بازگشت به خانه  |   فهرست موضوعی مقالات و نام نويسندگان

دی   1387 ـ ژانويه  2008 

پيوند به ديگر نوشته های نويسنده در سکولاريسم نو

دين و تروريسم

ناصر کرمی

nasser.karami@gmx.de

 

مفهوم واژه ای و سیاسی تروریسم:

تروریسم Terrorismus از واژهء لاتین ترور Terror گرفته میشود و مفهوم  ترس و وحشت انداختن" را دارد. تروریست ها با اعمال خشونت آمیز خود، با کشتار، ربودن، آتش افروزی و فراهم کردنِ جوّ آنارشیسم و ناامنی در جامعه با ایستادن در مقابل حکومت ها و فروپاشی نظم و امنیّتِ اجتماعی خواهانِ جایگزینی ایده و اهداف رادیکال و بنیادگراي ایدئولوژیکِ خود هستند.

در ادبیّات و زبان روزمرهء امروز واژهء تروریسم در ردیفِ واژه هایی مانند: فن آوری اینترنت، عصر فراصنعتی، نئولیبرالیسم، نئوکنزرواتیسم، عصر گلوبالیزاسیون، رشته های مختلف تکنولوژی، همسو و موازی با آنها فلسفهء لیبرالیسم و دِکُنستروتسیون و سایر واژه های رواج در عصر کنونی بکار گرفته میشود که وجود عینی خود را در بمب گذاری در ساختمانی و یا در بین جمعیّتی، ترور یک فردِ مشهور سیاسی یا اجتماعی، کشتار دستجمعی بوسیلهء گروهءِ مسلح نظامی و یا شبه نظامی، مسموم کردنِ موّادِ غذایی، کج دستی در ترکیباتِ شیمایی موّادِ دارویی و یا در اشکال دیگر به نمایش گذاشته و میگذارد. بطور عام هر جنبش و حرکتِ خشونت آمیز که در برابر جامعه صورت گیرد را تروریسم مینامند، شیوهء ترور و تروریسم میتواند از سوی کادر و ارگانهای آموزش دیدهء حکومتها هدفمند و ارگانیزه شده بر علیه مخالفانِ عقیدتی و سیاسی خود بکار گرفته شوند.

 در واژه نامه ها و منابع اطلاعاتی دیگر تعاریف مختلفی از تروریسم آورده شده است که:

 1- تروریسم یک سیستم نظامی پلیسی توتالیتر برای بدست گرفتن قدرت سیاسی از سوی یک حزب یا گروهی میباشد تا با متوسّل شدن به شیوهء ترور اهداف خود را بر کرسی بنشاند، مانند دورانِ آغازین انقلابِ کیبر فرانسه در فاصلهء زمانی 1789-1794 میلادی

2- بطور عمومی تروریسم یک سیاست ایدئولوژیک هست که به شیوهء ترور تلاش در مهار و از بین بردنِ اپوزیسیون و یا مخالفانِ خود در هر گونهء آن میباشد.

از زوایه ای دیگر آمده است:

3- تروریسیم یک مفهوم سیاسی و روش مبارزه ای بود که Jakobiner [1] با همدستان و هم حزبی آنها در زمانِ انقلاب فرانسه بکار گرفتند

 4- یا هر کسی که تلاش دارد دیدگاه و اهدافِ خود را به شیوهء ترور و سرکوب جایگزین و عملی کند به آن تروریسم میگویند. مسئلهء کلیدی در درکِ مفهومی کامل تروریسم با تفکیک و تمایز دادن آن از سایر اعمال خشونتِ آمیز کوتاه و دراز مدّت، شناخت و پی بردن به اهداف و انگیزهء واقعی همراه با روانکاوی افرادی هست که روش تروریسم را بر گزیده اند، با وجود این در جهان امروز دیگر بر کسی پوشیده نیست که تروریسم یک مفهوم صرفأ سیاسی هست که قصد تسخیر هرم قدرتِ سیاسی را دارد تا بوسیلهء آن جهان بینی و اندیشهء ایدئولوژیکِ خود را بر دیگران تحمیل یا بر تئوریها  و خواسته های خود مرحلهء  پراتیک آنرا  ممکن سازد.

