بازگشت به خانه  |   فهرست موضوعی مقالات و نام نويسندگان

اسفند   1387 ـ فوريه  2009 

پيوند به آرشيو آثار نويسنده در سکولاريسم نو

 

ترس، در اولين قدم آلترناتيوسازی؟

 

رضا عموزاده

 

سايت «جنبش خیزش نو» تحت عنوان «فراخوان هفتاد ميليوني ی "آلترناتيو"» از عموم ايرانيان خواسته است اعلاميهء زير را امضاء کرده و در اختيار گردانندگان سايت بگذارند: «ما مردم ايران در اين برههء حساس تاريخي براي نجات و آزاد سازي كشورمان از شاهزاده رضا پهلوي به عنوان تنها "آلترناتيو" و پرچم دار مردم ايران تا روز آزادي پشتيباني و حمايت مي كنيم» و سپس بخش هائی از نوشته ها و سخنان ايشان را منعکس کرده است.

اجازه فرمایید در این مقاله به سه یا چهار گفتاورد یا نقل قول از شاهزاده و سایت  جنبش خیزش نو بپردازیم و ان را مورد موشکافی و نقد قرار دهیم. و همينجا بايد خدمت برخي كسان و دوستان عرض كرد که نقد نه سركوب است و نه ستايش. حمل کردن آن بر هر يك از اين دو ناشی از ظن آنان است و پند و ملالش هم به طبيعت و مصالح شنونده مربوط می شود.

 

گفتآورد نخست: شاهزاده رضا پهلوی می فرمایند: «من همواره نیمهء پرلیوان را می بینم. ترجیح می دهم در قطب چاره جویی باشم، نه قطب مشکل آفرینی». (1)

پرسش اين است که آیا حقیقتاً باید نیمهء خالی لیوان را ندید؟ آیا اساساً در مورد لیوانی که تا نیمه آب دارد، پری و خالی بودن دو مفهوم ناقض یکدیگرند؟

البته ممکن است که بسیاری این سخن شاهزاده را در حد يک ضرب المثل ببينند و، بر حسب آن حکم کلی فرهنگ ِ نه فقط عامیانهء فارسی که می گوید «در مثل مناقشه نیست»، نقد این سخن شاهزاده را نوعی ملانقطی بازی ارزیابی نمایند. اما، بنظر من، این دوستان در نکته سنجی شان محق بودند اگر شاهزاده فقط جملهء اول خود (من همواره نیمهء پرلیوان را می بینم) را بيان کرده و وارد دو جملهء پسین نمی شدند. چرا که با وجود اين دو جمله سخن ايشان ديگر يک «ضرب المثل» تلقی نشده و  ضرورتاً یک دیدگاه بشمار می آيد.

بگذارید یک اصل اساسی را از نظر دور نداريم: هر واژه و مقوله ای را باید، برای نتیجه گیری مطلوب، درست و سرجای خود بکار گرفت. عدول از این کیفیت نتایجی نامطلوب بر جای می نهد.

مسلماً نيت ايشان در بيان اين جملات نشان دادن مثبت بودن خود و «امید» دادن به مردم است. اما برای ملتی که در حال نبرد است، «اميد» با یقین صرف به پیروزی تفاوت دارد و معنای درست آن داشتن یک استراتژی پیروز شونده است.

 

گفتآورد دوم: اما شاهزاده پهلوی می فرمایند: «من فرزند زمانهء خود هستم. هیچوقت نخواسته ام نقش یک دیپلومات محیل و یا "استراتژ" را ایفا کنم... ادعای چرچیل بودن یا رضاشاه بودن را ندارم».(2)

البته می شود تصور نمود که چرا ایشان مایل نیستند یک «دیپلمات محیل» باشند و صرفنظر از درستی یا نادرستی آن، درک چنین انگیزه ای دور از ذهن نیست؛ ولی اصلاً قابل درک نیست که چرا «استراتژ بودن» و هدایت پیروز یک استراتژی و یا، در واقع، تجلی عینیت یافته و کالبد گرفتهء امیدهای یک ملت، باید با فرزند زمانهء خود بودن مغایرت داشته باشد؟

بنظر من، علت این گسست بنیادین را باید در همان «دیدگاه» که در نقد گفتآورد اول آمد کاوش کرد. شاهزاده از کارکرد برخی قضاوت های غلط اجتماعی می هراسند و تلاش می کنند خود را با آن همگام نشان دهند. فرهنگ اجتماعی نه فقط ایرانیان که بیشتر ملت ها کمتر رابطهء مبتنی بر علاقه را با سیاستمدران و بویژه از نوع محیل آن دارند و این گرایش عمومی در سیاست هم لازم و هم طبیعی ست؛ چرا که به سیاستمداران هیچگاه نباید چک سفید و امضا شده داد و انتظار نتایج مطلوب هم داشت. مردم در واقع با موضع گیری هایشان سیاستمداران را نقد فعال می نمایند.

