بازگشت به خانه  |   فهرست موضوعی مقالات و نام نويسندگان

ارديبهشت   1388 ـ مه  2009 

 

علم و دانشگاه در نظام مقدس

محمود زاهدی

بخش اول

به گمان من، يکی، و فقط يکی، از تبعاتِ ناگوار به قدرت رسيدنِ نحلۀ فکری آقای احمدی نژاد در ايران آن بوده که عرصۀ انديشه و تحليل مخالفان جمهوری اسلامی و نيز مخالفان آقای احمدی نژاد در داخل نظام را بسيار تنگ، سطحی و کوته‌بينانه کرده است. کنکاش در واکنش‌های سياسی و اجتماعی مخالفان آقای احمدی‌نژاد در اين مختصر نمی‌گنجد؛ ولی نتيجۀ آن واکنش‌ها آن بوده که با مساوی شدنِ دولت نهم با شرِّ مطلق همۀ مشکلات ديرپای سياسی، اقتصادی، اجتماعی، و فرهنگی نظام حاکم را به اين دولت منتسب کنند و کمتر به ريشۀ امور بپردازند و تاريخ تکوين پديده‌های رايج در جمهوری اسلامی را بکاوند.

نگارنده قصد دارد در مجموعه‌ای از يادداشت‌های مستقل ولی مرتبط با نام "علم و دانشگاه در نظام مقدس" برخی از اموری که امروز در حيطۀ علم‌آموزی و دانشگاه "داغ" شده ردگيری کند.

بعد از ماجرای مدرک دکترای آقای کردان وزير کشور سابق و سروصداهای فراوانی که به‌پا کرد، عده‌ای يادشان افتاد که پديده‌ای به نام "کردانيسم" در جامعه وجود دارد. سيل مقالات در بارۀ خريد و فروش پايان نامه، افشاگری دربارۀ مقالات خارجی اين يا آن استاد ،و راه‌اندازی سايت استادان دانشگاهی عليه تقلب همه می‌خواهند القاء کنند که "کردانيسم" هم از پديده‌های دولت نهم است. روزنامه اعتماد ملی در سرمقاله روز پانزده آبان ۱۳۸۷ آتش توپخانه‌اش را روی رييس جمهور گرفت و "کردانيسم" را چنين تعريف کرد:

"فضايی در سايه رياکاری و فقدان اخلاق سياسی و البته زد و بندبازی در تمام عرصه‌ها، قدرت و مکنت را اصل قرار دادن و تمام وسايل و امکانات را جهت نيل به اهداف به کار گرفتن. به زبان ساده‌تر در نظام ارزشی جمهوری اسلامی، خود را واجد ارزش‌های ناب دانستن و در سايه سار امنيت ناشی از اين امتياز به کسب مواهب دنيوی مشغول شدن، فاقد منزلت بودن اما در صدرنشستن. در يک کلام آشنا به هواشناسی سياسی بودن و علم در معرض هر بادی نهادن."

اين تعريف دو مشکل اساسی دارد. اول آن‌که جعل و تقلب در عرصۀ علم و دانشگاه را صرفاً نوعی رانت حکومتی می‌پندارد و از عواقب دراز مدت آن در برباد دادنِ بنيادهای فرهنگی جامعه غافل می ماند. يعنی با انتساب يکی از مشکلات حاد و مزمن اجتماعی به رقيب سياسی صورت مسئله را از انظار عمومی پاک می‌کند. ثانيا" با تمرکز بر دولت نهم اين‌گونه وانمود می‌کند که ديگر حکومتيان از اين اتهام مبری هستند. اين نکتۀ دوم البته امر تازه‌ای نيست. در همۀ سال‌های بعد از انتخاب آقای احمدی نژاد، اصلاح ‌طلبان حکومتی هرگز ردِّ منش‌های جاری را در کردار و گفتار خود نيافته‌اند. در نتيجه تعجبی ندارد که در اين ميانه کسی ياد ماجرای دانشگاه هاوايی و اصلاح‌طلبان مدرک گرفته از آن نيافتد. هواداران اصلاحات شانزده ساله هم فراموش کردند که روزنامه جامعه عنوان کرد که وزير کار دولت اصلاحات از استادان خودش خواسته بود برای تدريس به مقام شامخ وزارت به کنار استخر و دفتر کار ايشان بروند؛ فردای همان روز آقای دکتر زيباکلام به دفاع از وزير مربوطه پرداخت و اين امر را نشان علم ‌دوستی، صداقت و پرکاری ايشان دانست. آنچه آن خسرو کند شيرين بود و چه فراموشکاريم ما.

