بازگشت به خانه  |   فهرست موضوعی مقالات و نام نويسندگان

شهريور   1387 ـ   اوت  2008  

از شهر خدا تا شهر دنيا

نگاهی به تحولات حوزه های علميه

مهدی جامی

با همکاری مهدی خلجی ـ برنامه ای راديوئی از بی بی سی

بخش اول: جنگ ايران و روسيه و آغاز نوگرايی

از آنجا که روحانیان در ایران، تا قرن ها تنها منبع آگاهی به شمار می رفتند، تغییر در نگرش جامعهء ایران به مسئلهء تجدد و تحول اجتماعی، بدون تکان خوردن روحانیون ممکن نبود. در میان حوادث تاریخ ایران، جنگ های ایران و روس در نیمه اول قرن نوزدهم، یکی از دلایل اصلی در توجه رهبران جامعه به لزوم اخذ علوم و معارف جدید بود. و از آن جا که رهبران دینی از جنگ حمایت کرده بودند، شکست ایران از روس به دلیل برتری نظامی روس ها تحولی در ذهن روحانیون نیز ایجاد کرد.

احسان نراقی، جامعه شناس: "در تمام این چند قرن صفویه تا قاجاریه، روحانیت از لحاظ فکری و آموزشی و هنری و ذوقی، قدرت مطلقه را داشت و هیچ چیزی خارج از آنها نبود. فقط با جنگ ایران و روس که تا حد زیادی به تشویق علما انجام شد و منجر به شکست ایران و انعقاد معاهده ترکمان چای در سال 1828 گشت، وضع تغییر کرد. این جنگ به تشویق علما بود و اعلام جهاد از سوی کسانی مانند سید محمد مجاهد. وقتی شکست قطعی شد، روحیه علما تغییر کرد و اول چیزی که بدان پی بردند این بود که اگر بخواهیم در این دنیا عرض اندام کنیم، احتیاج به ارتش داریم و ارتش هم باید به علم و فنون امروزی مجهز باشد. لذا وقتی عباس میرزا بلافاصله بعد از جنگ خواست مربیان اتریشی و انگلیسی و فرانسوی برای تربیت متخصصان توپخانه و آرایش ارتش بیاورد، دیگر آخوندها با او مخالفتی نکردند."

به علاوه، تغییر روحیه مردم و افکار عمومی در حین جنگ و پس از شکست، از عوامل مهم اجتماعی در توجه علمای دین به علوم جدید بود؛.

احسان نراقی: "معروف است که سید محمد مجاهد وقتی می خواست برای جنگ به طرف سلطانیه برود، وقتی به قزوین می رسد به مسجد بزرگ قزوین می آید تا وضو بگیرد. آبی که وی در آن وضو می گیرد به نظر مردم تبرک می شود، و می ریزند دوساعته آب استخر بزرگ مسجد جامع قزوین را می برند تا خشک می شود. ولی سال بعد که شکست خورده بودند و سید محمد در جبهه دچار بیماری قولنج شده و فوت کرده بود، جنازه اش را شبانه از قزوین عبور می دهند که مبادا مردم بریزند و جنازه اش را تکه تکه کنند. مردم این ها را عامل جنگ می دانستند، شاید واقعاً هم نبودند ولی به نظر مردم مجتهدین عامل جنگ بودند چون اسم جهاد بود و اینها این جور منفور می شوند. بنابراین مجتهدین خیلی با احتیاط بیشتری با این مسائل روبه رو شدند و دیدند علم و تکنیک سلاح اصلی انسان در جنگ است و با آن مخالفتی نکردند. بنابراین زمینه برای توسعه معارف جدید حاضر شد."

 

دارالفنون و سيد جمال

پس از جنگ نه تنها عباس میرزا ولیعهد روشن اندیش ایران، به اخذ تمدن غربی روی آورد، بلکه سی سالی بعد دارالفنون تأسیس شد که امیرکبیر اساساً در تأسیس آن به اخذ دانش و تکنیک غربی فکر می کرد. به زودی از میان روحانیان هم کسانی به تحول روی آوردند که پیشگام همه آنها سید جمال الدین اسدآبادی بود.

محمد اسفندیاری، طلبه پژوهشگر: "بدون تردید سید جمال الدین اسدآبادی، پدر روشنفکری در جهان اسلام است. به نظر بنده سید جمال بود که برای نخستین بار آفاق فکری جدیدی را به روی جهان اسلام گشود و هم در پی احیای اسلام و هم در پی احیای مسلمانان بود."

در جریان مشروطه خواهی نیزعلمای دینی نشان دادند که آماده پذیرش و همگامی با تحولاتی هستند که اینک دیگر گریزناپذیر جلوه می کرد.

آیت الله بجنوردی: "از بنیان گذاران مشروطه مرحوم آخوند خراسانی است، که ایشان از دل حوزه علمیه مشهد و سپس نجف بیرون آمد و سردمدار بود. و کسان دیگری که در کنار ایشان بودند و کمک کردند مانند مرحوم میرزای نایینی که کتاب تنبیه الامه را نوشت. اینها همه فرزند حوزه هستند. دلیل آن این است که ما در حوزه های علمیه خیال نکنیم که فقه ما فقط بحث عبادات و معاملات دارد. بخش مهمی از فقه ما بخش سیاسات است. اگر یک دوره فقه را ملاحظه بکنیم، بخش سیاسات و مسائل حکومتی اگر از بحث های عبادت بیشتر نباشد کمتر نیست."

 

ستيز با مدرسه

اما سنت های اجتماعی و فرهنگی پایدارتر از آن بود که تحولات به آسانی استقبال و پذیرفته شود. بزرگ ترین ستیز بر سر مدارس جدید و و گسترش آنها در گرفت. مدرسه جدید که نهادی تازه پا در کنار مدارس علمیه بود، جایگاه روش ها و آموزش های نو بود و روحانیون سنت گرا دریافتند که ورود این دانش ها، علوم قدیمی آنها و کارآمدی آن را به چالش طلبیده است.

احسان نراقی: "واقعاً هسته اصلی، این مدارس جدید بودند. پدرم می گفت آخوند مرتجع در منبر می گوید شیمی علم کفر است، سولفات دو سود یعنی از خداپرستی چه سود! سولفات دوپتاس یعنی خدا دوتاس! اینها این طور به مردم تلقین می کردند که علم جدید، کفر است. ولی علمای دیگری هم بودند که به دنبال سیره سید جمال الدین در پی علوم بودند. سید جمال می گفت هم اسلام و هم تجدد و علم. در پاریس هم با ارنست رنان جدل می کرد که اسلام هیچ مغایرتی با علم جدید ندارد."

این رابطه علم و دین دستور کار چند دهه اصلاح گران دینی در ایران بود تا ثابت کنند اسلام با علم جدید مخالف نیست و نمی تواند باشد. در خود حوزه علمیه نیز نیاز به تغییرات از همان سال های مشروطه خواهی پیدا شده بود.

ابراهیم یزدی از روشنفکران ملی – مذهبی ایران: "در درون حوزه هم بودند کسانی که ضرورت تغییر را می دیدند اما بنا به دلایلی شاید جراتش را نداشتند یا امکانات واکنش نشان دادن را نداشتند. مثلاً شما سیاحت شرق نوشته آقا نجفی قوچانی را که شرح احوال اوست می خوانید، یک جا نکته خیلی جالبی را مطرح می کند. این مال دوران مشروطیت و آن اوائل است. می گوید روزی پای درس یکی از بزرگان نشسته بودم و داشتم گوش می کردم. یک دفعه به این فکر افتادم که فایده این چیست و این حرف هایی که او می زند برای دنیا و آخرت ما چه فایده ای دارد. یعنی خود این ها هم، نیاز به تغییرات را حس می کردند."

 

پل زدن ميان روحانيون و تجدد

با این همه، حوزه های علمیه تا چند دهه بعد نیز تغییرات را نپذیرفت. گرچه با ورود آیت الله حائری یزدی به قم در اوائل قرن چهاردهم شمسی، این شهر وزن بیشتری در آموزش های دینی یافت، کوشش های متجددانه عموماً در بیرون حوزه باقی ماند.

در این میان هم دولت و هم اصلاح گران، فعال بودند. کوشش های اولیه در نوعی همکاری میان روحانیون متجدد و دولت رضاشاه صورت گرفت. به این معنا که در تأسیس نهادهای مدنی جدید، آنها به دولت او کمک کردند.

احسان نراقی: "عدلیه را آخوندهای خوش فکر ایجاد کردند. اینها قوانین فرنگی را با قوانین شرعی تطبیق دادند. دو زمینه برای آخوندها خیلی مهم بود: یکی قوانین و حکومت قضائی بود و دیگری آموزش و پرورش. هر دو دست آخوندها بود. پس از جنگ ایران و روس آخوندها آموزش جدید را اجازه دادند و چون توپخانه و مسلسل از توی حوزه بیرون نمی آمد، رفتند به دنبال علوم جدید. قضا هم همین طور، چرا؟ رضاشاه به اینها گفت اگر می خواهید من با کاپیتولاسیون مبارزه کنم، باید عدلیه ما مدرن باشد تا اروپایی ها نگویند ما نمی توانیم در عدلیه شما بیاییم، چون بنای عدلیه بر شریعت است. آن وقت قبول کردند که کاپیتولاسیون لغو شود و کوتاه آمدند چون دیدند جور دیگری نمی شود. گذاشتند رضاشاه عدلیه جدید درست کند و داور آمد. برای عدلیه جدید که از زمان مشروطه هم شروع شده بود، با همت کسانی از قبیل معتمد الدوله و مشیرالدوله و دکتر مصدق و مدرس تا چندین سال کمیسیون تدوین قوانین ایجاد شد و آن جا بودند قوانین جدید جزایی و مدنی اروپایی را با شرع و فقه و اصول اسلامی تطبیق می دادند."

 

رضاشاه و تربيت آخوند مدرن

رضاشاه حتا کوشید با تأسیس دانشکده های معقول و منقول، آخوند متجدد و امروزی تربیت کند که گرچه موفق نشد اما تأثیر خود را بر تربیت نسلی از روحانیون که به این دانشکده وارد می شدند گذاشت.

احسان نراقی: "دانشکده معقول و منقول، زمینه شد برای این که آخوندهای خوش فکر از آن راه با علوم جدید تماس بگیرند. آقای دکتر بهشتی، آقای باهنر، آقای دکتر مفتح که من می گفتم انقلاب ایران را دکتر آیت الله ها درست کردند، از این راه با علوم جدید ارتباط پیدا کردند. خود بهشتی به من گفت که آقا من دوسال درس آقای دکتر صدیقی را در تاریخ فلسفه جدید خواندم. یعنی باعث شد مطهری و غیره از راه معقول و منقول به علوم جدید راه پیدا کردند و ترسشان هم ریخت و کمک کرد به انقلاب اسلامی. ولی برای منظوری که رضاشاه می خواست مدرسه معقول و منقول آخوند مدرن تربیت کند، نشد. همه فارغ التحصیلان رفتند در دادگستری یا در محاضر."

 

پيدايش روشنفکران دينی

کانون های اسلامی که متدینان روشن اندیش آنها را اداره می کردند، و در دهه بیست شمسی رونق یافت، باب تازه ای را در تحول اندیشه دینی باز کرد. سید محمود طالقانی، روحانی نواندیش و مهندس مهدی بازرگان، استاد دانشکده نوپای فنی، از پیشگامان در این تحول تازه بودند: پیدایش روشنفکران دینی.