اما استراتژ بودن و استراتژی داشتن همسايهء سياستمدار محيل بودن نيست. نبرد اجتماعی اگر مبتنی بر یک استراتژی نباشد، ناگزیر محکوم به شکست است و نبرد موثر هم استراتژهای فعال و هوشمند را طلب می نماید. در غیر اینصورت تمامی تلاش ها مانند دانه در باد افشاندن است.

اين استراتژی داشتن به معنی نهادن پايگاه خود بر بنياد"ديناميسم" يا "پويايي" و "رئاليسم" يا "واقع گرائي" است. پویایی ظرفیتی بیش از یک واژه بوده و مصداق یک نتیجه گیری علمی است که باید در مواقع و گریزگاه های متفاوت آن را چون یک درس با ارزش و کاربردی مرور کرد و، با اتکا بدان، تمامی پیشروی و پس روی های تاکتیکی و استراتژیک را شالوده نهاد. در نبرد اجتماعی اين دینامیسم کاربرد یک اصل دیگر را هم الزامی می سازد: "رئاليسم" يا "واقع گرائي"شیوهء ارزشمند و از نظر علمی اثبات شده ای است که به جامعهء در حال نبرد این امکان را می دهد تا هم از امکانات خود تصور دقیقی داشته باشد و هم بتواند بهترین کاربردهای عملی را از آن حاصل آورد. رئاليسم نیز مقولهء گسترده ای است که باید به ویژه در شرایط یک جامعهء ناموزون مانند ایران که فاقد کارکردهای سازمان یافتهء موثر است به کار گرفته شود و جوهرهء آن تبیین گردد. در يک کلام، دینامیسم و واقعگرایی یعنی از درون هر اتشی ققنوس وار برخاستن و در نبرد اجتماعی یعنی نقطه پر و خالی لیوان را همزمان دیدن ـ البته اگر هدف پر شدن لیوان باشد. اين یعنی نقطه ضعف ها و قدرت ها را با هم دیدن و استراتژی خود را از درون واقعیت های موجود تدوین کردن.

اينکه شاهزاده بیان فرمایند که ترجیح می دهند در قطب «چاره جویی» باشند و در عين حال خود را ـاستراتژ» نمی دانند تضاد مشکل آفرینی را بوجود می آورد.

 

گفتآورد سوم: شاهزاده پهلوی، که می خواهند پرچم دار یک نبرد پیروز اجتماعی باشند، می فرمایند «من دروغگویان را دوست ندارم».

آیا این جمله با دقت کافی انتخاب و ادا شده است؟ بنظر من خیر. آیا کسی هست که، حداقل در لفظ، اظهار بدارد که دروغگویان را دوست دارد؟ که اگر چنین کند مردمان می پندارند گوینده شوخی می فرماید و یا می اندیشند که طرف عقلش پاره سنگ بر می دارد. دليل این که چرا شاهزاده بر چنین «اصل بدیهی» ای تاکید می ورزند می تواند مشخص باشد و اشارهء آن هم آشکارا به کسانی است که دور و بر پدرشان ـ که یادش گرامی باد ـ بوده و دائماً به ايشان دروغ می گفته اند. اما صرف دروغگو نبودن کسی را شايستهء همراهی با شاهزاده نمی کند.

در اينجا می شود پرسشی را طرح نمود: «آیا ایشان سادگی تا حد نادانی را دوست دارند؟» پاسخ حتماً منفی است و ايشان قطعاً می فرمایند که سادگی ابلهانه را دوست نمی دارند. ولی آنگاه باید عرض کرد که آیا مردمی که به شاهزاده به صرف صادق بودن و محبوب بودن شان، که حتماً نیز همینطور است، در نبرد خود با اهريمنان حاکم بر ايران چک سفید و امضا شده بدهند ساده نیستند؟

 

گفتآورد چهارم: من اين نکته را بدان خاطر می آورم که می بينم در سايت «جنبش خیزش نو» گفتآوردی که در پيشانی مقاله کنونی آورده شده با جملهء ديگری تکميل می شود: «ما مردم ايران در اين برههء حساس تاريخي براي نجات و آزاد سازي كشورمان از شاهزاده رضا پهلوي به عنوان تنها "آلترناتيو" و پرچم دار مردم ايران تا روز آزادي پشتيباني و حمايت مي كنيم و قدرت ملي خويش را به ايشان تفويض مي نماييم. بديهي است در روز آزادي ايران ما مردم با ارادهء ملي و رأي همگاني نوع حكومت را تعيين خواهيم كرد». (3)

براستی آیا کسانی که این جملات را تنظیم کرده اند اساساً با کاربرد واژه ها آشنا هستند؟ آیا زبان پارسی می دانند؟ با فلسفه و حقوق آشنایند؟ آیا می دانند که معنای «تفویض قدرت ملی» چیست؟ آيا ابعاد فاجعه آمیز حقوقی آن را می دانند؟

