بازگشت به خانه  |   فهرست موضوعی مقالات و نام نويسندگان

اسفند   1387 ـ فوريه  2009 

 

توپ را زیرکانه شلیک کن!

از : ایراندخت دل آگاه

در بیشتر کشورهای جهان بناهایی با نام و به یاد سربازان گمنام ساخته شده که با توجه به زیباسازی فضای سبز پیرامون اش به محلی برای بازدید میهن دوستان و اهل فرهنگ و گردشگران آن کشور بدل شده است. این بناها از دید مردم دارای چنان احترامی اند که گاه میهمانان خارجی خود را هم به دیدن شان می برند. این بناها هرگز برای گریه و شیون و توی سر و صورت زدن و گریبان دریدن ساخته نشده اند ؛ بلکه حتا گاه محل دیدار های دوستانه و قرار ملاقات های محرمانه و گردش های عاشقانه اند.

در ایران اسلامی اما با توجه به این که "دیو" ها بر آن حکومت می رانند و، بر پایهء افسانه های اساطیری ایرانی، کار دیو ها همیشه وارونه است، مسوولان رژیم هم بهره ای دیگر از این اماکن می برند. آنان از هر فرصتی و امکانی استفاده می نمایند تا مردم ایران را در زیر خیمه آه و حسرت و اندوه و شیون نگاه دارند تا تارهای عنکبوت افسردگی چنان آنان را درخود فربرد که فرصت اندیشه نداشته باشند به آنچه در پیرامون شان می گذرد . حکومت بر چنین مردمی آسانتر است. از همین روست که دست اندرکاران رژیم اسلامی اینجا و آنجا امامزاده کشف می کنند و در این دانشگاه و آن دانشگاه گورستان می سازند؛ تا هر چه بیشتر بر شمار اماکنی که می توان کنارش نشست و بر سر و سینه زد و ضجه و ندبه به راه انداخت افزوده شود.

در سال های اخیر، رژیم اسلامی برای این "امر خیر و خداپسندانه" اش شگرد تازه ای را هم پیشه کرده است: این که دفن "شهدا" را همزمان کند با رویدادهایی که رژیم می خواهد ذهن مردم ایران را از آن دور نگاه دارد تا بحرانی را که از راه آن گریبان اش را می گیرد از سر بگذراند.

مانورهای انحرافی

بر این پایه هم می بینیم که درست در ایام بالا گرفتن کوران بحث های هسته ای و آمد و شد دلالان سیاسی و پیغام و پسغام های معنادار، و آوار بحران اقتصادی جهانی بر سر رژیم، و تصویب بودجه کل کشور بر پایه منابع مالی خیالی (!) و... و..، گورکن های رژیم بر آن شده اند تا باز در این دانشگاه و آن دانشگاه "مرده" دفن کنند و با تحریک دانشجویان، ذهن افکار عمومی را از اصل خبرهای مهم دور نگاه دارند تا کسی نپرسد این آقای «شرودر» آلمانی دراین کشور چه غلطی می کرد؟! یا در این وانفسای بودجه ریزی، چرا چندین میلیارد تومان بر سهمیه فلان نهاد زیر نظر رهبری افزوده شد و از سهمیه بهزیستی و بهداشت و درمان کاسته شد؟ وغیره .

رژیم البته برای درگیر کردن اذهان، همزمان دست به بگیر و ببندهای گسترده دانشجویان دانشگاه ها و مخالفان "گور کنی مقامات" می زند تا آب هرچه بیشتر گل آلود شود.