ابراهیم یزدی: "اولین حرکت ها را افرادی مثل مرحوم طالقانی انجام دادند که بازگشت به قرآن را مطرح می کند و مرحوم مهندس بازرگان و دکتر سحابی در سطح دانشگاه و با درجات کمتری دکتر شیخ و شهاب پور، مرحوم شهابی در دانشکده حقوق. این ها مؤثر بودند اما هر کدام از این ها به یک نحوه ای عمل می کردند. این ها یک دوره است که با کانون اسلامی آغاز شد که مرحوم طالقانی و بازرگان بودند و مجله های دانش آموز و ایمان، انجمن تبلیغات اسلامی که شهاب پور درست کرده بود."

"ولی در کنار اینها در محیط دانشگاه ها دو جریان اصلی را می بینیم: یکی جریان تأسیس انجمن اسلامی دانشجویان است که از همان سال های بیست و دو و بیست و سه خودجوش بود، ولی طالقانی و بازرگان نقش بسیار مؤثری در شکل گیری آن، هم به جهت فکری و هم به جهت تشکیلاتی داشتند، حمایت هایی که در آن سال ها و در آن محیط به خصوص می کردند. دیگری آن چیزی که آن هم خودجوش بود و از درون دانشجویان و جوانان سربرآورد نهضت خداپرستان سوسیالیست بود که حرکت مهندس جلال الدین آشتیانی، دکتر شکیب نیا، مرحوم نخشب، سید جواد رضوی و دکتر کاظم یزدی بود. این ها پایه گذاران اصلی اش بودند. از نظر گرایش ها می توانم بگویم نهضت خداپرستان سوسیالیست، طیف چپ روشنفکری ایران را معرفی می کرد و علی رغم آن که طی سال های متمادی فراز و نشیب هایی داشته، ولی در شکل گیری جناح و جریانی از روشنفکران دینی نقش بسیار مؤثری داشته. مرحوم دکتر شریعتی به شدت متأثر از این اندیشه ها بود. جریان مهندس بازرگان نيز بیشتر در پی نقش اعتدال و واسط و شاهد بودن در روشنفکری ایران بود."

 

مهندس بازرگان، نخستين مفسر غيرروحانی دين

مهندس مهدی بازرگان، در این میان به چهره مهمی در اصلاح گری دینی و دفاع از دین تبدیل شد. او که در شمار اولین محصلانی بود که در دوره رضاشاه به اروپا اعزام شدند، چنانکه خود در خاطراتش آورده در کنار درس و تحصیل از فرصت استفاده کرد و به مطالعه در جامعه اروپا و مطالعات مذهبی پرداخت. او که ایمان دینی و تسلط به علوم جدید را با هم داشت تا سال های دهه چهل، چنان در عرصه دفاع از دین و هماهنگی آن با علم جدید مطرح بود که محمد اسفندیاری او را پدر روشنفکری دینی می نامد:

"شاید بتوان مهندس مهدی بازرگان را پدر روشنفکری دینی در ایران شمرد. ایشان نخستین مفسر غیر روحانی دین بود و بدون تردید در دهه چهل نقش اول با بازرگان بود. شاید بشود گفت در چهار دهه اخیر ما چهار متفکر داشتیم که هر کدام یک دهه از آن آنها بود: دهه چهل از آن مهندس بازرگان بود، دهه پنجاه دکتر شریعتی، دهه شصت مرحوم مطهری و دهه هفتاد عبدالکریم سروش. قطع نظر از این که ما تا چه اندازه با افکار آنها موافق یا مخالف باشیم، هر یک از این افراد در یک دهه، فکر دینی را تحت تأثیر خودشان قرار دادند."

طرح مباحث تازه درباره دین در خارج از حوزه های علمیه البته نمی توانست در حوزه بدون تأثیر بماند. چرا که دست کم در مورد دفاع از دین هدف مشترکی میان روشنفکران دینی و روحانیان وجود داشت.

محمد اسفندیاری: "بازرگان با رویکرد علمی و جدیدی که به دین داشت، توانست در دهه چهل و حتا سی، هم فکر دینی را عمیق کند و هم روحانیان در حوزه علمیه را تحت تأثیر خودش قرار دهد. کتاب هایی را که بازرگان درباره عقائد نوشته و از جمله کتاب راه طی شده و ذره بی انتها از آثاری بود که مورد مطالعه و حتا استناد روحانیون در کتاب های عقاید قرار گرفت. مهم تر این که این نگرش و رویکرد علمی به دین را بازرگان نخستین بار در ایران باب کرد."

 

تضاد روحانيون با شريعتی

اما موقعیت دکتر شریعتی که در دهه منتهی به انقلاب اسلامی از چهره های شاخص روشنفکری دینی بود و نحوه تأثیرگذاری وی بر حوزه متفاوت بود. محمد مهدی خلجی که در حوزه های علمیه ایران نیز تحصیل کرده، معتقد است حوزویان نمی توانستند اندیشه های سنت ستیزانه شریعتی را برتابند:

"حوزویان به بازرگان و شریعتی با دو چشم نگاه می کردند. بازرگان به لحاظ این که به شبهاتی که درباره تضاد علم و دین به وجود آمده بود، پاسخ می داد، در حقیقت یک منش کلامی و الاهیاتی پیدا کرده بود و برای حوزویان خیلی قابل پذیرش و بسیار جالب بود که کسی با مسلح بودن به علوم مدرن در برابر شبهاتی که علم مدرن برانگیخته، بایستد. اما مسأله اساسی شریعتی ساختن یک ایدئولوژی بود که بتواند ساختارهای اجتماعی را تغییر دهد. بنابراین ناگزیر بود که با سنت یک مواجهه رادیکال داشته باشد، به این معنا که مفاهیم اساسی آن را تغییر دهد. چون به هدف ایدئولوژیک کردن دین، با سنت یک مواجهه رادیکال داشت، حوزویان نمی توانستند با او همان برخوردی را داشته باشند که با بازرگان داشتند."

با این همه حتا روحانیان برجسته قم، که توجهی به نسل جوان داشتند، نسبت به آرای روشنفکران دینی دست کم کنجکاو بودند. غلامحسین کرباسچی، که در دهه چهل و پنجاه در حوزه درس می خواند، می گوید:

"همان طور که آنها از مباحث دینی، خیلی متأثر می شدند و از درس ها و تحولات حوزه ها آموزه های زیادی در بحث های خودشان داشتند، چه مرحوم شریعتی، چه مرحوم بازرگان و چه دیگران، سخنان و نوشته های آنان هم تأثیر متقابل داشت. من یادم است که در همان دوران قبل از سال پنجاه و آن اوائلی که مرحوم شریعتی در حسینیه ارشاد شروع کرده بودند ، بعضی از آقایانی که آن موقع در سطح بسیار بالا درس می دادند حتا جناب آقای مشکینی گاهی، روزهای سخنرانی مرحوم شریعتی یعنی روز جمعه که خیلی مورد استقبال دانشجویان هم قرار می گرفت، از قم می آمدند و در بعضی از این جلسات شرکت می کردند."

در واقع با وجود مقاومتی که حوزه برای حفظ سنت های فکری و آموزشی خود نشان می داد، از سال های دهه چهل شمسی، رگه های نوگرایی در حوزه ظاهر شده بود. یکی از دلایل مهم ایستایی حوزه، بی علاقگی قطب های اصلی آن یعنی مراجع به تحولات تازه بود. به همين دلیل وقتی شخصیتی مانند آیت الله بروجردی به مرجعیت رسید، تمایلات او برای پاسخگویی به نیازهای روز، حوزه را دستخوش تحول ساخت.

 

بخش دوم: تحول آموزش از بروجردی تا شريعتمداری

 

مرجعی با انديشه جهانی

آیت الله بروجردی در عصر خود رقیبی نداشت و شاید به دلیل همین زعامت، در جهان شیعه، اندیشه ای جهانی داشت.

آیت الله بجنوردی: "ایشان طرز تفکرش این طور بود که به ایران بسنده نمی کرد، بلکه مسجد مهمی در هامبورگ آلمان ساخت که الان هم هست و مرکز اسلامی بزرگی است، مبلغین به خارج از کشور اعزام می کرد، به پاکستان، هندوستان و کشورهای دیگر و زمینه درس ها را به سمت مسائل مورد ابتلا می برد و تشویق می کرد."

آیت الله بروجردی چه در انتخاب مبلغان و نمایندگانش در کشورهای مختلف و چه در پروردن شاگردان برجسته، بسیار سنجیده عمل می کرد و از همین رو بسیاری از آنها در زمان او و پس از او مصدر تحولاتی اساسی در فکر و روش های حوزه بودند. ابراهیم یزدی از نمونه دکتر مهدی حائری یاد می کند و نقش مسجد هامبورگ در پروردن کسانی مانند دکتر بهشتی و محمد خاتمی:

"در 1336-7، مرحوم بروجردی، مرحوم دکتر مهدی حائری یزدی پسر مرحوم شیخ عبدالکریم حائری یزدی را، که شخصیت برجسته و وارسته ای بود و از نظر علمی همان موقع هم مقام شامخی داشت، به عنوان نماینده خودش به واشنگتن فرستاد. این خیلی مهم بود به خصوص در تقابل با افراد سنتی و متحجر که مرجع تقلید وجوهات شرعیه را به روحانی جوانی بدهد که می رود در کشوری سرا تا پا کفر مثل ایالات متحده آمریکا مستقر شود. ولی مرحوم بروجردی این کار را کرد و چقدر کار خوبی بود. همین وضعیت را ما در اروپا در مرکز اسلامی هامبوگ می بینیم که ایشان نقش بسیار مهمی در حمایت از این مرکز که بعدها مرحوم بهشتی هم آن جا رفت و کسان دیگری هم مثل آقای خاتمی بودند، ایفا کرد. مرحوم بروجردی نسبت به این نوع مسائل بسیار دقیق بود. یا بعضی از مطالعات روحانیان جوان حوزه را تسریع و تشویق می کرد که مؤثر بود."

 

انديشه تقريب مذاهب اسلامی

در واقع او نه تنها حرکت های تازه ای در تبلیغ تشیع آغاز کرد که در رابطه با اهل سنت نیز به گفت و گوی بین مذاهب می اندیشید.

محمد مهدی خلجی: "ایشان اولین کسی است که عده ای را برای تبلیغ به اروپا می فرستد. ایشان اولین کسی است که ارتباط با اهل سنت پیدا می کند و فکر تقریب بین مذاهب اسلامی را ترویج می کند. ایشان اولین کس در دوران معاصر است که در بحث فقهی خودش به مجامع روایی اهل سنت توجه می کند و خلاصه در بسیاری زمینه ها ایشان اولین است. ایشان رمق تازه ای را به حوزه قم می دهد، حوزه ای که پیش از او بین چند مرجع تقلید، چند پاره شده بود. لذا از بسیاری جهات کارهای او نو است."

 

اسلام سياسی و فدائيان اسلام

دهه سی دهه پر تب و تابی برای جامعه ایران بود، چنان که برای حوزه علمیه. پیدا شدن گروه فدائیان اسلام، که از طلاب رادیکال نیرو می گرفت، نشان می داد که سیاست در حال فتح کردن حجره های حوزه های علمیه است، امری که آیت الله بروجردی از آن خوشنود نبود.

با این همه او که در جریان کودتای بیست و هشت مرداد با فرستادن تلگرافی خواستار بازگشت شاه به ایران شده بود، چنان که ابراهیم یزدی خاطرنشان می کند، به زودی به دلیل عملکرد حکومت رفتار خود را با همین فدائیان تغییر داد:

"در فاز اول اگر سمبل و نماد حوزه علمیه را آیت الله بروجردی بگیریم، یک موضع نسبت به شاه و دربار و کودتا داشت ولی بعداً به خصوص بعد از قلع و قمع شدن و کشته شدن فدائیان اسلام به سرعت موضعش به مخالفت یا عدم موافقت با دربار تغییر پیدا کرد، به طوری که وقتی شاه با اطلاع قبلی می خواست به قم برود و بروجردی را ببیند، بروجردی حاضر نشد."

