی و شقاوت اش را عریان تر از گذشته ثبت تاریخ کرد.

 خمینی در این  فتوا زندانیان را "منافق، محارب و مرتد" خطاب می کند، و طبق تعاریف و قوانین تبیین شده بر مبنای این تعاریف، خواستار مجازات آن ها می شود.

 «...از آنجا که منافقین خائن به هیچ وجه به اسلام معتقد نبوده و هر چه می گویند از روی حیله و نفاق آنهاست و به اقرار سران آنها از اسلام ارتداد پیدا کرده اند، و با توجه به محارب بودن آنها ... کسانی که در زندان های سراسر کشور بر سر موضع نفاق خود پافشاری کرده و می کنند محارب و محکوم به اعدام میباشند...»  

این سه واژه و مفهوم یک معنای مشترک، و سه تعریف متفاوت دارند. معنای مشترک شان این است که «منافق، محارب و مرتد کسانی هستند که گفتار و رفتار خمینی مورد قبول شان نیست و چون خمینی نمی اندیشند».

خمینی و همفکران اش در تعریف از منافق، که مورد تاکیدش در این فتوا ست، گفته اند:

«... منافق چيزي را مي گويد و خودش عمل نمي كند. شما را دعوت به خير و صلاح مي كند و خودش خير و صلاح ندارد. شما را دعوت به اسلام حقيقي مي كند و خودش آن را نمي خواهد. شما را دعوت به اتحاد مي كند و خودش دنبال اين نيست كه اتحاد را ايجاد كند. شما را از نفاق پرهيز مي دهد و خودش آن طور نيست و...»(5)

اما سی سال تجربه حکومت اسلامی نشان داد ه است منافق واقعی کیانند. چه کسانی مردم را با دعوت به خیر و صلاح و اتحاد فریفتند و سر انجام ملتی را در مسلخ نفاق و جهالت خود قربانی کردند، جز آیت الله خمینی و خامنه ای چهرهء شاخص تری در معنا دادن به نفاقی که خود معنا کرده اند، می شناسید؟ موجوداتی دورو که بر اصل”مخالفت ظاهر با باطن" صحه گذاشته اند.

 

2. فتوایی سرشار از خشونت جنون آمیز

خمینی در  فتوايش اوج شقاوت و سنگدلی، و "نیمهء حیوانیت" انسان را نشان داده است. او به قاتلین اسیران زندانی اش توصیه می کند در "فضیلت" بی رحمی و قساوت اسلامی شان شک و تردید نکنند.

«... رحم بر محاربین ساده اندیشی است... قاطعیت اسلام در برابر دشمنان خدا از اصول تردید ناپذیر نظام اسلامی است، امیدوارم با خشم و کینه انقلابی خود نسبت به دشمنان اسلام رضایت خداوند متعال را جلب نمائید... آقایانی که تشخیص موضوع به عهدهء آنان است وسوسه و شک و تردید نکنند و سعی کنند [اشدًا علی الکفار] باشند...»

تاریخ اسلام سرشار از این دست بیرحمی ها و قساوت ها، و این حکایت است که اسلام سیاسی آن بخش از آموزه های قرآن و محمد را به کار گرفته است که انحصارطلبی، خودبرتربینی، و قشریگری، تعزیر، حبس، جهاد و قتل سرکوب و کشتار دگراندیشان و دگررفتاران و مخالفان عقیدتی سر لوحه اش بوده است. این ویژگی بخصوص بعد از قرن چهارم هجری، که تنش ها و عصبیت های فرقه ای و اختلاف نظر میان فقها بالا گرفت، هولناک تر چهره نمایاند. امروز حکومت اسلامی ایران، نمونه ای از حاکمیت همان دست از فقیهان است.

در این تاریخ تنها آیت الله خمینی پیام آور خشونت و دگراندیش کش نبوده است، اکثر فقیهان در طول تاریخ فقاهت این گونه بودند، و هستند. به ویژه آن جا که تاریخ شاهان را با تاریخ ایمان شان گره می زنند، و شاه را "ظل الله فی الارض"، نایب امام زمان و از نزدیکان امامان، و حتی در زمره اولیاء و پیامبران جا می زنند، شمشیری دو دم را به جسم وجان دگراندیشان خونین می کنند؛ و نيز آن جا که خود "حاکم مطلق" می شوند و به "ذبح شرعی" انسان و انسانیت می پردازند با داس مرگ به درو کردن "ثواب" رو می آورند.