در پاسخ به همين فراموشکاری است که آقای احمدی‌نژاد دستور بررسی مدارک مديران گذشته را داد. او خودش هم باور ندارد که آن بررسی به جايی برسد، همان طور که می‌دانست توپ و تشرهايش برای افشاگری در مورد مافيای نفتی توخالی است. اما هم او بهتر می داند ضمير مرجع خود را پيدا می کند و طرف‌هايش می‌فهمند بايد ول کنند تا ول کند.

اما اين ماجرا دملی بود که سرباز کردنش نشان از عفونتی عميق می دهد. باز شدن دمل هم تاحد زيادی به سبب ناشی‌گری آقای کردان بود. بندۀ خدا نمی‌دانست دکترای افتخاری چيست و چه فرايندی دارد و تصوری هم از آکسفورد نداشت. اگر مثلاً با آقای محمدعلی ابطحی مشورت کرده بود، ايشان حتماً اطلاعاتی که در وبلاگش در مورد قيمت‌ و منابع لو نرفتۀ مدارک در وبلاگش منتشر کرده در اختيارش قرار می داد. يا اگر به نوع داخلی‌اش رضايت می‌داد درميان آقايان دکتر حسين الله‌کرم، دکتر محمدباقر قاليباف و دکتر محسن رضايی بُر می‌خورد. حتی ايشان می توانست به دانشگاه آزاد روی بياورد. خوشبختانه آقای جاسبی در اين مورد اصلاً جناحی عمل نمی‌کند؛ نمونه‌اش خانم دکتر زهرا رهنورد، همسر آقای مهندس ميرحسين موسوی، که از آقای دکتر جاسبی دکترا گرفت و بعد شد رييس دانشگاه الزهرا و سال‌های سال خودش توی دهن دانشگاه آزاد می‌زد و دکترا تعيين می‌کرد.

اما آن عفونت عميق وضعيت علم و دانشگاه در نظام جمهوری اسلامی است. هرچند تاکنون تحقيق جامعی در اين باره منتشر نشده است، گزارش‌ها و اخباری که فقط در دوماه اخير در رسانه‌های داخل کشور منتشر شده است حاکی از وخيم بودن اوضاع دارد. مثلاً، فارغ از داوری ما دربارۀ دانشگاه آزاد، اين دانشگاه قريب به يک ميليون و سيصد هزار دانشجو دارد و تاکنون نزديک يک ميليون و نهصد هزار نفر از آن فارغ‌التحصيل شده‌اند. صرفِ درگير شدنِ چنين جمعيت کثيری از ايرانيان در اين نهاد آموزشی باعث می‌شود نسبت به وضعيت آن حساس باشيم. نگاهی به فرايند استخدام آقای کردان در دانشگاه آزاد بايد ما را بسيار نگران کند. آقای عليرضا زاکانی، نماينده مجلس، شرح مفصل ماجرا را در وبسايت خود آورده است (۱ ولی خلاصهء ماجرا اين است که آقای کردان طی نامه‌ای از رياست دانشگاه درخواست می کنند که به سبب داشتن دانشنامۀ دکترای حقوق خواستار تدريس در يکی از واحدهای دانشگاه آزاد می شود و آقای جاسبی در هامش نامه می فرمايند با نظر مساعد بررسی شود و پرونده تشکيل شود و ايشان استخدام می‌شود. اما مهم‌تر از همه دفاع آقای جاسبی است که بعد از قربانی شدن کردان می فرمايند:

"در همهء دانشگاه ها، چه آزاد چه دولتی مثل صنعتی شريف، نيز وقتی افردی درخواست می کنند برای تدريس و مدارکی ارائه نمی دهند، اگر فرد مورد اعتماد باشد دستور اشتغال به تدريس آن صادر می شود. طبق ضابطه همهء دانشگاه ها اين کار را می کنند..، در دانشگاه های دولتی هم روال کار همين است."

