بازگشت به خانه  |   فهرست موضوعی مقالات و نام نويسندگان

ارديبهشت   1388 ـ مه  2009 

پيوند به آرشيو آثار نويسنده در سکولاريسم نو

کدام يک: گفتگو يا نبرد استراتژی ها؟

حشمت اله طبرزدی

در آستانهء برگزاری انتخابات، در ایران سه نیروی سیاسی عمده، با سه استراتژی، در مقابل هم صف کشیده اند. باید تحلیلی در این زمینه ارایه گردد تا معلوم شود ،که این سه استراتژی، صرفا با هم در جنگند يا با هم گفتگو  نیز می کنند.

 

استراتژی اول:

استراتژی اول مربوط به نیروی حاکم است؛ نیرویی که توسط رهبر، شورای نگهبان، مجلس، قوهء قضاییه، رادیو و تلوزیون و بلکه بخش هایی از نیرو های نظامی اداره و تشکیل می شود را به «نیروی حاکم» تعبیر می کنیم. این نیرو سعی می کند «انتخابات را مدیریت کند» تا کاندیدایی بر کرسی قدرت بنشیند که به نظام، قانون اساسی، ولایت فقیه ـ و به ویژه رهبر ـ باور قلبی و التزام عملی داشته باشد. «مدیریت انتخابات» به این مفهوم است که فرد غیر خودی يا کسی که به سه گانهء بالا باور ندارد، یا امکان کاندیدا کردن خود را نداشته باشد و يا اگر کاندیدا شد حتماً رد صلاحیت شود. در عين حال، اگر در بین کاندیدا ها فردی تایید شد که در زمینهء التزام به رهبری ضعف داشت، انتخابات به گونه ای برگزار شود که فرد خودی تری رأی بیاورد. اما همراه با این استراتژی، کمال مطلوب این است که شرکت در انتخابات حداکثری باشد تا پایه های نظام و ولایت به لحاظ مشروعیت مردمی مستحکم شود.

در استراتژی بالا، که از آن به «استراتژی اصول گرایی» تعبیر می کنیم، وجود يک «رقیب خودی» الزامی است. برای این که اگر چنین رقیبی وجود نداشته باشد، این استراتژی نتیجهء مطلوب را در بر نخواهد داشت. پس، به این معنا، «رقیب خودی» تکمیل کنندهء برنامهء اصول گرایی است و، بنا براین، دو استراتژی با يکدیگر بده بستان و گفتگو دارند و نه جنگ و ستیز.

«رقیب خودی» آن است که سه گانهء بالا را قبول داشته باشد. برای این که اگر کار از دست خارج شد و به دست رقیب خودی افتاد شیرازه از هم نپاشد. آن گونه که در ۲ خرداد ۷۶ معلوم شد، در ان انتخابات فردی «خودی» بر سر کار امد که اگر چه در برخی سیاست ها با اصول گرایان بگو مگو داشت اما، به اعتراف چندین و چند بارهء خودش، نظام و قانون اساسی را قبول داشت و از ارادتمندان رهبر بود.

بنا براین، گفتمان اصول گرایی، از روی ناچاری و برای تکمیل استراتژی خودش، به رقابت با يک رقیب خودی تن می دهد و الا اگر چاره ای داشت همین رقابت را نیز حذف می کرد؛ که البته ساختار کلی قانون اساسی چنین اجازه ای را نمی دهد.

 

استراتژی دوم:

استراتژی دوم مربوط به اصلاح طلبان است. این جبهه، اصل نظام و قانون اساسی را قبول دارد و به ولایت فقیه نیز ملتزم است اما در پاره ای موارد يا شاید بسیاری از موارد، دیدگاه های رهبر يا ولی فقیه را قبول ندارد اما، به دلیل مصلحت های جناحی و حزبی، به گونه ای رفتار می کند که قبول داشتن و قبول نداشتن دید گاه های رهبر تفاوتی در بر ندارد. زیرا ن چنان دست و پای خود را بسته است که انگار قبول دارد و در عمل تفاوت ندارد. این جناح البته تلاش می کند تا با به دست آوردن قدرت، رهبر را محدود کند و پاره ای اصلاحات، مطابق با قانون اساسی، را به وجود بیاورد. حتا اگر به اسلامیت نظام لطمه ای وارد نشود به اصلاح برخی اصول قانون اساسی نیز رضایت دارد و تا حدودی نظرات راه گشایی برای ادارهء کشور ارایه می دهد.

