بازگشت به خانه  |   فهرست موضوعی مقالات و نام نويسندگان

دی   1387 ـ دسامبر 2008 

پيوند به ديگر نوشته های نويسنده در سکولاريسم نو

می خواهند چه کنند؟

الاهه بقراط

«رهبر» هم وارد گود انتخابات شد. او روز 24 آذر در دانشگاه علم و صنعت بدون آنکه از فرد مشخصی نام ببرد، سپردن قدرت به دست افرادی چون «شاه سلطان حسین» را با «تمام شدن کار جمهوری اسلامی» یکی دانست. شاه سلطان حسین آخرین پادشاه سلسله صفویه، در تاریخ ایران به بی عرضگی و ناتوانی معروف است. گفته می شود او پس از سقوط اصفهان در حمله افغان ها، تسلیم شد و به دست خود تاج بر سر محمود افغان نهاد.

 

نه شاه سلطان حسین

کارشناسان و نظرپردازان تا کنون بارها جمهوری اسلامی را از زاویه های گوناگون با سلسله صفویه مقایسه کرده اند. اما اینکه رهبر مذهبی و سیاسی جمهوری اسلامی نیز خود دست به چنین مقایسه ای بزند و نسبت به «دچار» شدن جمهوری اسلامی به «شاه سلطان حسین ها» هشدار بدهد، بیشتر بیانگر «حمله» و «جنگ» است.

این نخستین بار نیست که کارشناسان و هم چنین سیاستمداران امید به در پیش گرفتن راه های تازه دیپلماتیک را موکول به انتخابات این یا آن کشور می کنند. اگر دقت کنید، همواره یا انتخابات آمریکا باید به پایان برسد، یا نتیجه انتخابات در آلمان معلوم نیست و یا اینکه در فرانسه و انگلستان کسی نمی داند کدام حزب قدرت دولتی را در دست می گیرد. از آنجا که هیچ کدام از این انتخابات دوره ای همزمان نیستند، گاه به نظر می رسد زمان در سیاست و سیاست بازی دچار دور باطل گشته است.

اکنون نیز پس از پایان انتخابات در آمریکا گویا باید منتظر ماند تا مراسم رأی گیری جمهوری اسلامی در تابستان آینده به پایان برسد. نکته اما اینجاست که طرفین با توقعات کاملا متناقض زمان انتظار را بسر می آورند.

در مورد جمهوری اسلامی، پس از آنکه برخی در بوق و کرنای «اوباما» دمیدند و به این خیال خوش کردند که گویا «او با آنهاست» به تدریج ورق برگشت. ظاهرا هویج شیرین تر و چماق کوبنده تر باراک اوباما به مذاق حکومت اسلامی خوش نیامد. اگرچه منطقی نیست پذیرفت که سیاستمداران جمهوری اسلامی و مشاوران شان بر این باور بوده باشند که اوباما در برابر سیاست های آنها کوتاه خواهد آمد.  ولی از قرار معلوم آنها به این موضوع نیندیشنده بودند سیاستی که بتواند از سوی آمریکا اعمال شود و در عین حال همه، از اعراب و  اسراییل تا روسیه و چین، از جمهوری اسلامی و مردم ایران تا زمامداران آمریکا و مردمش را راضی نگاه دارد، وجود ندارد. به این ترتیب انتخابات ریاست جمهوری در آمریکا اگرچه بر انتظار زمامداران جمهوری اسلامی نقطه پایان نهاد لیکن نتوانست از نگرانی آنها بکاهد.

در مورد آمریکا و کشورهای غربی اما رأی گیری ریاست جمهوری دهم در ایران در تناقضی چند جانبه پیگیری می شود. از یک سو زمامداران جمهوری اسلامی از احمدی نژاد و یا فردی مانند او پشتیبانی می کنند، در حالی که غرب در انتظار تعویض احمدی نژاد و جایگزینی او توسط فردی دست کم از میان «اصلاح طلبان» است. مشکل اما اینجاست که در صورت روی کار آمدن یک «اصلاح طلب» معادله سیاسی در تنظیم مناسبات خارجی دوباره به سالهای پیش از احمدی نژاد باز می گردد چرا که رییس جمهوری اسلامی اختیاری در این زمینه ندارد. یعنی افراد مورد علاقه غرب (با بهتر است بگوییم افرادی که غرب نسبت به آنها دچار توهم است) اگرچه از نظر رهبر جمهوری اسلامی «شاه سلطان حسین» به شمار می روند، لیکن نه تنها شهامت، بلکه اساسا اختیار اینکه دست خود را به سوی آمریکا دراز کنند، ندارند چه برسد به آنکه بخواهند تاج بر سرش بنهند و با این کار سلسله سی ساله جمهوری اسلامی را منقرض سازند!