 

پروسهء تاریخی تروریسم:

واژهء تروریسم فاز بعدی و بالاتر سیستم ترور هست، که اگر گروهی موقّق شوند با ایدئولوژیک خشونت آمیز هرم قدرتِ سیاسی حکومتِ ترور را بدست گیرند و بر عرصه های اقتصادی، فرهنگی، نهادهای مدنی و تار و پودهای اجتماعی دیگر کنترل کامل را بدست آورند، در آن صورت آن ارگانِ سیاسی قدرت را حکومتِ ترور و ترویسم مینامند.

 واژهء تروریسم در عصر جدید برای اوّلین بار در زمانِ انقلابِ اجتماعی کبیر فرانسه بکار گرفته شده است. بر خلافِ برداشت و تصور امروزی از آن، ترمینوس تروریسم در آن زمان مفهومی کاملأ مثبت و مترقّی برای کسب آزادی و دمکراسی، مردم سالاری با منافع طبقاتی زحمتکشان را داشته است که خود را در شکل حکومتیRegiome de la terror  [حکومت ترور و وحشت] در سال 1793/ 1794 میلادی در فرانسه به نمایش گذاشت، وظیفهء این ارگان موقت و انقلابی، برقراری نظم و امنیّت با جلوگیری از گسترش آنارشیسم در جامعهء فرانسه را داشت.

درست برخلافِ امروز که مفهوم تروریسم را به جنبش های رادیکال گروه ها، ارگان های خشونتگر یا اپوزیسیونِ سیاسی دینی و غیر دینی با استراتژیکِ براندازی مسلحانهء درون و خارج از دستگاهِ حکومت نسبت می دهند، در زمانِ انقلاب کبیر فرانسه خودِ حکومت منبع اعمال و گسترش شیوهء ترور بود، چنانکه رهبران این انقلاب «حکومتِ ترور» را وسیله و ابزار قرار دادند تا بتوانند اندیشه و نیروهای ضدِ انقلاب و تمامی احزاب و ارگانهایی که قصد بازگشت به سیستم حکومتی قبل و یا بر مسیر مفیدِ انقلاب هدفِ سد آفرینی را داشتند را مهار و بشکل رادیکال آنها را از سر راه خود بردارند تا زمینهء استحکام پایه های قدرتِ سیاسی و جایگزینی اهداف و ارزشهای معنوی و سیاسی این انقلاب را فراهم کنند،

 در همین راستا از سوی حکومتِ موقتِ ترور به دادگاه های انقلابی تازه تأسیس آن زمان اختیار تمام داده شد که در ابعادِ گسترده در شکل تعقیب و دستگیری با اعدام های فراگیر نیروهای ضد انقلاب و گروههای بر علیه این حکومتِ ترور را از میان بردارند. طراحانِ این انقلاب در ابتدا با آفرینش فضای ترس و با ایجادِ «حکومتِ وحشت» از سویی دیگر با راه انداختن ماشین گیوتین پاکسازی برای دگر اندیشان و غیر خودی ها، با بهم زدنِ توازن قدرت کنترل همهء عرصه های جامعه را در دستِ خود گرفتند.

رهبر انقلاب Maximilien Robespierre با گذاشتن و آمیختن واژهء تروریسم با اصطلاحاتِ ارزش های اجتماعی و معنوی دیگر، اعتقاد راسخ داشت که جایگزینی دمکراسی و مردم سالاری بدونِ خشونتِ یک حکومتِ ترور امکان پذیر نمیباشد، به عبارتی دیگر پایه های اصلی دمکراسی زمانی تضمین شده هست که از فیلتر حکومتِ انقلابی ترور گذشته و پروسهء پالایش آنرا طی کرده باشد. او معتقد بود که تروریسم و حکومتِ ترور امری عادی و طبیعی هست که در مدّت زمانی دمکراسی با عدالتِ اجتماعی و تداوم آنرا با ارادهء آهنین خستگی ناپذیر بدونِ سازش و  کُرنش در مقابل هیچ مقام و قدرتی پیاده خواهد کرد.

گهگاه در طنز و طعنه های تاریخی هم آمده است که: « جوهر دیدگاهِ شیوهء ترور و تروریسم را با آزادی و دمکراسی و با ارزشهای معنوی برجستهء هومانیستی و فلسفهء اخلاق بهم آمیخته و با داشتن رابطه ای تنگاتنگ، آنها را مکمل یکدیگر می پندارد ».

