بازگشت به خانه  |   فهرست موضوعی مقالات و نام نويسندگان

بهمن   1387 ـ فوريه  2009 

پيوند به آرشيو آثار نويسنده در سکولاريسم نو

 

انتخابات ریاست ‌جمهوری،

فرصتی بزرگ برای سکولارهای ایران

پیمان فرزندی از ایران ‌زمین

 

توضيح سکولاريسم نو: انتشار اين مقاله، بطور بديهی، دليل بر موافقت گردانندگان سکولاريسم نو با مفاد آن نيست، بی آنکه بخش های عمده ای از آن را غيرقابل تأييد بداند. آيا انتخاب سياست «پله به پله» و «گام به گام» هنوز هم در ايران کارا است؟ آيا کل رژيمی که بر محور ولايت فقيه ساخته شده توان پذيرش اين خواست ها را دارد؟ تضمين صحت چنين انتخاباتی چيست؟ چرا اين باز هم بايد از ملی ـ مذهبی ها همچون محلل استفاده کرد؟ دهندهء عفو عمومی کيست و چرا به مورد مجاهدين که می رسد پرانتز و اما بر می دارد؟ اساساً چرا بايد مخالفان را بچشم مجرم ديد و آنها را عفو کرد. آنکه بايد تقاضای عفو کند آقای خامنه ای و شرکای ايشان هستند. باری و بهر حال، ما همگان را به شرکت در اين بحث که آقای پيمان کليد آن را بخوبی زده اند دعوت می کنيم.

 

به نام خداوند جان و خرد

 

دوباره موسم انتصابات جمهوری‌ اسلامی رسیده است؛ ولی این دوره وضعیت جور دیگری است. تورم، بیکاری، اقتصاد خراب که بحران‌جهانی آنرا خرابتر نیز کرده از یکسو، و نفرت بسیارعظیم مردم، به‌ خصوص جوانان، از حکومت متحجر 1400 سال قبل، از سوی ديگر، دست ‌به‌ دست هم داده اند تا شرایط به‌ گونه‌ای دیگر شوند. خامنه‌ای در 4 سال پیش فکر کرد که برای همیشه برنده شده، اما با انتصاب احمدی‌نژاد بزرگترین ضربه را نه فقط به خود که به مقام ولایت‌فقیه اش نیز وارد آورد. دولتی که ظرف 4 سال بیش از 200 میلیارد دلار درآمد نفتی و نیز درآمدهای دیگر را به حساب های پاسداران، آخوندهای مرتجع وابسته و نیز تروریست های سراسر جهان واریز نموده، کشور را به مرز فروپاشی و جنگ کشانده‌ است.

آمریکا نيز اینهمه خرج و لشکرکشی نکرده که از عراق و افغانستان برود و منطقهء حساس انرژی جهان را بدست مشتی تروریست مرتجع بیندازد! با نگاهی به تحولات 8 سال اخیر به ‌راحتی می‌توان گفت که هدف آینده امریکا به ‌یقین ایران است. همه خوب می‌دانند که ایران گرانیگاه خاورمیانه است و بدون ایران کل خاورمیانه بی‌ثبات است. جنگ دیرینه بر سر ایران، ميان انگلستان و روسیه از یکسو و امریکا از سویی‌ دیگر، چند سال است که به ‌شدت دارد دنبال می‌شود و تنها کسانی که مرتباً ضرر اصلی را می‌دهند مردم بدبخت و اسیر ایرانند.