 

حلقه "مکتب اسلام"

گرچه تمام روحانیان سیاسی به شیوه فدائیان اسلام گرایش نداشتند ولی همه روحانیان نوگرا و فعال در صحنه اجتماعی هم ضرورتاً به سیاست فکر نمی کردند. شماری از آنها در پایه ریزی یک کار بلند مدت فرهنگی مجله ای تأسیس کردند با نام مکتب اسلام که از حمایت آیت الله شریعتمداری مدرس آن سال ها و مرجع آینده و پشتیبانی آیت الله بروجردی برخوردار بود.

مهندس حسن شریعتمداری، فرزند آیت الله شریعتمداری: "اولین گروه عبارت بودند از آقای موسی صدر، آقا مجدالدین شیرازی، آقای موسوی اردبیلی، آقای علی دوانی، ناصر مکارم شیرازی، محمد جعفر سبحانی و آقای جزائری. این ها اولین هیأت تحریریه مکتب اسلام بودند. منتها از آن جایی که مکتب اسلام به یک مدیر مسئول نیاز داشت دو نفر از آقایان یعنی آقای مکارم و آقای جزائری که علاوه بر تحصیلات قدیم، مدرک تحصیلی جدید معادل لیسانس هم گویا از دانشکده معقول و منقول داشتند، کاندیدا شدند و مرحوم پدر من آقای مکارم شیرازی را برای این سمت قبول کردند و ایشان به عنوان مدیر مسئول و صاحب امتیاز به دولت معرفی شد که فکر می کنیم تا اکنون هم ایشان در این سمت خودشان هستند."

حلقه مکتب اسلام برای تمام سال های پیش از انقلاب، یکی از حلقه های اصلی افکار نو در حوزه باقی ماند و کسانی که به آن پیوستند، بعد از انقلاب هم در نوسازی حوزه نقش یافتند. این است که جویا جهان بخش، مدرس حوزه علمیه اصفهان، می گوید:

"بسیاری از ثمرات اصلاحی که حتا همین امروز در حوزه ها به بار می نشیند، از طریق افکار و اندیشه های مرحوم آیت الله بروجردی است که بعد هم بعضی شاگردان و دوستداران ایشان ادامه دادند. مجلاتی که همان زمان شروع شد و چاپ شدند، کتاب هایی مانند جامع احادیث شیعه که شروع به تدوین شد. در همان زمان شما روندهایی می بیننید مثل مکتب اسلام. فی المثل آیت الله سبحانی که پیش از انقلاب بسیاری از روندهای اصلاحی با ایشان شروع شده، ایشان ادامه دادند و هم اکنون مؤسسه امام صادق ایشان يک مؤسسه اساسی در زمینه پژوهش های کلامی شیعی است."

 

موسی صدر: نوگرای ناکام

در حقیقت یکی از اولین طرح ها در اصلاح نظام آموزشی حوزه در اواخر دهه سی و به دست آقا موسی صدر از اعضای نخستین تحریریه مکتب اسلام تدوین شد. اما این طرح زودهنگام بود و او را که بسیار پر انرژی بود، سرخورده کرد.

مهدی خلجی: "گرچه در همان سال های سی و هشت، موسی صدر به همراهی دوستانش طرحی را برای اصلاح آموزشی حوزه ریخته بود، ولی به تدریج از مقاومت فضای قم، در برابر کوشش های اصلاحی خسته شد و این ملالت و کسالت یکی از انگیزه های اصلی او برای مهاجرت به لبنان شد. لبنان عرصه ای بود که صدر آن فراخی و گستردگی لازم را برای عمل می دید و حضور او به طرز شگرفی جامعه لبنان و به ویژه شیعیان لبنان را تحت تأثیر قرار داد."

هجرت او به لبنان، که بعدها امام موسی صدر خوانده شد، و سفرهای مرتب او به ایران البته برای طلاب نوگرای حوزه علمیه قم نیز دریچه تازه ای بود به جهان خارج از حوزه؛ حوزه ای که چندان به روی دنیای بیرون گشوده نبود. مهدی خلجی:

"حضور امام موسی صدر در لبنان، یکی از مجاری ارتباط جوانان نوگرای حوزه با عالم بیرون و آشنایی با اندیشه ها و انگاره های تازه بود و موسی صدر نقش مهم و مستقیمی در تحول فکری این جوان ها به سمت نوگرایی داشت."

 

از مدرسه دين و دانش تا مدرسه حقانی

حضور امام موسی صدر در قلب تحولات سیاسی خاورمیانه، تبعید آیت الله خمینی به ترکیه و سپس عراق در اوائل دهه چهل شمسی، نهضت ناصر در مصر و برآمدن کسانی مانند سید قطب، از میان اخوان المسلمین، حضور طلاب متجدد ایران در مرکز اسلامی هامبورگ و دیگر کشورهای غربی و آشنایی دست اول آنها با جامعه و فلسفه غرب، در کنار نهضت های ملی و دانشجویی در خود ایران، و تلاش های روشنفکران دینی همه و همه جامعه روحانیون ایران و حوزه های علمیه را تحت تأثیر قرار می داد.

یکی از دوستان و همدرسان موسی صدر در این میان، در تحول آموزش های دینی، پیشگام بود: سید محمد بهشتی. او که در اواخر دهه سی مدیریت یک دبیرستان مذهبی در قم به نام دین ودانش را بر عهده داشت، به فکر انتقال الگوهای جدید آموزشی، به مدارس علمیه افتاد.

غلامحسین کرباسچی: "دنباله آن فعالیت که خود مرحوم بهشتی در آن جا از طرف وزارت آموزش و پرورش مدیر بود، این بینش بود که مدرسه ای هم برای طلاب باشد که در واقع یک نوع، بحثی که بعد از انقلاب خیلی مطرح شد، آشتی حوزه و دانشگاه باشد. همان طور که آن جا برای بچه های دبیرستانی مسائل مذهبی را مطرح می کردند، و نمونه های آن مدارس در تهران و جاهای دیگر هم وجود داشت، در حوزه هم نوعی آموزش های علوم جدید و منظم برای طلبه ها باشد که به نوعی با بینش های اجتماعی و اقتصادی مورد نیاز روز آشنا شوند و دخالت زمان و مکان در بحث های مذهبی دنبال می شد."

 

مدرسه حقانی پل تجدد

و به این ترتیب، مدرسه حقانی در قم، در اوائل دهه چهل شکل گرفت. مدرسه ای برای تربیت طلاب علوم دینی، همراه با ورزش و آموزش زبان انگلیسی، فلسفه و علوم جدید و دارای نظم و ترتیبات خاص و حتا زنگ پایان درس مثل مدارس عمومی.

این یکی از نخستین گام ها در برداشتن فاصله میان آموزش سنتی حوزه با روش های آموزش در مدارس جدید بود و نتیجه آن کم کردن بیگانگی طلاب از جامعه در حال تحول ایران و حذف تابوهایی مثل گوش دادن به رادیو یا خواندن روزنامه. غلامحسین کرباسچی، از شاگردان مدرسه حقانی، در دهه اول مدرسه از دیدگاه برخی مدارس علمیه تهران درباره طلاب مدرسه حقانی می گوید و ورود استادان غیر روحانی به این مدرسه:

"من یادم هست که در یکی از مدارس تهران، که الان هنوز هم آن مدرسه هست و هم آن مسئولی که سی سال پیش آن جا مسئولیت داشت، مدیر است، مدیر مدرسه از این که شنیده بود که ما برای مدت مثلاً یک ماه می خواهیم توی این مدرسه باشیم و احیاناً همراه خود رادیو یا روزنامه در این مدرسه بیاوریم، به شدت ناراحت شده بودند و پیغام دادند که در این جا یک وقت طلبه ها را آلوده به مسائل سیاسی و اینها نکنید. می خواهم بگویم که وضعیت فکری در یک اقشاری این چنین بود و در خود حوزه علمیه هم این وضعیت در خیلی از جاها بود. اولین جایی که شاید به صورت رسمی و در واقع بدون هیچ مانعی این امکان وجود داشت که روزنامه ها خوانده شود و تحلیل اقتصادی همين مدرسه بود. من یادم هست که یک وقتی حتی اساتیدی را که بعد از انقلاب هم خیلی مورد عنایت و توجه نبودند و شاید هم به نوعی مسائل فکری شان مورد تأیید نبود، آن موقع توسط شهید بهشتی معرفی شده بودند برای درس دادن اقتصاد در مدرسه حقانی."

 

مدرسه علوی تهران

در عین حال تهران نیز در تحول آموزش های مذهبی نقش خود را داشت. به جز دانشکده معقول و منقول، که نقش مهمی در تربیت نسل جدیدی از روحانیون و آشناکردن آنها با علوم و مسائل دنیای جدید بازی کرد، یک دبیرستان مذهبی هم به مرکز تربیت روشنفکران دینی تبدیل شد: مدرسه علوی.

احسان نراقی درباره اهمیت این مدرسه می گوید: "می دانید مدرسه علوی چه اثری داشته؟ مدرسه علوی مدرسه ای بود که هم علوم جدید درس می داد و هم در یک جو مذهبی بود. شاگردان مدرسه علوی وقتی دیپلم گرفتند، سی و چندتایشان در کنکور مشکل دانشگاه قبول شدند. با علم و علوم جدیده مخالفتی نداشتند، کما این که الان هم خیلی از مهندس ها و وزرای اسلامی فارغ التحصیلان مدرسه علوی اند. آقای سروش فارغ التحصیل مدرسه علوی است. این ها غیر مستقیم به حوزه کمک کردند."

 

پيشگامان نقد مرجعيت و روحانيت

در واقع مجموعه ای از روحانیون و روشنفکران دینی پیشگام در اوائل دهه چهل آماده تحولات جدی در حوزه ها بودند و پس از درگذشت آیت الله بروجردی یک گروه هفت نفره از آنان با تمایل به تأثیرگذاری بر جامعه روحانیت ایران که به مشکل جانشینی برای یک مرجع بزرگ روبه رو بود، به انتشار اندیشه ها و طرح ها و انتقادات خود از وضع روحانیون و حوزه های علمیه پرداختند، در کتابی با عنوان بحثی درباره مرجعیت و روحانیت که مقالاتی داشت از مهدی بازرگان، مرتضی مطهری، محمود طالقانی، محمد بهشتی، علامه طباطبایی، مرتضی جزائری و ابوالفضل مجتهد زنجانی.

محمد مهدی خلجی می گويد: "اهمیت این کتاب در آن است که نخستین نقد جدی و درونی از نظام روحانیت است که صورت مکتوب پیدا می کند و در دسترس همگان قرار می گیرد. پیش از آن یا نقدها سطحی بوده، یا از بیرون و از جانب روشنفکران ضد مذهب یا لائیک طرح می شده، یا به صورت مکتوب درنمی آمده و عموم از آن آگاهی پیدا نمی کردند. دوم این که برای نخستین بار گفتمان تازه ای متولد می شود، و آن گفتمان انتظار از مراجع است. یعنی خارج کردن رابطه مقلد و مرجع از حالتی یک سویه، و نوعی انتقاد از مراجع که در مقاله جسورانه مرحوم بازرگان بازتاب یافته و ایشان انتظارات اجتماعی و فرهنگی و سیاسی گسترده ای را از مراجع مطرح می کند و در حقیقت از غوطه ور شدن آنها در مباحث بی اهمیت فقهی نقد گزنده ای به دست می دهد."

