بازگشت به خانه  |   فهرست موضوعی مقالات و نام نويسندگان

مهر   1387 ـ   سپتامبر  2008  

 

چرا یک حزب هوادار پادشاهی می گوید لیبرال دمکرات است؟

سخنرانی داريوش همایون

در گردهمائی اينترنتی دفتر پژوهش حزب مشروطهء ايران (*) 

حالا که بحث «لیبرال دموکرات» مطرح شده و به کنگره (ی حزب مشروطه) می رود لازم است ببینیم چرا یک حزب طرفدار پادشاهی می گوید لیبرال دموکرات است و چه شد که منشوری نوشتیم که ربطی به سازمان های سلطنت طلب نداشت و ویژگی هایی داشت که امروز لیبرال دموکرات می نامیم و آن موقع نمی دانستی نامش لیبرال دموکرات است. این بحث خوبی است و راه ما را باز خواهد کرد.

وقتی انقلاب شد و شمار زیادی از میان فعالین و مقامات سیاسی سابق گریختند و بخشی از پیروزمندان انقلاب به آنها پیوستند، بحث سیاسی در بیرون ادامهء همان بحث های پیش از انقلاب بود. در دانشگاه پاریس سازمان های چپ میز و رساله و کتاب می گذاشتند و کتک کاری هر روزی بود . (آنها) در کشورهای آزاد (هم) تحمل اینکه گروهی دیگر بتواند فعالیت کند نداشتند.

در یکی دو سال بعد از انقلاب، طرفداران پادشاهی در اقلیت بودند و ظاهر نمی شدند. در لوس آنجلس که آقای پاشایی و دوستان فعالیت را شروع کردند خیلی ممکن بود از طرف ایرانیان گریخته از ایران مورد حمله قرار گیرند. حالا اینها جرئت داشتند ولی خیلی ها نداشتند. سازمان های سیاسی فعال آن موقع به ریاست ارتشبد ها و وزرای پیشین شرط شان این بود که صحبت پادشاهی نشود.

کم کم این روحیه تغییر کرد. با پدیدار شدن ماهیت رژیم اسلامی و امید اینکه حکومت زودگذر است ناگهان طرفدار پادشاهی فوق العاده زیاد شد. کسانی که در انقلاب شرکت کرده بودند دو آتشه تر از همه وارد میدان شدند. مقداری فرصت طلبی بود و (مقداری هم) نیاز روانی به جبران اشتباهات فوق العاده و بریدن از رژیم هم بود. طوری شد که کمتر از اعلیحضرت همایون و شاهنشاه گناه بود.

در عرض دو سال در چنین فضایی صد ها سازمان طرفدار پادشاهی تشکیل شد. نگاه ها ساده بود: ما طرفدار پادشاهی هستیم و می خواهیم اوضاع را به حال سابق برگردانیم که بهتر بود. در توضیح انقلاب هم گفتند انقلاب کار مردم نبوده و انقلاب کارتر و شرکت های نفتی بوده و به ما ربطی نداشته است.

تعدادی از ما با چشم دیگری به این منظره نگاه کردیم. سیل را دیده بودیم که از کجا شروع شده بود و امواج انقلاب را و طرفداران میلیونی آن از جمله طرفداران پادشاهی از وزرا و وکلا و آنها که حتا در پاریس رأی داده بودند. وقتی به این وضع نگاه می کردیم حقیقتاً از تو خالی بودن این نسل انقلاب خیلی ناراحت شدیم. فکر کردیم آنچه اینها می کنند نه تنها بجایی نمی رسد بلکه زیان آور است و بکلی راه دیگری باید رفت.