با وجود تعاریف روشنگر مذکور در بالا ارائه دادن یک تعریف شفاف و مطلق از تروریسم کار ساده ای نیست، زیرا حداقل از دویست سال قبل تا به امروز در شرایط و مراحل زمان و مکان ویژه، واژه تروریسم مفاهیم گوناگونی را در تئوری و پراتیک بخود گرفته است،

امّا انقلاب کبیر فرانسه  فاکتور های کلیدی که اختلاف بین حکومتِ ترور اوایل بکار گرفته شده در زمان این انقلاب و سایر شیوه های تروریستی منفی و مخرّب دیروز و امروز را به نمایش میگذارد که عبارتند از:

1- از قبل برنامه ریزی و حساب شده بود، بر خلاف اعمال تروریستی بی هدف و کور امروز، سازمان داده شده و هدفمند بود، دارای یک مانیفستِ رشد یابنده بود، پای بند اصول دامنه دار و قانونمندی عدالتِ اجتماعی بود، شعار های آن شکستن نظام طبقاتی و سپردنِ قدرت سیاسی به طبقاتِ مردمی پایین بود، برخاسته از تضادهای واقعی طبقاتی و در شکل سندیکایی جامعهء فرانسه بود 2- خواهان برقراری و ایجاد جامعه ای دادگستر، برتر و انسانی تر از قبل بود، بر پایهء حقوق بشر و حقوق شهروندی حرکت میکرد، خواهان برکناری تبعیضات طبقاتی بود، در صدد برقراری آزادی و دمکراسی بود، پایان دادن به فساد اجتماعی و اقتصادی و رشوه خواری حکومتِ در قدرت بود، ماهیّت سکولاریسم و راسیونالیسم را در بطن خود داشت، پایان دادن به حاکمیّتِ ساختار قدرتِ سیاسی منوکراتِ سلطنتی مطلق گرای دینی با نظام برتری طلبی طبقاتي » Ständestaat » دو طبقهء اشراف زادگان، و طبقهء روحانیّت بود، رهایی از اسارت با یکسان سازی حقوقی و اجتماعی عمومی بود، پذیرفتن مسئولیّت آزادانهء اجتماعی بجای اطاعت کور کورانه و بسیار مسائل بنیادی دیگر که سنگِ زیر بنای دمکراسی امروز هست بود.

با تحمیل و جایگزینی سیستم مشروطهء سلطنتی 1791 در فرانسه و پس از اعدام پادشاه Ludwig XVI [لودویگ شانزدهم] 1793 میلادی، انقلاب کبیر فرانسه مانند اغلب سایر انقلاباتِ دیگر که در مرحله ای معیّن ماهیّت و چهرهء واقعی خود را به نمایش میگذارد  و گهگاه به ترور و نابودی بنیادگذاران خود می پردازد، فاز خویشتن خرابی و بلعیدن بانیانِ خود را با سخنرانی رهبر انقلاب Maximilien Robespieere در تاریخ 26 ژولای1794 میلادی در مجمع عمومی انقلابی و قانونگذاري [مجلس مؤسسان] فرانسه آغاز کرد، Robespieere که همچنان خواهانِ ادامهء سرسختِ ماشین ترور بود، در سخنرانی دو ساعتهء خود اعلام کرد نام افرادی که در ادامهء راهِ انقلاب مشکل آفرینی میکند را در لیستی در اختیار خود دارد. این ادعای رهبر انقلاب در حاضرین در مجلس مؤسسان که هرکدام در بخشی از حکومت موقتِ جدید مسئولیتِ انقلابی و اداری بر عهده داشتند وحشت انداخت و هر کدام از آنها فکر میکرد که نامشان در این لیست مذکور میباشد و بزودی حکومتِ ترور گردنِ او را به جرم ضدِ انقلاب بودن در میدان با تیغ گیوتین خواهند زد،

در این مرحله از انقلاب در واقع طیف معتدل انقلاب فرانسه [Girondisten] در مقابل طیف تندرو طرفدار ادامهء شیوهء حکومت ترور « Jakobiner» به رهبری Maximilien Robespieere که ماشین گیوتین پاکسازی حکومتِ ترور را هدایت میکردند، رو در روي هم قرار گرفتند.