اما این که حتا کسانی چون مرتضی مطهری، نتوانستند تا سال ها بعد هم در بدنه سنتی حوزه نفوذ کنند نشان می دهد که تا چه حد اصلاحات در حوزه دشوار بوده است.

محمد مهدی خلجی: "تصور بکنید وقتی که کتاب حجاب آقای مطهری منتشر می شود ایشان به دلیل آرائش درباره حجاب، در بیوت برخی از مراجع قم، تکفیر می شود و نه تنها تکفیر می شود که دانش فقهی او نیز زیر سئوال می رود و معتقدند که کفر او از جهلش برمی خیزد و تسلطی به منابع و مصادر روایی و تفسیری و فقهی ندارد. این نکته مهمی است که همواره سنت گرایان معتقدند که تفسیرهای نوگرایانه از دین بیش از آن که ازدرون سنت برآمده و با آن سازوکارهای سنتی تأویل دینی سازگار باشد، ناشی از جهالت به این نظام سنتی است."

 

از آيت الله شريعتمداری تا آيت الله خمينی

با این همه، روحانیون جوان و نوجو عمدتاً از بیرون حوزه از دانشگاه و از جهان خارج، به ویژه جنبش های اسلامی، متأثر می شدند، و خود را برای یک حرکت بزرگ اجتماعی آماده می کردند.

احسان نراقی: "برادران خامنه ای، سید هادی و محمد، دنبال این تیپ افکار بودند و حس می کردند که اگر از این پا فراتر نگذارند، در یک دائره بسته ای منهدم می شوند باید به طرف تحولات جدید و تفکراتی که مسلمانان مدرن و متجدد دنبالش هستند رفت یا به دنبال بیان دیگری از اسلام مانند سید قطب و اخوان المسلمین و اینها. بنابراین نوجويی همیشه وجود داشته منتها رگه باریکی در حوزه بوده است. خیلی برجسته نبوده ولی بوده. این آقایانی که در انقلاب نقش داشتند، آقای خامنه ای، آقای هاشمی رفسنجانی، این ها الهاماتی از این جریانات می گرفتند. اگر دقت کرده باشید تمام یاران امام کسانی بودند که بیست سی سال از ایشان جوان تر بودند و با جملگی روحانیت و مراجع بزرگ فاصله داشتند و دنبال افکار دیگری بودند. خود آقای خمینی هم از برخی جهات اجتماعی و سیاسی وضعش فرق داشت."

در دهه چهل و پنجاه شمسی، روحانیون نوگرا دو مرجع اصلی را حامی خود می یافتند: آیت الله شریعتمداری و آیت الله خمینی. از این رو اگر آیت الله خمینی سرانجام این نوگرایی را به یک حرکت سیاسی گره زد، از آن جا بود که فقه او یک فقه سیاسی بود و روحانیون را جایگاه طلبه علوم دینی به مدیران اجتماعی تبدیل می کرد.

مهدی خلجی: "فقه به عنوان دانشی برای رفع حوایج مؤمنان در زمینه ارتباطشان با خداوند، تبدیل می شود به دانشی که اساساً نظریه ای سیاسی است و برای اداره جامعه است و طبیعتاً کسانی که دانش آموخته آن رشته هستند مدیران سیاسی جامعه هستند. در حقیقت، تغییری که آقای خمینی می دهد، تلقی مهندسی اجتماعی را در ایران عوض می کند. یعنی می گوید این نه تنها حق ماست که به عنوان یک فقیه حکومت بکنیم که اشکال دیگر حکومت ناکارآمدی خوشان را نشان داده اند، چون بیگانه با این سنت بوده اند. ما از دل این سنت برآمدیم و مهم ترین وجه سنت ما فقه ماست و فقه برای مهار و مدیریت جامعه سنتی، باید بتواند بر دیگر نظریه های سیاسی غلبه پیدا کند."

 

بخش سوم: انقلاب در حوزه

با انقلاب اسلامی، حوزهء علمیه، یک باره خود را با سیلی از سئوال های تازه و نیازهای برخاسته از مدیریت روحانیان بر جامعه روبه رو دید. ضرورت پاسخ گویی به این نیازها و انتظارات جدید، حوزه را در معرض تحول بزرگی قرار داد.

جویا جهان بخش، مدرس حوزهء علمیه اصفهان، معتقد است حوزه در پاسخ به این ضرورت اجتماعی، به سنتی متکی بود که از روحانیون می خواست به مقتضیات زمان بیندیشند:

"البته بخشی از تحول ها، نوعاً با مسائل سیاسی در ارتباط است، چنان که روحانیت امکان تشکیل حکومت دینی را یافته و طبعاً مسائلی که در نظام سنتی کمتر به آن پرداخته می شد، در نظام امروزی باید بیشتر به آن پرداخته شود. مثلاً در همان آغاز انقلاب، ما شاهد بودیم که مرحوم آیت الله العظمی گلپایگانی، درس خارج صلات یا بحثی در این زمینه را ترک کردند و به بحث قضاوت روی آوردند، چرا ؟ برای پاسخ گویی به نیاز زمان که طبعاً قضاتی می باید از میان روحانیان انتخاب می شدند."

"امروز هم این طور است. توجه خیلی جدی به بعضی مسائل اجتماعی، به مسأله اقتصاد اسلامی که تحت عنوان بعضی واحدهای درسی هم در بعضی مراکز آموزشی وارد شده، مسأله جامعه شناسی، مسأله روان شناسی، مسأله سیاست، فلسفه مغرب زمین، می شود گفت تمام این ها معلول کیفیت کنونی سیاسی کشور ما و تشکیل حکومت دینی است و از طرف دیگر معلول مواجهه با تجدد هم هست و مسلماً این که حوزه بتواند با جهان امروز مخاطبت و گفت و گو و پاسخ گویی کند، این انگیزه را در آن برانگیخته. این انگیزه ریشه دار است، چیزی نیست که تازه در حوزویان برانگیخته شده باشد. در متون میراثی ما هم بارها روی این تأکید شده که حوزویان باید بتوانند پاسخ گوی زمان خودشان باشند و به همین علت دروسی به حوزه اضافه و تغییراتی پیدا شده است."

 

آيت الله منتظری و نهاد مديريت حوزه

یکی از پیشگامان اصلاحات در روش و محتوای آموزش های حوزوی، آیت الله منتظری است. وی برای به انضباط درآوردن حوزه، معتقد به تشکیل نهادی برای مدیریت حوزه بود تا کارهای دیگر مورد نیاز را طراحی و سازمان دهی کند. اما جالب است که میان او و آیت الله خمینی در این زمینه اختلاف نظر وجود داشت؛ چرا که آیت الله خمینی، دست کم در امر اداره حوزه، بیشتر به حفظ شیوه های سنتی تمایل داشت. احمد منتظری، فرزند آیت الله منتظری می گوید:

"نظر مرحوم امام خمینی این بود که حوزه همین طور به نحو سنتی اداره شود و اینکه شورایی به نام شورای مدیریت، سرپرستی کند، این اصرار آیت الله منتظری بود و حتی بودجه آن را هم تأمین می کردند، چون مرحوم امام خمینی حاضر نبودند که بودجه آن را تأمین کنند. آیت الله فاضل لنکرانی که زمانی مدیر حوزه بودند، وقتی از امام خمینی استمزاج کرده بودند که بودجه آن را تأمین کنند، ایشان قبول نفرموده بودند و گفته بودند حوزه باید به همان صورت قدیمی اداره شود، به صورت سنتی."

 

دانشگاه الگوی حوزه

اما اصلاحات چه در اداره و چه در نظام آموزشی حوزه، گریزناپذیر بود و به زودی یکی از مدل های اصلی در برابر آن، یعنی دانشگاه، به منبعی برای الگوگرفتن تبدیل شد. زمینه های اجتماعی اوائل انقلاب که در آن پیوند حوزه و دانشگاه یا روحانی و روشنفکر تبلیغ می شد، به این موضوع کمک کرد. در عین حال به گفته آیت الله بجنوردی، نظر آیت الله خمینی هم دراین باره مساعد بود:

"امام خمینی نظرش این بود که باید بین حوزه و دانشگاه تقاربی شود و یک سری علوم دانشگاهی باید در حوزه برود تا طلاب به آن علوم مسلح شوند و یک سری علوم حوزه که به درد دانشگاه می خورد به دانشگاه بیاید. من به عنوان یک معلم دانشگاه و حوزه عرض می کنم که این کار کاملاً موفق بود، یعنی یک سری علوم حوزوی که از دقت خاصی برخوردار است کاملاً وارد دانشگاه های ما شد. یک سری مسائلی که در دانشگاه ها تدریس می شود: زبان، یک مقداری مسائل جامعه شناسی، روان شناسی، بحث های روز، فلسفه غرب و این طور موضوعات امروزه کاملاً وارد حوزه های ما شده، به خصوص طلبه های جوان، کاملاً به این مسائل مسلط اند. هم کثیری از اینها به زبان مسلط اند، هم به آراء دانشمندان غربی و کسانی که صاحب رأی هستند. لذا شما می بینید که یک طلبه جوان هم به سلاح حوزوی و هم به سلاح آنچه در دانشگاه خوانده می شود، مسلح است."
محمد اسفندیاری، عضو تحریریه مجله آینه پژوهش در قم، معتقد است در اثر این رابطه میان حوزه و دانشگاه، حوزه امروزی نظم و انضباط بیشتری پیداکرده است:

"هم یک عده ای از روحانیون، به دانشگاه ها رفتند و معارف اسلامی را با خود بردند و هم یک سلسله تجربیات و دستاوردهای آموزشی نظام های جدید را به حوزه آوردند. لذا حوزه پس از انقلاب بسیار منظم تر، به سامان تر، به قاعده تر از حوزه پیش از انقلاب شده. متون درسی اندکی منقح تر شده، گزینش ها و برنامه ها دقیق تر شده و طبیعی است هنگامی که نظام دانشگاهی ما در مقام تعامل با نظام حوزه باشد، چیزهایی در این داد و ستد منتقل خواهد شد."

در واقع یکی از مصداق های این نظم و انضباط بیشتر، آن است که تحصیل طلاب، اکنون تا اتمام دوره مقدماتی تحت ضوابطی شبیه کلاس های دانشگاهی درآمده است. حجت الاسلام عبایی خراسانی، رئیس پیشین دفتر تبلیغات اسلامی قم توضیح می دهد:

"اولاً اینکه قبلاً طلبه ها همین طور آزاد بودند و در برنامه های کلاسیک نبودند. الان در سطح تا لمعه همه بایستی در همین مدارس، برنامه های کلاسیک را ببینند. این برنامه ها ی کلاسیک یک مقدار همان درس های حوزوی قدیم است و یک مقدار هم کتاب هایش عوض شده و به اصطلاح بحث های کمک درسی به آن اضافه شده که در آنها یک سلسله درس هایی مطالعه می کنند یا مباحثه و تدریس می شود. قبل از اینکه طلبه وارد شود، آزمایش می شود و تعداد این طلبه ها معلوم است و حال آن که قبل از انقلاب، تعداد معلوم نبود، حدودش معلوم بود و آزمایش ها و گزینش های قبلی نداشت ولی الان دارد و اگر قبلاً در حوزه های علمیه شهرستان ها درس خوانده اند، باید از آن جا نامه ای داشته باشند که چه اندازه درس خوانده و سابقه داشته اند و شرایط تحصیلی و اخلاقی و تربیتی آنها چگونه است. علی ای حال، در روش تدریس و برنامه های درسی هم کاملاً وضع عوض شده است."