فکر کردیم حالا که این انقلاب را توده مردم کرده اند و 6 ماه میلیون ها ایرانی به خیابان ها ریختند، خمینی را در ماه دیدند و ریش در قرآن یافتند و مذهب سراسر چپ و راست را گرفته بود و از بالا تا پائین مجیز مذهب می گفتند و نخست وزیر ها مسابقه گذاشته بودند که کدام به آیت الله نزدیک ترند، در چنان موقعیتی با چنان زیر و رو شدن ها به نظر رسید تکرار گذشته نه امکان دارد و نه به صلاح ایران است. حال که با یک شمشیر خون آلود گذشته را بریدند و جدا کردند، بهتر است خودمان را از گذشته آزاد کنیم و یک راه حل تازه بیابیم. آنچه در گذشته بوده است و نتیجه اش انقلاب اسلامی و پیامدهای آن بود و این طبقه سیاسی که ما در بیرون دیدیم و در ایران بود و این طرز فکر ها را باید دور ریخت.

ولی ما پادشاهی را دور نریختیم و چند دلیل داشت: 1- بستگی نوستالژیک زندگی های مان با پادشاهی، بعضی ها کمتر بعضی ها بیشتر؛ 2- از پادشاهی چیزی مانده بود، هم یک نماد و هم خاطره خوب که ایران را ساخته بود و ما می خواستیم دنبال ساختن ایران را بگیریم. پادشاهی هنوز در خاطره ها بود و شاهزاده هم بود، چون تازه انقلاب شده بود و ولیعهد تازه اعلام آمادگی کرده بود. از چنان سرمایه ای باید استفاده می کردیم. روی همهء این ملاحظات پادشاهی را در مرکز گذاشتیم. تقریباً 99 در صد افرادی که به سازمان مشروطه خواهان در حال تاسیس پیوستند فرق زیادی با سلطنت طلبان نداشتند ولی عده کمی از اینها با بقیه فرق داشتند.

همه چیز از بررسی دقیق اوضاع ایران قبل از انقلاب و جریانات انقلابی و اوضاع شش ماهه آخر و رفتار هیئت حاکمه و تحولاتی که بعد از انقلاب روی داده بود و افق تازه ای که در برابر ملت ما باز شده بود آغاز شد. (اما) هیچ کس حاضر نبود این افق تازه را ببیند و همه دنبال تجدید گذشته بودند. چپ ها و سلطنت طلب ها و مصدقی ها.

بحث های آن دوره تا سال های 90 و نیمهء سال های 90 طول کشید. در آن بحث ها هیچ چیز تازه ای نبود. منتها چون طرفداران پادشاهی زیاد بودند روزنامه و تلویزیون در دسترس داشتند و نیروئی سیاسی بودند چپ گراها و مصدقی ها در واکنش به این پدیده تاکید را روی جمهوری خواهی گذاشتند که معنایی نداشت و امروز هم ندارد چون شکل حکومت است و نمی تواند یک برنامه باشد.

البته آنها هم می توانستند بگویند پادشاهی را به عنوان محور یک سازمان سیاسی قرار دادن به همین نحو است، که درست است، ولی ـ همان طور که گفتم ـ بین پادشاهی و جمهوری خواهی این فرق بود که یکی با ماهیت کم و بیش زنده ای سر و کار داشت ولی دیگری بکلی یک ماهیت مجرد و انتزاعی بود.

این انقلاب آغازگاه همه اتفاقاتی که از این پس باید در ایران روی دهد و همهء برنامه هایی است که برای ایران داریم. به گذشته کاری نداریم جز درس گرفتن از آن و بهره گیری از قسمت های خوبش و به هیچ وجه در پی تکرار آن نیستیم. بدین جهت وارد دعوای گذشته خود مان در برابر گذشته دیگران نمی شویم. خود را از گذشته آزاد کرده ایم و بهای سنگینی داده ایم. خیلی حملات شد و هنوز هم ادامه دارد. ولی این بهترین کاری بود که با گذشته می شد کرد و دیگران با گرفتاری به این راه کشیده شدند و می شوند و ما 15 سال پیش از اینها هستیم. گفتیم انقلابی شده است این فرصت را قدر بدانیم. انقلاب یک فاجعه بود ولی فاجعه می تواند منشاء باززایی شود. خیلی ها هنوز این مسئله را نفهمیده اند که نمی توانیم و نباید گذشته را تجدید کنیم. یک اشکال اساسی در گذشته بوده است که به اینجا کشیده شده است پس در پی راه حلی باشیم که نگذارد اشکالات اساسی پیش آید. نکته این بود که از کجا باید شروع کنیم.

