بازگشت به خانه  |   فهرست موضوعی مقالات و نام نويسندگان   |   پيوند به آرشيو آثار نويسنده در سکولاريسم نو

آدرس اين صفحه با فيلترشکن:  https://newsecul.ipower.com/2009/06/29.Monday/062909-Neshat-Masturi-Ummayyad-Style.htm

تير   1388 ـ جون  2009 

خواب‌گرد سیاست اموی

طرحی اولیه از زندگی یک رهبر در چهار پرده، به ضمیمه‌ی پرده‌ی پایانی

نشاط مستوری

(1)

شاعران، فیلسوفان و عالمان علی‌رغم تفاوت‌های بسیار، وجه اشتراک عجیبی دارند: هم‌آن‌‌طور که هنوز روشن نیست چه‌گونه مضمونی نو بر ذهن و ضمیر شاعری می‌نشیند و در قالبی خاص از الفاظ طنینی شاعرانه می‌یابد، هم به‌درستی نمی‌توان توضیح داد که نظریه‌های علمی و فلسفی چه‌گونه اول بار صید دانشمندان و فیلسوفان می‌شوند. بی‌جهت نبود که آرتور کوستلر دانشمندان را به خواب‌گرد‌ها‌یی مانند‌می‌کرد که نظریه‌ها‌شان تصاویر و تعابیری است که نا‌خود‌آگاه‌شان، از انبان تجربه‌های انباشته و اندوخته‌ی زندگی ایشان، بر‌می‌گیرد و بر ذهن و زبان آن‌ها می‌نهد تا بتوانند گره از کار تجربه‌ای تبیین‌خواه بگشایند. تئوری‌های بدیع و بزرگ تاریخ علم بر این قرار در‌آغاز خواب‌گردی‌های شاعرانه‌ای بیش نبوده‌اند.

این حکایت را می‌توان هم‌چون‌آن به همه‌ی حوزه‌هایی که باری با سطحی از "حل‌مسأله" آمیخته‌اند توسعه‌داد. ذهن و ضمیر ما آدمیان چون‌آن است که هنگام حل مسأله، از هر جنس که باشد، همه‌ی تجربه‌های زیسته و انباشته‌مان را احضار‌می‌کند. این راز بقای تکامل‌یابنده‌ی ما ست. هر یک از ما خصوصاً برای تصمیم‌گیری‌های حساس و فوری لا‌جرم "بر طینت خود می‌تند" و مراد از طینت این‌جا جز هم‌آن تجربه‌های زیسته و انباشته نیست. این جا ست که معلوم‌می‌شود چرا علاوه بر کاریزما، ذکاوت، تجربه‌ی شخصی، خلاقیت و بسیاری ویژگی‌های دیگر، رهبران سیاسی به مایه‌ای از دانش سیاسی هم نیاز‌مند اند. دانش سیاسی معلومات عمومی نیست. دانش سیاسی تجربه‌های سیاسی دیگران بسیار است که به شکلی اندیشیده، تئوریزه، پرورده و پرداخته و به معیار نقد سنجیده و آب‌دیده بر هم انباشته‌شده‌اند و خصوصاً مواضع خطر، خطا و حماقت در آن‌ها به‌بر‌جسته‌گی نشان‌شده تا رهروان آینده به همان بی‌راهه‌هایی نروند که گذشتگان رفتند و بسیاری را به پیروی با خود بردند و باز‌نگشتند.

 

(2)

