بازگشت به خانه  |   فهرست موضوعی مقالات و نام نويسندگان

فروردين   1388 ـ آوريل  2009 

 

اسلام و آزادی انديشه

از ديدگاه اهل تسنن

بحث «الاسلام و حرية الفكر»

در كتاب «مشخصات حول الاسلام»

يكي از شبهاتي كه مخالفين مكتب اسلام بر آن وارد مي كنند اينست كه، به زعم آنان، اسلام مخالف آزادي انديشه است و به هر نحوي از انحاء معارضين را سركوب و قلع و قمع مي كند و هر صداي معارضي را در نطفه خفه مي كند و مجال عرضه آراء و ابراز وجود را به معارضين نمي دهد. خلاصه اينکه آنها مكتب اسلام را به «دگماتيسم» و جزم انديشي متهم مي نمايند كه به تبع آن هيچ استعدادي  زير بال و پر آن رشد نمي كند بلكه بايستي بطور اجبار خود را با آن متد و چهارچوب هماهنگ كرد .

لذا لازم ديدم، جهت روشن شدن بيشتر اين مطلب  به فرازهايي از سخنان وزين و گهربار استاد فرهيخته و انديشمند، استاد محمد قطب، اشاره نمايم كه به حق نظراتي منطقي و روشنگر هستند.

ايشان سخن خود را اينگونه آغاز مي نمايد :

 «يكي از معاندين در حين  جر و بحث با من گفت : تو آزاد انديش نيستي !

 گفتم : چرا ؟

 گفت : آيا تو معتقد بو جود خدائي هستيد؟

 گفتم : بله

 گفت: نماز و روزه را هم  برايش انجام مي دهيد؟

 گفتم :بله

 گفت:پس آزاد انديش نيستي!!

 بار ديگر گفتم :چرا ؟

 گفت: چون تو اعتقاد به خرافات و موهوماتي داري كه وجود خارجي ندارند! گفتم: شما اعتقاد به چه هستي ؟  وچه كسي جهان را افريدگار جهان هستي و زندگي مي داني ؟

 گفت : طبيعت!

 گفتم : طبيعت چيست ؟!

 گفت:  نيروي نهاني است كه حد ومرزي ندارد ، ولي داراي مظاهر وآثاري است كه امكان دارد آنها را با حواس ظاهري درك نمود.

 گفتم : من فكر كردم كه مرا از ايمان به نيرويي نهان باز مي داريد ودر عوض  ، نيرويي محسوس وآشكار رابرايم اثبات مي كنيد كه بدان اعتقاد داشته باشم. ولي مسئله ، جايگزيني قوه اي خفي به قوه اي خفي ديگري است ، پس چرا خدايي را كه امن وآرامش را در ايمان به او مي يابم از من مي گيريد ، و در مقابل خدايي را به من معرفي مي نماييد كه نه جوابي مي دهد و نه درخواستي را مي شنود؟!»

 

باری، اين است موضوع آزاد انديشي نزد ترقي خواهان ! آزادي فكر نزد آنان  يعني الحاد و دين گريزي! و هنگامي كه اسلام «اسلام الحاد» را تجويز نكند، قطعاً «آزاد انديشي» را بدين معني نيز تجويز نخواهد نمود! ما از آنان مي پرسيم ضرورت الحاد در نظام اسلامي چيست  وچه عواملي زمينه ساز آن مي گردد؟!

دين گريزي در اروپا، به دليل عوامل محلي، ضروري و نتيجهء طبيعي آن شرايط بود. ولي تكرار آن علل و اسباب در همه جا ضروري نيست  كه چنان نتيجه اي را به دنبال داشته باشد. زيرا از يك سو چهره اي كه كليسا از دين معرفي كرد و از ديگر سو آن جو استبداد اختناق آوري كه كليسا براي دانش و دانشمندان به وجود آورد موجب ايجاد و رواج فكر دين گريزي ميان آزاد انديشان اروپا گشت. ولي ما در سايهء اسلام چه نيازي به الحاد داريم  و چه عواملي آن را ايجاب مي كند؟

در سراسر عقايد و مكتب اسلام اشكالي وجود ندارد كه انسان را شگفت زده كند. خدايي است كه جهان هستي را آفريده و، سرانجام، به سوي او بر مي گردند. اين چكيدهء بينشي روشن و آشكار است  كه جاي بحث و اختلاف نظري وجود ندارد.