بعد از کنار زدن تئوری توطئه و دریافتن این واقعیت که خارجی ها بعداً به انقلاب پیوستند و طبقهء متوسط و بالای ایران هم همین طور، پرستش شخصیت را کنار گذاشتیم و بر مسئولیت و حقوق فرد انسانی تاکید کردیم. خلاصه کردن همه چیز در یک فرد و پرستش او ـ که از دوره رضا شاه آغاز شد ـ با خود روحیه و سیاست هائی می آورد و این سیاست ها سرانجام همه چیز را در یک نفر متمرکز می کند و آن یک نفر اگر از عهده بر نیاید همین بساط می شود.

(ما)، به عنوان هوادار پادشاهی، همهء تکیه را روی پادشاهی نگذاشتیم . هم نگاه کردیم به امکانات اندک شاهزاده و هم نخواستیم مثل دیگران با ایشان عکس بگیریم و یا دنبال پول در آوردن به این بهانه باشیم. همه اینها از قائل شدن به مسئولیت فرد ایرانی و به حقوق ایرانیان بود و از آنجا بود که منشور با آن روحیه نوشته شد؛ یعنی تأمل بر حقوق افراد ایرانی و مسئولیت ایرانی در ادارهء کشور.

این خطوط کلی بود، روح یک نظام سیاسی بود برای آینده ایران. ولی این روح جسمی هم لازم داشت ـ یعنی یک برنامهء سیاسی در رابطه با اقتصاد، آموزش، کشاورزی، سیاست خارجی، محیط زیست ... و وقتی اینها را می نوشتیم متوجه نکتهء دیگری (هم) شدیم که پادشاهی در این برنامه سیاسی 5% قضیه است و 95% این مسائل ربطی به جمهوری یا پادشاهی ندارد و این 95% سیاست های درست و آزموده و سنجیده لازم دارد که با مطالعه تاریخ خودمان و ادبیات سیاسی جهانی فراهم می شود. یک شاه یا نخست وزیر یا رئیس جمهوری می خواهد با این کشور چه کند؟ با سیاست خارجی و مسائل اقوام و اقتصاد چه خواهد کرد؟

این ما را به مخالفان مان نزدیک کرد و این کار را صد در صد ما شروع کردیم و اعتبارش به حزب است: شروع این فکر که نظام سیاسی مهم است و نه شکل آن، یعنی پادشاهی یا جمهوری. نظام سیاسی یا لیبرال دموکرات است یا دیکتاتوری. فقط در یک نظام دموکراسی لیبرال آن توسعه و ترقی که هدف ماست و همهء این منشور بر گرد آن نوشته شده می تواند امکان یابد. پس میان فلسفهء حکومتی و اقتصاد سیاسی و نظام اجتماعی حزب ارتباط ارگانیک است، انسجامی در منشور است و اجزایش با هم می خواند.

چون نمی خواستیم گام در راه های گذشته بگذاریم، انقلاب را به عنوان نقطه شروع و نه تجدید در نظر آوردیم و روش های مان بکلی با دیگر طرفداران پادشاهی متفاوت گشت.

در نگاه به مبارزه نیز هر چه از دیگران در طیف خود فاصله گرفتیم. مبارزه برای ما فحاشی و اتهام زنی و افشاگری و انشعاب و تیز کردن دشمنی ها و دوری از کار فکری و سازمانی نبود. گفتیم مبارزه طولانی است و برایش باید آماده شد و در نتیجه به کار ریشه ای روی آوردیم. رویکرد خود را به کسانی که در انقلاب شرکت کردند از انتقام و اتهام خالی کردیم. یکی از بزرگ ترین تفاوت های ما با سلطنت طلبان همین است. ما گفتیم همهء مردم به صورتی آلوده این انقلاب شدند و کیفر دیدند و بهتر است صحبت انتقام را کنار بگذاریم و بر عکس از در همدردی و بخشایش وارد شدیم و تا دادگاه حقیقت یاب و محکوم کردن و مجازات نکردن همهء عوامل این رژِیم رسیدیم.