اما انتخابات ریاست‌جمهوری در ایران نشان داده که می‌تواند به یک نقطه عطف در تاریخ ایران تبدیل شود. وقتی در انتخابات نخست ریاست ‌جمهوری، دکتر ابوالحسن بنی‌صدر و مرحوم دریادار مدنی، اکثریت آرا را آورده و دور را از دست نامزدهای طرفدار روحانیت بیرون آوردند پیام روشن بود: بیشتر مردم ایران روحانیت مرتجع، و در رأس آنها حزب جمهوری‌اسلامی، را نمی‌خواستند. متأسفانه اشتباهات تاکتیکی آقای بنی‌صدر، سردرگمی نیروهای ملی، و عدم حمایت آنها از ایشان، حماقت نوژه (با احترام به افکار ملی و شرافتمندانهء بنیانگذاران آن) و از همه مهمتر آغاز جنگ، بسیار به کشور و دموکراسی ضربه زد و سبب شد تا روحانیت مرتجع، با کمک عوامل خارجی، کودتای سال 1360 را راه بیندازد. اگر بنی‌صدر در برابر تقلبات گسترده در انتخابات مجلس محکم می‌ایستاد و نیز تمام نیروهای مترقی، با وجود همهء ضعف‌های موجود در افکار و رفتار او، در قالب یک جبهه یا گروه سیاسی دور ایشان جمع می‌شدند امروز ایران وضع خیلی مناسبتری داشت و حتی شاید به یک جمهوری سکولار دست یافته ‌بودیم؛ ولی، متاسفانه، آن روز هم چون همين امروز اکثریت متشتت و پراکنده بودند و اقلیت مرتجع و عقب ‌افتاده منسجم و همراه هم. با برکناری و فرار بنی‌صدر در حقیقت مقام ریاست‌جمهوری در ایران نیز قدرت و ارزش خود را از دست داد.

پس از مرگ خمینی، بخش قابل ‌توجهی از مردم، خسته از جنگ و انقلاب، رو به سوی رفسنجانی آوردند ـ مردی که قول مدرن‌ کردن ایران، راه‌ اندازی صنایع، اقتصاد آزاد، کاهش مقررات مذهبی و پیوستن به دنیای روز و ترمیم روابط خارجی را می‌داد. اما، متأسفانه، علاوه بر فساد خودش و خانواده‌اش، ارتجاعی که خود از بنیانگذارانش بود بلای جانش شد و، از همه بدتر، همان ولی‌فقیهی که روزی نوکرش بود به اربابش بدل شد. سرکوب هر صدای مخالف، کشتار دگراندیشان، رشد دزدی و فساد در نهادهای دولتی و انقلابی، بدتر شدن وضع اقتصادی مردم، همه و همه عرصه را بر نسل جدید ایران تنگ کرده ‌بود. ماجرای میکونوس و کاهش شدید قیمت نفت نيز ضربهء سختی را بر پیکرهء مملکت وارد ‌کرد. انباشت شدید مطالبات مردم متنفر از حکومت اسلامی و انقلابی شرایط را برای انقلابی دیگر آماده نموده ‌بود. ولی‌فقیه نیز روز به ‌روز بیشتر مست قدرت می‌شد و حتی به حفظ‌ ظاهر و زندگی درویشی خمینی هم تن در نمی داد و علناً به ترویج دزدی و جنایت ‌پرداخته بود.

در سال 1375 شرایط خیلی بد شد. در پی قضیهء میکونوس، سفرای اروپایی از ایران رفتند و صحبت از بایکوت سیاسی کشور و حملهء نظامی آمریکا به ایران پیش آمد. بدينسان، هنگامی به انتخابات ریاست ‌جمهوری 76 می‌رسیم که جمهوری‌اسلامی در حال فرو ریختن است. اما در افق نيز چيزی جز چهرهء کریه طوفانی از جنس 1357 ديده نمی شد که از دل آن یا احیای دیکتاتوری شاهنشاهی و یا حکومت مجاهدینی بر می خواست. ناطق‌نوری، نوکر درگاه خامنه‌ای، پیشاپیش از طرف خیلی افراد رییس ‌جمهور شده ‌بود. اما مردم ایران معادله را بهم زدند. خاتمی ـ آخوندی در ظاهر متمدن و درس‌ خوانده که پدری خوشنام نیز داشت و حرف هایی چون جامعه مدنی می‌زد و از تساهل و تسامح سخن می‌گفت ـ به میدان آمد. مردم ایران در دوم خرداد به خاتمی رأی ندادند بلکه علیه ولی ‌فقیه و استبداد دینی رأی دادند و بی‌اعتباری این نهاد را با صدای بلند فرياد زدند. حیف که اين «اصلاح‌طلبان دروغین» به ملت خیانت کردند. از دل تجربهء دوران رياست جمهوری خاتمی اما يک نتيجه گيری مهم صورت گرفت: رژیم فرصت اصلاح داشت ولی خود اصلاح‌پذیر نبود، و در آينده نيز با وجود ولایت‌فقیه هیچ بهبودی در اوضاع دیده نخواهد شد.