ظاهراً ماجرای آقای کردان تمام شده به نظر می‌رسد اما کسی نمی‌پرسد تکليف اين "روال کار" چه می‌شود؟ تکليف کسانی که رسالۀ خود را به راهنمايی آقای کردان گذرانده‌اند چه می‌شود؟ دلمشغولی من بيشتر همين روال است وگرنه رانت که در مملکت ما امر غريبی نيست.

 

ما چگونه ما شديم؟

هرچند امروزه خبر اين‌گونه دکتر شدن‌ها کسی را متعجب نمی‌کند، هميشه اين طور نبوده است. بيش از بيست سال قبل در نشريه‌ای وابسته به جهاد دانشگاهی به نام «دانشگاه انقلاب» نقدی منتشر شد با عنوان "شوخی با منطق، بازی با دانشگاه". نويسندهء آن مقاله، که هرگز به علن نام واقعی‌اش را اعلام نکرد، خبر از تصويب رسالۀ دکترايی در گروه فلسفهء دانشگاه تهران داده بود که در آن نويسنده رساله "ثابت کرده بود" منطق جديد باطل است و منطق قديم معتبر؛ جالب اين‌که نه استاد راهنما و نه استاد مشاور، «منطق جديد» نمی‌دانسته‌اند. آن نقد تخصصی نتيجه گرفته بود تصويب آن رساله شوخی با منطق و بازی با دانشگاه است. هرچند نقد مذکور نامی از نويسندۀ رساله و استادانش نياورده بود، در شمارۀ بعدی نشریۀ دانشگاه انقلاب، آقای دکتر روح الله عالمی (رييس کنونی گروه فلسفهء دانشگاه تهران) جوابيه‌ای به آن نقد نوشتند و معلوم ساختند نويسندۀ رساله ايشان و استادانشان آقايان رضا داوری اردکانی و حجت الاسلام دکتر احمدی بوده‌اند. آن «شوخی با منطق» در حدّ شوخی ماند و مقام معاونت وزارت آموزش و پرورش نيز سبب نشد حتا شاگردان آقای دکتر عالمی هم ايشان را جدی بگيرند. اما متاسفانه آن بازی با دانشگاه در حد شوخی باقی نماند و تبديل به سنتی شد که من آن را عفونت عميق می‌نامم. يکی از استادان، همان روز‌ها، به دانشجويی که نسخه‌های آن مقاله را کپی کرده بود و توزيع می کرد گفت "جوش نزن پسر جان. مثل اين که نمی دانی آقای دکتر لاريجانی چه جوری فوق ليسانس قبول شده است يا نمی‌دانی رسالۀ دکترای آقای دکتر حداد عادل ترجمۀ يک کتاب از کانت است. کشتيبان را سياستی ديگر آمده است." آن پير گويا در خشت خام ديده بود آنچه جوان‌ها در آينه نمی‌ديدند.

برای اين‌که بدانيد در اين بيست سال چقدر پيش آمده‌ايم و آن سنت حسنه چقدر برقرار است، نمونۀ آقای مهندس ميرحسين موسوی را از مطلب يکی از سايت‌های سياسی (۲) (در تاريخ چهارم دی ماه ۱۳۸۷) ذکر می‌کنم. ايشان " ليسانس معماری اش را در سال ۴۶ و فوق ليسانس اش را به سال ۱۳۴۸ در رشتهء معماری ‏و شهرسازی از دانشگاه ملی (شهيد بهشتی) گرفته است." " يک چهرهء فراجناحی است و در ميان اصولگرايان نيز طرفداران فراوانی دارد." " نقاش است... در چهار دهه فعاليت هنری بيش از ۱۸۰ اثر شاخص عرضه کرده است." " پيش از آنکه به عنوان يک چهرهء سياسی مطرح شود، به عنوان يک چهرهأ فرهنگی شناخته می شود."