بخش معتدل مجمع عمومی مجلس فرانسه با پشتیبانی گروه وسیعی از معترضین به ادامهء شیوهء ترور شهرهای بزرگ فرانسه، در نتیجه 28 ژولای 1794 میلادی رهبر حکومتِ ترور Maximilien Robespieere همراه با 21 نفر دیگر از همفکرانش در بازجویی های کوتاه مدّتِ فرمالیته به مرگ محکوم شدند و با همان تیغ گیوتین که تا آنزمان 40000 نفر را گردن زده بود، گردنِ آنها را از تنه جدا کرد و در ادامه صدها تن از رهروان آنها  گردن زده شد و به حکومت ترور و ترویسم در فرانسه پایان بخشیدند،

بعد از آن تاریخ به مناسبتِ سوء استفاده از ابزار قدرتِ حکومتِ موقتِ و قصدِ ادامهء موضعگیری روش ترور بیموردِ آنها که مسیر انقلاب را از ارزشهای اصلی آن منحرف میساخت، "ترور و تروریسم" مفاهیم مافیایي جنایت و کشتار، شاخصهای جامعه شناسی و اجتماعی غیر انسانی و صفاتِ ضد دمکراتیک و ضد حقوق بشر را بخود گرفت که امروز بر این نکاتِ منفی بنا به موازات زمان با تغییر اشکال امکاناتِ بکار گیری با وسعت خسارت و خرابی در زمینه های مختلف بسیار افزوده شده است.

گرچه جهان بینی و ارزشهای هومانیستی و دمکراتیک، با بینش راسیونالیسم بر آمده از اندیشمندانِ عصر روشنگري انقلاب کبیر فرانسه، نیروی محرکهء پروسهء آزادی و دمکراسی با تولدِ ملّت و شکل گیری دولت های مدرنِ ملّي مترقّی و سکولار در اروپا شد، امّا سایر ملّتهای اروپا تا آنجا که امکان داشت کوشش بر آن داشتند که راهِ رادیکال با شیوهء ترور انقلاب فرانسه را طی نکنند و بیشتر شیوهء مبارزاتی خود را به منظور تغییراتِ فراگیر محتوایی و ساختاری سیاسی بر روش خزندهء پیش روندهء آرام امّا مداوم و پایدار لاکپشتي "رفُرم و رفرمیسم" بنا گذاشتند.

 

انقلاب 1789 فرانسه و انقلاب 1979  در ایران:

اگر هر« انقلاب» را تغییر و تحولات ناگهانی در مدّت زمانِ کوتاه بنامیم، در نتیجهء جنگِ سرد بدونِ شک در سال 57 در ایران کودتایی [ انقلاب] از سوی جهان غرب، با استفادهء ابزاری و بهره گیری از ایدئولوژیکِ تخیلی با فرهنگِ سیاسی رشد نیافتهء درمانده از تحلیل درست از شرایط موجود و ناتوان از آینده پژوهشی احزاب و سازمانهای سیاسی ایرانی، با سوء استفاده از احساساتِ دینی تودهء مردم، با محور قرار دادن دین و روحانیّت با پیشوایی روح الله خمینی، انقلاب آرماني کور بدونِ پایه و بدونِ آلترناتیوی که با انقلاب فرانسهء 200 سال قبل از آن اساسأ متضاد و متفاوت و حتّی با یک انقلاب جهان سوّمی رشد یابنده هم قابل مقایسه نیست، با اهداف چند گانه در جابجایی قدرت سیاسی با نشاندن "دین اسلام" بر مسندِ حاکمیّت صورت گرفته است که از دگردیسی و پروسهء 30 سالهء آن یک حکومتِ ترور و تروریسم اسلامی را جایگزین کرده است که تاریخ از گذشته تا کنون چنین سیستمی را در این ترکیب و ساختار از زاویهء  شوم بودنِ آن تجربه نکرده  است.

احزاب و سازمانهای سیاسی هنگامیکه شاه ایران اعلام کرد که صدای رسای مردم را شنیده است، میتوانستند از برپایی چنین حکومت ترور اسلامی جلوگیری کنند. در زمانِ نخست وزیری شادروان «دکتر شاپور بختیار» یکی از لحظاتِ درخشان تاریخی کشور برای ائتلاف در جهتِ  هدفمند ایجادِ ساختار حکومتی سوسیال دمکراتِ مدرن برابر با حقوق بشر و  دمکراسی در اواخر قرن 20 و پیشتاز در قرن 21 بود. عدم همکاری احزاب و سازمانهای چپّ و راست دینی و غیر دینی دیرینه و جدید با کابینهء دکتر بختیار، در قدم اوّل خیانت آشکار و پُشت کردن جبههء ملّی به ایشان، زمینهء حاکمیّتِ ترور اسلامی هموار شد.

