بازگشت به خانه  |   فهرست موضوعی مقالات و نام نويسندگان

ارديبهشت   1388 ـ مه  2009 

صد روز با اوباما وصدها سوال از تغيير

رضا رضائی

از آنجا که شعار اصلی آقای اوباما تغيير بود چنانچه بخواهيم در مورد کارنامهء صد روزه ايشان قضاوتی کرده باشيم قاعدتاً بايد ميزان تغييرات بعمل آمده در زمان او را بررسی کنيم. علت استقبال از شعار تغيير او واقعياتی بود که قبل از انتخاب او درجامعه آمريکا و بين الملل وجود داشت و تبديل به بحران های پيچيده ای شده بود که هنوز گريبانگير جامعهء جهانی است. اگر چه اولين بحرانی که آقای اوباما بطور ملموس با آن مواجه شد و راه حل های ضربتی مي طلبيد اوضاع اقتصادی است، ولی اين مشکل هم ريشه در مشکلات متعدد ديگری دارد که بدون حل شدن آنها مشکل اقتصاد نيز ريشه کن نخواهد شد و در صورت ترميم هم دوباره تکرار مي شود. مجموعهء اين مشکلات را مي توان در يک کلمه خلاصه کرد و آن چيزي ست که فعلاً بنام «سياست» مشهور است.

اين واژهء «سياست» مفهوم واقعی خود را ـ که همان تدبير عاقلانه و داوری عدالتجويانه در مسير اصلاح امور جامعه است ـ از دست داده و اکنون به معنی نيرنگ حکومت کردن بر مردم بکار برده مي شود. تا جايی که حافظه ياری مي کند، حکومت بر مردم با نيت بهره برداری از موقعيت، توسط دو گروه عمده از مردم مورد توجه بوده است. گروه اول آنانی را شامل ميشود که  اهداف زود بازده و ظاهر بينانه ی منافع مادی خود را دنبال مي کنند و در اين مسير جز خود و همنشينان خود و آنچه فکر مي کنند منافعشان را تامين ميکنند در مد نظر ندارند. گروه دوم مردان مذهبی هستند که روحانيت لقب يافته اند و، بنا بر فهم اشتباه خود از خدا و اديان و کل هستی، عقيده دارند با حکومت بر مردم مي توانند وظيفهء مذهبی خود را به انجام برسانند. معمولا گروه دوم، با تسلط يافتن بر جامعه و چشيدن مزهء اغوا کنندهء قدرت و سست بودن مبانی اعتقادی خود، تبديل به گروه اول شده و، دست در دست آنان، بلای جان مردم مي گردند. اين طبيعت قدرت است که چنانچه در انسان کنترل نشود به فساد می انجامد و بر مردم است که سيستم حکومتی و قوانين خود را مجهز به ساز و کارهايی نمايند که کسی بر جمعشان تسلط پيدا نکند.

سيستم حکومتی آمريکا بگونه اي ست که هرکس  رئيس جمهور شود لااقل تا چهار سال تسلط کافی دارد تا برنامه های خود را حتی بر خلاف نظر مردم  اجرا نمايد. به همين دليل بارها ديده شده است که رئيس جمهور با حداقل درجهء محبوبيت در افکار عمومی نيز دورهء خود را به پايان مي رساند. و حتی زماني که مجری سياست هايی  خلاف شئون ملی هستند. آقای اوباما هم خود حاصل نا رضايتی ايجاد شده توسط رئيس جمهور قبل از خود اوست و احتمالاً خودش هم واقف است که اگر چنان نمي شد شايد رأی کافی نمی آورد.

حال که او با شعار تغيير که مورد استقبال مردم قرار گرفت به قدرت رسيده، آيا مي تواند به قول خود عمل کند؟ اين سوال را شايد فقط کسی بتواند جواب دهد که در جريان اسراری باشد که رئيس جمهور قبلی در زمان تحويل دادن پست خود به جانشينش منتقل مي کند. اين احتمال هست که رئيس جديد همانجا خود را ناچار ببيند که روش مدارا برگزيند . در ماجرای مشکلات اقتصادی اخير هم ديديم که موسسه های مالی که با پول مردم بر ورشکستگی شان سرپوش گذاشته شد ، قبل از هرچيز پول مردم را بين مديران همان موسسات تقسيم کردند و زمانيکه موضوع برملا شد و آقای اوباما اظهار عصبانيت کردند ، موضوع پس گرفتن آن پولها ظاهرا به شيوه ای مقرر شد که در نهايت مديران سود خود را برده اند.