سوابق آموزش آقای مهندس ميرحسين موسوی به شرح زير بوده است:

ــ تدريس مسائل ايران؛ دانشگاه تربيت مدرس ۱۳۶۸-۱۳۷۶‏

ــ تدريس ريشه‌های انقلاب؛ دانشگاه تربيت مدرس ۱۳۶۸-۱۳۷۶‏

ــ تدريس تاريخ تمدن و فرهنگ؛ دانشگاه ملی (شهيد بهشتی) ۱۳۵۷-۱۳۵۴‏

ــ تدريس معماری؛ دانشگاه ملی (شهيد بهشتی) ۱۳۵۷-۱۳۵۴‏

به گزارش همان سايت، برخی از رساله ‌هايی که ايشان راهنمايی کرده‌اند به قرار زير است:

ــ مقايسهء آرای سيدقطب و دکتر شريعتی؛ استاد راهنما- کارشناسی ارشد

ــ مقايسهء آرای امام خمينی(ره) و آيت‌ا... نائينی؛ استاد راهنما- کارشناسی ارشد

ــ استراتژی امنيت ملی؛ استـاد مشاور- دورهء دکتـری

ــ کاريزما در مديريت؛ استـاد مشاور- دورهء دکتـری

ــ چالش‌های مردم‌سالاری در ايران؛ استاد راهنما- کارشناسی ارشد

ــ نفت و سياست خارجی در دوران پهلوی دوم؛ استاد راهنما- کارشناسی ارشد

ــ نفت و سياست خارجی در دههء اول انقلاب؛ استـاد راهنما- دورهء دکتـری

ــ چرايی به قدرت رسيدن دولت مطلقه نوگرا در ايران؛ استـاد راهنما- دورهء دکتـری

ــ امنيت ايران در عصر جهانی شدن، چالش‌ها و سياستها؛ استـاد مشاور-دورة دکتـری

ــ توسعة مرکز شهر اردبيل؛ استاد راهنما- کارشناسی ارشد

ــ دولت رانتير و جامعهء مدنی در ايران (۱۳۷۶-۱۳۵۷)؛ استاد راهنما- کارشناسی‌ارشد

ــ تأثير ايدئولوژی سياسی بر رفتار سياست خارجی ج.ا.ا و آفريقای جنوبی؛ استـاد مشـاور- دورهء دکتـری

ــ الگوی مديريت تکنوکراتيک و تأثير آن بر موقعيت طبقهء متوسط جديد ايران؛ استاد مشاور-  کارشناسی ارشد

ــ بستـرهای همکـاری و رقابـت روسـيه و ايالات متحده در آسيای مرکزی و تأثیـر آن بر سیـاست خـارجی ج.ا.ا؛ استاد ‏راهنما- کارشناسی ارشد

تأليفات ايشان را هم می‌توانيد در همان صفحه ببينيد و قضاوت کنيد. شعل هايی که ايشان داشته‌اند و هرکدامش يک آدم کمربسته می‌خواهد در آن جا ملاحظه کنيد. حالا همۀ کسانی که خيال می‌کنند علوم سياسی رشته‌‌ای از رشته ‌های دانشگاهی است و می‌روند در آن تخصص می‌گيرند، به قول جوان‌ها، بروند جلو بوق بزنند.

نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت / به غمزه مسئله‌آموز صد مدرس شد

انگار حافظ هم می‌دانسته نگارش فقط به درد "تربيت مدرس" می‌خورد.
 

1. http://www.zakani.com/index.php?option=com_content&task=view&id=135&Itemid=23

2. http://www.roozonline.com/archives/2008/12/post_10732.php

 

علم و دانشگاه در نظام مقدس

بخش دوم : داستان فول پرفسورشیپ

 

علم و دانش ظاهراً گرهی از مشکلات کوتاه ‌مدت و دراز مدت کشور نمی‌گشاید. برای رسیدن به این نتیجه لازم نیست حقوق و مزایای شغل‌های مختلف را مقایسه کنید یا ارج و منزلت اجتماعی دانش‌پیشگان را در برابر سایر اقشار اجتماعی بسنجید. کافی است ببینید وزارت آموزش و پرورش یا وزارت "علوم، تحقیقات و فناوری" در دوران هشت ساله (به یک فتوا) و یا شانزده سالۀ (به فتوایی دیگر) "اصلاحات"، چه برنامه‌هایی داشته و به دست چه کسانی اداره شده است. در عرصه به کار بستن علم و دانش برای حل مسائل کافی است مثلاً سراغ مکانیک محلتان بروید تا لیست بی‌پایان کثافت ‌کاری‌های ایران ‌خودرو را در برابرتان قرار دهد، هرسال دریغ از پارسال بودنش را برایتان مستند کند و تفاوت‌های محصولات ایران خودرو را با همتاهای خارجی‌اش را به تفصیل بیان کند. اصل قضیه اینجاست که تا وقتی منبع بی حساب کتابی مثل نفت هست، نیازی به تولید و دانش و تکنولوژی نداریم. خوشمزه اینجاست که اگر ایران ‌خودرو حریف مکانیک محل شما نمی شود، می‌تواند داستان‌نویسی را به  اتهام «نشر اکاذیب، غیراستاندارد معرفی کردن پژو 405 و عامل مرگ و میر دانستن این خودرو» به دادگاه بکشاند.[i]