دولت موقت بازرگان [که خود را تکنوکرات های لیبرالسم اسلامی می نامیدند] علاوه بر شانس کنترل روندِ انقلاب، حداقّل می توانست مسیر آنرا برای پیاده کردنِ همان پرنسیپ های دمکراتِ اسلامی که وعدهء آنها را به تودهء ساده باور ایران داده بودند هدایت کنند. ناتوانی رهبریّتِ شخص بازرگان و کابینهء او، همچنین مشغول و درگیر شدن بدونِ نتیجهء بازرگان و ابراهیم یزدی و یاران آنها با کاخ سفید آمریکا برای تحویل دادنِ شاهِ ایران، آگاهانه و هدفمند میدان را برای برقراری حکومتِ ترور ملاّیان بنیادگرای حوزه ای خالی گذاشتند. علاوه بر این از همان آغاز انقلاب با مشورت و موافقتِ کامل خمینی حکومتِ ترور رادیکال و سنّتی اسلامی با سرپرستی هاشمی رفسنجانی [ علی اکبر بَهرمانی] و سیّد علی خامنه ای موازی و بر علیه حکومتِ موقّتِ بازرگان  Schattenregierung  تشکیل شده بود.

حکومتِ موقّتِ بازرگان توان مقابله و پایداری را در برابر حکومتِ سایهء رادیکال اسلامی به رهبری هاشمی رفسنجانی و خامنه ای برخوردار از پشتیبانی رهبر انقلاب خمینی، و سپاه پاسداران، بسیجیان، کمیته های انقلاب اسلامی، دادگاههای انقلاب، و سایر گروههای خود جوش و دواطلب مسلح و دادگاههای انقلاب را نداشت. اشغال سفارتِ آمریکا بوسیلهء دانشجویان پیرو خطِ امام ، بازرگان و کابینهء او را از هستهء مرکزی قدرت به بیرون پرتاب کرد. زور آزمایی و رقابت بین حکومتِ ترور تکنوکراتهای لیبرال دینی: ملّی مذهبی ها، نهضتِ آزادی، جبهّهء ملّی، و سایر همفکرانِ منفرد آنها با حکومتِ ترور بنیادگرایان اسلامی سنّتی به رهبری خمینی، هاشمی رفسنجانی، و خامنه ای با اخراج رئیس جمهور "سیّد ابوالحسن بنی صدر" در ژولای 1981 میلادی از سوی رهبر انقلاب به سود بنیادگرایان پایان یافت و از آن تاریخ تا کنون حکومتِ تمام عیار ترور و تروریسم استوار بر سلامگرایی حوزه ای خرافات و جادوگری بر مسندِ قدرت سیاسی ایران نشسته است.

 حکومتِ ترور اسلامی موفّق شد شاخه های دینی و سیاسی با اقتصاد را در شکل حکومتی "خلیفه گری اسلامی" ولایت فقیه ایی که روح الله خمینی در سالهای 1965-1978 در نجف و کربلا با همکاری افرادی مانند سیّد ابوالحسن بنی صدر که مانیفست جمهوری اسلامی خود را در سال 1972 در پاریس انتشار داده بود بر پا کند. قدرت و اختیارات چند سویه ای را که "ولی فقیه" در این ساختار در چنگ خود متمرکز کرده است، در هیچ نظام دیکتاتوری، فاشیستی، و نازیسیم ایتالیا و  آلمان و در جهان دیروز و امروز به چشم نمیخورد. هیچکدام از پیامبران بزرگ دینی در زمانِ خویش چنین قدرت متمرکز دینی، سیاسی، اقتصادی را نداشتند، وقتی یک نفر بنام «ولی فقیه یا رهبر انقلاب" از چنان قدرتِ الهی و زمینی دو جهانِ بدونِ پاسخگویی بر خوردار هست که بهر دلیل هر وقت اراده کند میتواند رئیس جمهور انتخابی 20 میلیون انسان را در قرن 21 بر کنار کند، بخوبی میتوان به ابعاد گستردهء فاجعه پی برد.

