بازگشت به خانه  |   فهرست موضوعی مقالات و نام نويسندگان

مهر   1387 ـ   اکتبر  2008  

مذهب و خشونت

گفتگو با پرفسور ریچارد شرودر

ترجمه زری طبائی

 

اکنون يک نیروی مذهبی آمادهء خشونت، که ظاهراً تا قبل از یازده سپتامبر کسی از وجودش اطلاعی نداشت، یک تنه در برابر جهان ایستاده و دنیا را به جنگ می طلبد و بنظر میرسد که سیاست و سیاستمداران به تنهائی قادر نیستند اين مسئله را حل کنند و باید با سایر نیروی های اندیشمند جامعه تبادل نظر کرده و بدنبال راه حل همه جانبه تری باشند. براستی، صاحت نظران  الهیٌات و متخصصان علوم دینی (تئولوگ ها) در مورد «مذهب و خشونت» چه نظری دارند؟ يکی از اعضاء انستیتو گوته، از مراکز سابقه دار و فعٌال فرهنگی آلمان، در اين مورد با پرفسور دکتر ریچارد شرودر به گفتگو نشسته است. ايشان دارندهء درجه دکترا در علوم دینی و الهیٌات بوده، عضو کمیتهء ملی اخلاق دولت آلمان ـ که یکی از بالاترین مرجع دولتی در زمینهء تطبيق قوانین با اخلاق جامعه است، بشمار رفته و استاد سابق دانشگاه هومبولت در برلین است و از سال 1991 نيز به عنوان عضو مشاور هیئت مدیرهء کلیسای پروتستان در آلمان در آمده است.

 

س: جهان در  یازده سپتامبر  سال دوهزار و یک با حادثه ای روبرو شد با پشتوانهء مذهبی بسیار قوی که هنوز هم بعد از گذشت چند سال دنیا نتوانسته  برای آن جواب همه جانبه ای پیدا کند. خشونتی که منطق آن افکار مذهبی بوده و ـ با توسل به مطلق بودن قوانين الهی سعی می کند که خودش را محقق و قانونی جلوه دهد. علما و اندیشمندان علوم دین و الهیٌات چگونه این پدیده را توضیح می دهند؟

ج: اسلامگرائی پدیده ای  نو در جواب مدرنیسم شکست خورده در کشورهای اسلامی است. آن روز که ناپلئون ارتش مصر را در پای اهرام شکست داد دنیای اسلام باور کرد که فرهنگ و ابزارهای قدیمی اش که در دوره ای از قرون وسطی او را در برابر غرب حفظ می کرد، ديگر کهنه و از کار افتاده شده و آنان شکست خورده اند. بنابراین، مسلمانان تلاش کردند که ظاهراً ازغرب بیآموزند و راه آن را در پیش بگیرند. اما نه پیاده کردن اقتصاد و ایجاد دستگاه بورکراتیک عظیمی که با تقویت افکار ناسیونالیستی همراه بود به آن ها کمک کرد و نه تشکیل دولت های باصطلاح سوسیالیستی نتیجهء لازم را ببار آورد تا او را دوباره با غرب مساوی کند.

و آنها زمانی که دیدند تقلید از غرب هم دردی را دوا نمی کند راه دیگری را بر گزیدند: برگشت به گذشته! آنها سعی کردند که تعلیمات اسلام اولیه و شریعت اسلامی، مثلاً، جهاد را ـ که در قرون اولیٌه هجری به گسترش اسلام کمک کرده بود، دوباره زنده کرده و آنرا سرمشق خود قرار دهند. این نگاه درسیاست حکومت های اسلامی پيش از اين زمان، مثلاً عثمانی، نقش بزرگی نداشت. اسلامگرایان جديد سعی کردند تا از ایدهء جهاد، که یکی از ارکان دین اسلام است، استفاده کرده،  ارتشی منظم تشکیل داده و با آن علیه غیر مسلمانان « کافر»، چه در کشور خود و چه در غرب، بجنگند. اما آنچه غالباً کمتر به آن توجه و از آن صحبت می شود این است که بیشتر قربانیان این ترور خود مسلمانانی هستند که خشونت را رد می کنند. با این وجود در چشم خیلی از مسلمانان بن لادن یک قهرمان است.