در مسئلهء مربوط به انتخابات، این جریان تلاش می کند اکثریت مردم را به میدان بکشاند تا از این طریق پست های قدرت را از آن خود سازد و به اصلاحات مورد نظر مبادرت ورزد. همین جبهه، که به جبههء اصلاحات معروف شده است، اصلا دلش نمی خواهد نیرو های دیگر را در قدرت شریک کند. در واقع، اگر چه جبههء حاکم اصول گرا برای تکمیل استراتژی خود این جبهه را به میدان می آورد و این جبهه نیز برای تکمیل استراتژی خود از «نیروی سوم» می خواهد تا با بسیج نیرو، اصلاح طلبان را به کرسی قدرت بنشاند، اما هیچ گاه «نیروی سوم» را به رسمیت نمی شناسد و دوست ندارد با آن وارد گفتگو  و داد و ستد شود. فقط دوست دارد، به شکلی پوپولیستی و با برجسته کردن خطر ریاست مجدد کاندیدای اصول گرایان حاکم، از نیرو ها و طرفداران نیروی سوم بهره مند شود.

 

استراتژی سوم:

نیروی سوم همان جریانی است که به «سکولار – دموکرات» معروف شده است. این نیرو در بازی قدرت دو جناح حکومت هیچ جایگاهی ندارد. اگر استراتژی نیروی اصول گرا حضور حداکثری اما با نتیجهء نسبتاً تضمین شدهء مردم پای صندوق آراء به کمک نیروی اصلاح طلب است، و اگر نیروی اصلاح طلب نیز، در رقابت با رفیق و حاکم، میل دارد که حضور مردم بصورت حداکثری اما به نفع خودش باشد، این «نیروی سوم» اما استراتژی خود را در عدم شرکت مردم در يک انتخابات مدیریت شده و غیر آزاد و غیر دموکراتیک، به قصد از مشروعیت انداختن حکومت، گذاشته است.

برای نیروی اول مفهوم های دموکراسی هیچ ارزشی ندارد، چرا که آن ارزش ها را با اسلامیت نظام در تناقض می داند. برای نیروی دوم مفهوم های دموکراسی تا حدودی داری ارزش است اما نه آن اندازه که نتوان آن ها را ندیده گرفت و در يک انتخابات ناعادلانه و غیر آزاد شرکت کرد. برای نیروی سوم اما مفهوم های دموکراسی ـ مثل آزاد بودن انتخابات، عادلانه بودن، رقابتی و سالم برگزار شدن در اولویت قرار دارد.

به همین دلیل، استراتژی نیروی سوم با نیروی اول در جنگ است و نه گفتگو؛ اما با نیروی دوم گفتگو می کند تا او را متقاعد سازد که در انتخابات غیر آزاد شرکت نکند. به همین میزان، نیروی دوم نیز تلاش می کند تا در مقابل نیروی اول از نیروی سوم بهره ببرد. گاهی نیروی حاکم را از قدرت گرفتن نیروی سکولار می ترساند تا امتیاز بگیرد و گاهی نیز به نیروی سوم گوشزد می کند که اگر از انتخابات کناره بگیری نیروی اول همه را قلع وقمع خواهد کرد. این يک نوع داد و ستد يا گفتگوی در عین رقابت تلقی می شود. نیروی اول از ترس نیروی سوم نیروی دوم را به میدان می آورد و سپر بلای خود می کند و نیروی دوم نیز در مواردی از نیروی اول کمک می گیرد و، به این ترتیب، نبرد استراتژی ها در حوزه هایی به گفتگوی آن ها تبدیل می شود و انگار این سه نیرو به نحوی همدیگر را بالانس می کنند.

 

حال، سخن بر این است که در این «جنگ و گفتگو» چه باید کرد تا این بالانس به نفع مردم يا اکثریت به هم بخورد؟ برای نیروی اول شرایط موجود مطلوب است اما دو نیروی دیگر ضرر می کنند. راه حلی را که نیروی دوم ارایه می دهد این است که نیروی اول را به رسمیت نشناسد اما از اعتبار مردمی اش بهره برداری نموده و نیروی اول را تا حدودی محدود کند. اگر چنین اتفاقی بیفتد، ضمن این که ارزش های دموکراسی زیر پا گذاشته می شود، عملاً نیروی سوم به عنوان پیاده نظام نیروی دوم در خواهد آمد.

همان گونه که اشاره شد، نیروی دوم نمی خواهد نیروی «سکولار – دموکرات» را به رسمیت بشناسد و تحت شرایطی با آن وارد گفتگو شود؛ و فقط می خواهد آرایش آن را به هم بریزد و آن را به نفع خودش ضعیف کند و پس از این که بر خر مراد سوار شد بر این نیرو بتازد يا آن را قربانی کند ـ همان گونه که در دوران خاتمی انجام شد. نیروی سوم اما در پی آن است که، در رقابت بین دو جناح قدرت، بدون پیش شرط، به نفع اصلاح طلبان وارد معرکه نشود. بلکه راه حل را در این می بیند که عملاً جناح اصلاح طلب را به این نتیجه برساند که شرکت در يک انتخابات غیر دموکراتیک هیچ نفعی برای آن ها ندارد.

