آرشيو  |  خانه  |   فهرست همهء مطالب به ترتيب نام نويسنده يا موضوع   |   پيوند به تقويم 1387  |   تماس    جستجو در سايت   |   English Section

 

=======================================================

سال دوم ـ شماره 473 ـ سه شنبه 4 فروردين 1387 ـ  24 مارچ 2009

=======================================================

چراغ مرده کجا؟ شمع آفتاب کجا؟

در پاسخ به پرسش: روشنگری چيست؟

ايمانوئل کانت

ترجمه‌: يدالله موقن

روشنگری خروج انسان از صغارتی است که خود بر خويش تحميل کرده است. صغارت، ناتوانی در به کاربردن فهم خود بدون راهنمايی ديگری است. اين صغارت «خود- تحميلی» است اگر علت آن نه در سفيه بودن بلکه در فقدان عزم و شهامت در به کارگيری فهم خود بدون راهنمايی ديگری باشد. شعار روشنگری اين است: «در به کار گيری فهم خود شهامت داشته باش»! تنبلی و بزدلی دلايلی هستند بر اين که چرا بخش بزرگی از انسانها، زمانی طولانی پس از آن که طيبعت، آنان را به بلوغ جسمی رسانده و از يوغ قيمومت ديگران آزاد کرده است همچنان با خرسندی در همه‌ی عمر صغير می‌مانند؛ و نيز به همين دلايل است که چرا برای ديگران چنان آسان است که خود را قيم آنان کنند.

=======================================================

ملكم‌خان و لیبرالیسم پیش از مشروطه

حسن قاضی‌مرادی

در طول چند دهه پیش از انقلاب مشروطه، برخی از متفكران و سیاستمداران ایرانی از طریق آشنایی مستقیم یا غیرمستقیم با نظام‌های سیاسی – اجتماعی اروپای غربی – به ‌ویژه در انگلستان و فرانسه از آموزه لیبرالیسم تاثیر پذیرفتند. تاثیر پذیری آنان از چنین آموزه‌ای در آن مرحله تئوریكی و آكادمیكی نبود و نمی‌توانست باشد. اینان در سنجش میان وضعیت جامعه خود با آنچه در غرب می‌گذشت می‌كوشیدند تا راه برون‌رفتی از عقب‌ماندگی همه‌جانبه جامعه خود – كه آن را به ورشكستگی تام و تمامی سوق داده بود – بیابند. جست‌وجوی چنین راه برون‌رفتی اینان را، دانسته و نادانسته به تاثیر‌پذیری از نظام‌های لیبرالی (و نیز دموكراتیك) كشاند. شاخص‌ترین روشنفكر ایرانی در این دوره كه در اندیشه و عمل سیاسی و اجتماعی خود آموزه لیبرالی را پیش گرفت ملكم‌خان بود.

=======================================================

دربارهء سکولاریسم

گفتگو با آراز م. فنی

پاره ای از متفکرین معتقد هستند که با توجه به اینکه در جوامعی مثل ایران رشد اقتصادی موزون سرمایه داری، رشد موسسات جدید سیاسی و تکامل تکنیکی خودجوش و محلی نبوده و، به بیان دیگر، ما با یک رشد ناموزن روبرو هستیم، اطلاق و صادر کردن این مفاهیم و تفکر به ایران در نهایت با شکست روبرو خواهد شد. نتیجهء چنین تاویل از مسایل این است که سیاست، تفکر سیاسی و رشد موسسات اجتماعی بایست تطبیقی باشد. دیگرانی هستند که خلاف این نظر را دارند. به نظر من هر دو جریان بخش هائی از واقعیت را دیده و بیان می کنند و نه همهء آنرا...

به قلم لرد کين راس

فصل پنجاه و هشتم ـ پدر ترک ها

بخش اول ـ مرد تنها

آتاتورک به راستی پدر ترک ها بود. آن ترکيه که اکنون بر روی نقشه جهان حضور يافته بود تنها مجموعهء کوچک ودرهم فشرده ای از بازمانده های لحاف چهل تکهء امپراتوری عثمانی محسوب می شد که آفريدهء خود او بود. اگر او نبود همين تکهء باقيمانده يا در شکم امپراتوری های اطرافش هضم می شد و يا حداکثر به عنوان يکی از اقمار آن ها درمی آمد. او توانست از ساکنين اين سرزمين يک ملت بوجود آورد، در اين ملت حس وطن پرستی بدمد و برايش احترام بين المللی ايجاد کند. بعلاوه، به اين ملت يک نظام سياسی ماندگار هديه نمود؛ و از ميان ترک ها انسان جديدی را قالب ريزی کرد که می توانست، از طريق آموزش و سرمشق قرار دادن اروپاييان، در تمدن معاصر جاهنی جايي برای خود داشته باشد.

===================== کوتاه و گويا  ====================

ما از نسل شاه عباس صفوی هم نیستیم

زنده ياد اميد رضا صيافی پور

زندگی در مملکتی که سید علی خامنه ای رهبرش باشد تهوع آور است . زندگی در مملکتی که محمود احمدی احمدی نژاد رئیس دولتش باشد شرم آور است. زندگی در مملکتی که حداد عادل رئیس خانه ملتش باشد عذاب آور است. زندگی در مملکتی که محسنی اژه ای وزیر اطلاعات و امنیتش باشد وحشت آور است. زندگی در مملکتی که ستون نظامش هاشمی رفسنجانی باشد خجالت آور است. زندگی در مملکتی که نظریه پرداز و روشنفکرش محمد خاتمی باشد خنده آور است. زندگی در مملکتی که نظام حاکمش جمهوری اسلامی باشد ننگ آور است. با تمام این موارد که خواندید ، هفتاد میلیون نفر در این مملکت زندگی می کنند و جز عده ای محدود صدا از کسی در نمی آید و انگار نه انگار که سرانجام این کاروان ، دره مرگ و تباهی است. تا کی می خواهیم با جملاتی نظیر "ما از نسل کوروش و داریوش هستیم" خودمان را فریب بدهیم ؟ اگر ما واقعا از نسل کوروش و داریوش بودیم امروز محمود احمدی نژاد نماینده ما در جامعه جهانی شناخته نمی شد و سید علی خامنه ای مالک جان و مال و ناموس ما (بنا بر نص صریح قانون اساسی جمهوری اسلامی) نبود . این وضعیتی که من میبینم من حتی شک دارم از نسل شاه عباس صفوی هم باشیم چه رسد به بزرگ مردی چون کوروش . آیا نباید به این جمله اعتقاد و ایمان داشت که "هر ملتی لایق همان حکومتی است که بر آن حکومت می کند؟" نوشته شده در  شنبه بیست و ششم خرداد 1386   توسط آریا (نام مستعار اميدرضا) در وبلاگش «روزانگار»)>>>>          (آرشيو)

 
 

© 2008 ـ New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630