در اسلام برعکس مسيحيت اروپا «رجال دين» وجود ندارند زيرا در اسلام دين از آن همه است و هر كسي، به اندازهء توان و نياز، خود را از آن سرچشمه پاك وزلال سيراب مي كند. (ولكل درجات مما عملوا - همه داراي درجاتي هستند، بر طبق اعمالي كه انجام داده اند). و والا مقام ترين مردم كسي است كه پرهيزگارتر و قانونمند تر باشد، بدون در نظر گرفتن هيچ گونه عنوان و منصبي، چرا كه اينها ارزش هاي كاذب و زود گذرند كه انسان را به كمال نمي رسانند.

پس تمامي امور مربوط به ارتباط عبد با خدا در اسلام بدون ميانجيگري «رجال الدين» صورت مي پذيرد. اما در زمينهء فقهي و قانونگذاري، اين يك امر طبيعي  و معقول است كه گروهي از مردم درآن به تخصص و درجه كارشناسي برسند و گوي سبقت را از ديگران بربايند. ولي اين بدين معني نيست كه آنان قدرت و يا امتيازي بر سايرين داشته و موجب شكاف طبقاتي گردد بلكه ايشان در حد مشاوران دولت و كارشناسان امور قانونگذاري باقي مي مانند، نه داراي امتياز و عنواني ديگر، و نمي توانند آراء خويش را به كرسي بنشانند و مردم را ملزم به پيروي از خود كنند مگر در چهارچوب شريعت. براي مثال، «الازهر» يك دانشگاه علمي ديني است ولي نمي تواند دانشمندان را – همانند كليسا در اروپا – زنده زنده بسوزاند و از لبهء تيغ بگذراند، بلكه تمام اختيار و قدرتي كه دارد اين است كه هر گاه كسي دين را خلاف واقع فهم كرد، با او مخالفت ورزد و ديدگاهش را تخطئه نمايد. و او در اين كار آزاد است، زيرا مردم هم مي توانند با علما (الازهر) مخالفت نمايند و آرائشان را تخطئه كنند. زيرا كسي نمي تواند اسلام را بر خود «مونوپول» كند و خود گامگي را پيشه نمايد .

در عقيده و نظام اسلامي چيزي يافته نمي شود كه به عنوان مانع و مزاحمي سر راه  دانشمندان تلقي گردد. وقايع و صفحات تاريخ هم در اين ميان بهترين داور و شاهد هستند. زيرا نشنيده ايم و رخ نداده دانشمندي به خاطر كشف يك حقيقت علمي مورد سوزاندن و يا آزار و اذيت واقع شده باشد. دانش راستين هيچگاه با اين ديدگاه كه «خدا آفريدگار همه چيز است» در تضاد و تعرض نبوده و نيست. و لذا بسياري از دانشمندان دين گريز غربي از طريق بحث صحيح و منطقي علمي با شاهراه خدا شناسي و رسيدن به كمال انسانيت هدايت يافته اند.

بنابر اين، كدام نكته و كدام اصل از اصول اسلام موجب الحاد مي گردد؟ جز پيروي كوركورانه از سرمداران استعمار گر؟

مي گويند آنان مي خواهند در تبليغ و نوشتن عليه عقايد و عبادات و ارزش هاي اخلاقي آزاد باشند، بدون اينكه تحت پيگرد قانوني قرار گيرند. بله؟ اين را مي خواهند؟ ولي چرا؟ در واقع اين خواسته، همان گونه كه كوته فكران مي انديشند، هدف اصلي نيست، بلكه در اروپا وسيله اي جهت رسيدن به هدفي ديگر كه همان رهايي دادن فكر از خرافه پرستي و آزاد سازي مردم از  يوغ رهبران ديني مسيحي بود. پس وقتي كه در سايهء ايمان و مكتب اسلام به اين دو هدف مهم و اساسي مي رسند چه هدفي ديگر وجود دارد كه در پي تحقق بخشيدن بدان باشند ؟

حقيقت امر و هدف اصلي رهايي از تكاليف و التزام به اصول ارزش هايي اخلاقي و بي بند و باري جنسي است، مسئلهء تلاش براي آزادي انديشه فقط پوشش و نقابي است كه بندگي هوس و شهوت راني شان را با آن پنهان و زير پرده قرار مي دهند.

