بازگشت به خانه  |   فهرست موضوعی مقالات و نام نويسندگان

تير 1387 ـ   ژوئيه  2008

 

ارگان ایدئولوژیک نظام سیاسیِ حاکم بودن از اعتبار یک رسانه می‌کاهد (*)

گفتگو با ايرج گرگين

گفتگوگر: ماندانا زندیان

آدرس ای- میل ایرج گرگین

Iraj.gorgin@gmail.com
 

پرسش: به نظر شما بین فرهنگ (یا کار فرهنگی) و سیاست (یا کار سیاسی) مرز دقیق و مشخصی وجود دارد؟
پاسخ: بستگی به این دارد که سیاست و فرهنگ را چگونه تعریف کنیم. به عقیده‌ی من، فرهنگ (یا کار فرهنگی) می‌تواند شامل سیاست (یا کار سیاسی) بشود ولی عکس آن در تمام موارد صادق نیست.

مثلاً اگر کسی برای نمایندگی در مجلس فعالیت کند، لزوماً کار فرهنگی نکرده است، ولی اگر در دفاع از آزادی عقیده یا دفاع از حقوق زنان و کودکان تلاش کند، در حقیقت کار فرهنگی کرده است. گرچه در کشورهای معیّن، ممکن است بگویند وارد سیاست شده است و او را بگیرند و زندانی کنند.
اگر این تعریف از فرهنگ را بپذیریم که هر آنچه شامل روش زندگی یک جامعه می‌شود، از اخلاق و رفتار و پوشش و مذهب و زبان و اعتقادات و باورها و ارزش‌ها و دریافت‌ها و البته ادبیات و هنر، فرهنگ آن جامعه را می‌سازد، پس رسانه‌ای که می‌خواهد « فرهنگی » باشد، تا حد ممکن باید به این مقولات بپردازد. این نکته‌ای بود که به آن اشاره کرده بودم.

حالا اگر رسانه‌ی مورد نظر ما تنها ادبیات (شعر و نقد و داستان) را که بخشی مهم از مقوله‌ی فرهنگ است، هدف و موضوع کار خود قرار دهد، آن را به عنوان یک رسانه‌ی ادبی می‌شناسیم، همچنان که نشریات متعددی را سراغ داشته ایم و داریم که « ویژه‌ی هنر و ادبیات » بوده‌اند.

اعتراف می‌کنم که این حرف من تنها نوعی ساده کردن صورت مسئله‌ای است که به صورت سؤال مطرح کردید. می‌دانیم که درباره‌ی فرهنگ، بحث‌ها و تقسیم بندی‌های مفصلی در جریان است: فرهنگ عالی، فرهنگ پَست، فرهنگ عوام، فرهنگ خواص، فرهنگ مردمی، فرهنگ مصرفی، ضد فرهنگ، خرده فرهنگ، فقر فرهنگی، استعمار فرهنگی و نظایر آنها. و نیز می‌دانیم که معنا و مفهومی که ما در گپ و گفت روزانه و بر حسب عادت از « سیاست » در ذهن داریم، همیشه همان نیست که باید باشد، یا حداقل دقیقاً همان نیست که در غرب تعریف می‌شود.

تصور می‌کنم که در برخورد با موضوع فرهنگ و سیاست، رسانه‌ها در جوامع مختلف وضع و مأموریت گوناگونی می‌یابند. مثلاً در جوامعی که فرهنگ ِآزادی‌های فردی و تبادل آزاد عقیده و اندیشه به اصطلاح جا افتاده است، شاید لازم نباشد رسانه‌ها پیوسته از لزوم آنها سخن بگویند، زیرا اینها اصولی پذیرفته شده‌اند که مردم در زندگی روزمره از آنها برخوردارند. بنابراین آنچه در اینجا درباره‌ی ایجاد فرهنگ و رادیوی فرهنگی می‌گوییم، به ایران و نیازهای ایرانیان در داخل و خارج از کشور مربوط می‌شود.