از آقایان و خانم های تنظیم کنندهء اعلامیهء اين جنبش بايد پرسيد که بر اساس کدام منطق و جسارتی می خواهند که من ایرانی قدرت ملی ام را به دیگری (در اينجا، شاهزاده رضا پهلوی) تفویض کنم؟ آیا تاکنون کسی چنین توهین بزرگی به ملت ایران کرده است؟ مگر نه اينکه ایرانيان نیازمند آن هستند که، با امحاء کاربرد ترس، به آنان فرصت استفاده از اقتدارشان داده شود؟ و آیا این فقط دروغگويان و طراران و رهزنان نیستند که به مردم می گویند شما امروز اقتدارتان را به ما بدهید تا فردا آن را به شما پس بدهيم؟ چگونه است که شاهزاده ای که دروغگويان را دوست نمی دارد اختيار کار مهم آلترناتيو سازی تحت رهبری خود را به کسانی محول کرده است که مردم ايران را ساده لوح پنداشته اند؟

در واقع، اینکه شاهزاده می فرمایند دروغگویان را دوست ندارند و خطابشان هم با مردم است، البته اشاره ایست که بايد به «در» شود تا «دیوار» نیز آن را خوب بشنود. همان کسانی که امروز تفویض اختیارات ملت ایران را طلب می نمایند، در فردای حاکمیت آئینی ای که پی می ریزند خوب می دانند که چگونه از این گفتار یک ابزار سرکوب بسازند. اين تفويض اختيار برای رهبری فاش و آشکار نبرد ملت ايران است يا برای نشستن بر سر ميز مذاکرات در اطاق های دربسته. مگر همين «جنبش خیزش ایران نو» که نام يک نفر از گردانندگانش در سايت نيامده اما قصد دارد هفتاد ميليون آدم را وادارد که «قدرت ملی» شان را به شاهزاده تفويض کنند در اطاق در بسته با پرده های کشيده ننشسته اند؟

تدوین کنندگان «جنبش خیزش ایران نو» ممکن است در دسته گل هایی که سالانه به مسجد الرفاعی می فرستند حسن سلیقه داشته باشند و نامشان هم با برجستگی در آن میانه به نظر آید، اما این ربطی به مبارزات ملت ایران و تاریخ رنج های فوق طاقتش ندارد. هرگز هم جماعتی نخواهند توانست، با گرفتن امضاهای ملت ایران، مجدداً فرصتی به برخی ها بدهد که با ورق های برنده ای به معامله با رژیم ایران بپردازند و بعد به میمنت و مبارکی حسابشان را چک کنند و با کارگزاران خارجی عکس بیاندازند.

برازنده تر آن است که شاهزاده پهلوی به ما بگویند تعریفشان ـ بطور جامع و حقوقی ـ از رژیم جمهوری اسلامی ایران چیست؛ و تعریف حقوقی و قانونی حاکمیت إینده ایران کدام است؛ مشروعیت را بر مبانی کدام منابع حقوقی جستجو می کنند و توسعهء آن را چگونه در نظر گرفته می گيرند. در مورد دکترین های دفاعی و اطلاعاتی و امنیتی ایران تلقی شان چیست و برای ترمیم آن چه تمهیدی اندیشیده اند. بفرمایند که چگونه خود را در هر شرایطی ـ از هم امروز تا به آخر ـ مقید به قانون می کنند و پاسخگو هستند و اگر لازم شد حتی در همین لحظه نیز لااقل در برابر نهادی از حقوق دانان و متفکرین پاسخ گوی خواهند بود.

اگر هم تصور می کنید که ایران در موقعیت اضطراری و انقلابی قرار گرفته است، که شاید هم بتوان حق را به شما داد، تازه در آن شرایط شما نیاز به سازمانی تکامل یافته و موثر دارید نه اقتدر بی اندازه. رهبری نبرد با اين تمهيد ساده انگارانه نه فقط کار ساز نیست که باعث پیچیده تر شدن اوضاع نیز خواهد شد. در اين مورد نمی توان به «اصطراری بودن» موقعيت اشاره کرد. پی ریزی یک سیستم اپوزیسیونی دقیق و علمی بیش از توسل به اضطرار اهمیت دارد. تنها چنین سیستمی رژیم را منفعل خواهد نمود، در کوتاه مدت آن را به دنباله روی و اجرای برخی نظرات مخالفین به نام خود مجبور کرده و، در دراز مدت، آن را فشل می سازد.

اقتدارهای فردی شاید به کار معامله در پشت برخی میزها بیاید ولی چارهء کار ملت ایران نیست. لطفاً فراموش نفرمایید که کسب قدرت به شیوهء خمینی همان قدر مشروعیت و محبوبیت برای تالیان رژیم خواهد اورد که در سی سال گذشته برای رژيم خمینیسم آورده است.

بیست و پنجم فوریه دوهزارو نه

تورونتو_کانادا

پانوشت

1-

http://www.newsecularism.com/2009/02/24.Tuesday/024209-Alternative.htm

 

2-

http://www.newsecularism.com/2009/02/24.Tuesday/024209-Alternative.htm

 

3-

http://www.newiran4us.com/mailform/myform.html

 

https://newsecul.ipower.com/

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com

newsecularism@yahoo.com

 

 

New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630