 

به سوی تخصصی شدن فقه

نزدیکی حوزه و دانشگاه یک مسأله دیگر را نیز که در دانشگاه ها معمول است، برای حوزویان مطرح ساخت؛ یعنی تخصصی شدن دانش های حوزوی. آیت الله منتظری که از پیش از انقلاب به این موضوع اندیشیده بود، پس از انقلاب با تأسیس مدرسه دارالشفای قم در نزدیکی مدرسه فیضیه، به دنبال این هدف بود. احمد منتظری:

"آیت الله منتظری، خیلی به ایجاد مدرسه های تخصصی عنایت داشتند. نظر ایشان این بود که چون دامنه علوم خیلی گسترش پیداکرده و یک شخص نمی تواند در همه زمینه ها تخصص پیداکند، خوب است یکی دو سال که کلیاتی آموزش داده شد، علومی مثل تفسیر یا فلسفه اسلامی یا کلام به صورت تخصصی باشد و یک شخص در زمینه خاصی کار کند و وقت و انرژی او مصروف یک رشته خاصی شود تا بتواند واقعاً متخصص آن رشته شود. تأسیس مدرسه دارالشفای قم به همین خاطر بود و رشته های مختلفی داشت که تا سال 1368 که ایشان مسئولیت آن مدرسه را داشت، زیر نظر ایشان اداره می شد و بعد هم به صورت ناقصی به کار خودش ادامه می دهد و پخش شده و در قسمت های دیگر حوزه هم از آن استقبال شده و خلاصه تخصصی بودن علوم پذیرفته شده."

می توان گفت امروز تا اندازه ای این هدف تحقق یافته است و حتا در خود حوزه چنان که حجت الاسلام عبایی می گوید دانشکده ها و دانشگاه هایی مخصوص تدریس علوم دینی ایجاد شده است:

"غیر از فقه و اصول، چهار رشته تخصصی در حوزه علمیه داریم: رشته تبلیغ، رشته قضاوت، رشته تفسیر و رشته کلام که شاگردها با آزمایشی قبلی در این رشته ها وارد می شوند و درس هایش را می بینند و فارغ التحصیل این رشته ها می شوند. اینها یک سلسله برنامه های رشته ای حوزه است. در کنار حوزه، دانشکده ای است به نام دانشکده علوم قرآنی که رسماً جزو شعب دانشگاه های این مملکت است. یک دانشگاه اصول الدین است که برنامه اش حوزوی است، اما جزو دانشکده ها و دانشگاه های رسمی است. دانشگاه مفید آیت الله العظمی موسوی اردبیلی هم هست که این دانشکده هم در چند رشته از حقوق و اقتصاد در کنار درس های حوزوی وجود دارد. رشته های بیشتری از این دو دارد که تحصیل می کنند و پایان نامه می گیرند."

 

گسترش حوزه، مدرک گرايی طلاب

امروزه حتی به طلاب حوزه مدارکی که معادل با مدارک دانشگاهی است داده می شود تا طلاب که عموماً به خدمت نظام جمهوری اسلامی درمی آیند، از نظر رتبه و پرداخت حقوق، مدارکی داشته باشند که از نظر نظام اداری قابل قبول است. اما جویا جهان بخش، از آنچه که آن را مدرک گرایی طلاب می خواند، اظهار نگرانی می کند:

"مسأله مدرک گرایی در حوزه ها جدای از مسأله مدرک گرایی در کل نظام آموزشی کشور ما نیست. یعنی همان طور که دهه هاست ارزیابان آموزش مسأله مدرک گرایی را به عنوان مشکلی در برابر علم گرایی مطرح می کنند، طبعاً این مسأله در حوزه ها هم پیامدهای زیان بار خود را دارد و اصلاً انگیزه هایی را به وجود آورده که با زیان همراه بوده. متأسفانه ما امروز شاهد هستیم که این مسأله تا حدی به نهاد علمی حوزه لطمه زده، همان طور که در دانشگاه هم این لطمه در دانشگاه مشاهده شده. این خودش هر چند برای عامه مردم خیلی ملموس نباشد ولی برای برخی از صاحب نظران درون حوزه ها و عالمان بزرگ مایه نگرانی شده. مخصوصاً اینکه برخی طلاب با توجه خاص به مدارک تحصیل کنند."

با این همه دکتر محمود عبادیان، استاد دانشگاه و مدرس فلسفه غرب در دانشگاه مفید قم، کیفیت کار دانشجویی طلاب را عموماً از همتایان دانشگاهی شان بالاتر می بیند:

"نتیجه کار اینها خلاق تر است. اصولاً در حوزه یاد می گیرند مطالعه کنند، منابع گرد بیاورند، نتیجه گیری کنند و همین سنت هفت هشت سال تحصيل حوزه را سعی می کنند در محیط دانشگاهی هم استفاده کنند."

 

آموزش نخبه گرا

به هر حال، نمی توان این نکته را از نظر دور داشت که با توجه به حساسیت نظام اسلامی، برای تربیت طلاب، آموزش های دانشگاهی آنها از معیارهای تربیت نخبگان پیروی می کند، چنان که آنها در کلاس درس محدودیت های معمول دانشجویان دانشگاه ها را ندارند. دکتر محمود عبادیان:

"اینها امکان و حق دارند سر کلاس هر سئوالی را درمورد هر مطلبی از مدرس بکنند و مدرس هم آزاد است در رابطه با سئوالی که شده از هر منبع و مکتب ایدئولوژی افاده مطلب کند، هیچ سدی یا گرفتاری یا ممانعتی در این راه نیست. آزادی کامل در سر کلاس های دانشگاه مفید حاکم است."

در عین حال، از آنجا که حوزه از مدارس گوناگون تشکیل شده و زیر نفوذ فقهای مختلف قرار دارد، نمی توان گفت نظام آموزشی آن به شیوه یک سانی متحول شده است. جویا جهان بخش:

"می خواهم از یک نکته غفلت نشود و آن اینکه حوزه ها نظام یک دستی ندارند، یعنی چنین نیست که در همه حوزه ها این تحولات به یک اندازه صورت پذیرفته باشد و الان همه حوزه ها در یک نسبت شباهت با نظام واحدی دانشگاه داشته باشند. بعضی حوزه ها امروز هنوز نظام سنتی دارند، بعضی جدید شده و در این مسائل اختلاف دارند که این بستگی به نوع آن حوزه ها، نظام اداره شان و وابستگی شان به نهادی است که آنها را اداره می کند که آیا نهاد سنتی حوزه باشد یا زیر نظر برخی علمای خاص."

 

فاصله حوزه با دانشگاه

به همین ترتیب، اگر حوزه در نظام آموزشی تا حدودی به دانشگاه نزدیک شده باشد، اما شاید به دلیل عنایت خاص حکومت به حوزه فاصله حوزه با دانشگاه، هم چنان و با همه کوشش ها برای نزدیک کردن آنها، باقی مانده است. محمد تقی فاضل میبدی، عضو مجمع مدرسین حوزه علمیه قم:

"به نظر بنده، آن طوری که تبلیغ شده و برای این کار سرمایه گذاری شده، نتیجه چندانی به دست نیامده. چون من خودم در دانشگاه ها زیاد می روم و برای دانشجویان جلسات بسیاری دارم، فکر می کنم که فاصله دانشگاه با حوزه خیلی کمتر نشده، شاید بیشتر هم شده باشد، به دلیل اینکه توقعاتی که دانشجویان دارند، هم از نهاد حکومت که آن را متعلق به روحانیان می دانند و هم از حوزه ها، آن طور که خودشان می خواهند برآورده نشده و لذا فاصله بین حوزه و دانشگاه چنان فاصله کمی هم نیست."

 

تحول در موضوعات فقهی

اما در آنچه به خود حوزه مربوط می شود، امروزه تماس بیشتر طلاب با واقعیت، برخورداری از حمایت حکومت و نیز آموزش های گسترده تر و جسارت های علمی گروهی از آنها، اسباب طرح مسائل بسیاری در حوزه مسائل دینی شده که تا دهه اخیر سابقه نداشته است. محمد علی ایازی، عضو دیگر مجمع مدرسین حوزه:

"بعضی مباحث در این دهه مطرح می شود که در گذشته جزو منکرات بوده، مثلاً بحث موسیقی، مجسمه سازی، استفاده از سینما و هنر که خیلی راحت در نشریات و کتاب هایی که در حوزه منتشر می شود طرح می شود. حتی بخشی از مباحث خانواده یا در باره حقوق زن که قبلاً این چیزها جزو مستنکرات حوزویان بوده، به راحتی مطرح می شود و مورد بحث و بررسی قرار می گیرد و نظریات جدیدی طرح می شود. می شود گفت اینها همه از تحولات فکری بوده که در این دهه در حوزه ها به وجود آمده و مورد بحث و بررسی قرار گرفته است."

 

مقاومت در برابر تحولات

با این همه، میزان تحولی که می باید در حوزه های علمیه صورت گیرد، آنچنان گسترده است که بیست و اند سال پس از انقلاب، برای آن، حکم تنها مقدمه را داشته است. اما نمی توان نادیده گرفت که تسلط سنت گرایان بر حوزه، و نیز بر سیاست نظام اسلامی، همین تحولات را هم با کندی و مقاومت و گاه توقف روبه رو کرده است.

صالح عبداللهی، از فضلای حوزه قم، که از اصلاح گران اوایل انقلاب به جزائر پراکنده در حوزه تعبیر می کند، معتقد است فضای کنونی میدان اندکی برای تحول و نوآوری باقی می گذارد:

"شما امروزه نمی بینید حتا آن چنان جزیره هایی که آن دوره بودند، بتوانند الان با جسارت و صراحت و شفافیت کاری را در سطح امروز و در شأن امروز دنبال بکنند. امروزه اگر مدرسه ای باشد، اگر مؤسسه ای باشد که کار جدیدی را دنبال می کند، اگر رنگ سنتی به خود نزند و به خود بافت سنتی ندهد، نمی شود. ما کاری نداریم که در اعماق چه می گذرد و این تناقضات در اعماق و درون، چه به سر جامعه ایران می آورد و یا در طلبه ما چه اتفاقی دارد می افتد. مهم این است که امروز، بدنه و فرماسیون های سنتی، رنگ خودش را به همه سطوح و پیکره حوزه زده. حتا اگر کار جدیدی هم اتفاق می افتد، باید با بانگ و بوق قدیم باشد و الا نمی تواند دوام بیاورد."

 

بخش چهارم: مدرنيزاسيون رسانه ای حوزه

          برای این ارتباط، حوزه نیاز داشت که در بیرون چارچوب های سنت تبلیغ، که متوجه به توده مردم بود، گام زند. مجلات تازه، چنانکه محمد تقی فاضل میبدی می گوید، این وظیفه را بر عهده گرفتند:

"اولین مجله ای که در حوزه به نام مجله حوزه منتشر شد و در پی آن مجلات زیادی مثل مجله نقد و نظر، آینه پژوهش، نامه مفید، حکومت اسلامی و غیره مجلاتی هستند که در چارچوب سنت قرار ندارند و بر اساس معیارهای روز حرکت می کنند و در پی آن هستند که شبهات جدید را پاسخ دهند و بیشتر در مسائل کلامی با دنیای نو مواجه هستند."