این داستان به دهه‌ها پیش از این، به وقتی باز‌می‌گردد که حلقه‌ای از طالب‌علمان جوانی که  در هوای اختناق پس از کودتای 28 مرداد ‌1332 نشو و نما می‌یافتند به‌تفطن در‌یافتند که غول استبدادی که چندی بود از شیشه‌ی کودتا بیرون ‌آمده ‌بود، با آن‌که هیچ هوای باز‌گشت به شیشه‌ی پاد‌شاهی مشروطه را نداشت، چندان نمی‌پاید. به سودای درس ‌آموزی از تجربه‌ی تاریخ اسلام برای بنیان ‌نهادن حکومتی اسلامی، هر یک تقبل‌کرد تا بخشی از تاریخ حکم‌رانی مسلمانان را در مطالعه ‌بگیرد تا سر‌انجام حاصل کار را با یک‌دیگر و بعد با مخاطبانی پر‌شمار‌تر در ‌میان ‌بنهند. شیشه‌ی عمر حکومت غول‌آسای پهلوی که شکست، هر یک از آن جمع که توانست از اسباب رنگارنگ مرگ مفاجاة که در آن سال‌ها وفوری هم یافته‌بود سالم یا زخم ‌خورده بجهد بر مسند و بل‌که به تناوب و تفاریق بر مسند‌هایی متفاوت از تقنین و قضا و اجرا تکیه‌ زد. از این میانه یکی بود که همای شاهی‌اش بر سر و شاهین قضا‌یش بر شانه نشست و پس از در‌گذشت آیت‌الله خمینی به جای‌گاه رهبری بر‌کشیده ‌شد. و این یکی از قضا هم‌آنی بود که از میان آن حلقه‌ی طالب‌علمان جوان بر مطالعه‌ی تاریخ خلافت اموی، خصوصاً دوران معاویه، مأموریت ‌یافته‌ بود و به‌جد‌و‌جهد بسیار هم از عهده‌ی کار بر‌آمده‌بود و حاصل بخشی از مطالعات‌اش را پیش‌تر در قالب کتابی در باب «صلح امام حسن» منتشر‌ ساخته ‌بود. آشنایی او با علی و فاطمه و ابوذر و حسین و زینب، از روضه‌خوانی و ارتزاق که بگذریم، بیش‌تر به‌واسطه‌ی انس و الفتی بود که او با علی شریعتی داشت. اما شیفته‌گی شریعتی به این شخصیت‌ها از آن رو بود که از ایشان آسان‌تر می‌شد چهره‌ای انقلابی رسم‌کرد و پیام انقلاب و مبارزه گرفت. اما حالا نظامی اسلامی مستقر شده ‌بود و دیگر تصاویر انقلابی علی و ابوذر و مانند آن‌ها سخت با فضای ذهنی کسی که بناست خود رهبر نظام و امت باشد، نه رهبر انقلاب، نا‌سازگار و بی‌ربط‌ می‌نمود و لذا روز‌به‌روز خاطره‌ی ایشان مانند خاطره‌ی خود علی شریعتی که نقاش آن تصاویر انقلابی بود، بیش‌تر از پیش مزاحم به‌نظر‌می‌رسید و محو‌ می‌شد.

از ‌یاد‌ نمی‌برم که روزی از هم‌آن ایامی که کم‌کم انصار حزب‌الله در حال شکل‌گیری بودند، در درس اخلاق یکی از اولیا و اکابر سیاست و حکومت، که پیوندی وثیق نیز با رهبر فعلی انقلاب داشته و دارد، مخاطب سؤال سخت‌رویانه‌ی جوانی از میان حضار قرار ‌گرفت، جوانی که به انصار پیوست و دیگر امروز برای خود‌اش در این بار‌گاه از پیران دیر و اکابر قوم است. سؤال این بود که اگر ما شیعه هستیم الگوی سیاست ما هم باید علی‌وار باشد ولی آن‌چه امروز در کشور می‌گذرد نسبتی با فرمایش‌های عدالت ‌جویانه‌ی ایشان در نهج‌ البلاغه ندارد. بعد هم برای تحکیم پرسش‌اش، جوان شروع‌کرد به خواندن بخش‌هایی از سخنان امام علی در نهج ‌البلاغه. شیخ که خوب حرف‌های جوان را شنید، همان‌طور که عادت‌اش بود موقع تأمل قبضه‌ای از محاسن‌اش را فکورانه گرو‌ گرفت و به نرمی پاسخ‌داد: «جوان! من از نهج ‌البلاغه بی‌خبر نیستم. آن چه شما از روی متن نهج ‌البلاغه به‌سختی می‌خوانی را من شرح و متن‌اش را به‌روانی از دوران صباوت تا کنون در حافظه حاضر داشته‌ام و بار‌ها به درس‌اش در گوش پیر و جوان خوانده‌ام. اما اولاً در سندیت نهج‌ البلاغه از نظر صدور تردید فراوان هست و لذا هیچ فقیهی آن را مبنای استدلال و استنباط ‌نساخته ‌است. اما گیرم که مو لای درز سندیت آن هم نرود، دوست من! با نهج ‌البلاغه اگر می‌شد حکومت‌کرد خود علی حکومت را از‌ دست ‌نمی‌داد. روحانیت یک بار در ماجرای مشروطیت با هم‌این ملاحظات قدرت را که در چنگ ‌داشت ارزان و آسان به رقبا وا‌نهاد و دیدید که گرفتار غول بیابانی مانند رضاخان شد. اما این بار روحانیت دیگر آن خطا را تکرار نمی‌کند. با نهج ‌البلاغه نمی‌شود حکومت را نگه‌داشت».  پاسخ شیخ هر‌چه ساده، روشن و صادقانه بود، چندان غیر‌منتظره و سهمگین هم بود که سکوت بهت‌آمیز پی‌آیند‌اش نه‌تنها نشست آن روز را به‌پایان‌رسانَد، بل‌که نزد برخی از حاضران مهر خاتمتی هم بنهاد بر فصل بلندی از سوء تفاهم‌هایی که در‌باره‌ی نسبت دین و اخلاق با سیاست در جمهوری اسلامی وجود‌ داشت. سخن شیخ زبان حال و زبان ضمیر نظام بود و هست و رواج آن باور روز‌به‌روز بیش‌تر آشکار‌می‌شود.