 

س آیا  سابقهء تاریخی و کتب مرجع این خشونت را توجیه می کنند؟

ج : نه بطور واضح. اما احساس خجالت و سرافکندگی که روزانه از طریق دیدن برنامه های تلویزیون در آنان بوجود می آید، باعث می شود که این عکس العمل قوی تر گردد. آنان هر روز شاهد هستند که چگونه غربی ها با  زندگی مجلل خود، با زیر پا گذاشتن ارزش هائی اخلاقی که در دنیای مسلمانان تابو به حساب می آید، و بی بند باری زندگی خود را می گذرانند. برای آنان خیلی راحت تر است که علت تمام ناکامی های خود را بگردن دیگران، یعنی غرب، بیاندازند. آنان سعی می کنند با توسل به دو پدیده خود را نجات دهند: يکی برقراری حکومت اسلامی جهانی، که در نزد مسيحيان بديلی ندارد و در انجیل مؤمنان فقط اجازهء آموزش دینی دارند نه حکومت؛ و ديگری تکيه زدن بر درآمد سرشار نفت در کشورهای مسلمان نشين که می تواند به آنان کمک کند تا کشورهای خود را نه تنها مدرن کرده بلکه از شر فقر برهانند.

اسلامیست ها، همچنين، کشورهای غربی را مقصر فساد رؤسای دولت های خود می دانند. در حالیکه در بين غربيان تمایل بیشتر بر این است که دلیل مشکلات را در ميان خودشان جستجو کنند. به قول دکتر بسام طیبی، استاد و پرفسور رشتهء جامعه شناسی و حقوق سیاسی و روابط بین المللی، و اسلام شناس مشهور سوریه ای الاصل آلمانی، که استاد دانشگاه های آلمان و امریکا است، «مردم کشورهای اسلامی تمایل دارند که علت ناکامی های خود را در دیگران بجویند». اسلامیست ها خود را قربانی غرب می بینند و می خواهند با بکار بردن خشونت و زور این وضع را دگرگون سازند. چیزی که در این میان ثابت شده و باعث اندوه است آن است که توسل به زور نه تنها به مسلمانان کمک نمی کند بلکه بیشتر به آنها ضرر می زند. با این همه، در همه جای دنيا، انسان هائی هستند که به خاطر آزردگی و جریحه دار شدن غرورشان به خشونت و زور پناه می برند. در واقع، مسئلهء مهمی که اسلامیست ها باید در بارهء آن دقیق فکر کنند آن است که چرا یکی از صفات خدا در اسلام «رحمان» است به معنی بخشنده. 

 

س : در تمام متون مقدس مذاهب بزرگ دنیا خشونت نقش عمده ای دارد. در یکی آن را بعنوان «جهاد» نام می برند و در دیگری با عنوان «جنگ مقدٌس» و یا مبارزه با کافران و... امروزه مذهب تا چه اندازه در تولید  «نیروی  خشونت برانگیز»  نقش دارد؟

 ج : گفتمانی که بعد از واقعه یازده سپتامبر درباره مذهب و خشونت و زور در جهان بوجود آمده اغلب کوتاه، یک جانبه و کلی است. بسیاری می اندیشند که زندگی انسان ها بدون ادیان انسانی تر و صلح آمیز تر می شده و می شود. ولی آنان فراموش می کنند که قتل عام های جمعی در قرن بیستم را کسانی مثل هیتلر، استالین، مائو و پل پوت انجام دادند که نه تنها انسان های دینداری نبودند بلکه جنایات خود را با دلائل ظاهرآ علمی (تئوری نژاد پرستی، تکامل تاریخ و مبازرهء طبقاتی) توجیه می کردند.  حتی اعضاء گروه «بادرماینهوف» هم دین را باور نداشتند. در آلمان شرقی سابق با ما مسیحی ها بمثابه دشمن رفتار می کردند. زیرا ما خشونت و قهر انقلابی را رد می کردیم. از يک سو، همهء دنیا انقلاب بدون خشونت آلمان شرقی را، که کلیسای مسیحی در بثمر رسیدن آن نقش بزرگی داشت، تحسین می کنند و، از سوی دیگر، مذهب را بعنوان منبعی که خشونت از آن  نیرو ومشروعیٌت می گیرد، باعث فلاکت انسان ها می دانند. اگر کسی می خواهد قضاوت همه جانبه کند باید حافظهء خوبی داشته باشد.