امروز وضعیت رژیم از سال 1376 خطرناکتر است. تحریم های سازمان‌ملل وجود دارد، تعدادی از سران حکومت در تعقیب بین‌المللی هستند، برگ‌های برندهء حکومت در عراق (صدریون)، لبنان (حزب‌الله شیطان) و فلسطین (حماس) سوخته اند، اقتصاد وحشتناک و متلاشی ایران و رکود عظیم اقتصادی فعلی باعث بیکاری تعداد بسیاری از مردم و افزودن به لشکر آشوبگران شده است. رژیم دیگر پول کافی برای تجهیز تروریست ها و پاسدارانش ندارد. نسل جوان نیز به‌شدت از حکومت دینی و دین دولتی متنفر است.

اما مشکل بزرگتر داخل حکومت است. با آمدن احمدی ‌نژاد درون حکومت دزدان به جان هم افتادند. چون دیگر نه اصلاح ‌طلبی بود و نه نهصت آزادی؛ پس چون گرگان رها شده بر سر طعمه با یکدیگر درگیر شدند. و این ماجرا شکاف درون حکومت را نمایان نمود. فساد و حماقت های احمدی ‌نژاد و همکارانش نيز سبب گسترش این وضعیت شده ‌است. پیرهایی چون رفسنجانی و روحانی که تجربه‌ای دارند و دنیادیده شده‌اند به ‌شدت برای آینده حکومت نگرانند چون این بار شرایط درست مانند 2 سال آخر حکومت شاهنشاهی است. امروزه چنان تشت رسوایی ولایت ‌فقیه از پشت بام افتاده که حتی رفسنجانی صحبت از شورایی نمودن رهبری، محدود کردن دورهء آن و حتی کاهش اختیارات آن نموده‌ است. آقای منتظری ولایت ‌فقیه را از مصادیق شرک دانسته ‌است. دکتر ابراهیم یزدی و یارانش علناً اعلام کرده اند که ولایت ‌فقیه باید برود تا ایران پیشرفت کند و خواستار بازگشت به پیش ‌نویس قانون ‌اساسی اول انقلاب هستند. به ‌یقین دولت آمریکا نیز این موضع نهصت ‌آزادی را می‌پسندد چون اگر در ایران دولت عرفی و غیرمذهبی سرکار بیاید بخش مهمی از معضلات خاورمیانه و جهان‌اسلام حل می‌شود. احتمالاً به همین جهت است که آقای اوباما با آقای یزدی دیدار کرده ‌است.

آقای خامنه‌ای به خاطر این مسایل مجبور شده دست به کاری سخت بزند. او که در شرایط عادی به ‌هیچ‌ وجه اجازهء حضور خاتمی و موسوی را نمی‌داد به آنها نیز راضی شده‌ است! خودمان می‌دانیم که شرط موسوی گرفتن اختیار نیروی انتظامی و نیز یک کانال تلویزیون دولتی است که خامنه‌ای در سه دورهء اخیر انتخابات ریاست‌جمهوری زیر بار این امر نرفته‌است. اما با توجه ‌به بحران شدید حکومت، نیاز به دوم خردادی دیگر دارد تا به دنیا بگوید ببینید مردم ایران حامی من هستند، و با آمریکا نيز روابط عادی شود و به ‌‌عبارتی خود از سرنوشت صدام معدوم بگریزد.