این نیاز جدید برای فهم مخاطبان تازه حوزه و ارتباط با آنان، موضوعی بود که بیشتر از سوی نسل تازه طلاب حس می شد. مهدی خلجی، که خود در مجلات حوزه قلم زده است، مجلات حوزه را محصول نسل جدید حوزه می داند: "به نظر من متجددترین بخش حوزه امروز، بخش مطبوعات آن است؛ به این دلیل که مطبوعات، فراورده نسل جدید است، هم نسل جدید حوزه آن را به وجود آورده و هم مخاطبان آن نسل جدید حوزه هستند و در حقیقت نسل قدیم هیچ نقشی در به وجود آوردن آن ندارد و حتی آن را هم نمی خواند؛ یعنی از نظارت و مراقبت نسل قدیم کاملاً به دور است. مخصوصاً نقش مجلاتی که مثل مجله نقد و نظر بیشتر به مباحث نظری پرداختند. اینها تلاش کردند فکر نو را وارد حوزه کنند."

 

مجلاتی برای طرح مسائل جديد

بیشتر مجلات امروز حوزه وابسته به نهادهای تحقیقی حوزه هستند که شمار آنها به 185 مرکز می رسد. در واقع حوزه قم، پس از انقلاب به یک مرکز بزرگ تحقیقاتی تبدیل شد که بخشی از مطالعات خود را از جمله در مجلاتی که منتشر می کرد، در دسترس عموم می گذاشت.

حجت الاسلام عبایی خراسانی: "اگر زیاد نشده باشد، الان حدود پنجاه و یک مجله داریم: کلام، حکومت اسلامی، حوزه و دانشگاه، اجوبة المسائل دینیه، مجلات عربی داریم، هم چنین مجلاتی به عنوان کلام اسلامی، پاسدار اسلام، نقد و نظر و مجلات دیگر. علی ای حال هدف این است که روی اصول و برنامه هایی مطالعه شده، یک سلسله موضوعاتی که حوزه علمیه کمبود داشته، تحقق پیدا کنند."

در واقع در طول سال های پس از انقلاب، حوزه مرتباً با موضوعات تازه روبه رو شده است و انعکاس این مواجهه در مجلات حوزه، از بخش های خواندنی تاریخ فکر جدید در ایران و در حوزه های علمیه است. محمد تقی فاضل میبدی این موضوعات را به دو گروه کلی تقسیم می کند، کلامی و سیاسی:

"مسائل سیاسی که پیش از انقلاب، از مشروطیت به این طرف بود. بعد از انقلاب هم مسأله جمهوریت یا در سه چهار سال اخیر مسأله جامعه مدنی و مسأله آزادی و مردم سالاری مطرح است و هنوز هم در حوزه ها برای عده ای که از سنت دفاع می کنند، قابل قبول نیست و از سویی هم برای برخی از کسانی که با دنیای مدرن روبه رو هستند، این مسائل قابل مطرح شدن و پیگیری کردن است. بنابراین در این دو ساحت، مسأله کلامی و مسأله سیاسی، الان در حوزه مطرح است و مطبوعات هم بیشتر در این دو جهت تلاش های تازه خود را شروع کرده اند که در حوزه ها هم پاسخ گوی مسائل سیاسی باشند و هم مسائل کلامی جدید."

 

از شبهه شناسی تا معرفت شناسی

اما برای برخورد با مسائل کلامی جدید، راه های جدید هم باید رفت. از این رو برخی مجلات نوگرای حوزه روش سنتی در برخورد با مسائل دنیای جدید را پشت سر گذاشته اند. نسل قدیم همه پدیده های نو را در مقوله شبهه های تازه ای که ایمان دینی را می تواند به خطر اندازد، طبقه بندی و رسیدگی می کرد، اما دنیای بیرون برای اهالی این مطبوعات مایه شبهه نیست، موضوع شناخت است.

مهدی خلجی: "یکی از نکته های مهم در این مطبوعات جدید این است که بر خلاف نسل قدیم نگاهشان به مدرنیته و پدیده تجدد، نگاهی تئولوژیک نیست، یعنی از آن نگاه الاهیاتی فاصله گرفته اند و مسائل جهان جدید را به صورت شبهه نمی بینند. مثلاً مجله نقد و نظر وقتی مسائل دوران جدید را در حوزه اخلاق، سیاست، مباحث اجتماعی و فلسفی مطرح می کند، اینها را به چشم شبهه نمی بیند و بیشتر سعی می کند یک معرفی دقیق و مطابق با واقع از این مسائل به دست دهد."

 

بهار انتشارات دينی

رشد آگاهی های تازه در حوزه علمیه، صرفاً در چارچوب مطبوعات تازه محدود نمی شود. محمد اسفندیاری، معتقد است این رشد در همه ابعاد نشر دیده می شود:

"نه تنها مطبوعات که شامل مجله ها و روزنامه ها باشد، بلکه کتاب و انتشارات هم در دو دهه اخیر در حوزه های علمیه، رشد بسیار چشم گیری داشته است. بسیاری از متون گذشتگان، تصحیح انتقادی عالمانه ای شده. نسخه های خطی بسیاری از کتاب خانه ها فهرست نگاری شده. معجم های گوناگونی برای متون روایی فراهم شده. دائرةالمعارف های متعددی در دو دهه اخیر فراهم شده. کتاب شناسی های متعددی در حوزه معارف اسلامی فراهم شده و اخیراً نرم افزارهای دینی گوناگونی تهیه شده و پایگاه های اطلاع رسانی دینی تشکیل شده و طبیعتاً در کنار اینها مجله های گوناگونی هم در دو دهه اخیر در حوزه های علمیه منتشر می شود."

"ما هم شاهد انتشار مجله کودکان هستیم، هم نوجوانان، هم جوانان و هم زنان. یعنی در حوزه های علمیه، الان مجله ای منتشر می شود که مخاطب آن کودکان است. البته این هم پدیده خلق الساعه و آنی نبوده، بلکه پیش از انقلاب، یک نهضت فرهنگی و انتشاراتی در حوزه های علمیه شروع شده بود، که مجلاتی مانند پیام شادی، الهادی، مکتب اسلام، معارف جعفری، مکتب تشیع و غیره در حوزه های علمیه منتشر می شد."

 

آسيب شناسی مجلات حوزه

با این همه، جنبه دیگر این گسترش فراوان، پرسش از موفقیت این تلاش ها در ارتباط با مخاطبان جدید است. رحیم رئوفت، عضو تحریریه مجله نقد و نظر می گوید دست کم تقاضا برای نشریات حوزه به اندازه فراوانی آنها نیست:

"بخشی از این مطبوعات هیچ نیازی برایشان احساس نمی شده. کما این که می بینیم بخشی از این مطبوعات، اصلاً از حیث نام و محتوا خیلی با هم نزدیک هستند، به طوری که تشخیص شان از هم مشکل است. انگیزه پیدایش برخی از این مطبوعات این است که نیازی به وجودشان نیست و به صرف تزریق امکانات به وجود می آیند. اینها طبیعتاً مخاطبی هم پیدا نخواهند کرد و اگر هم مخاطبی دارند بیشتر در سطح حوزه است و ارتباط چندانی با خود جامعه نتوانسته اند پیداکنند؛ در سطح کلی جامعه که به هیچ وجه، حتا در سطح جامعه علمی، یعنی مجامع دانشگاهی که مرتبط با مباحث علوم انسانی و مطالعات اجتماعی هستند."

محمد اسفندیاری، از یک نگاه حرفه ای علت موفق نبودن بخشی از مجلات حوزه را ناآشنایی دست اندرکاران آنها با اصول روزنامه نگاری می داند:

"شما برای یک مجله، کافی نیست که محتوا و درونه مناسبی داشته باشید. باید این را در قالب مناسب ژورنالیستی به مفهوم مثبت کلمه هم بریزید و الا یک سلسله از مخاطبان را از دست می دهید یا مخاطبانی را نمی توانید جذب کنید. یکی از دلایلی که می شود برشمرد این است که پدیده ژورنالیسم به مفهوم مثبت کلمه، منطبق با این مجله ها نبوده."

در عین حال آن گروه از مجلاتی که موفق بوده اند و به نیازهای جدی پاسخ می گفته اند، نیز امروز اگر بتوانند کار خود را ادامه دهند، ناچار به ملاحظه کاری های مختلفی هستند که دامنه نوآوری و تأثیرگذاری آنها را محدود می سازد.

مهدی خلجی، در توضیح می گوید: "در آغاز دهه هفتاد، مطبوعات حوزه هم افزایش کمی پیدا کرد و هم افزایش کیفی، به این صورت که وارد مباحث نظری شدند و توانستند به خوبی مجرای انتقال مسائل دنیای جدید به درون حوزه شوند. ولی در پایان دهه هفتاد، می بینیم این نقش در حال تضعیف است. مطبوعات حوزه دارند تضعیف می شوند. تضعیف مطبوعات حوزه متأثر از ضربه ای است که مطبوعات کل کشور خورده. انتشار این مطبوعات یا دچار توقف و مشکل شده یا مباحث نظری به صورت کمرنگ تری در آن مطرح می شوند. این همه اتهاماتی که در مورد زیر سئوال بردن مبانی اسلام، به نویسندگان و مطبوعات مختلف زده اند، موجب شده که مطبوعات حوزه نتوانند به راحتی درباره مبانی صحبت کنند و کار نقادی و چون و چرا را پیش برند."

 

حوزه های کامپيوتری، سايتهای مراجع

اما با همه محدودیت هایی که به کنترل محتوا متوجه است، نقش ابزارهای رسانه ای در حوزه، روز به روز در گسترش است و در این مسیر کامپیوتر و ظرفیت های آن محوریت یافته است.

آیت الله بجنوردی: "الان محققین، نوعاً در خانه هایشان در قم کامپیوتر و اینترنت دارند و به وسیله کامپیوتر از مراجع و مصادر مختلف استفاده می کنند. کامپیوتر کارها را آسان می کند در حالی که سابق، این مسائل نبود، کتاب وافر نبود. الان از حیث کتاب خانه ها بسیار غنی شده. کتاب خانه های پرباری داریم. در حوزه های علمیه کتاب خانه های مجهزی هست. خیلی از اینها در کامپیوتر رفته، می توانند کار سه چهارساعته را با پنج دقیقه دربیاورند."

در واقع استفاده از کامپیوتر و اینترنت، آن چنان گسترده است که مراجع بزرگ مانند آیت الله منتظری، آیت الله یوسف صانعی و آیت الله سیستانی دارای سایت اینترنتی هستند.

 

سامان دهی داده های فقهی

در عین حال، با وجود گستردگی استفاده از کامپیوتر، نرم افزارها و پایگاه های اطلاعاتی در حوزه، هنوز این امکانات در خدمت تحقیقات عالی و تحلیلی در متون دینی قرار نگرفته است.

جویا جهان بخش می گوید: "روی یک صفحه دیسک فشرده رایانه ای، به راحتی می توانید صد یا هزار کتاب در علم اصول را که برخی از آنها حتی چاپ حروفی ندارد و از روی نسخه های خطی یا چاپ سنگی منتقل شده اند، مورد جست و جو قرار دهید و یک موضوع را در همه این کتاب ها مورد استفاده قرار دهید. این در فقه، اصول، حدیث، تاریخ و ... هست و بسیاری از اینها محصولاتش به صورت کتاب عرضه شده، در مراکز تحقیقات و حتی پاسخ گویی به سوالات مثلاً حدیثی مورد استفاده هست."