 

س : باید چه چیزی را بخاطر بیاورد؟

ج : اگرچه تاریخ و گذشتهء خشونت بار مسیحیت هم فراموش شده است اما در درجهء اول این خود مسیحی ها بودند و نه خدا ناباوران (آته ایست ها)  که جنگ های صلیبی، تفتیش عقاید، جادوگر کشی ( دانشمندان را بعنوان جادوگران در آتش می سوزانند) را محکوم کردند و اين کا را فقط پروتستان ها نبود که انجام دادند. آنان این اتفاقات و گذشته را نقد کرده و دورهء روشنگری را به پیش بردند. امروزه هم افرادی که در میسیون های خدماتی کمک می کنند بیشتر مورد توجه جامعه هستند تا افراطی گرایان جنگجو. تا بحال هم به هیج یک از سردمداران جنگ های صلیبی قرون وسطی عنوان مقٌدس  داده نشده و از آنان تقدیس نشده است.

 

س : ادیان کشورهای آسیائی چی؟

ج : در میان پیروان تعالیم هندو هم هندو ها ی  بنیادگرا و افراطی مسلٌحی وجود دارند که تابحال هزاران قربانی بر جای گذاشته اند. هر چند که ظاهرآ آئین بودا  طریقت چشم پوشی از خشونت است ولی در تاریخ دین بودا هم  جنگ و خشونت باندازهء کافی به چشم می خورد. در سری لاًنکا جزیره ای که تمام مردم آن بودائی هستند جدائی خواهان تامیل جنگی تمام عیار و « جهاد » مانند را به پیش می برند.  میان معابد تبتی هم باندازهء کافی جنگ و درگیری .جود داشته واصلاً این وزرش جنگی شائولین که در معابد هر روز تمرین می شود خود نمونه ای از طرز تفٌکر بودائی ها است.

 

س : صرفنظر از مسدلهء خشونت ، ادیان تا چه حدی برای صلح و دوستی بین انسان ها تلاش کرده اند؟

ج :  ما نبايد مذاهب را با برنامه های کامپیوتر اشتباه بگیریم که یا برای صلح و دوستی برنامه ریزی شده اند و یا برای جنگ. مذاهب سیستم هائی هستند که انسان ها با مسلح شدن به آنها می توانند راه خود را انتخاب کرده و، با توجه به شعور و درک خود، در موقعیت های مختلف به مسائل روياروی خود پاسخ مناسب بدهند. ولی این امر، در درجه اول، بر اساس یک توافق عمومی و جمعی امکان پذیر است. در متن هر «هویت» و در رابطه با سایر انسان ها، هم نقاط اشتراک و هم مرزبندی هائی وجود دارد. ولی هر چه انسان ها بیشتر با هم نزدیک شوند و ـ خواه از طریق رسانه های جمعی و خواه از راه مهاجرت ـ اتحاد بیشتری پیدا کنند خواهند توانست گونه گونه بودن  یکدیگر را بصورت اساسی تری بپذیرند.

ما باندازهء کافی تجربهء خوب با هم زندگی کردن و متنٌوع بودن را در تاریخ فرهنگ های اقوام مختلف داریم، ولی با این همه فقط در  فرهنگ غرب است که تحمٌل دیگری و تساهل دربرابر دگر اندیش تبدیل به اساس انديشه ها شده و در قوانين اساسی از آن بعنوان آزادی مذهب نام برده شده است. و منظور از آن هم آزادی در قبول داشتن و یا رد اعتقادات مذهبی است. حال آنکه در بعضی از سرزمین های اسلامی کسانی را که از دین اسلام خارج می شوند، و یا خدا ناباوران را تحمٌل نکرده و مجازات می کنند؛ البته درست مانند مسیحی های دوران قرون وسطی. 

 

س : یکی از ارکان اصلی قوانین اساسی اروپا جدائی مذهب از دولت است. آیا این قوانين کشور های سکولار می توانند برای دیگر کشورهای جهان هم سرمشق قرار گیرند؟  آیا امکان این وجود دارد که ايدهء آزادی داشتن و یا نداشتن مذهب را به سایر نقاط دیگر دنیا هم صادر کنیم؟

ج : روزی یک مسلمان به من گفت که «چقدر متأسفم که در قرآن جمله ای که عیسی در انجیل شما  بیان کرده وجود ندارد: "امر امپراتور را به امپراتور واگذار کن و امر خدا را به خدا"». 

در قدیم خلیفه حاکم بر مؤمنان بود، یعنی هم پادشاه و هم نمایندهء خدا  محسوب می شد. از زمان سقوط دولت عثمانی دیگر خلیفه ای وجود نداشته است. در عین حال، در دوران حکومت اسلامی هم دوره هائی وجود داشته که طی آنها این دو امر از هم جدا بوده اند؛ یعنی خلیفه و سلطان دو فرد جدا بودند.  شاید بشود چنین جمع بندی کرد که در دوره هائی از تاریخ مسیحیت ارتباط های چند جانبه ای بین تاج و تخت و کلیسا وجود داشته است امٌا کسانی هم بوده اند که معترض به آن وضع بوده و نمی خواسته اند که این دو نهاد در کار یکدیگر دخالت کنند؛ در حکومت های اسلامی هم کسانی بوده اند که مخالف آمیزش دین و حکومت و دخالت اين دو در کار همدیگر بوده اند.