اما این طور نباشد که خیال کنید دانشگاه داشتن و پشت سرهم دورۀ کارشناسی ارشد و دکترا راه انداختن کار لغوی است. آقای دکتر جاسبی به سبب عضویت در هیئت موتلفه هرچیز را نشناسد بازار را بهتر از همه می‌شناسد و اگر او حاضر نیست دست از این بنگاه بزرگ اقتصادی بردارد باور کنید که نبض اقتصاد در همان بنگاه می‌تپد.

اما این نبض فقط اقتصادی نیست؛ در جریان مجادلات آقای عباس زاکانی نماینده مجلس و دانشگاه آزاد، بسیاری نکات دیگر مشخص شد که مشروح آن‌ها را می توان مثلاً در وبسایت آقای زاکانی دید.[ii] از جمله، آقای زاکانی مدعی است که «دانشگاه آزاد مراودات آموزشي با مسوولين كشور انجام داده كه به خيلي از افراد به ناحق مدرك داده و يا اين كه زمينهء تحصيلي را براي آن‌ها ايجاد كرده است. برخي از مسوولان نيز براين اساس به ناحق مدرك گرفته‌اند، در بحث آموزشي نيز با حداقل سطح كار روند خود را طي مي‌كند.»[iii] آقای دکتر جاسبی هم که درسش را بهتر از این اصولگرایان از گرد راه رسیده بلد است در جواب می‌گوید: «دانشگاه آزاد اسلامی از خروج ارز و منابع کشور به خارج جلوگيری کرد و در حقيقت نسل جوان را در همين کشور آموزش داد. »[iv] این جواب ظاهراً ساده اشاره‌ای هم دارد به کسانی که مدارکشان را با خرج ارز هنگفت از دانشگاه‌هایی چون دانشگاه هاوایی گرفته‌اند و به زبان بی‌زبانی می‌گوید که اگر صحبت از کیفیت دانشگاه آزاد شود ماجرا بیخ پیدا می‌کند. بی دلیل نیست که در همۀ دعواهایی که علیه دانشگاه برپا شد اصلاح طلبان حکومتی جانب دانشگاه آزاد و پدر معنوی خود را گرفتند.

پرسش مهمی که در این میان مطرح می‌شود و پاسخی درخور نمی‌یابد آن است که در دانشگاه آزاد چه می‌گذرد؟ مراد من از این پرسش هم این نیست که چه کسی و کجا از چه نهادی زمین گرفته و تفصیل ماجرای دزدی ‌گرگی‌های دانشگاه آزاد چیست. نه، من به دلایلی که از حوصلۀ این یادداشت بیرون است، معتقدم سال‌هاست فساد مالی از استثناء به قاعده تبدیل شده و درمان آن در محدودۀ نظام سیاسی جاری ممکن نیست. در نتیجه، بحث در مورد آن نیز اولویتی ندارد. ثانیاً این فسادها در مقایسه با آنچه "مافیای نفتی" اش خوانده‌اند اهمیتی ندارد.