اما اپوزیسیون دموکرات و سکولار که بخش بزرگی از مردم شهرنشین و به‌خصوص کلان‌ شهرها به آن تمایل دارند، و نويسنده نيز خود دل با آنها دارد، باید چه بکند؟ بخش مهمی از ما، در انتخابات 2 خرداد 76، در انتخابات شرکت کرده و بدون هیچ بررسی و شرطی به خاتمی رای داده و به جمهوری‌اسلامی فرصت زندگی دوباره بخشيديم. در انتخابات 3 تیر 1384 شرکت در آن را تحریم کردیم و نوکر تیر خلاص ‌زن خامنه‌ای با تقلب و رای ‌سازی برنده شد. و اکنون، در پی تقريباً چهار سال، می بينيم که، از يکسو، مردم بیچاره زور و حوصلهء انقلابی ديگر دارند و، از سوی ديگر، حکومت استبداد جنايتکارانه و آدم‌کشانه را به غايت رسانده است.

و در چنين شرايطی است که، به گمان من، یکی از بهترین شرایط برای اپوزیسیون سکولار ایران فراهم آمده‌است. پیروزی دموکرات های زیمباوه به رهبری مورگان چانگرای درس مهمی به ما می‌آموزد: «باید از هر فرصتی برای تغییرات مسالمت‌آمیز و اساسی استفاده نمود و شعار پوچ "یا همه چیز یا هیچ چیز" را کنار گذاشت». این سخن به معنی تن دادن به الزام انتخاب يکی از کاندیداهای حکومتی نيست.«کانديدای حکومتی» در حد ملايم اش کسی همچون خاتمی است که، با اعلام آشکار اينکه قصد دارد در چهارچوب همین قانون ‌اساسی حرکت کند، نشان داده است که دوباره می‌آید تا حکومت را بزک کند و جمهوری ‌اسلامی را از باتلاق احمدی ‌نژاد بیرون بکشد، همین. گفته است که اگر مردم به من رای دهند وضع اقتصادی آنها را بهتر می‌کنم (به گفته بسیار زیبای مهندس بهرام مشیری، این آقایان می‌گویند: فقط به فکر آخور شما هستیم و لازم نيست شما فکر کنید و بهتر است اين کار را به ما بسپارید!).

در اين ميان، تردید نيست که بخشی از مردم فقیر در شهرهای کوچک و روستاها به سراغ کاندیدایی می‌روند که وعده زندگی روزمره بهتر می دهد و به بقيهء مسائل هم کاری ندارند. اما آنچه مهم است اين واقعيت جديد است که اين بار اپوزیسیون می‌تواند بازی را بهم بزند. فکر حضور یک کاندیدای مخالف ولایت ‌فقیه و ساختارشکن را نخستین‌بار سازمان فدائیان خلق و اتحاد جمهوری‌خواهان ایران پيش کشيدند. شرایط کنونی به تحقق اين فکر یاری می‌کند چرا که وضع حکومت بحرانی است و در برابر یک فشار سازمان ‌یافته عقب می‌نشیند. با ورود چنین «کانديدائی» به انتخابات در همین 4 ماه باقی ‌مانده می‌توان تغییری اساسی در آرایش سیاسی کشور ايجاد کرد. چرا که اکثریت خاموش به ‌راحتی امیدوار می‌شوند چون می‌بینند که شخصی که تجسم بخش مهمی از آرزوهای آنها است به میدان می‌آید. به راحتی اکثریت مردم کلانشهرها و نیز مراکز استانها، مردم مناطق سنی‌نشین (حدود 14 میلیون نفر) و نیز اقلیت های قومی و مذهبی پشت سر او قرار می‌گیرند و این یعنی کابوس وحشتناک جمهوری‌اسلامی. آنوقت حضرت آفت‌الله جنتی (نابغهء بزرگ هزاره‌ها) به راحتی نمی‌تواند ایشان را رد صلاحیت کند چرا که در آن صورت هزینهء شدیدی به نظام تحمیل می‌شود و نظام در صنهء بین‌المللی در مورد مشروعیت مردمی خود دچار چالش شدید می‌شود. مخالفت چنين نکانديدا» ئی جنبش زنان، دانشجویان، کارگران و کلاً آزادیخواهان را متحد کرده و از آنها یک نیروی واحد می سازد که به راحتی قابل سرکوب شدنی نیست. آقای مهدی قاسمی، تحلیلگر قدیمی، اخيراً حرف زیبایی زده است: «جهان تنها وقتی از مردم زیمباوه طرفداری کرد که یک نیروی سیاسی دموکرات توانست آنها را منسجم کرده و به‌صورت مدنی به میدان آورد».