اگر جناح سوم وارد بازی انتخابات نشود بعید است جناح اصلاح طلب بتواند بازی را به نفع خود کند و تکرار این شکست ها موجب می شود تا به مرور نیرو های اصلاح طلب به سمت نیروی سوم ریزش داشته باشد. عمق استراتژیک برنامهء مبارزاتی نیروی سوم این است که با نیامدن پوپولیستی خود، و شکست های پی در پی جناح اصلاح طلب، به آن ها بقبولاند که از انتخابات کناره بگیرند و بالانس را به نفع مردم بر هم بزنند. و يا، حد اقل، بپذیرند که باید به صورت اصولی با نیروی سوم وارد مذاکرهء شفاف و علنی شوند تا برای این درد مشترک راه حل ملی ارایه شود.

همین اصلاح طلب ها، بارها و بار ها و رندانه، از نیروی سوم می پرسند که «نتیجهء تحریم چیست، جز تقویت جناح سرکوبگر اصول گرا؟» پاسخ نیروی سوم نیز این است که «نتیجهء شرکت در انتخابات غیر دموکراتیک چیست؟ غیر از مشروعیت دادن به جناح سرکوبگر؟»

به هر حال، دیر يا زود، کفهء ترازو به نفع يکی از این دو نیرو، يعنی دوم و سوم، پایین خواهد رفت. در آن صورت، نیروی ضعیف تر خواهد پذیرفت که با قوی تر وارد گفتگوی مسئولانه شود تا راه حلی به دست بیاید.

من متأسفم که برخی از نیرو ها، بدون توجه به استراتژی ها و به صورت احساسی، وارد برنامهء تحریم شده و در میانهء راه  پشیمان می شوند و از نیروی سوم می خواهند تا با شرکت در انتخابات از روی کار آمدن مجدد احمدی نژاد جلوگیری کنند. در نبرد يا گفتگوی استراتژی ها می بایست عمق آن را در نظر داشت. اگر به ارزش های دموکراتیک باور داریم باید مبارزه را مسئولانه به پیش ببریم. حد اقل این است که از اصلاح طلب ها بخواهیم تا وارد يک مذاکرهء اصولی و علنی با نیروی سوم بشوند. چرا باید مفت و مجانی، و بدون گرفتن هیچ تضمین و امتیازی، اعتبار خود را در اختیار آن ها قرار بدهیم؟

من حتم دارم که نیروی دوم، از ترس رد صلاحیت، هنوز آمادگی گفتگوی علنی با نیروی سوم را ندارد. هرگاه چنین آمادگی وجود نداشته باشد، چرا باید از نیروی سوم انتظار داشته باشند تا برای پیروزی ان ها چک سفید امضا بدهد؟

واقعیت این است که گفتگوی علنی و صریح در این زمینه در صلاحیت نیرو های شناخته شده از احزاب و سازمان هایی است که تحت عنوان «همبستگی» با هم ائتلاف کرده اند، و عملاً، رهبری نیرو های سکولار - دموکرات درون مرز را بر عهده دارند. اين همبستگی نمی تواند بدون پیش شرط، و به شکل پوپولیستی، به نفع نیرویی وارد بازی انتخابات غیر دموکراتیک شود که شهامت این را ندارد که «همبستگی» را به رسمیت بشناسد. من امیدوارم که شخصیت ها و احزاب و سازمان ها با در نظر گرفتن این واقعیات در مورد شرکت يا عدم شرکت در انتخابات تصمیم بگیرند و رأی و اعتبار خود را پاس بدارند.

اکنون دوران دوم خرداد 76 به سر آمده است ـ دورانی که اصلاح طلبان، با برجسته کردن خطر اقتدارگرایان، نیرو های سیاسی - اجتماعی را به شکلی بی ضابطه و پوپولیستی و به نفع خود به میدان بکشند و پس از اتمام انتخابات همهء وعده های خود را فراموش کرده و پیروزی به دست آمده را با رقیب قدرتمند و همیشه حاکم خود تقسیم نموده و به ریش ملت بخندند.

http://mohandestabarzadi.blogfa.com/post-1124.aspx

https://newsecul.ipower.com/

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com

newsecularism@yahoo.com

 

 

New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630