تفاوت دیگری که بین خود و دیگران گذاشتیم این بود که مبارزه را در بیرون تمرکز ندادیم. بسیاری دوستان در طیف ما عملاً به داخل کاری ندارند و حواس شان به بیرون است و مبارزه شان با بیرون بوده است. البته خبر ها را بازتاب می دهند و رژیم را محکوم می کنند ولی با معیار های بیرون حوادث درون را می سنجند. ما همیشه خود را به جای مبارزان درون و همهء این مردمی که نمی توانند مانند ما آزادی عمل داشته باشند می گذاریم. با بیرون هم مبارزه نداریم. این سیاست که ما پاسخ حمله، و نه انتقاد سالم را نمی دهیم و یک چشممان حداقل درون را می پاید از همان سرچشمه می گیرد.

در 30 سال گذشته ایران دگرگون شده است و این مهم است که قدم به قدم با تحولات حتی در خود رژیم پیش بیائیم و ببینیم چگونه از این تحولات می شود برای مبارزه استفاده کرد. نگرش منزه طلبانه نداشته ایم. برخی میخواهند یک نفر یا به زندان بیفتد و در نیاید و یا کشته شود تا قبولش داشته باشند. ما خواهان زندان افتادن و کشته شدن هیچ کس نیستیم و شهید نمی خواهیم. چپ و راست هم نسبت خیانت نمی دهیم. روزی بسیاری از آنهایی که با رژیم همکاری میکنند بر علیه این رژیم خواهند بود.
از آنجا که اعتقادی به نقش تعیین کننده بیگانگان نداریم امید خود را به مداخله آمریکا نبسته ایم. البته گر پشتیبانی اخلاقی بین المللی باشد فرق می کند ولی آرزوی حمله امریکا یا هر دولت دیگری را کشیدن شرم آور است.

حالا از آن طرف کم کم متوجه می شوند که دعوای اصلی سر چیست. بر سر مسئولیت و حقوق مردم است. بر سر توسعه و ترقی ایران است و نه اینکه احزاب قومی به عنوان ملیت ها هر کاری با ایران بکنند. چپ ایران 60 سال اسیر تجزیه طلبی بوده است. حال این صدا در چپ هم بلند شده است که ایران مهم است.

چرا ما طرفدار لیبرال دموکراسی شدیم؟ چون نظام لیبرال دمکرات از پادشاهی مهم تر است. با لیبرال دموکراسی پادشاهی خواهد ماند اگر برقرار شود، ولی با استبداد اگر هم برقرار شود (دورانش) کوتاه خواهد بود. در فرانسه پس از انقلاب پادشاهی و امپراتوری آمد ولی کنار زده شد. پادشاهی های دیگر در اروپا اگر با جنگ از میان نرفتند در نظام حکومتی که دموکراسی لیبرال بود برقرار ماندند. دعوای پادشاهی و جمهوری فرع است دعوای اصلی جای دیگری است. بر سر لیبرال دموکراسی یعنی حکومت اکثریت در چهارچوب اعلامیه جهانی حقوق بشر و ایران واحد و یکپارچه است.

****

سخنانی که در بخش اظهار نظر ها عنوان شد:

* در وسط میدان جنگ صحبت کردن از دادن شاخه گل به سربازان مقابل درست نیست. در اتفاق شیراز رژیم آنرا به گردن سلطنت طلبان انداخت. بگوئیم ما سلطنت طلب نیستیم برای ج.ا. فرقی نمی کند و ما را همان خطاب خواهند کرد. مسلماً ما دنبال قیم، پدر و رهبر نیستیم ولی با این چوب دارند ما را میزنند و حالا ما گل پرت کنیم؟ نظام پادشاهی جزو مجموعهء ما است و ارزش خود را در نظام ما دارد و ما جایی قرار داریم که ما را به این عنوان می شناسند. بهتر است اول جذب شوند و بعد آرام آرام فکرشان تعمیق یابد.