مي گويند: نوع حكومت در اسلام ديكتاتوري است، زيرا دولت از اختياراتي وسيع و بي حصر و حد برخوردار است، و چون آن را زير عنوان دين، يعنی به نام چيزي كه ميان مردم جايگاه و ارزش دارد، انجام دهند كار را مشكلتر و كنترل آنرا سخت تر كرده است كه راه استبداد و خود كامگي را هموار تر مي نمايد. و بدين وسيله عرصه بر آزادي بيان و آزادي خواهان تنگ مي شود و دگر انديشان به قانون شكني و خروج از دين متهم مي گردند.

در اينجا چيزي كه جاي بسي تعجب دارد اين است كه اين افترا از كجا آورده اند و چه اصولي را دستاويز و بهانه قرار داده اند؟ آيا آن را از اين آيه استنباط كرده اند: «و كارشان ( مؤمنان ) به شيوهء رايزني و بر پايه ي مشورت با يكديگر است»؟ ( سوره شوري/ 38) آيا از اين آيه «و هنگامي كه در ميان مردم به داوري نشستيد اينكه دادگرانه داوري كنيد»؟ (سورهء نساء/ 58) يا از سخن تاريخي ابوبكر – رض- كه ايشان هم بعد از قبول مسئوليت سنگين خلافت خطاب به مردم ابراز داشت: «هر گاه از فرمان خداو رسولش سرپيچي نمودم شما مكلف به فرمان برداري از من نيستيد»؟ و يا از اين سخن جوانمردانهء عمر - رض- كه ايشان هم بعد از پذيرش وظيفهء جانشيني رسول خدا فرمودند «هر گاه كج روي و عدول از قانون خدا را در من يافتيد ما را به راه راست هدايت نمائيد و نگذاريد به انحرافم ادامه دهم». يك نفر از حضار در پاسخ ايشان مي گويد «به خدا قسم اگر انحراف را در شما مشاهده نموديم، به زور شمشير سر جاي خودت مي نشانيم». عمر - رض- هم بسيار خرسند مي گردد و خدا را سپاس مي گويد؟!

البته اين يك واقعيت است كه در تاريخ بارها ظلم و ستم و استبداد به نام دين وجود داشته و ممكن است در هر زماني تكرار گردد. ولي چه كسي مي تواند بگويدكه تنها دين پوشش طغيان و سركشي بوده است؟ آيا هيتلر زير عنوان دين به استبداد و خون ريزي مي پرداخت؟ يا استالين كه مطبوعات روسي – پس از مرگش – به دكتاتور بودنش اعتراف كردند و نوشتند: او در مدت زمام داريش روسيه را به صورت حكومت خشن پليسي اداره نمود كه نبايد تكرار گردد! و يا فرانكو يا «مالان» در جنوب افريقا؟ و «چيان كاي چك» در چين ملي؟ و مائو در چين كمونيستي با نام دين و زير نقاب و ماسك ديني مردم را به بردگي مي كشانند و استشهاد مي كردند؟

پس اي كساني كه خود را ترقي خواه مي دانيد! راه حل، امحاء و از ميان برداشتن دين از صفحه تاريخ نيست، بلكه تنها راه چاره براي رسيدن به آزادي، تربيت مردم بر روحيهء انقلابي است كه خود به خود از ظلم و استبداد انزجار نمايند و مستبدان را از طغيان و خود كامگي باز دارند كه اين امر سازگار با روح اين مكتب و پيام است .

و سلام علي عباد الله الصالحين.

 

وبلاگ «ژينگه»

http://jingah.blogfa.com/post-111.aspx

https://newsecul.ipower.com/

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com

newsecularism@yahoo.com

 

 

New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630