"اما متأسفانه تا کنون بیشتر کاری که حتی در حوزه پژوهش، از طریق این وسائل جدید صورت گرفته، مربوط به جمع آوری و سامان دهی داده هاست. اما با استفاده از سرعت و دقت این وسائل، تا چه حد به تحلیل دوباره داده ها نشسته باشیم و مغزهای اندیشه گر به تحلیل این داده ها بپردازند، متأسفانه هنوز زمینه اش فراهم نشده و کمتر مورد توجه بوده. شاهدش اینکه ما الان وضعیتمان در دسترسی به متون و نصوص احادیث، نسبت به بیست سال پیش واقعاً زمین تا آسمان تفاوت کرده اما در علم درایةالحدیث، در فهم حدیث و در کار اجتهادی درون احادیث، ابداً نمی توانیم بگوییم وضعیتمان زمین تا آسمان تفاوت کرده."

 

کتابخانه های بزرگ اختصاصی

امروزه حوزه علمیه قم، نه تنها از مجلات فراوان و امکانات گسترده کامپیوتری بهره مند است، بلکه در عرصه کتابخانه ای هم برخی از روزآمدترین مجموعه ها را در ایران و در زمینه مطالعات دینی در اختیار دارد؛ کتاب خانه هایی که نه تنها آثار روز را از داخل و خارج جمع آوری می کند، بلکه نخبگان حوزه در آن، حتا به کتب ممنوعه نیز دست رسی دارند.

محمد مهدی خلجی: "کتابخانه های موجود در قم، در زمینه قرآن پژوهی، مطالعات ادیان و به ویژه مسیحیت، فلسفه دین و اخلاق، ادبیات معاصر عرب، نقد ادبی و مباحث روشنفکری عرب، تاریخ اسلام و مطالعات جدید اسلام شناسی غنی ترین و روزآمدترین کتابخانه ها در سطح کشور هستند که اغلب دوزبانه اند، عربی و انگلیسی و اغلب برای استفاده عموم آزاد و رایگان است. بخش مهم و عمده ای از این کتاب ها، کتاب هایی هستند که از نظر ایدئولوژی اسلامی، کتب ضاله محسوب می شوند، ولی به قصد پاسخ گویی به شبهات گردآوری شده اند."

"کتابخانه مرکز ادیان، کتابخانه های زنجیره ای آیت الله سیستانی، کتابخانه مؤسسه امام خمینی که متعلق به آقای مصباح است و همین طور کتاب خانه آیت الله نجفی مرعشی که گنجینه ای از کتب ممنوعه منتشرشده پیش از انقلاب در زمینه ادبیات و فلسفه به زبان فارسی و هم چنین پژوهش های ادبی و فلسفی و علمی در جهان معاصر عرب را دارد. نزدیک به یکصد مؤسسه تحقیقاتی که در قم هست، اغلب کتابخانه های مفصلی دارند و بودجه های کلانی را برای خرید کتاب های خارجی در اختیار دارند. بسیاری از کتاب هایی که آن جا هست، بلااستفاده است، و به دلیل مشکل زبانی و فقدان هم افقی فرهنگی با درون مایه آنها کمتر کسی هست که بتواند از آنها استفاده کند، ولی به هر حال زمینه گسترده ای را برای استفاده خواستاران و پژوهش گران فراهم آورده است."

 

مدرنيزاسيون آری، مدرنيته نه

مسأله هم افقی، البته مسأله ای بنیادین است و این پرسش را پیش می آورد که تمام این امکانات و بهره گیری از رسانه های جدید آیا توانسته است افق سنتی حوزه را به افق دنیای مدرن، فرهنگ گفت و گو و اتکا بر عقلانیت نزدیک کند؟ صالح عبداللهی تأثیر این امکانات را در متحول ساختن حوزه چنین ارزیابی می کند:

"مواردی را که اشاره کردید، در دو دهه اخیر در لایه های سطحی حوزه مطرح شد و البته طلبه های جوان بیشتر استقبال کردند و نسبت به بیرون حوزه هم کارکردهایی از خودش نشان داد. اما هیچ گاه اینها هم به لحاظ انتقال فرهنگ این رسانه ها و نحوه استفاده از آنها و کارویژه های آنها و هم به لحاظ سطوحی از حوزه که با این مسأله درگیر شدند، پدیده ای عمقی نشد. کامپیوتر ابزاری شد برای جمع آوری همان احادیث و متون و بازیابی مجدد همانها با سرعت بیشتر. زبان خارجی ابزاری شد برای عده معدودی که صرفاً بر اساس علائق شخصی گرایش نشان می دادند، برای اینکه بتوانند آن زبان را یاد بگیرند و بتوانند در نقاط دیگر همان آموزه های سنتی را، منتها با زبان خارجه، عرضه کنند. زبان عنصری برای تحول و دگرگونی در درون حوزه نشد، به این معنا که طلبه ما بیاید و متون دست اول اندیشه های امروز و فلسفه مدرن را بخواند و آن را وارد حوزه کند و درونی کند و با آن وارد یک نوع تعامل فکری و فرهنگی شود."

"بنابراین بنده تنها اینها را امری زینتی برای حوزه تفسیر می کنم و نوعی ابزار برای ادامه همان کارکردهای سنتی و بقای همان کارویژه های پیشین، منتها با رنگ و بوی جدیدتر و شکیل تر."

 

بخش پنجم : زنان حوزه در مرزهای مردانه

این جا محل زندگی مسئولان روحانی، روحانیون متمکن و صاحب منصبان شهر است و در عین حال محل کار و استقرار مؤسساتی مانند مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی متعلق به آیت الله مصباح، مؤسسه امام صادق آیت الله سبحانی، مؤسسه اسرای آیت الله جوادی آملی و بخشی از ساختمان های جامعه مدرسین حوزه علمیه قم.

قم مدرن مشتری فروشگاه های لوکس و تازه احداث شهر هم هست و البته خانم های متشخص قم جای خاص خود را در این میان دارند و آزادند تا از بهترین تولیدات زنانه غربی که عرضه می شود، خرید کنند.

جامعة الزهرا یا مدرسه زنان طلبه نیز، در همین قم مدرن و در ابتدای بلوار بزرگ سالاریه قرار گرفته است. مدرسه ای که در نیمه دوم دهه شصت شکل گرفت و امروز آموزش دینی زنان در حوزه را اداره و کنترل می کند. خانم مستجاب الدعوه یکی از صدها بانوی طلبه ای است که در جامعةالزهرا تربیت شده اند:

"در ابتدا جامعةالزهرایی وجود نداشته. در ابتدا که من خودم آن جا تحصیل کردم مکتب بود، مکتب های مختلف، مثلاً مکتب علی، مکتب توحید، مکتب زهرا. خانم ها در مکتب های متنوع و متعددی درس می خواندند. بعد از مدتی تشکیلاتی ساخته شد به عنوان جامعه یعنی دانشگاه، شد جامعةالزهرا."

 

پيشينه حضور زنان در حوزه

حضور زنان در حوزه به طور عمده ناشی از تحولات بعد از انقلاب است. اما پیش از انقلاب هم معدود زنانی پیدا می شدند که نه تنها می توانستند وارد آموزش های حوزوی شوند بلکه به درجات بالای دینی و علمی نیز می رسیدند. حوزه علمیه اصفهان یک نمونه برجسته از این زنان را به یاد دارد.

فضل الله صلواتی از فعالان ملی مذهبی اصفهان می گوید: "خانم امین که به عنوان آیت الله حاجیه خانم امین یا حجةالاسلام حاجیه خانم امین گفته می شود و آن کتاب های زیادشان و آن تفسیر مخزن العرفانشان که مجلدات زیادی دارد و سطح بالایی دارد، ایشان هم از علمای بزرگ اصفهان بودند و صاحب نظر در عرفان و فلسفه و تفسیر و فقه و اصول. آن خانم شاگردانی تربیت کردند که هنوز هم هستند و هر کدام محورهایی هستند."

احمد منتظری، یکی از فضلای حوزه علمیه قم می گوید، در قم هم تا پیش از انقلاب فعالیت های محدودی در تربیت زنان طلبه وجود داشته است:

"پیشقدم این تأسیس مدارس مرحوم آیت الله العظمی شریعتمداری بود که در شهر قم مرکزی داشتند و اساتیدی از خانم ها تربیت شده بودند و شاگردانی را می پذیرفتند. ولی محدود بودند. با پیروزی انقلاب این مدارس توسعه پیدا کرد و بسیار متعدد بود و الان به صورت گسترده ای با مدیریت متشکل و قوی ای هست که این خانم ها را اداره می کند، چون مسائل آنها از مدارس آقایان بسیار حساس تر است."

 

نقش رقابت با همسران

بیشتر زنانی که امروز وارد جامعةالزهرا می شوند، از وابستگان درجه اول روحانیون هستند، یا فرزند روحانی اند یا همسر و خواهر روحانی. گرچه فرزندان و خواهران روحانیون ممکن است به تشویق خانواده وارد حوزه شوند اما به نظر رحیم رئوفت از مدرسان پیشین جامعةالزهرا همسران روحانیون انگیزه های فردی دارند:

"تحلیل من این است که این خانم ها وقتی با همسرانشان ازدواج می کنند، در ابتدای زندگی در یک سطح فرهنگی تقریباً مساوی هستند. بعد از مدتی که آقا ادامه تحصیل می دهد و رشد می کند به تدریج یک فاصله فکری و فرهنگی بین اینها ایجاد می شود، به طوری که دیگر حتا زبان همدیگر را هم به خوبی درک نمی کنند و مردان غالباً ممکن است به خانم ها به عنوان افرادی که فاقد تحصیلات چندانی هستند نگاه کنند. به نظر من، بخشی از انگیزه این خانم ها این است که جلوی این عقب ماندگی را بگیرند."

 

فيمينيسم حوزوی

با این همه طبیعی است که پیداشدن این انگیزه برای همسران روحانیون، بخشی از بیداری زنان در جامعه ایران باشد.، چرا که چنین انگیزه هایی درمیان آنها برای برابری با شوهرانشان، پیش از این به وجود نمی آمده و یا موراد آن انگشت شمار بوده است. در واقع انگیزه آنها از یک سو خانوادگی و از دیگر سو اجتماعی است. این است که رحیم رئوفت می گوید:

"من فکر می کنم می شود این تحصیلات حوزوی خانم ها را که بعد از انقلاب هم خیلی باب شد و مراکز متعددی هم برایش ایجاد شد به عنوان یک بخشی یا شعاعی از بحث فمینیسم در معنای عامش تحلیل کرد. به این معنا که این خانم ها احساس می کنند در آن چارچوبی که زندگی می کنند و آن فضای فرهنگی که احاطه شان کرده اگر بخواهند حرکتی کرده و خودی نشان داده باشند و ابراز وجودی کرده باشند، یکی از راه هایش این است که تحصیلاتی داشته باشند و به عنوان یک فرد دانشجوی علوم دینی یا طلبه علوم دینی مطرح بشوند."

خانم مستجاب الدعوه نیز معتقد است تحصیل در جامعةالزهرا بر موقعیت او در جامعه تأثیر مثبت داشته است: "به نظر بنده بسیار خوب بوده. به شخصیت لازم را به ما برای حضور در جامعه داد و این که بتوانیم در جامعه حضور داشته باشیم و فعالیت کنیم. شخصاً از تحصیلات خودم در جامعة الزهرا راضی هستم."

 

محدوديتهای تحصيل دينی زنان

تبلیغ و تدریس مواد دینی در مدارس از عمده ترین مشاغلی است که زنان طلبه در پیش رو دارند، ولی تحصیل دینی بیشتر آنها از پایان دوره مقدماتی یا سطح، چنان که حوزویان می گویند، فراتر نمی رود. حجةالاسلام عبایی خراسانی، مدرس حوزه و نماینده مجلس:

"این ها بیشتر در رشته تبلیغ وارد هستند، گاهی هم چیز می نویسند، و تا پایان سطح می خوانند. البته بعد از آن خارج هم بخوانند خوب قطعاً آنهایی که همسر دارند و بچه دارند تعدادشان کمتر می شود. تعداد این ها زیاد است و حتی بعضی از این ها هم هستند که دو رشته را دارند، هم رشته های حوزوی را دارند و هم رشته های دانشگاهی، مثل طلاب مرد و پسر هستند."