حکومتِ ترور ولایتِ فقیه اسلامی تنها به تسخیر قدرت سیاسی و تصرفِ مراکز اقتصادی با کنترل تمامی تار و پود جامعه با انداختن ترس و وحشت و اعدامهای فراگیر با سیستم توتالیتر و پلیسی  خود اکتفا نکرد، بلکه با راه انداختن ماشین ترور و با انقلاب فرهنگی 3 سالهء آن محتوای کُتب درسی و روش آموزش و پرورش از ابتدایی تا عالی را دینی و با کشتار و پاکسازی و زندانی گسترده، مدرسه و دانشگاه را به مسجد کهنه گرا برای شتشوی فکری تبدیل کرد، فرهنگ عربی را جایگزین فرهنگ ایرانی و نماد ملّی ایران را از وسط پرچم ایران برداشت و بجای آن نمادی بیگانه و عربی گذاشته است، سپاه و بسیجی را در مقابل ارتش رسمی کشور گذاشت،

قوانین شریعت اسلامی را جایگزین قوانین مدنی در دستگاه قضایی کرده است، تمامی شاهرگها و کانالهای اقتصادی کشور را دستگاهِ ولایتِ فقیه و اندامهای وابسته به آن در کنترل کامل خود دارند و ملّت و سرزمینی را به گروگان گرفته اند. جهان بینی و فرهنگِ عشیره ای خانوادهء قریش را جانشین فلسفه دیدگاه ایرانی، لیبرالیسم، هومانیسم و راسیونالیسم پویا در قرن 21 کرده است و به مدّت 30 سال هست که رسانه های گروهی کشور به شرح درگیری دو خانواده در قبیلهء قریش عرب تبار و بازماندگانشان که فقط یک جنگِ درونی خانوادگی برای کسب قدرت و غنایم به غارت  آورده شده از ملّتهای دیگر، پرداخته و می پردازد.

با بلند کردن قرآن در دست و بر نیزه و با خواندن سوره های وحشت آور از آن، با پوشیدن لباسهای سیاه و سفیدِ خون آلودِ ترس آور، با رژه رفتن ها همراه با دادن شعارهای خشونت آمیز به زبانی بیگانه در خیابانها، با روضه خوانی ها و بستن نواری به زبان عربی نقش نگار بسته بر پیشانی، شیوهء تبلیغاتی گسترش ترس و وحشت را در جامعهء ایرانی کرده اند، گذشته از نیروهای رسمی کشور تنها 9 تا 11 میلیون بسیجی را برای چنین تبلیغات و سرکوب در دایرهء قدرت سیاسی ولایتِ فقیه در اختیار خود دارند، هنوز بعد از 30 سال اقتصاد کشور بر اساس یک اقتصاد جنگی برنامه ریزی میباشد، از سویی صنعتِ ساختمانی مسجد سازی و مسابقاتِ هنری گنبد سازی مساجد را رواج داده است، چنین اعمال و روشهای شناخته شده وسیله و ابزارهای سرکوب و ترور حکومتهای دیکتاتور و تروریست زمانهای قبل و امروز می باشد.

رژیم اسلامی فقط به ترور فیزیکی جامعهء ایرانی اکتفا نکرد، بلکه ماشین ترور هویّتی، تاریخی، فرهنگی، اجتماعی، روانی، شخصیّتی، و ترور غرور و ارزشهای ملّی ایرانیان را راه انداخته است و در این فضای بستهء سیستم ترور، ملّتی را فرسوده و ناامید و به انواع بیماریها و کجرویهای اجتماعی، فرهنگی، دچار کرده است. اینک رهبران حکومتِ تروریسم اسلامی تهران با در آمد مالی هنگفتِ منابع نفت و انرژی و با استفاده از موقعیّتِ ژئو پلتیک سرزمین ایران آنرا به یکی از مراکز و یا پایگاه عملیّاتی شبکهء ترور و ترویسم اسلامی جهانی تبدیل کرده اند تا زمینهء ظهور مهدی [ امام دوازدهم خود] و بر قراری حکومتِ جهانی ولایت فقیه را ممکن سازند، بدون آنکه از سرنوشت ملّت و آیندهء این سرزمین کوچکترین نگرانی داشته باشند.