(3)

مهم‌ترین و بحرانی‌ترین مسأله‌ای که از روز نخست تا هم‌این امروز دومین رهبر جمهوری اسلامی آن را مسأله‌ی مرگ و زندگی یافته ‌است و در کانون جدول حل مسائل‌اش نهاده‌ است مسأله‌ی حذف یا کنترل رقیبانی بوده ‌است که فی‌الجمله هر یک در برخی یا همه‌ی شرایط و ویژگی‌های رهبری بر او مقدم و اولی بوده‌اند. این مسأله ام‌المسائل معاویه هم بود و تا او بود، و نه یزید، مسأله بر مدار قدرت فارغ از اخلاق به بهترین شکلی حل ‌شده‌ بود.

این که آیا غلبه‌ی تصویر معاویه بر ذهن و ضمیر او بود که صورت ‌بندی‌ای این‌چون‌این از مسائل سیاست و حکومت را (که می‌توانست جور دیگری هم صورت‌بندی ‌شود) بر او تحمیل ‌کرد یا واقعاً هم‌مسأله‌گی و هم‌دردی او با معاویه وی را به سوی تدبیر‌ها‌یی معاویه‌آسا راند، قضاوتی آسان نیست. اما از این که بگذریم، فهم موقعیت غریب او چندان هم دشوار نیست. او این مزیت یگانه را نسبت به همه‌ی رقبای بالفعل و بالقوه‌ی خود داشته‌ است که ظرایف سیاست اموی را خصوصاً در موقعیت معاویه همواره در برابر چشم و پس ذهن حاضر و آماده داشته ‌است. سیاستی که باید هیچ از تظاهرات دینی کم نگذارد، اما بی‌پروای حداقلی از اخلاق بتواند رقبا را به تطمیع، تهدید، تخفبف و بد‌نام‌سازی و نهایتاً قتل خاموش ‌سازد. چون‌این سیاستی سه رکن دارد: منابع مالی مصون از نظارت و حساب‌رسی، انحصار رسانه‌ای، و بالأخره دستگاه اجبار و ارعاب و سرکوب. هر یک از این سه هنر‌هایی دارد؛ اولی تا آن‌جا که ممکن است به بر‌افروختن آتش طمع برخورداری از مواهبی انحصاری که سر‌رشته‌ی آن در دست رأس هرم قدرت است دامن‌می‌زند و از جمع بسیاری دل‌بری می‌کند و سر و دستار پرهیز و قناعت را با هم به ‌یغما‌ می‌برد. دومی فضائی مجازی می‌سازد و واقعیت را چون‌آن باز‌می‌آفریند که با آن دیگر تشخیص راست و دروغ به‌غایت دشوار‌می‌شود. و سومی هم برهان قاطعی می‌شود برای همه‌ی آ‌ن‌ها که یا در وادی حیرت ‌مانده‌اند یا به سائقه‌ی ادب و دین و اخلاق هنوز سر بر این آستان ننهاده‌اند یا سودا‌ی سر‌نهادن بر آستانی دیگر در‌سر‌دارند.