پرسش مهم این است که کیفیت آموزشی موسسه‌ای که "یک میلیون و 400 هزار دانشجو، 2.5 میلیون فارغ‌التحصیل، بیش از 14 میلیون مترمکعب فضای آموزشی و رفاهی‌، 350 واحد و مرکز دانشگاهی فعال، بیش از 50 مرکز پژوهشی و تحقیقاتی، بیش از 10 بیمارستان، 600 مدرسه و 50 هزار دانش‌آموز و 110 آموزشکده و با هزاران آزمایشگاه و کارگاه و درمانگاه و مرکز کامپیوتر و کتابخانه"[v] دارد، چگونه است و یا، حداقل، در مقایسه با همگنان دولتی آن چگونه است؟ پاسخ دادن به این پرسش البته محتاج پژوهشی وسیع و فراتر از ظرفیت دستگاه‌های حکومتی است. اما نمونه‌های پراکنده و برخی اظهار نظرهای استادانی که در دانشگاه آزاد و هم در دانشگاه های دولتی درس می‌دهند، و نیز برخی نقل قول‌ها از مقامات سابق و لاحق وزارت علوم در محافل خصوصی‌تر خبرهای خوبی برای دانشجویان دانشگاه آزاد و والدین آن ها ندارد.

مثلاً ابراز نگرانی ذیل، به نقل از وبسایت "استادان علیه تقلب"، جای تأمل دارد:

«تنها چند سال پس از تأسیس دانشگاه آزاد و ارتقاء فعالیت‌های این دانشگاه به سطوح مختلف تحصیلات تکمیلی، مجموعه آموزش عالی کشور با پدیده جدیدی به‌نام اعلام کاذب وابستگی مولفان در مقالات و گزارشات علمی مستخرج از فعالیت آنان در دانشگاه آزاد به نام دانشگاه‌های دولتی روبرو گردید. روشنتر اینکه اساتیدی که در دانشگاه‌های دولتی مشغولند مقالات علمی مستخرج از انجام فعالیت های پژوهشی و یا راهنمایی دانشجویان خود در دانشگاه آزاد (ویا سایر موسسات آموزش عالی غیردولتی) را به طور کاذب با درج وابستگی خود به دانشگاه دولتی محل اشتغال اصلی اعلام می‌نمایند تا از مزایای مترتب بر آن (مانند اعتبارات تحقیقاتی، پایه‌های سالیانه، ارتقاء مرتبه و...) بهره‌مند گردند. اگرچه سیستم آموزش عالی کشورمان در مقایسه با روش های متداول جهانی نکات و موارد منحصر به فرد کم ندارد ولی بی‌اغراق شاید برای چنین موردی نمونه نظیری در هیچ‌کجای دنیا نتوان یافت. به نظر می‌رسد علیرغم گرم و سرد شدن نوع روابط بین وزارتخانه متصدی امر آموزش عالی و دانشگاه آزاد در طی سالیان گذشته یک نوع توافق پنهانی در مجموعه آموزش عالی کشور در این خصوص وجود دارد وگرنه چگونه می‌توان فعالیت‌هایی را که هیچ سابقه‌ای در یک دانشگاه ندارد به نام آن ثبت نمود در حالیکه صاحب اصلی اثر (به‌طور مثال دانشگاه آزاد) نسبت به چنین دستبردی معترض نباشد؟ نویسنده این سطور اگرچه شخصا حضور اعضاء هئیت علمی در مراکز آموزشی متعدد به ویژه نوع آزاد آن را که غالبا بدون کسب مجوز از دانشگاه مرجع صورت می‌گیرد مجاز به‌شمار نمی‌آورد ولی با علم به بسیاری از مشکلات رویاروی اعضاء هئیت علمی به ویژه تنگناهای مالی اصولاً خود را واجد صلاحیت لازم برای داوری و یا تقبیح چنین فعالیت هایی نمی داند. ولی جدای از این مشکل کلی، واقعیت این است که لااقل این بخش از کار یعنی انتساب کاذب مقاله به دانشگاه دیگر فاقد توجیه اخلاقی بوده و در واقع به باور نویسنده می‌توان بنا به دلایل زیر آن را مصداق نوعی تقلب دانسته و خواستار مقابله با آن شد.» [vi]

تنش موجود بین دانشگاه آزاد و دانشگاه های دولتی ابعاد مختلفی دارد. سوای مسائلی که در میان سطوح عالی مدیریت این دو مجموعه وجود دارد و بیشتر ناشی از دعوای جنگ قدرت و ثروت است، پذیرش فارغ التحصیلان دانشگاه آزاد در مقاطع کارشناسی ارشد و دکتری دانشگاه‌های دولتی و استخدام فارغ‌التحصیلان مقاطع کارشناسی ارشد و دکتری دانشگاه آزاد در دانشگاه‌های دولتی از جمله موضوعات داغی است که همیشه در ذهن همه هست ولی هرگز علناً دربارۀ آن حرف رسمی زده نمی شود. ولی مجموعۀ دولتی همیشه با پیشفرض ناگفتۀ کیفیت فرودست دانشگاه آزاد به این موضوع می‌نگرد و در راه دادن افراد دانشگاه آزادی راه امساک را برگزیده است.