رژیم جمهوری اسلامی با در دست گرفتن کنترل سیاسی، اقتصادی، نظامی، فرهنگی، اجتماعی، با انتشار فرمانِ 8 ماده ای روح الله خمینی در همان سال 1982 میلادی که بیانگر پیروزی کامل حکومتِ ترور بود، واردِ فاز ساختار حکومتِ تروریستی شد و در واقع ترکیبات و عملکردِ رژیم اسلامی نمونهء بارز و روشن یک سیستم حکومتی تروریسم میباشد که روش ترور خود را از عرصه ها و فضای نظامی، پلیسی توتالیتر، به شاخه های اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی، و روانکاوی و روان پریشانی عمومی جامعه هم گسترش داده است و ملّتی را به اطاعت و بندگی بارگاهِ قدرتِ  دینی، سیاسی و اقتصادی خویش وادار کرده است.

جهانیان بخوبی میدانند که ملّتِ با فرهنگِ  ایران در انتخاباتی بیسابقه سیّد محمّد خاتمی عرب تبار را به مدّتِ 8 سال به ریاست جمهوری اسلامی بر گزیدند و به ایشان مأموریّت دادند که ساختار حکومت را از شکل حکومت ترور و ترویست خارج کند و دمکراسی نسبی و مردم سالاری حتّی در شکل اسلامی نه در شکل سکولاریسم آنرا به جامعهء ایرانی باز گردانند. ولی در پایانِ دو دورهء پُستِ ریاست جمهوری علنأ اعلام کردند که ایشان برای تغییر و رفُرم نیامده بوده اند. محمّد خاتمی با سفرهایش به اروپا بعد از خمینی تنها کسی بوده است که پایه های رژیم اسلامی را محکم کرد و تشنج و بی اعتمادی در سیاست خارجی جمهوری اسلامی را در جهان فرو نشاند، به رژیم ترور ولایتِ فقیهِ در محاصره و تحت فشار ملّت، فرصت بازسازی و آمادگی مجدّد لازم را برای ادامهء سرکوب ممکن ساخت، محمّدِ خاتمی با قرار دادن ایران در میان کشورهای عربی و با دادن امتیازاتی به آنها، از این کشورها پوشش و دیواری برای حفاظتِ از رژیم  اسلامی در مقابل حمله و انتقاداتِ آمریکا و اروپا و جهان آزاد بوجود آورد.

>> اگر هاشمی رفسنجانی [ علی اکبر بَهرمانی] مغول تبار با اتکا به شیوهء ترور و با متمرکز کردن اهرمهای اقتصادی و سیاسی و با بر باد دادنِ مغول وار سرمایهء ملّی ایران خیمهء رژیم اسلامی را بر پا کرد، اگر سیّد علی علی خامنه ای مانند گذشتگان صفوی و قاجار تُرک تبار خود به شیوهء سلطانی و با متوسل شدن به شمشیر و ترور، ستون جمهوری اسلامی را همچنان محکم نگه داشته است، شیوهء ترور محمّد خاتمی برای استحکام رژیم اسلامی مطرح کردن "دیالوگ بین تمدنها" و انسانی و دمکرات به نمایش گذاشتن دین اسلام بود و هست. سه فطب: هاشمی رفسنجانی، علی خامنه ای و محمّد خاتمی مکمل یکدیگر هستند و تا زمانیکه اتحّادِ این مثلث شوم  در رأس قدرت سیاسی جمهوری اسلامی هستند انتظار تغییر و تحول مفیدی را نباید داشت، این 3 نفر ایران را به نابودی خواهند کشاند.

>> بر خلافِ انقلاب فرانسه که طیف معتدل و مخالف ادامهء ماشین ترور این انقلاب، موفق شد جبههء رادیکال و خواهان ادامهء حکومت ترور را به دار بکشد و از میدان سیاست بیرون بیندازد، در انقلاب اسلامی ایران جبههء بنیادگذار و طرفدار ادامهء سیستم حکومت ترور و تروریسم ایدئولوژیک بنیادگرای اسلامی سنّتی بر جبههء معتدل و میانه رو اسلامی غلبه کرد و به نابودی و تار و مار کردن مخالفین سیاسی و عقیدتی خود با احزاب و سازمانهای سیاسی دگر اندیش و مدافعانِ دمکراسی و حقوق بشر پرداخته و میپردازد.