حتی در امپراطوری عثمانی هم تحمٌل و تساهل در امور دینی وجود داشت. حال آنکه وقتی دولت نوپای ترکیٌه با افکار ناسیونالیستی پای گرفت قتل عام ارمنی های مسیحی اتفاق افتاد. بنابراین نمی شود گفت که جدائی دین از دولت در کشور های اسلامی پدیدهء ناشناخته ای است. ولی اينکه آیا می شود این شکل غربی دموکراسی و قانون جدائی دین از دولت، با شکل جدیدش، را به سایر نقاط جهان صادر کرد، پرسشی است که نمی شود بدرستی به آن پاسخ داد. امروزه اسلامیست های معتقدند که باید دین و دولت یکی باشند. ولی، در عين حال، این که حقوق مدنی مردم به دین داشتن یا نداشتن آنان ربطی ندارد بايد شرط اساسی برای زندگی کردن در یک کشور باشد.

 

س : بر خلاف پیشنهاد جفرسون در مورد «جدا کردن دین از دولت» در امریکا، می توان بخوبی مشاهده کرد که در امریکا هم سیاست و دین بسیار بهم نزدیک  شده اند. آیا فکر می کیند که دموکراسی در امریکا در حال خطر است یا شاید با انتخاب رئیس جمهور جدید دوباره مسائل دگرگون می شوند؟

ج : جدائی دین از دولت می تواند به اشکال متفاوت ظاهر شود. مثلاً، در کشور های سوسیالیستی این جدائی بمعنای بستن در کلیسا ها و ممنوعیت اجرای مراسم مذهبی و فشار بر افراد مذهبی بود. همين مطلب در امریکا به معنای آزادی تام و تمام همهء مردم در اجرای مراسم مذهب گرفته می شد. البته این آزادی تام و تمام در گذشته فقط شامل مسیحی ها می شد چرا که اغلب مهاجران به امریکا در قرون گذشته اروپائی هائی بودند که به خاطر فشار ناشی از ممنوعیت اجرای مراسم مذهبی خود به آنجا رفته بودند. حتی کارل مارکس هم با تعجب متوجه این موضوع شده بود که مادهء قانونی آزادی مذهب در قانون اساسی امریکا به معنای نداشتن و یا ردٌ مذهب نیست بلکه، کاملاٌ بر عکس، در سايهء اين اصل جامعه ای بسیار مذهبی در امریکا پا گرفته است. در نتيجه، ما در امریکا با یک فرهنگ و جامعه مذهبی روبرو هستیم . اگر دقٌت کنید می بینید که بر روی هر اسکناس دلار نوشته شده «ما به خدا اعتماد می کنیم» و تا بحال تمام رؤسای جمهور امریکا در موقع سوگند با صدای بلند اعلام کرده اند که «خداوند امریکا را حفظ کند». اما اتفاق جدید این است که اکنون کلیسای بسیار سنتی و محافظه کار، و نه تمام مسیحی های امریکا، از دولت فعلی حمایت کرده اند. که احتمالاً وضع به این شکل نمی ماند و تغییر می کند.

برای جامعهء امریکا نيز اينکه سیاست های دولت جورج دبلیو بوش  بر اساس قوانین و آموزش های مسیح ساخته شده قابل هضم نیست. جنگ عراق هیچ ربطی به دستورات دین عیسی ندارد و حتی در دورهء ریاست جمهوری کلیتون به این نوع بی ارتباطی ها اشاره شده است. تنها خواسته باصطلاح «مذهبی» آن است که سرزمین اسرائیل را به عنوان سرزمین موعود یهود، بر اساس متون مقدٌسه، تحقق بخشند که البته حتی بوش هم هنوز نتوانسته به این آرزو جامهء عمل بپوشاند.  

 

برگرفته از سایت انستیتو گوته ـ  سپتامبر 2008

پيوند به متن انگليسی:

http://www.qantara.de/webcom/show_article.php/_c-476/_nr-853/i.html?PHPSESSID=5

https://newsecul.ipower.com/

بازگشت به خانه

 

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com

newsecularism@yahoo.com

 

 

New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630