* چگونه باید این اصطلاح لیبرال دموکرات را به مردم ایران منتقل کنیم؟ ما طرفدار پادشاهی هستیم و آنها ما را سلطنت طلب میدانند. من خیلی سخت می بینم که مردم ایران و فرد عادی ایرانی را توجیه کنیم که ما طرفدار پادشاهی هستیم و لیبرال دموکرات هستیم.

* تصور نمی رود جوانان ایران که به ستوه آمده اند پادشاه کم داشته باشند. موضوع پادشاهی نیست. موضوع نبودن آزادی است و خراب بودن اقتصاد. اگر در ایران یک جمهوری دموکراتیک بود هیچ به خود حق می دادیم که امروز درین موارد صحبت کنیم؟ در اصل آن مشکل اصلی است که برمی گردیم به نوستالوژی و آینده بهتر را تصویر می کنیم. سئوال این است: چه دلیلی دارد افرادی در حزب هستند و منشور و اساسنامه و لیبرال دموکراسی را می پذیرند ولی هنوز آن گونه که باید موضوع (در نزد آنها) جا نیافتاده است؟ نمونه اش در مورد منشور و اساسنامه و تن به سازش دادن است که با روحیهء لیبرال دموکراسی جور در نمی آید.

* دشمن را از ناحیه قوی نباید مورد حمله قرار داد و نقاط ضعف را باید پیدا کرد. ضعف دشمن لیبرال دموکراسی است. در مورد سکولاریسم ج.ا. نمیتواند جواب داشته باشد.

* ما بعنوان شهروند در مقابل جامعه مسئولیت قبول کردیم. ما حزبی نیستیم که مسئولیت شهروندی دیگران را بدوش خود بگیریم. اگر ما امروز لیبرال دموکرات شدیم ظرف 4 سال گذشته دنبال لیبرال دموکراسی رفتیم ولی آن موقع (پيش از آن) آشنا نبودیم.

* چنانکه گفته شد مردم ما را چنان می شناسند ولی چاره ای هم نیست. مردم به دلیل محدودیت سیاسی و بسته بودن مطبوعات، مفاهیم را یکی می کنند و ما باید به وظیفهء خود، که آگاهی دادن است، عمل کنیم. ولی بزرگ ترین میدان سربازگیری ما از میان طرفداران پادشاهی است و هیچ طرفدار واقعی پادشاهی نمی تواند چیزی را که برای دوام پادشاهی است قبول نکند. مطمئناً جمهوری اسلامی تلاش می کند نام ما را با بقیه مخدوش کند. در مورد خودم حداقل اگر یک جمهوری آبرومند هم در ایران بود این حق را به خودم میدادم که برای پادشاهی تبلیغ کنم. در مورد سازش، باید به اکثریتی که مخالف ماست احترام بگذاریم.

* در حال حاضر چاره ای نداریم که بیشتر روی پادشاهی تاکید کنیم و در پشت این دیوارها شهر خود را بسازیم. تنها چیزی که ملت ما را نگه می دارد ناسیونالیسم توأم با دموکراسی است و ناسیونالیسم هم جدا از پادشاهی نیست. در حکومت پهلوی ها همه چیز خوب بود و فقط دموکراسی وجود نداشت. در رابطه با اخبار ایران یکی از هموندان حزبی در ایران کشته شده و زنگ خطر به صدا در آمده است و تعدادی بازداشت شده اند.