پرسش: شما به عنوان یک کارشناس امور رسانه ای، « ایجاد فرهنگ » را چگونه تعریف می‌کنید و تأثیر رسانه‌ها را در این زمینه، چگونه می‌بینید؟
پاسخ: به عنوان یک شاگرد امور رسانه‌ای که پنجاه سال موی خود را در این آسیاب سفید کرده است، اجازه می‌خواهم از متفکری که بسیار مورد احترام من است، کمک بگیرم.

واسلاو ‌هاول (Václav Havel) رئیس جمهوری سابق چکسلواکی (۱۹۹۲-۱۹۸۹) و جمهوری چک (۱۹۹۳-۲۰۰۳)، که شاعر و نمایشنامه‌نویسی چیره‌دست است، حدود ده سال پیش پیشنهاد کرد که فرهنگ به معنای عام آن، در مناسبات روزانه‌ی افراد با یکدیگر و نیز در اداره‌ی جوامع جهان کنونی نقش درجه‌ی اول بیابد.‌ هاول می‌گفت لازمه‌ی ایجاد چنین اساسی آن است که فرهنگی برای روابط دولت‌ها و مردم و نیز حقوق و سیاست و اقتصاد به وجود آید. به گفته‌ی او گرچه بهبود وضع اقتصاد در سرلوحه‌ی کار دولت‌ها قرار دارد، ولی مهم‌تر از آن بهبود وضع فرهنگ عمومی در جهان امروز است. او توصیه می‌کرد که برنامه‌ای فوری برای افزایش سطح فرهنگ در سراسر جهان، طرح ریزی شود و می‌گفت نباید به انتظار نشست که این امر به تدریج و با افزایش سطح زندگی، خود به خود صورت پذیرد. پیشنهاد او این بود که روشی به نام «فرهنگ همه چیز» در دستور کار مردم جهان و رهبران آنها قرار گیرد و رفتار قدرتمندان با ضعیفان، افراد سالم با بیماران، بزرگ ترها با کوچک ترها، فروشندگان و خریداران، زنان و مردان، آموزگاران و شاگردان، افسران و سربازان و پلیس‌ها و مردم معمولی، بر اساس آن استوار گردد؛ و به همین طریق رفتار انسان با محیط پیرامونش، با خانه اش، با شهرش، کار و شغلش و تفریحاتش نیز تنظیم گردد. یک نظام فرهنگی جهانی!

در یک سخنرانی در سال ۲۰۰۱ ، ‌هاول این نظر را تکرار کرد و گفت در سال‌هایی که به کار سیاست مشغول بوده، دریافته و به این نتیجه‌ی قطعی رسیده است که فرهنگ بر همه چیز تقدم دارد. فرهنگ، مقدم بر سیستم سیاسی و ایدئولوژی یا نظام و قانون و موازینی است که بر اساس آنها انسان به همزیستی با همنوع خویش می‌پردازد.

هاول تأکید کرد که نظام سیاسیِ دموکراتیک و حکومت قانون از فرهنگِ رفتارِ سیاسی نشأت می‌گیرد.

اگر‌هاول در آغاز هزاره‌ی سوم میلادی و در دوران خطیر انتقال جوامعِ بخش وسیعی از جهان از نظام اقتصادِ متمرکزِ دولتی به اقتصادِ آزادِ سرمایه داری و تکان‌ها و هرج و مرج‌های ناشی از آن، از لزوم « ایجاد فرهنگ » سخن می‌گفت و پی افکندن یک فرهنگِ « رفتار سیاسی » را منشأ استقرار نظام سیاسی دموکراتیک می‌دانست، شاید بدون آن که خود بداند، برای جوامع در حال انتقال دیگری چون ایران نیز داروی درد تجویز می‌کرد. البته در محدوده‌ی این گفتگو که موضوعش رادیو و تلویزیون است، وقتی از « ایجاد فرهنگ » سخن می‌گوییم، باید ایجاد آن فرهنگی را در نظر داشته باشیم که فاقد آن بوده‌ایم. ایران از بابت اندیشه و ادبیات، نسبت به بسیاری از کشورهای جهان کم و کاستی ندارد.