در غیاب آشنایی با دانش سیاسی، که وجه مشترک همه‌ی رقیبان و ایشان بود، هم‌این داشتن تصویری جزء‌به‌جزء از الگویی سیاسی – هر‌چند بدوی، هر‌چند غیر‌اخلاقی – مزیتی بود غیر‌ قابل ‌انکار. گواین‌که این سیاست لاجرم به تقدیم الاراذل و تأخیر الافاضل انجامیده‌است، آن هم تقریباً در همه‌ی سطوح عالی و میانی حکومت، اما چه باک که مهم‌ترین کار‌ویژه‌هایش را ایفا‌کرده‌است: آلوده‌ساختن‌ بسیار کسان به اسباب تحبیب، تطمیع و ویژه‌ خواری‌ها‌یی که اگر هم‌آن کسان  آزاد و آزاده بودند شاید روزی ممکن بود به اعتراض بر ظلمی عریان به آسانی کام از بر‌خورداری‌های "طلبه‌گی" یا "معلمی" بردارند و علم و آب‌رو را دست‌مایه‌ی نقد حاکمان سازند؛ بر‌ساختن واقعیت اجتماعی به تلبیس و حیل رسانه‌ای و قالب‌زدن و غالب‌کردن جهانی مجازی پر از تصاویر وهمی و دروغ اما مفید برای بقا و ارتقای منزلت  پیشوا، تا آن‌جا که علی‌رغم همه‌ی شواهد و مشاهدات توانسته‌اند بار‌ها جای شاکی و متهم، ضارب و مضروب و قاتل و مقتول را عوض‌کنند و عامه را و بل‌که بسیاری از اهل علم و اطلاع را با خود هم‌راه سازند (ماجرای کوی دانشگاه، سال ‌1378 و سرکوب وحشیانه و خونین اعتراضات آرام مردم پس از انتخابات اخیر تنها دو نمونه‌ی بر‌جسته از این مشی اند)؛ و بالأخره جسارت‌ ستانی از عوام و خواص با استخدام فناوری‌های مراقبت و تعقیب و شنود، پرونده ‌سازی برای افراد شاخص و خویشاوندان ‌شان، شکنجه، ترور شخص و شخصیت، هتک حرمت رسانه‌ای، سرکوب بی‌مهار و بی‌پروای تجمعات اعتراض‌آمیز و تشکل‌های نا‌هم‌سو و بسیار دیگر مانند این‌ها.

 

(4)

باری، آن سابقه‌ی پیشین آشنایی اموی تا هم‌این روز‌های و‌اپسین همواره برای ایشان مزیتی حل‌ مسأله‌ای داشته ‌است. اکنون، پس از بیست سال، آن مسأله کم‌کم دارد وجه دیگرش را یاد‌آوری ‌می‌کند: جانشینی یا سرنوشت سازمان رهبری. هر‌چند از ارکان شکل‌گیری انقلاب سال ‌1357 و نظام پی‌آیند آن اکنون دیگر جز عده‌ای انگشت ‌شمار باقی ‌نمانده‌اند، هر یک از ایشان کم یا بیش حوزه‌های نفوذی در درون ساخت سیاسی آشکار و پنهان (یا رسمی و غیر رسمی) نظام فرا‌هم‌ آورده‌اند که در هر لحظه‌ی آینده‌ای از خلأ، ضعف یا فتور رهبری کنونی در قامت مدعیانی حاضر‌یراق و پا‌به‌رکاب به میدان می‌آیند. در الگوی معاویه‌ای حکومت، سر‌نوشت سازمان رهبری را نمی‌توان بر عهده‌ی پیش‌آمد و تصادف نهاد، هم‌آن طور که معاویه هم بنا بر برخی اسناد بر اساس پیمان صلحی که با امام حسن داشت نمی‌بایست جانشینی می‌گمارد اما چون‌این کرد و این نقض پیمان یکی از زمینه‌های سر‌باز‌زدن پاره‌ای از رجال سیاسی آن روز‌گار از پذیرش حکم‌رانی یزید بود. مهم‌ترین مجرای پیش ‌بینی ‌ناپذیر برای چرخش نخبگان در نظام جمهوری اسلامی، که دیگر وصله‌ای نا‌هم‌سنخ با بافت کنونی نظام سیاسی ایران است، همان انتخابات شبه - آزاد اما مهندسی‌ نشده‌‌ای بود که با اجرای کودتای 22 خرداد برای مدت‌ها به محاق خواهد ‌رفت.