****

با این مقدمات استخدام خانم زهرا رهنورد در دانشگاه الزهراء و سپس انتصاب ایشان به ریاست دانشگاه معنی بهتری پیدا می‌کند. در سوابق منتشر شده از خانم رهنورد سال‌های تحصیل و تدریس ایشان روشن نیست. فهرست پایان‌نامه‌های دانشگاه آزاد هم فقط نشان می دهد که ایشان با نام اصلی (زهره کاظمی) رساله دکتری خود را با عنوان دولت اسلامي (با الهام از انديشه سياسي امام خميني) با راهنمایی ملک یحیی صلاحی و مشاورۀ فرهنگ رجایی گذرانده است. [vii] خود رساله تاریخ 1374 را دارد. بدین طریق در سال 1377 که ایشان به ریاست دانشگاه الزهرا منصوب شده‌اند، به احتمال زیاد سه سال سابقۀ استادیاری داشته‌اند و وزیر اصلاح ‌طلب علوم در راستای شایسته ‌سالاری ایشان را به ریاست دانشگاهی گماشتند که بسیاری از استادان آن هم از دانشگاه‌های معتبرتری فارغ‌التحصیل شده بودند و هم سوابق تدریس و تحقیق به مراتب بیشتری داشتند و بسیاری‌شان هم مسلمان و مومن بودند. البته چون همسر خانم دکتر رییس فرهنگستان هنر هستند ایشان احتمالاً با حکم «آقاشون» به عضویت گروه هنرهای تجسمی فرهنگستان هنر هم درآمده‌اند. [viii] در همین منبع می‌بینیم ایشان سمت‌های زیر را هم داشته‌اند:

- مسئول كميته تاليف و تدوين كتاب درسی رشته هنر در وزارت علوم، تحقيقات و فناوری

- روزنامه نگار و سردبير مجله راه زينب (ع)

- مشاور سياسی رئيس جمهور (آقای خاتمی)

- رئيس گروه هنر سازمان مطالعه و تدوين سمت، وابسته به وزارت علوم، تحقيقات و فناوری

- مجری طرح ملی نگارش تاريخ هنر ايران در دوره اسلامی

- عضو كميسيون ملی يونسكو در ايران

- عضو هيئت علمی دانشگاه تهران

- عضو شورای مركزی پژوهشكده علوم انسانی و مطالعات فرهنگی

- عضو شورای تحصيلات تكميلی دانشكده هنرهای زيبای دانشگاه تهران

- عضو و نماينده ٢ وزير در شورای فرهنگی - اجتماعی زنان با حكم رئيس جمهور (آقای خاتمی)

- عضو شورای فرهنگ عمومی كشور با حكم رئيس جمهور (آقای خاتمی)

سایت روزآنلاین در این زمینه بدون ذکر تاریخ می‌نویسد «او سپس فوق ليسانس و دکتراي علوم سياسي خود را از دانشگاه آزاد اسلامي دريافت مي ‏کند و به کار تدريس در دانشگاه هاي آزاد تهران، تهران و الزهرا ادامه مي دهد.»[ix] «سازمان سمت» هم در صفحۀ معرفی ایشان آورده است که "در سه حوزهء ادبي و هنري، علوم سياسي و مطالعات زنان" تحقیق می‌کنند و جزو فعالیت‌ هایشان "اشتغال به تدريس دروس مجسمه سازي، تاريخ هنر، حكمت هنر اسلامي و مطالعات تطبيقي و زبان و بيان در هنرهاي سنتي در مقاطع ليسانس تا دكترا" است.[x] [یا ابالحسن] این فقط یک نمونه است از وضع تحقیق و تدریس در دانشگاه‌های نظام مقدس.