اگر از « فرهنگ » تنها همین بخش‌ها را در نظر بگیریم، حفظ و گسترش و به اصطلاح « روز آمد» کردنِ آن، می‌تواند هدف باشد، به « ایجاد » نیازی نیست. موجود هست. آنچه موجود نبوده، همان فرهنگ « رفتار سیاسی » است، فرهنگی که بر نظام سیاسی و ایدئولوژی تقدم دارد.

فکر می‌کنم اگر در صفحات قابوس نامه و سیاست نامه بگردیم، اشاره‌هایی به این مطالب خواهیم یافت، ولی اگر فرهنگِ رفتار سیاسی، هرگز در ایران پای نگرفته، و اگر اندیشه‌هایی که در باب آن ابراز شده، تنها به خط خوش در دفتر‌ها باقی مانده و خاک گذشت ایام بر آنها نشسته، اشکالی تاریخی و جدّی وجود دارد. رو به رو شدن با این مشکل و کمک به حل آن، می‌تواند هدف یک رسانه‌ی فرهنگی ایرانی باشد.

پرسش: پرسش دیگر درباره‌ی « موازین بین‌الملل » حاکم بر رسانه‌های فارسی زبانِ وابسته به دولت‌ها مانند « رادیو فردا »، « صدای آمریکا » و « بی بی سی » است و این که اصولاً نظارت بر امرِ رعایت این موازین، چگونه اعمال می‌شود، منابع مالی آنها از کجا تأمین می‌شود، و این رسانه‌ها تا چه حد «ارگان ایدئولوژیکِ نظام سیاسی»ِ مؤسسِ خود هستند؟ شما در بخش پیش گفتید چنین وابستگی‌ای «برای یک رسانه‌ی گروهی نقصی آشکار است و از اعتبار آن می‌کاهد».
پاسخ: نخست باید بگویم که من قصد ندارم، نقش وکیل مدافع هیچ یک از این رسانه‌هایی را که نام بردید، بازی کنم. درباره‌ی موازینی که از آنها یاد کردید، چه بسا برای خودِ من هم سؤال‌هایی وجود دارد که به آنها پاسخ گفته نشده است. ولی آنچه را که می‌دانم، با دوستان در میان می‌گذارم و خاطره‌ای را نقل می‌کنم.

به یاد دارم در اوائل سال ۱۹۹۹ میلادی که از من دعوت شده بود در تأسیس رادیو آزادی همکاری کنم و اداره‌ی برنامه‌های آن را به عهده بگیرم، شایعاتی درباره‌ی منابع مالی، وابستگی و هدف‌های این رادیو، اینجا و آنجا انتشار یافته بود. من تصمیم گرفتم پرسش‌ها و شایعاتی را که بر سر زبان‌ها بود، با آقای توماس داین (Thomas A. Dine) - رئیس آن زمان رادیو اروپای آزاد / رادیو آزادی - در میان بگذارم، جواب‌ها را بشنوم وسپس در مورد کار تصمیم بگیرم. نقل این مصاحبه که عیناً از رادیو آزادی پخش شد، به برخی از اينگونه پرسش‌ها پاسخ می‌دهد:

 

«...گرگین: آقای داین، یکی از گفته‌ها یا بهتر بگویم شایعاتی که درباره‌ی بخش فارسی رادیو اروپای آزاد/ رادیوآزادی رواج دارد، این است که این رادیو با بودجه‌ی بیست میلیون دلاری پیشنهادی سازمان مرکزی اطلاعات آمریکا، CIA ، در زمان ریاست نیوت گینگریج (Newt Gingrich) بر مجلس نمایندگان آمریکا به وجود آمده است. این شایعه درست است یا غلط است؟