اینک، پس از ما‌جرا‌ی کودتای 22 خرداد و همه‌ی پی‌آمد‌های داخلی و خارجی آن، سه گسل بحرانی زیر پای نظام اژدها‌وار دهان‌گشوده‌اند تا آن را در کام خود فرو‌کشند، ببلعند. یکی بحران بر‌گشت ‌ناپذیر و نهایی‌ شده‌ی مشروعیت؛ دیگری بحران رو‌به‌گسترش شکاف ساختاری؛ و بالأخره بحران تعارض درونی در الیت رهبری نظام. این بحران‌های کهنه و خاموش امروز دهان ‌گشوده‌اند و باز فعال‌شده‌اند. اکنون به‌ نظر‌ می‌رسد کودتا زهر زمین‌گیر‌کننده‌اش را به سراسر و شراشر پیکر نظام سیاسی و جامعه‌ی ایران دوانده ‌است. اما این پایان کار سیاست و جامعه در ایران نیست. این تنها پایان سیاست ‌مداری معاویه‌ گونه‌ی رهبر کنونی ایران است. این آخرین صفحه‌ی درس‌نامه‌ی سیاست اموی بود که رهبر فعلی این نظام آن را از‌بر‌داشت. کتاب سیاستِ ترازِ معاویه پیش از به‌پایان ‌رسیدن عمرِ رهبری که بر اساس آن حکم‌رانی می‌کرد به صفحه‌ی آخر رسیده ‌است. او همه‌ی کارت‌های خود را بازی ‌کرده‌است اما بازی نه تنها تمام نشده ‌است که تازه وارد مرحله‌ی جدیدی شده ‌است.

 

(پرده‌ی آخر)

او لا‌جرم اکنون دو راه پیش رو دارد: یا به سفارش معاویه به یزید عمل کند و با سر‌شناسان مخالف خود مدارا ورزد و در عوض دلی داشته ‌باشد شب و روز لرزان چو بید بر سر ملکی که مدعیان مصمم و بسیار دارد؛ یا هم‌چون یزید سفارش الگو و پدر سیاسی خویش را نا‌خوانده‌ بگذارد و سرمست به بام استغنا و استعلا و «انا ربکم الاعلی» بر‌آید و سیاست مشت آهنین را که در ‌پیش ‌گرفته ادامه‌ دهد و بیش از پیش دست به خون یاران و سرشناسان و معترضان و رهگذران بگشاید.

با شناختی که از رهبر کنونی و جبونی جبلی و تذبذب شخصیتی‌اش داریم او، با پایان ‌یافتن کتاب‌‌چه‌ی راهنمای سیاست اموی، مانند شاگردی متقلب که برگه‌های تقلب‌اش درست هم‌آن وقتی  ته ‌کشیده ‌باشد که بیش از هر وقت دیگری به آن‌ها نیاز‌ داشته ‌است، امروز به‌کلی اعتماد‌ به ‌نفس‌اش را از‌ دست ‌داده‌ است. او میان آن دام‌چاله‌ی مدارا و این چاه ویل جنایت سر‌گردانی را بر‌خواهد‌ گزید و این مایه‌ی نوید و امید است برای جامعه و سیاست مجروح و مسموم ما امروز که زخم‌ خورده‌ی یک کودتا ست؛ کودتایی که سم قاتل آن ترکیب جگر‌سوزی از غصب بود و نقض عهد و خیانت در امانت. و زخمی که اینک، به‌جای مرهم، نمکی از توهین و تحقیر و تهدید و قتل و غارت و اوباشی‌گری هم بر آن پاشیده‌‌اند.

باید به اشتباه رقیب امید‌وار‌ بود که حتمی است اما این امید می‌سوزد و بر‌باد‌ می‌رود اگر هنگامی که نهال امید باز جوانه‌ زد به‌موقع نتوان به آمادگی و برنامه ‌ریزی آب‌یاری‌اش کرد. این معرکه حسین‌ها و زینب‌هایش را هم‌این حالا و تا هم‌این‌جا هم یافته‌است، اما "کجاست رأی حکیمی و فکر برهمنی؟" باید سرمایه‌های خرد و کلان علم و حکمت سیاست را که هر یک جدا‌جدا به قدر طاقت و وسع گرد‌ آورده‌ایم برای حل مسأله‌ی آینده‌ی مشترک‌مان به اشتراک بگذاریم. این محتاج شبکه‌سازی است. باید هر یک از ما شبکه‌ی روابط‌ خود را برای هم‌اندیشی انتقادی و سازنده فعال‌کند. این شبکه‌ها این‌جا و آن‌جا یک‌دیگر را خواهند یافت و سرمایه‌ای بزرگ ‌فراهم‌ خواهند ‌آورد. مسأله این است: نظام سیاسی جایگزین جمهوری اسلامی چه‌گونه نظامی تواند بود؟ 

برگرفته از سايت «نيلگون»:

http://www.nilgoon.org/articles/Neshat_Mastoory_Sleepwalker.html

https://newsecul.ipower.com/

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com

newsecularism@yahoo.com

 

 

New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630