غرب پیش از این، در دوره هشت ساله خاتمی نیز این تجربه ناکام را از سر گذرانده و به نظر می رسد تنها به این امید است که چنین تعویضی در واقع دست خود جمهوری اسلامی را در تغییر روش باز بگذارد. به این ترتیب، تا این تناقض، این  اختلاف فاز، این تفاوت دیدگاه و یا هر آنچه می خواهید نامش را بگذارید، وجود دارد، نمی توان انتظار گشایشی را در سیاست خارجی رژیم ایران داشت.

 

نه محمود افغان

اما چه تغییری باید صورت گیرد، یا اوضاع کنونی چگونه باید می بود، تا سیاست خارجی رژیم و مشخصا رابطه ایران و آمریکا شکل عادی بیابد؟ اصلا چرا این رابطه که روزی قطع آن از سوی رهبری جمهوری اسلامی با اصطلاح «به درک!» و شادی و پایکوبی بسیاری از روشنفکران، افراد و احزاب و گروه های سیاسی و توده عوام استقبال شده بود، امروز به گره اصلی تمامی مناسبات و مشکلات جمهوری اسلامی تبدیل شده است؟

پاسخ را باید در تحریم هایی جست که با وجود سودجویی کشورها و شرکت  های خارجی، هم چنان گلوی جمهوری اسلامی را می فشارند. پاسخ را باید در کاهش شدید قیمت نفت جست که افزایش بی سابقه آن سبب کُرکُری خواندن حکومت اسلامی شده بود. پاسخ را باید در بی تابی سیاسی و اجتماعی مردم و در فساد گسترده حاکم بر کشور جست. پاسخ در انزوای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی رژیمی نهفته است که لنگه کفش یک به اصطلاح ژورنالیست عراقی آن را چنان به وجد می آورد که گویی «امت های اسلامی» انسان بر کره ماه پیاده کرده اند!

در چنین شرایطی تنها یک رابطه عادی با آمریکا می تواند سبب کاهش بسیاری از مشکلات اقتصادی شود. شیرین کردن کام با حلوای نسیه کارشناسان اقتصاد که از افول ابرقدرت آمریکا در سال هایی که معلوم نیست کی فرا خواهند رسید، خبر داده اند، درد امروز را دوا نمی کند. امروز باید صورت جمهوری اسلامی را برای سیلی نقد رابطه با آمریکا تقدیم باراک اوباما کرد. این رژیم خودشیفته و  خودمحوربین هرگز گمان نمی کرد روزی چنان نیازمند رابطه با آمریکا شود که خودی هایش برای پیشگام شدن در آن، با آرنج به سینه یکدیگر بکوبند.

آنها می دانند حل مسائل سیاسی و اقتصادی ایران بدون لغو  تحریم ها ممکن نیست. لغو تحریم ها بدون حل مسئله برنامه اتمی امکان ندارد. حل مسئله اتمی ایران بدون مشارکت آمریکا خیالبافی است. مشارکت آمریکا بدون رابطه سیاسی با رژیم ایران عملی نیست. اما رابطه سیاسی آمریکا با رژیم ایران، همان گونه که تا کنون بارها اعلام شده است، از سوی آمریکا با هیچ مشکلی روبرو نیست. مشکل در برقراری رابطه سیاسی رژیم ایران با آمریکاست. این جمهوری اسلامی است که باید از خط قرمزهای ایدئولوژیک خود عبور کند. همان گونه که چین و شوروی آنها را زیر پا نهادند. با این تفاوت بزرگ که هیچ کدام از این دو کشور نه پایشان در مرداب تروریسم فرو رفته بود و نه سنگ فلسطین را به سینه می زدند و از نابودی اسراییل سخن می گفتند. رابطه با آمریکا آن سوی این خط قرمزها قرار دارد.  برای گذر از آن هیچ کاری از دست آمریکا و یا کشور دیگری ساخته نیست.