* بخشی از گسترش فکر دموکراسی لیبرال توسط ماهیت رژیم ضد مدرنیته ج.ا صورت گرفته است و ایرانیان ـ به تجربه ـ به یک ارزش هایی پی برده اند که با مقولهء لیبرال دموکراسی همخوانی دارد. بخش عظیمی از روشنفکران داخل و خارج راه خروج از این بن بست را رسیدن به مقولهء لیبرال دموکراسی می دانند و لیبرال دموکراسی مهم تر از پادشاهی است. ما احتیاج داریم به نیروی لیبرال دموکراسی که پادشاهی را یدک بکشد.

* توضیحاتت در باره اظهار نظر ها:

دوستان این برداشت را نکنند که قصد ما این است که ج.ا. ما را سلطنت طلب نداند. قصد ما این است که روشن کنیم که چه تفاوت هایی با سلطنت طلبان داریم؛ سیاست های ما چیست، و برنامه خود را بگوئیم و خود را معرفی کنیم. ج.ا. ما را به بدترین چیزها هم در دنیا می چسباند. وقتی می گوئیم پادشاهی همه چیز ما نیست و اهمیت هر چیزی به اندازهء خودش است می خواهیم هم خود را معرفی کنیم و هم پادشاهی را. روحیهء سلطنت طلبی فقط روی یک برش اجتماعی برد دارد و قبلاً هم به دوستان گفته ام تا وقتی مردم حس نکنند که این رژیم رفتنی است دور هیچکس جمع نمی شوند. مبارزهء ما طولانی است؛ باید خود را آماده سازیم و مایوس نشویم و نظرمان را عوض نکنیم. شک نیست هدف اعلام شدهء رژیم در رابطه با واقعه شیراز ما بوده ایم. قبلاً هدف اعلام نشدهء رژیم بودیم.
در بارهء نقش پادشاهی به عنوان اسلحهء ما در مبارزه، همانطور که گفتند، در مبارزه به نقاط ضعیف باید پرداخت. آیا به مردم می گویند پادشاهی نیست یا می گویند آزادی و حقوق بشر نیست و پول نفت به ونزوئلا و لبنان و جیب عده ای می رود؟
طرف ما آدم های باسواد و روشنفکر باید باشند. اگر ما حزبی بودیم که در ایران شعبات متعدد داشتیم آن وقت مسئله فرق می کرد. ما دسترس به توده ها نداریم. مردم ایران هم همواره به دنبال روشنفکران بوده اند و قلم همیشه اهمیت داشته است. ما نمی توانیم سیاست مان را روی بی اطلاع ترین مردم بگذاریم. الان مخاطب شما همین آدم های فهمیده هستند. آدم بی اطلاع بی علاقه که به سراغ سیاست و ما نمی آید. ما فقط با گروه روشنفکر روبرو هستیم و آنها هم ارتباطاتی در ایران دارند.

(اينکه بگوئيم) «رژیم سابق همهء خوبی ها را داشت غیر از دموکراسی» حرف درستی نیست. وقتی دموکراسی نباشد فساد و زورگویی رشد می کند. ما کارمان توجیه نیست و برای رفع و رجوع نیامده ایم و سر اصول خود ایستاده ایم.

 

---------------------------------
(*) دفتر پژوهش، گرد همائی داوطلبانهء گروهی از هموندان حزب مشروطه ایران از اروپا و امریکا و کاناداست که به منظور گفتگو در مسائل حزبی و سیاسی و نظری بطور منظم نشست هائی در تالار های گفتگوی حزب مشروطه ایران دارند. نظراتی که در این نشست ها ابراز می شود متفاوت و گاه متناقض است ولی قصد آن است که برخورد آزادانه آراء به پرورش روحیهء دمکراتیک و بالا بردن سطح عمومی بحث سیاسی کمک کند. گزارش نشست های دفتر پژوهش، بیانیه های حزبی نیست که در صلاحیت شورای مرکزی قرار دارد؛ ولی دفتر پژوهش از سوی شورای مرکزی تشکیل و تقویت شده است.

برگرفته از سايت «حزب مشروطه ايران»

https://newsecul.ipower.com/

بازگشت به خانه

 

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com

newsecularism@yahoo.com

 

 

New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630