داین: این درست است که گینگریج پیشنهاد کرد کنگره یک بودجه‌ی بیست میلیون دلاری را تصویب کند و این بودجه از سوی سازمان مرکزی اطلاعاتی آمریکا، به مصرف اقداماتی در مورد ایران برسد. اما این نیز درست است که این پیشنهاد هرگز به صورت قانون در نیامد، هرگز از تصویب کنگره نگذشت و هرگز مسیر معمول جریان تأمین بودجه را طی نکرد. بنابراین مایلم همان کلمه‌ای را که استفاده کردید، در این مورد به کار برم: شایعه. نیمی از واقعیت.

حقیقت آن است که آن فکر، هرگز به واقعیت نپیوست و هرگز قانون نشد. و رادیو اروپای آزاد/ رادیو آزادی هرگز پولی از CIA و یا از هیچ منبع پنهانی دیگری دریافت نکرد. درهای تمامی کارها و فعالیت‌ها به روی عموم مردم گشوده و برای بازرسی عمومی آماده است. ما پولی به اصطلاح زیر میزی یا پشت درهای بسته و مخفیانه و از این قبیل، هرگز از کسی دریافت نکرده ایم.

گرگین: مقصود شما این است که این رادیو هرگز در هیچ اقدام پنهانی شرکت نداشته است؟

داین: مطلقأ خیر.

گرگین: شما به عنوان رئیس کل رادیو اروپای آزاد/ رادیو آزادی، صحبت می‌کنید. بنابراین حرف‌های شما، حرف‌های یک مقام رسمی و مسئول است. درست است؟

داین: من با قاطعیت و صراحت می‌گویم و با استفاده از تمام اختیاراتی که دارم و می‌توانم داشته باشم تأکید می‌کنم که بیست میلیون دلاری در کار نیست و هرگز وجود نداشته است. این تنها پیشنهاد یک فرد، یعنی رئیس سابق کنگره، آقای گینگریج، بود. هرگز مراحل ویژه‌ی تعیین و اختصاص بودجه را طی نکرد، در جلسات کنگره یا سنا به بحث گذاشته نشد و از تصویب نگذشت. از این رو رادیو اروپای آزاد/ رادیوآزادی، حتی یک شاهی هم از این پول دریافت نکرد. چون این بیست میلیون دلار وجود خارجی ندارد. من قاطعانه تر از این نمی‌توانم در این باره حرف بزنم.

گرگین: بسیار خوب. شایعه‌ی دیگری درباره‌ی ارتباط بین رادیو اروپای آزاد/رادیو آزادی، و بخش فارسی این رادیو با CIA وجود دارد. در این باره چه می‌توانید بگویید؟

داین: اکنون در سال ۱۹۹۹ هیچ گونه ارتباط مستقیمی بین سازمان مرکزی اطلاعاتی آمریکا و رادیو اروپای آزاد/ رادیوآزادی، وجود ندارد. این یک واقعیت است. سازمان ما یک سازمان غیر انتفاعی و غیر دولتی است که در سال ۱۹۷۴ در ایالت Delaware به ثبت رسیده است. بودجه‌ی ما را هیأت مدیرانی که از سوی کنگره‌ی ایالات متحده تعیین می‌شوند، تصویب می‌نماید. این بودجه‌ای آشکار و غیر پنهانی است. ما خود، مالک چیزی نیستیم. پولی که این سازمان دریافت می‌کند، به طور آشکار از سوی دو مجلس آمریکا تعیین می‌شود، رئیس جمهوری آمریکا آن را تصویب می‌کند و توسط هیأت مدیره که من به عنوان رئیس این سازمان به آنها گزارش می‌دهم، تقسیم می‌شود.