این دست خشونت های جنون آمیز را از فردای بنیانگذاری حکومت اسلامی درایران شاهد بوده ایم. نه فقط در درگیری های خونین فرقه ها و درون فرقه ای و کشتارها، بازتاب فکر و رفتار این حکومت و رهبران اش در قبال دگراندیشان حتی با اقلیت های مذهبی "موحد" را در لایحهء قصاص دیده ایم؛ لایحه ای که مبلغ و مروج نفرت و روح انتقام در جامعه و دگراندیش کشی است. جنون خشونت و کشتار در میان خمینی و یاران اش تا به آن حد پیشرفته بود، و هست، که اینان حتی به آیه:"اشداء علی الکفر رحماء بینهم؛ (با کافران سرسخت و با یکدیگر مهربان باشید)" (آیه 26، سوره فتح) بها نداده اند و خون یاران شان را هم ریخته اند.  ن

 

خمینی اما در  فتوای کشتار 67 تجلی و نماد چندسویه گی روانی و اجتماعی خشونت، به ویژه خشونت حکومتی و دینی است ،و خشونت ناشی از "قدرت و قدرت طلبی" را عریان تراز پیش به نمایش گذاشت.  این فتوای جنون آمیز نشانگر و تاکید کنندهء این واقعیت است که در این خشونت آفرینی های عریان بیش از هر عاملی، عامل مذهب، به ویژه آموزش های تشیع، نقش ایفا کرده است ـ مذهبی (و تشیعی) که یا خود قدرت سیاسی را در چنگ داشته و یا به قدرت های سیاسی مشروعیت بخشیده است، مذهبی که اعمال خشونت نسبت به مخالفان " اصول"اش را مجاز، وظیفه و تکلیف دانسته است و با عدم تحمل دیگری زمینه ساز بروز خشونت جنون آمیز شده است.

«در آیهء 80 سورهء توبه، خداوند تأکید بیشتری روی مجازات منافقان نموده و خطاب به پیامبر می‏فرماید: "چه برای آنها (منافقان) استغفار کنی و چه نکنی، حتی اگر هفتاد بار برای آنها از خداوند طلب آمرزش نمایی، هرگز خداوند آنها را نخواهد بخشید چرا که آنها خدا و پیامبرش را انکار کردند و راه کفر پیش گرفتند. خداوند افراد فاسق و منافق را هدایت نمی‏کند."»

و با اتکا به این گونه آیه ها  فتوای کشتار هزاران زندانی دگر اندیش صادر شده است، و خشونت هولناک مذهبی ادامه حیات یافته است. این رهنمود خامنه ای ست که جا پای پیشوای دگراندیش کش خود گذاشته است و امروز غثیان افکار خمینی از دهان اش بیرون می زند:

«خشونت قانونی نه فقط خوب بلکه لازم است» و اجراکنندگان این "قانون" را هم مشخص می کند: «جوانان، مؤمنین و متدینین ایرانی اهل خشونت نیستند، اما آن جا که قانون از آن ها اعمال خشونت بخواهد دریغ نخواهند کرد و...»(6)

 

زیرنویس:

 1- "ایدئولوژی" نیز در تاریخ، آنجاکه مذهب گونه به کار گرفته شده، همان اثرهای تخریبی را به جا گذاشته است. این نوع از ایدیولوژی ها "ایسم" هایی پدید آوردند که به عنوان سیستم عقاید و تصوراتی لایتغیر و یگانه حقیقت موجود بر فکر و رفتار فرد و یا گروه اجتماعی تسلط یافتند ،و فاجعه آفریدند. ( آلتوسر، لوئی: ایدئولوژی و دستگاه های ایدئولوژیک دولت (1 و2)، ترجمه ا. فرخ – س. امید، اندیشه شماره 1)

2- آبراهامیان، یرواند: کشتار تابستان 67، سال 1372، برگرفته از سایت اخبار روز، دهم شهریور ماه 1383.

3- منبع: خاطرات آیت الله منتظری، شرکت کتاب، ص 351

4- میرزا آقا خان کرمانی گفته است: «اگر یک جلد کتاب بحارالانوار مجلسی را در هر ملتی انتشار دهند و در دماغ های آنان این خرافات را استوار و ریشه دار کنند، دیگر امید نجات از برای آن ها مشکل و دشوار است». (نامه های تبعید میرزا آقا خان کرمانی)

5- سخنراني در جمع فرماندهان سپاه و مسئولين ارتش، مهر ماه سال 1359 

6- خطبهء نماز جمعه (14 آپریل، 26 فروردین سال 1379)

https://newsecul.ipower.com/

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com

newsecularism@yahoo.com

 

 

New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630