البته بسياری اين تمايل و صداقت را در اوباما ميبينند که به مصالحی فراتر از آنچه پيشينيان او در سر داشتند بينديشد و در راه ايجاد اصلاحات عميق تر بکوشد . چنين انديشه ای در چنان بستر ، طالب همکاری و همياری تمام کسانيست که به اصلاحات واقعی می انديشند . و چنانچه مردم و ساير مهره های سياست بين المللی با او همراهی نکنند او هم در همان سيستم قبلی ذوب خواهد شد و بگونه ای دورانش را به پايان خواهد رساند . اگر ساير مهره های جهانی هم مانند حکومت ايران به جای تشويق او اصرار بر لايتغير جلوه دادن حکومت آمريکا داشته باشند و در راستای تقويت سياست پيشينيان او قدم بردارند ، بديهی است سياست تغيير در صحنه بين الملل به شکست خواهد انجاميد .و سياست ميليترازيسيون و جنگهای بی پايان ادامه خواهد يافت .

بهر حال تا کنون آقای اوباما در طول صد روز رياستش در شعار و اقداماتی روبنايی ، ژست تغيير دهندگی خود را حفظ کرده است . ولی چنانچه بخواهد صداقت خود را در عمل ثابت نمايد بايد بتواند به صدها سوالی که در ذهن مردم در رابطه با سياست قدرتهای جهانی و در راس آنها آمريکا وجود دارد پاسخ دهد و نسبت به روشن کردن افکار عمومی در باره آنچه موجب بحرانهای موجود در زندگی مردم دنيا شده است اقدام نمايد . پاره ای از اين مسائل را ذيلا ذکر ميکنم :

عمده ترين مشکل موجود در دنيای امروز جريان جنگها و برخوردهای مسلحانه ايست که در نقاط مختلف جهان به وقوع می پيوندند . جنگهای خونين در طول تاريخ بشريت وجود داشته است ولی در دنيای امروز که شعار مدنيت و اخلاق گوش فلک را کر ميکند انتظار ميرود که ديگر راه کارهای خشونت آميز را رها نمايند . لکن متاسفانه مدرنيزه شدن جنگها گواه بر حاکميت همان خصلتهای پيشين بر حکمرانان است . بديهی است هيچ درگيری مسلحانه ی ممتد و برنامه ريزی شده ای بدون دخالت حکومتها امکان پذير نيست و نميتوان تصور کرد گروههای کوچک و بزرگ درگير در جنگهای منطقه ای بدون کمک و برنامه ريزی قدرتها قادر به انجام چنين کارهايی باشند . برای بسياری اين از مسلمات است که در هر درگيری منطقه ای پای يکی دوتا از قدرتها در ميان است که بوسيله جنگ ، از راه فروش اسلحه و تسلط بر منابع طبيعی کشورها منافع خود را تامين مي نمايند .

تا قبل از فروپاشی شوروی رقابت شرق و غرب در نقاط مختلف موجب بروز نا آراميها و جنگها ميشد . و حالا هم بسياری بر اين باورند که نوعی توافق ميان قدرتها بر سر تقسيم منافع بين خود بوجود آمده است. و گاها خود دست به دشمن پروری ميزنند تا شعله های آتش جنگها نخوابد . بخاطر داريم که پس از فروپاشی شوروی کشورهای بلوک شرق سابق ، از جمله روسيه ، ورشکستگانی بيش نبودند و چنانچه کمکهای غرب نبود حکومت فعلی روسيه به اين شکل قوام نميافت . از اين رو حالا باور اينکه هماهنگی بين آنان وجود ندارد آسان نيست . به هرحال برای تداوم حضور آمريکا در کره بايد مسائل مربوط به شمال و جنوب کره لاينحل بماند . برای تداوم حضور شان در خاورميانه ی زرخيز بايد مشکل فلسطين تداوم پيدا کند . برای در اختيار گرفتن عراق بايد رژيمی مانند صدام حسين ميبود تا پس از اينکه مورد سوء استفاده های مختلف قرار گرفت خود موجب حضور آمريکا در آن کشور شود . برای ادامه جريان نفت و ساير ذخاير خاورميانه واعاده ی مجدد پول آن به غرب در قالب خريد تسليحات و کارخانجات فرسوده اتمی و غير اتمی ، بايد رژيمهای متخاصمی مانند رژيم فعلی ايران و ساير همسايگانش وجود داشته باشند . مگر در قاره آفريقا سر زمين اجدادی آقای اوباما ، هرجا که دارای منابع غنی هست درگيريهای خونين ادامه ندارد ؟ آنها که ديگر با سنگ و چوب باهم نميجنگند . ببينيد سلاحها از کجا مي آيند و چه کسانی در پشت اين جنگها هستند ! کودتاهای پی در پی در اين کشورها در کجا طرح ريزی ميشوند ؟