از حق نگذریم که ایشان واقف بود که این مناصب را از دولت سر دوستان همسرش دارد. در نتیجه، بعد از برچیده شدن بساط دوستان، این حق را به مقامات جدید دادند که آن‌ها هم همسران دوستان خود را منصوب کنند. ایشان در این باره می‌گوید: "با تغيير دولت، من خود خواهان بركناري از ‏اين سمت شدم و مسئوليت را با سربلندي به يك سربلند ديگر تحويل دادم، دكتر مباشري نيز يك فرد گرانقدري براي ‏دانشگاه است.‏ دولت جديد نيز حق تغيير رياست دانشگاه و جايگزيني نيروي خود را دارد‏.‏"[xi]  

با این تفاصیل چقدر خوشبختیم ما که قرار است بانویی که به قول روزآنلاین «درجهء علمي‌اش "فول‌پروفسور" رشته هنر است» فِرست لیدی (بانوی اول) کشور ما بشود و «در صورت ‏پيروزي موسوي از رهنورد به عنوان تئوريسين دولت بعدي ياد مي شود.»[xii]

روزنامه گاردین که از خوشبختی ما دارد ذوقمرگ  می‌شود و نوشته است که میشل اوبامای ایرانی "روسری که زیر چادرش بر سر می‌کند منقش به طرح‌های رنگارنگ است. برخلاف سایر زنان اسلام‌گرا، دائماً تلاش نمی‌کند چهره‌اش را بپوشاند. اغلب دستانش را از زیر چادر بیرون آورده و آزادانه حرکت می‌دهد. در مقابل، همسر احمدی ‌نژاد همواره سر تا پا پوشیده است."[xiii]

یکی از نزدیکان آقای رفسنجانی در این مورد می‌گوید "اين پيام به جامعهء زنان ايران است که با ديدگاهی جديد نسبت به زنان ممکن است در آينده رو به ‌رو شويم." [xiv]

وبلاگ‌نویس دیگری هم هیجان زده می‌نویسد: «کدوم زنی تا بحال در رده های بالای سیاسی کشور جرات و شهامت این رو داشته که مانتوی لی تنش کنه  با صورت آرایش کرده با بلند کردن دستش به همراه شوهر به ابراز احساسات مردم جواب بده..! ایا ما از زنان رده بالای مملکتی جز یک چشم و دماغ چیز دیگری هم دیده ایم…؟"[xv]

جای اقبال خالی که بسراید "می‌رسد آن زن که زنجیر غلامان بشکند."

این یادداشت طولانی‌تر از حد معمول شد ولی بد نیست یک نقل قول از خانم دکتر بیاورم که به اندازۀ زغال خوب در این "فول‌پرفسورشیپی" تأثیر داشته است. ایشان فرموده‌اند: «در زمان ریاست جمهوری آیت الله خامنه ای، روزی همسر ایشان به منزل ما آمدند و به من گفتند: "كوپن قند و شكر ما تمام شده است، اگر شما قند و شكر دارید مقداری به ما قرض بدهید".»[xvi]

     


[i] http://zamaaneh.com/pourmohsen/2009/05/post_180.html

[ii] http://www.zakani.com/index.php?option=com_content&task=view&id=138&Itemid=19

[iii] http://www.zakani.com/index.php?option=com_content&task=view&id=191&Itemid=47

[iv] http://news.gooya.eu/politics/archives/2008/05/071468.php

[v] http://shahabnews.com/vdchxknz.23nxqdftt2.html

[vi] http://profs-against-plagiarism.blogspot.com

[vii] http://sr.iau.ac.ir/law/departments/law/tez.php

[viii] http://www.honar.ac.ir/groups/viewmember6.asp?Arcode=1001&argroup=1

[ix] http://www.roozonline.com/archives/2009/04/post_12204.php

[x] http://www.samt.ac.ir/asp/modirdetail.asp?kd=7

[xi] http://www.roozonline.com/archives/2009/04/post_12204.php

[xii] http://www.roozonline.com/archives/2009/04/post_12345.php

[xiii] http://www.fararu.com/vdciv5ar.t1a5z2bcct.html

[xiv] http://www.radiofarda.com/content/F7_other_voice_Rahnavard/1620350.html

[xv] http://shatot2.wordpress.com/2009/05/01/ay/

[xvi] http://www.abna.ir/data.asp?id=107806&lang=1

 

https://newsecul.ipower.com/

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com

newsecularism@yahoo.com

 

 

New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630