به این ترتیب، اگر در رأی گیری تابستان 88 نیز همچنان تنها دو گروه خودی ها شرکت داشته باشند، اگرچه هر یک خود به زیرگروه های متفاوت تقسیم شده اند، لیکن نهایتا یا دور باطل گذشته تکرار خواهد شد و یا یک گروه، وقتی آمد، باید کار را یکسره  کند. یکسره کردن کار چه به معنای عبور از خط قرمزها باشد و چه به معنای پافشاری بر آنها، یک تعیین تکلیف تاریخی خواهد بود که با نگرانی «رهبر» از «تمام شدن کار جمهوری اسلامی»  بی ربط نیست.

هنگامی که مجلس هفتم و از پی آن احمدی نژاد آمد، و پس از آنکه مسئولان کشور تا استانداری و در برخی موارد حتی در سطح مدیران کل به تدریج تغییر یافتند و جای خود را به اعوان و انصار سپاه و بسیج سپردند، کاملا معلوم بود که اینها نیامده اند تا به آسانی و با یک رأی گیری دیگر بروند. مجلس هشتم نیز خیلی زود به یاریشان آمد.

سخت تر شدن شرایط سیاسی و  اقتصادی، زمامداران رژیم را با توجه به تجربه  و اطلاعاتی که به اشکال مختلف از رژیم پیشین به دست آورده اند، اتفاقا به صرافت سفت کردن کمربندها می اندازد. اینکه آنچه آنها تدبیر می کنند تا چه اندازه به بقای رژیم شان یاری خواهد رساند، امریست که تنها گذشت زمان نشان خواهد داد. اما اینکه اگر قرار باشد معامله بزرگ با آمریکا سر گیرد، تنها در دست «رهبر» و نهادهای زیردست وی خواهد بود، نه به هوش زیاد و نه به گذشت زمان نیاز دارد. رهبری جمهوری اسلامی خواهان معامله با آمریکا از موضع قدرت و اقتدار است. اینکه آیا درک جمهوری اسلامی از قدرت و اقتدار درکی امروزی و قابل پذیرش از سوی نه تنها آمریکا وغرب، بلکه از سوی همسایگان و کشورهای عربی نیز هست، موضوعی دیگر است. اینکه آیا جمهوری اسلامی سر خود را در راه این معامله بر باد خواهد داد و یا اینکه موفق خواهد شد آن گونه که برخی کارشناسان معتقدند یک «ایران اتمی» را به جهان تحمیل کند، نیز امری مربوط به آینده است. اما همزمانی رأی گیری ریاست جمهوری دهم با آنچه در گزارش های اخیر درباره امکان نخستین آزمایش هسته ای، آمده است، و جنجال زودرس انتخاباتی و اعلام موضع آشکار «رهبر» همانا موضوع امروز است. جمهوری اسلامی برای اعلام اقتدار خود در ماه  های آینده نه به «شاه سلطان حسین» بلکه اتفاقا به «محمود افغان» نیاز دارد!

 اینها همه خیالاتی است که ظاهرا زمامداران جمهوری اسلامی را سخت به خود مشغول کرده است. اصل را بر اقتدار، آن هم از نوع  اتمی گذاشته اند و به هیچ چیز دیگر نمی اندیشند. به این خیالند که با آن به همه چیز خواهند رسید. از همین رو «رهبر» در انتخاب یک قیاس تاریخی به یاد صفویه و «شاه سلطان حسین» افتاد بدون آنکه به این فکر کرده باشد که مخاطبانش ممکن است بپرسند چگونه می توان «انتخابات» رژیم را که زمامدارانش مدعی اند «دمکراتیک ترین» انتخابات جهان است، با جنگ و حمله ای که منجر به انقراض یک سلسله شد، مقایسه کرد؟! و یا کنجکاو شوند که اگر منظور «رهبر» از «شاه سلطان حسین» همانا خاتمی و «اصلاح طلبان» باشد و «محمود افغان» هم همه دشمنان جمهوری اسلامی، با توجه به آنچه بر سر «شاه سلطان حسین» و «محمود افغان» هر دو آمد، پس «نادرشاه» کیست و کجاست؟‍!                                                                هفدهم دسامبر 2008

http://www.alefbe.com/article_Kayhanlondon_25Dec2008.htm

https://newsecul.ipower.com/

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com

newsecularism@yahoo.com

 

 

New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630