نمونه های روشن اينگونه دخالتها  در همين سالها که هنوز در خاطره ها هست فراوان است. کدام زمان قدرتها از دولتهای ميانه رو دموکرات در اين کشورها حمايت کردند و عليه آنها توطئه نکردند ؟! مگر دولت مردمی دکتر مصدق را با ديکتاتوری شاهنشاهی جايگزين نکردند ؟ مگر با حيل مختلف انقلاب اخير ايران را که مردم برای آزادی از استبداد برخاستند ، با همراهی با تندروان و منحرفين ، به استبداد مجدد تبديل نکردند . براي آنان چه فرق ميکند که مستبد تاج بر سر داشته باشد يا عمامه ؟! فقط مردم و روشنفکران در جريان امور نباشند بعد با زدو بندهای محرمانه و توطئه های سری ، برنامه های خود را اجرا ميکنند . جريانات پيرامون گروگانگيری سفارت آمريکا در تهران ، ايران گيت های مختلف و جريان مک فارلين مگر نمونه های بارز نيستند ؟ همين چند وقت پيش بود که يکی از وزرا ی دولت موقت وآگاهان جريانات انقلاب، آقای دکتر يزدی، در مصاحبه ای گفت آنجا که آمريکاييها انتخاب بين حمايت از ميانه روها و يا روحانيون تند رو را داشتند ، حمايت از روحانيون را برگزيدند . نتيجه اين گونه هدفگيريها شان را هم که ميبينيم . کسی را که ميخواست جنگ ايران و عراق را پايان دهد برکنارش کردند تا جنگ به مدت هشت سال به سود قدرتها ادامه يابد و حالا هم چه کسی ميتواند بخوبی آقای خامنه ای دشمن تراشی کند و مثل آقای احمدی نژاد با شعارهای تند و توخالی بهانه هر گونه اقدام عليه ايران را فراهم نمايد ؟!

     آری اگر آقای اوباما بخواهند تغيير واقعی در سياستها ايجاد کنند ، اينها زمينه های واقعی تغيير هستند . بايد صداقتی را که مردم در چهره اش ديده اند در عمل جايگزين سياستهای پيشين آمريکا نمايد . و اگر بتواند چنين کاری را در امريکا انجام دهد قادر خواهد بود ساير قدرتهای جهانی را هم با آن سياست هماهنگ کند و اين ميشود يک تغيير واقعی در کل جهان . ايجاد چنين تغييری اراده ای بسيار قوی همراه با از خود گذشتگی نياز دارد که تصورش هم آسان نيست . ولی حال که چنين زمينه ای را در وجود آقای اوباما ديده ايم بايد از او بخواهيم نگاهی بيندازد به سرنوشت همه روسای جمهور قبل از خود و ببيند که با همه کارهای خوب و بدی که کردند بيش از دو سه نفرشان در قيد حيات نيستند  . آنچه از او باقي خواهد ماند خاطره ها و نتايج عملکردهايش خواهد بود . کارهای بسيار بزرگ از دست هرکس بر نمی آيد . و هرکس چنين موقعيتهای مناسبی برای ايجاد تغييرات اساسی پيدا نميکند . کافيست مقايسه ای کند بين بسياری از سردمداران تاريخ بشريت و افرادی مانند عيسی مسيح ، موسی و محمد ، و تاثير واقعی اين افراد که بنا بر مقتضيات زمانشان خود را پيامبر معرفي کردند . البته نه با آنچه پيروان دروغينشان در حال حاضر جلوه ميدهند . آيا اوباما حاضر است اراده ی مسيحايی از خود نشان دهد و از احتمال  آويخته شدن بر  صليبی ديگر نهراسد؟

http://aznegahema.blogspot.com

( متن انگليسی)

https://newsecul.ipower.com/

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com

newsecularism@yahoo.com

 

 

New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630