 

جداسازی جنسيتی

ولی جالب است که دنیای حوزه و دانشگاه برای زنان دو دنیای متفاوت است. در حالی که دانشگاه محیطی همگانی است که کمتر به زنانه و مردانه تقسیم می شود، محیط آموزشی زنان در حوزه بسته و کاملاً زنانه است، امری که آنها را با بسیاری از جنبه های حیات اجتماعی بیگانه می سازد. محمد مهدی خلجی، پژوهشگر مسائل اسلامی:

"این خط کشی های مکانی که برای زنان و مردان می کنند، که فضاها را تبدیل می کنند به فضای عمومی و فضای خصوصی، فضای مردانه و فضای زنانه، به شدت در قم وجود دارد و بر تقسیم نابرابر امکانات برای پرورش فکر تأثیر می گذارد. در قم طلبه ای که مرد است، می تواند به راحتی به همه کتاب خانه ها دسترسی داشته باشد و در همه جلسات سخنرانی شرکت کند و خودش سخنرانی کند و تدریس نماید، ولی یک زن نمی تواند از این امکانات استفاده بکند و طبیعتاً تنها جا برای او همان فضاهای زنانه است و بیرون از آن فضاها هر اتفاقی می افتد برای وی بیگانه خواهد بود."

بیرون از مکان های زنانه هم کنترل شدیدی بر زنان طلبه و به ویژه دختران مجرد اعمال می شود که تا محدود ساختن رفت و آمد آنها در محیط شهری نیز پیش می رود.

احمد منتظری: "سخت گیری ها زیاد است. حتی ساعات خروج آنها از مدرسه شان آزاد نیست و باید با هماهنگی باشد و ترددشان در شهر آزاد نیست و باید با هماهنگی با مدیریت باشد."

 

پرده ميان استاد و دانشجو

حتا در داخل مدرسه و در سر کلاس هر نوع تماس دیداری بین طلاب و استاد مرد با آویختن پرده ای بین جایگاه تدریس و دانشجویان حذف می شود. گرچه خانم مستجاب الدعوه معتقد است کیفیت آموزشی و رابطه فعال با استاد از این طریق آسیبی نمی بیند:

"زمانی که ما تحصیل می کردیم همین حالت پرده بود، ولی بحث کلاسی مان خیلی خوب بود و اتفاقاً خواهران خیلی راحت سوالشان را مطرح می کردند. تفاوت جامعةالزهرا با دانشگاه این است که وقتی خواهرها به جامعةالزهرا می آیند خودشان مایل به یادگیری هستند و اصلاً کلاس می نشینند برای این که چیز یادبگیرند. در آن زمان این سوال برای خودم ایجاد شده بود که چطور با این که پرده حائل است ما بازیگوشی نمی کنیم و فقط مشغول یادگیری مطالب هستیم. این پرده و حائل برای ما مزاحم نفهمیدن درس یا نپرسیدن سوال نبود و این فضا مشکلی ایجاد نمی کرد."

می پرسم آیا او می پذیرد که چنین فضایی به کل جامعه نیز تسری داده شود و بر روابط مرد و زن حاکم باشد؟ می گوید:

"به نظر من این برای راحتی خانم ها بود و خود خانم ها تقاضا کرده بودند. البته ما این حائل را در جامعه قبول نداریم، چون برای درس و یادگیری به دلیل اقتضای نظام جامعه مشکلی نداشتیم."

 

زنانی که مجتهد نمی شوند

اما محدودیت های ظاهری تنها مسأله آموزش های دینی زنان نیست. آنها از نظر اهداف علمی و اجتماعی نیز ناگزیرند کار خود را به تبلیغ یا تدریس محدود کنند، در حالی که درجه عالی آموزش های دینی اجتهاد است. احمد منتظری در این باره می گوید:

"شاید انگشت شمار باشند تعداد زنانی که به قدرت اجتهاد رسیده باشند، اما در زمینه تبلیغ بسیار موفق بوده اند. مبلغاتی که به شهرهای مختلف می فرستند و همین طور در همین جلساتی که در قم برگزار می شود و دیگر جاهایی که اعزام می شوند و هم چنین تربیت دبیر دینی در مدارس انجام شده و در واقع دبیرهای فقهی که در قم هستند اکثرشان آموزش دیده همین مدارس هستند."

حجةالاسلام عبایی خراسانی می گوید اصولاً این مسئولان حوزه بودند که تصمیم گرفتند آموزش زنان را محدود کنند:

"اول خیلی دائره شان وسیع بود. خیلی استعداد داشتند و درس می خواندند. بعد محدود شدند، یعنی خود مسئولین حوزه ها گفتند اینها تا این حدود درس بخوانند بهتر است و بیشتر از این دیگر درس نخوانند."

و وقتی از دلیل این تصمیم می پرسم، می گوید:

"محدودیت برای این که حال و هوای یک خانم که می خواهد خانه دار باشد، به عنوان شغل رسمی در حوزه نمی تواند باشد. این در واقع کمک است. ما طلبه ای داریم که شاغل است، یعنی می رود پیشنماز می شود، یا مرجع تقلید می شود. ما عملاً از خواهرها کسی که مرجع تقلید باشد و یا در صراط مرجعیت برود یا به مرحله پیشنمازی برسد و مسئول قسمتی از مساجد و برنامه های متشکل مذهبی باشند نداریم، بلکه تقریباً کار طلبگی برای آنها یک کار جنبی است."

"خواهرانی که به خانه بخت می روند، شوهرداری شان را می کنند، بچه داری شان را هم می کنند، ضمناً سخنگو هم هستند و یا معلم هستند. صدر در صد متمحض در علم و دانش نمی شوند، اگر هم می شوند کم است. این محدودیت به خاطر شرایط فعلی خواهران است. ممکن است یک زمانی مرجع تقلید هم بشوند، زمینه برنامه قضاوت هم تقریباً دارد فراهم می شود و ممکن است روزی قاضی هم بشوند. اما در شرایط فعلی مرجعیت یا پیشنمازی خلاف نیست ولی رسماً وجود ندارد. از این جهت خواستند که برنامه شان محدود باشد و مزاحم شوهرداری و بچه داری شان نباشد."

 

تصميم گيری برای زنان

به روشنی می توان دریافت که این تصمیم گیری برای زنان است نه تصمیم خود زنان. در واقع آموزش زنان حوزه آموزشی مردسالار است که با توجه به تعریف سنتی مردان از زنان طرح ریزی شده است و توسط همان نظام مردسالار کنترل می شود. مهدی خلجی از این وضعیت چنین تعبیر می کند:

"هنوز تفکر بیرونی- اندرونی که در نهفت اندیشه سنتی ما وجود دارد در این ساختار آموزشی هم جریان دارد و می شود گفت که بخش آموزش زنان و بخش فعالیت علمی – دینی زنان در حوزه، در واقع، اندرونی حوزه است و آنها زائده ای نسبت به کل ساختار حوزه به شمار می روند."

 

زنان، مجتهدانی بدون مقلد

در چنین شرایطی تلاش برای رسیدن به مقام افتا و مرجعیت که مقامی مردانه تلقی می شود، بیهوده خواهد بود، حتا اگر طلاب سخت کوش زن به درجه اجتهاد هم رسیده باشند.

خانم مستجاب الدعوه: "گاهی عده ای از خواهرها به سطح اجتهاد هم رسیده بودند ولی شاید خوشان لزومی ندیدند که در این زمینه فعال شوند. می دانید که مقلدی نخواهند داشت. از این جهت تا سطح اجتهاد را درس می خوانند اما دیگر انگیزه ای ندارند مجتهد شوند."

در استفتایی از آیت الله منتظری از نظر ایشان درباره امکان رجوع زنان ومردان به مجتهد زن پرسیدیم. آیت الله معتقد است که در تقلید، اصل بر رجوع به متخصص است و نزد عقلای جهان بر این اساس مرد و زن تفاوتی ندارند.

 

زنان و آموزش مردانه

اما چنان که صالح عبداللهی از فضلای حوزه علمیه قم در تحلیلی از شرایط زنان طلبه می گوید هنوز راه درازی تا ورود جدی زنان به عرصه افتا وجود دارد:

"اولاً زنان قشر نسبتاً محدودی را نسبت به قشر مردان تشکیل می دهند، یعنی قشر مردان کاملاً غالب است. ثانیاً ظهور و بروز جدی در حوزه و در تصمیم گیری ها و در روند فعالیت های حوزه ندارند و ثالثاً آنها در همه سطح به عنوان زائده ای از نظام مردسالارانه حوزه قابل تفسیر هستند، چه به لحاظ درس هایی که می خوانند، چه به لحاظ رویه هایی که در مدارس آنها وجود دارد. تعیین کننده برای اینها همان چیزهایی است که در میان آقایان وجود دارد و یا در حوزه علمیه قم به صورت کلان وجود دارد. درس ها همان درس ها، رسائل، مکاسب، کفایه و ... همان ها خوانده می شود و اگر خانمی بخواهد مجتهد شود، حداکثر بتواند یک مجتهد درجه سه ای مانند مردان بشود و بیشتر از آن نمی تواند اوج بگیرد."

"بنابراین کارکرد زنان طلبه ما هم اساساً کارکردی است که در فضای سنت قابل تفسیر است. تفسیر آنها این است که زنان در حال انجام وظیفه و تحصیل رضایت خداوند هستند و عمل به تکلیف می کنند، ولی این که چه کارویژه جدیدی می توانند داشته باشند؟ آیا در جامعه جدید می توانند منشأ اثری باشند؟ آیا می توانند با طی کردن مراحل افتا و اجتهاد در خصوص حقوق مدرن زنان افتاهای جدیدی بکنند و شکاف هایی را در بدنه سنت ایجاد کنند؟ اصلاً چنین انتظارهایی را نمی توانید از آنها داشته باشید."

 

صدای زنان در آينده حوزه

به این ترتیب، برای راه گشودن به سمت آینده ای که در آن صدای زنان نیز در حوزه دین شنیده شود نمی توان به تکرار راه ها و روش های گذشته پرداخت، چراکه اگر مردان سنت گرا در تکرار گذشته که تاریخی مردانه است سودی داشته باشند، زنان چنان که مهدی خلجی توضیح می دهد ناگزیر از ساختن آینده ای برای خود و به دست خود هستند:

"توجه و نگاه زنان معطوف به آینده است. آنها می خواهند آینده ای را متفاوت با گذشته بنا کنند. گذشته برای آنها روزنه روشن و مایه امیدی ندارد و آکنده از سرکوب هویت زنانه و آزادی و حقوق آنهاست. در نتیجه چالش در این جاست که ایدئولوژی اسلامی می خواهد گذشته را احیا بکند و به آن بازگردد، ولی زنان می خواهند از گذشته فرار کنند و آن را فراموش کنند و بر ویرانه آن آینده جدیدی را بسازند. اینها در دو جهت معکوس هستند و طبیعی است که آینده به کسانی تعلق دارد که به آینده فکر می کنند."

برگرفته از سايت «بی بی سی»:

http://www.bbc.co.uk/persian/iran/story/2005/08/050814_mj-az-shahr-e-khoda6.shtml

 

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com

newsecularism@yahoo.com

 

 

New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630