مدّت 30 سال هست که حکومت ترور اسلامی قدرت سیاسی را در بین اعضا و مهره های دائم و قابل اعتماد گذشته و حال تربیت شده در همین سیستم از روحانیّت رده بالای حوزه ای تا سپاهِ پاسداری مانند "احمدی نژاد" دست بدست میشود. فرصت ها و شانسهای احتمالی برای گذار حکومتِ اسلامی ترور به یک دمکراسی و مردم سالاری در ایران ازدست رفته اند،

 امّا همچنان تنها راهِ برون رفت از شر چنین حکومت ترویسم و نجاتِ ملّت و کشور به مرحلهء اجرا در آوردنِ 5 فاکتور زیر از ضرورتهای اوّلیّه میباشد:

 1- انحلال "مجلس خبرگان" و بجای آن جایگزین کردن مجلس دوّم یا شورای قانونگذار انتخابی از سراسر کشور 2- انحلال "دستگاه ولایت فقیه" بجای آن نشاندنِ پرزیدنت تشریفاتی انتخابی از سوی پارلمانِ ملّی 3- انحلال "شورای مجتمع مصلحتِ نظام" و تبدیل کردنِ آن به انستیتوتهای آینده پژوهشی در رشته های مختلف از نخبگان و الیته های سراسر کشور برای مشاورت و رهنمودِ سیاستمدارن در نوکِ هرم ارگانهای قانونگذاری، اجرایی، دادگستری، اقتصادی، ساختار حکومت و فراکسیونها [ بطور کلی در سیاست های داخلی] و سیاست امور خارجهء کشور 4- انحلال " شورای نگهبان" بجای آن ایجادِ وزارتخانه و ارگانهای بر گزار کنندهء انتخابات با نظارت کامل بر روندِ آزادِ آنها و در کنار آن تأسیس ارگان استاتیک یا آمار گیری کشور 5- واگذار کردن سرنوشت کشور فقط به نمایندگانِ پارلمان، رئیس جمهور، و پرزیدنت، با وزارتخانه ها و ارگانهای وابسته به آنها، که همه از سوی ملّت مستقیم و یا غیر مستقیم در فضا و انتخاباتی کاملأ آزاد و رقابتی برگزیده شده باشند،

 در غیر اینصورت هر روز که بر طول عمر جمهوری اسلامی بگذرد، باعث عقب ماندگی، فرو مایگی فرهنگی و منزوی شدن در خانوادهء جهانی، افزایش دشمنان سرزمین ایران، از دست رفتن استقلال کشور، مهیّا شدن بستر یک انقلاب سندیکایی، طبقاتی، قومی إتنیکی، دینی، قهر آمیز که تاریخ ایران تا کنون آنرا بخود ندیده است که میتواند در ردیف خشن ترین و خونبار ترین انقلاباتِ جهان قرار گیرد.

در ادامهء این نوشتار به پروسهء دین و تروریسم پرداخته خواهد شد.

 

توضیحات:

[1] Jakobiner: اعضای یک گروه رادیکال سیاسی بودند که در زمان انقلاب کبیر فرانسه نقش اساسی را داشتند. طرفدار حکومت قانون اساسی و در اوایل خواهان حکومت مشروطهء سلطنتی بودند، با فرار پادشاه لودویگ شانزدهم 1791، در صدد بر قراری ساختار جمهوری بر اساس اندیشهء ژان ژاک روسو شدند. نام Jakobiner از مکان یا معبد: [Dominikanerkloster Saint-Jacques ]  در پاریس  که در آن نشست سیاسی داشتند گرفته شده است. این گروه  از 1792 تا آخر 1794 از نفوذ سیاسی و قدرت تصمیم گیری ویژه در مجمع عمومی قانونگذار فرانسه بر خوردار بودند، حکم اعدام پادشاه و بسیاری دیگر را صادر کردند و همچنان خواهان ادامهء حکومت ترور و حذف مخالفین خود از طریق دیکتاتوری خشونت آمیز بودند. با اعدام Maximilien Robespieere  با چندی دیگر از رهبران این گروه، به حکومت ترور Jakobiner پایان بخشیدند.                                                                    

https://newsecul.ipower.com/

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com

newsecularism@yahoo.com

 

 

New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630