اما یک مساله مهم آن است که چنين کاندیدائی بايد در ایران باشد چون مردم به کسی که در خارج بنشیند و بگوید «ای مردم بروید و به خاطر من مبارزه کنيد» توجهی نمی‌کنند. همچنين، هدف اصلی در این مرحله باید اصلاح قانون‌اساسی و حذف ولایت ‌فقیه باشد نه حذف کامل اسلام از حکومت، یعنی استفادهء پله پله از نردبام. اگر هدف این مساله باشد نیروهای ملی ت‌مذهبی، اصلاح ‌طلبان پیشرو، و حتی بخشی از تکنوکرات های حکومت نیز از آن جدا می‌شوند؛ چرا که آنان هم اکنون نگران حذف کامل شدن هستند و با بقدرت رسيدن چنين کانديدائی نگرانی آنها رفع می‌شود. هر آدم عاقلی امروز می‌فهمد که ولایت ‌فقیه باید برود تا ایران به شاهراه توسعه بيافتد و این مانع بزرگ که برداشته شود راه رسیدن به سکولاریسم در ایران تا حد زیادی هموار خواهد بود.

در این راستا دو حرکت در ایران صورت گرفته که باید موردحمایت قرار گیرند. نخست کاندیداتوری آقای دکتر قاسم شعله ‌سعدی است که مردی سکولار و اندیشمند و در عین‌حال مسلمانی مومن است و، در مقايسه با فردی لامذهب و ساکن فرنگ، برای بسیاری از مردم قابل ‌پسندتر محسوب می شود. ایشان به سال هاست که از قدرت بریده و علناً ولایت‌فقیه را نفی نموده‌است. او مردی بسیار شجاع است و حتی در سال 1381 در نامه‌ای به خامنه‌ای راحت گفته است که رأی به خاتمی رأی نه به شما بود نه رأی به خاتمی. ایشان در مجالس سوم و چهارم علناً روحانیون حکومتی را به مفتخوری، چپاول کشور و استبداد متهم نمود. او در استان فارس و شهر شیراز نیز بسیار محبوب است. ضمن‌اینکه در سیاست ایران چهره‌ای به ‌نسبت آشنا است و در جریان امور ایران نیز قرار دارد.

حرکت دوم اعلام برنامه‌های نیروهای ملی‌ ـ مذهبی به رهبری پیر دموکرات و پاک‌ نهادی چون مهندس سحابی است و، بالاتر از آن، شعار نهصت آزادی با عنوان «رفع تبعیض از همه کس و همه جا». با مطالعهء برنامهء نهضت آزادی که علنا بسیاری از مطالبات مردم چون آزادی دین و لباس، حذف حجاب اجباری، شلاق، سنگسار و انواع مجازات های وحشیانه، کوتاه کردن دست نهادهای نظامی از اقتصاد و سیاست، رفع تبعیض از زنان و لغو قوانین ظالمانه علیه آنها، عادی‌کردن روابط با آمریکا و جهان، حذف حمایت از تروریست های بین‌المللی، لغو امتیازات روحانیون و پاسداران در تمام بخش‌ها، دادخواهی برای کسانی که در سی سال گذشته تحت ستم واقع شده اند، و اعاده حیثیت افراد موردظلم در این سی سال، کاستن از قدرت امامان جمعه و انتخابی کردن آنها، دادن قدرت اساسی به شوراهای محلی و استانی، برگزاری انتخابات آزاد و لغو نظارت استصوابی آورده شده‌است مطرح کرده است، می توان چشم انداز جذاب شرکت چنين کانديدائی را ديد. این برنامه بر حول يک محور اجرا می‌شود: «اصلاح قانون اساسی و حذف ولایت‌فقیه».