اینجاست که هر ذهن هشیاری از خود می پرسد: به راستی راه حل چیست؟ چگونه می توان به این خیمه شب بازی رژیم خاتمه داد؟ در حالی که رژیم با هر ترفندی می خواهد توپ "قبرستان شدن دانشگاه ها" را به زمین دانشجویان بیندازد، چگونه می توان آن را به خودشان بازگرداند؟

"خدعه" نمودن کار همیشگی این رژیم بوده است. مگر نه آن که "خمینی" هم پس از بازگشت به ایران به معترضان خود ـ که می گفتند چرا به آنچه در پاریس گفتید عمل نکردید؟ ـ پاسخ داد که "خدعه کردم!" و آیا شایسته نیست که جوانان این کشور خدعه های رژیم را به خودش برگردانند؟

هر چه باشد اینها دانشجویند. هشیاری و عقلانیت یک دانشجو کجا قابل مقایسه است با شعور یک ملای روضه خوان؟ ضریب هوشی یک دانشجو بسی بالاتر است از یک حجره نشین حوزه علمیه قم. روش های یک دانشجو، برای مقابله با تباهی و سیاهی، می تواند بسیار زیرکانه تر از ترفندهای نخ نمای یک دیکتاتوری دینی باشد. چرا یک دانشجو باید بگذارد به دست گرگ های خون آشام این رژیم بیفتد و در زندان بپوسد؟ آیا وقت آن نیست که راهی دیگر در پیش گرفته شود؟ راهی که دست رژیم را از این بگیرو ببند ها و شکنجه های جوانان این سرزمین کوتاه کند؛ راهی که سردمداران کشور را پشیمان کند از گورکنی!

واقعیت آن است که کسی نمی داند این چند تکه استخوانی که دفن می شود – با فرض خالی نبودن تابوت ها – آیا به راستی استخوان آدم است یا این که به گربه ننه ملا علی تعلق دارد!

به دست گرفتن ابتکار عمل

این نکته ولی انکار کردنی نیست که مزارهای "علم شده" به دست رژیم مرده پرست اسلامی، نه برای تذهیب نفس و گسترش فرهنگ میهن دوستی و از این دست، که برای پارتی های شیون و گریه و ضجه و آیین های عزاداری ریز و درشت است. پس آیا بهتر نیست که دانشجویان آگاه، چنانچه با تظاهرات و مخالفت های آشکار نتوانستند مانع دفن استخوان ها شوند، زیرکانه کاربری این اماکن را تغییر دهند؟! آیا نمی شود همین اماکن را برای تجمعات دسته جمعی دانشجویی – و نه بسیجی – تبدیل کرد؟ و به عبارت دیگر کاربری آن را از چنگ بسیجیان دانشگاه بیرون کشید؟ آیا نمی شود به مناسبت های گوناگون در آنجا گرد آمد و فریاد "مرگ بر دیکتاتور"، "زنده باد آزادی"، " دانشجو می رزمد و .." غیره سر داد؟

چه اشکالی دارد که فرض شود "فردوسی بزرگ" در آنجا دفن است یا چپی های، فرض کنند، "چگوارا "؟! اگر فردوسی، چه گوارا، گردآفرید، ژاندارک یا هر که در باورهای ما قهرمانی بی همتاست، درآن جا دفن بود، می رفتیم و بر سر مزارش شیون و گریه راه می انداختیم؟ یا آن که برای ایستادگی در برابر رفتارهای عوامفریبانه، به وقت ضرورت گرد می آمدیم و فریادهای "پایه ی منبر لرزان کننده" سر می دادیم و گاه هم با دوست پسر یا دختر خود در آنجا وعده دیدار می گذاشتیم؟!

مگر نه اين که رژیم از گرد آمدن دانشجویان تا سر حد مرگ می هراسد؟ چرا نباید با لباس های سفید و سیمای خندان در آنجا حضور به هم رساند؟ همانگونه که به دیدار "بزرگ توس" و زنده کنندهء زبان پارسی می رویم!

این شیوهء عمل، خود نوعی " مبارزه منفی " است. چرا باید همیشه نشست و ابتکار عمل را به دست سران و نوچه های بسیجی و سپاهی این رژیم سپرد؟ خلاقیت "مبارزهء منفی" در نهاد هر ایرانی هست. آیا وقت آن نرسیده که مردم ایران ازآن خلاقیت بیشترین بهره را ببرند؟

http://iranbbb.org/

 

https://newsecul.ipower.com/

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com

newsecularism@yahoo.com

 

 

New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630