دوستانی که می‌خواهند با حملهء شخصی به آقای دکتر یزدی (نگارنده نیز از ایشان خوشش نمی‌آید) این مساله را نفی کنند به دو موضوع توجه کنند: یکی اینکه برای اصلاح و نجات کشور باید مسائل شخصی به کناری گذاشته ‌شوند. دوم اینکه با حذف ولایت فقیه بسیاری از نهادهای استبدادی مانند مجلس خبرگان و سپاه ‌پاسداران حذف و دیگران، همچون قوهء ‌قضاییه و شورای نگهبان، ساختارشان تغییر یافته و دموکراتیک و مردمی می‌شوند.

به نظر نگارنده نیروهای جمهوری‌خواه، دموکرات و سکولار خارج ‌نشین باید ضمن حمایت از این برنامه و نیز جبهه ملی داخل کشور رسما از آقای دکتر شعله‌سعدی بخواهند موضع خود را مشخص کند. اگر ایشان به حرفهای خود وفادار است و رسماً آنها را در بیانیه‌ای اعلاممی‌کند آنگاه تمام نیروهای دموکرات سکولار باید پشت سر ایشان قرار گیرند. این یعنی یک انتخابات دو قطبی واقعی که در سویی اکثریت خسته از اسلام سیاسی و آزادیخواه در قالب یک نیروی واحد قرار می‌گیرند و در طرف مقابل اوباش و دزدانی که سی سال این کشور را چاپیده اند می‌ایستند و مشخص است که این بار دیگر آزادی پیروز می‌شود. خواست ها باید از ایشان در این سه محور قرار گیرد:

1. انجام یک انتخابات آزاد برای تشکیل مجلس مردمی اصلاح قانون اساسی در داخل و خارج کشور و حذف ولایت ‌فقیه و دنباله ‌های آن در قانون اساسی و نیز تغییراتی در مقدمه این قانون مبنی بر صدور انقلاب و نیز انقلاب جهانی مسلمین و از این قبیل خذئبلات، همچنین تصحیح اصول اقتصادی که با گرته ‌برداری از قانون اساسی شوروی نوشته شده اند.

2. اعلام عفو عمومی برای تمام افراد خارج‌نشین به‌ خصوص اعضای عادی گروه مجاهدین.

3. وفاداری به شعار رفع تبعیض از همه کس و همه جا.

اگر ایشان به این شروط جواب منفی دادند (به هر دلیلی) افراد مناسب دیگری چون بزرگمرد مبارز مهندس امیرانتظام هستند که وارد این عرصه شوند. ولی باید اینکار صورت بگیرد. باید اپوزیسیون ایران خود را اینگونه نشان دهد نه اینکه هر روز جلوی کاخ سفید تظاهرات کند. تظاهرات جلوی کاخ سفید آنروز موثر است که در ایران جنبشی دموکراتیک پدید آمده باشد. این مساله راه ایران‌زمین به سکولاریسم را هموار می‌کند و در دورهء بعد می‌توان کاندیدای سکولار برای این رقابت ها و نیز انتخابات مجلس و شوراها تعيين نمود.

در پایان دوستان متوجه باشند که در غیر اینصورت، و امکان دادن به استمرار این حکومت پلید، ایران به سوی جنگ می‌رود. اوباما احتیاجی به سازش با اینها ندارد و وقتی که گفتگوهای وی نتیجه‌ای نداشته ‌باشد به ‌یقین آتش جنگ شعله‌ور می‌شود و این چیزی است که هیچ ایران ‌دوست عاقلی نمی‌خواهد.

ببینیم تا اسب اسفندیار

سوی آخور آید همی بی‌سوار

و یا بارهء رستم جنگجوی

به ایوان نهد بی‌خداوند روی

 

https://newsecul.ipower.com/

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com

newsecularism@yahoo.com

 

 

New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630