گرگین: پس درست است اگر بگوییم هرکسی درباره‌ی کار این رادیو، هدف‌های آن و منابع تأمین هزینه‌های آن، تردید یا پرسشی دارد، می‌تواند بیاید، خود ببیند و قضاوت کند؟

داین: می‌توانید به شنوندگان خود بگویید که نه تنها همه‌ی روزنامه‌نگاران، استادان، محققان، اقتصاددانان و متفکران، و همه‌ی افراد منطقی – و شاید هم افراد غیر منطقی - می‌توانند دریافت اطلاعات درباره‌ی این سازمان را درخواست کنند، بلکه می‌توانند به دیدار ما بیایند و پرونده‌های ما را مطالعه کنند.

گرگین: آقای داین؛ داستان دیگری که درباره‌ی این رادیو گفته می‌شود، این است که بخش فارسی رادیو اروپای آزاد/ رادیوآزادی، به منظور بی‌ثبات کردن دولت ایران ایجاد شده است. چقدر این موضوع حقیقت دارد؟

داین: هدف رادیو اروپای آزاد/ رادیوآزادی این است که از طریق انتشار فکر و اخبار درست و مطابق حقیقت، مردمان را از آنچه در جوامع‌شان می‌گذرد، آگاه کند. این رادیو هر روز به پخش خبر و تحلیل و بررسی و انتشار عقاید مختلف برای شنوندگانش در سراسر اروپا، منطقه‌ی خلیج فارس و آسیای میانه، قفقاز و اروپای شرقی مشغول است. ما به تبلیغ برای دولت‌ها نمی‌پردازیم. ما در هیچ انتخاباتی جانب یک سو را نمی‌گیریم. ما خبرها را آنچنان که روی داده اند، گزارش می‌دهیم و این به یکایک شهروندان کشورهایی که برای آنها برنامه پخش می‌شود، مربوط است که با آگاهی‌هایی که کسب می‌کنند، چه کنند.

خیر ! ما سرنگونی هیچ دولتی را تبلیغ و توصیه نمی‌کنیم. نه در ایران، نه در روسیه، نه در ازبکستان، نه در لیتوانی، نه در صربستان، نه در بلاروس یا در کشورهای دیگری که صدای ما را می‌شنوند. این مطلب را با قاطعیت تمام بیان می‌کنم...»

 

ملاحظات و بررسی‌های شخصی من در ماه‌های بعد، مرا قانع کرد که در رادیو آزادی می‌توان بر این مبنا کارکرد و به ویژه فرهنگ را در دستور برنامه‌های آن قرار داد.

ولی ایران و جهان سال ۲۰۰۸ دیگر ایران و جهان سال ۲۰۰۰ نیست. طی این سال‌ها رویدادهای تعیین کننده‌ای به وقوع پیوسته است: انتخاب آقای بوش به ریاست جمهوری آمریکا، حادثه‌ی تروریستی یازدهم سپتامبر، لشکرکشی به عراق و افغانستان، انتخاب آقای احمدی نژاد به ریاست جمهوری ایران، افزایش باور نکردنی قیمت نفت، رکود اقتصادی، ....

اما این که گفتم ارگان ایدئولوژیک یک نظام سیاسیِ حاکم بودن و تنها از زبان حکومت سخن گفتن و تبلیغ کردن، از اعتبار یک رسانه – رادیو یا تلویزیون – می‌کاهد، حقیقت ثابت شده‌ای است.

اینک سال‌هاست که دیگر کسی از « تبلیغات » جز در مورد کالاهای بازرگانی صحبت نمی‌کند و «تبلیغات» در امر پیام رسانی، مطرود اعلام شده است.

یک دستگاه تبلیغات سیاسی دستگاهی است که در نظر مردم قابل اعتماد نیست و به منظور خاصی چیزی را می‌گوید و انتشار می‌دهد. چنین دستگاهی حتی اگر خبری را به درستی پخش کند و حقیقت را بگوید، بسیاری آن را باور نمی‌کنند. فراموش نکنیم که حتی نزدیک به شصت سال پیش نام «تبلیغات » از سازمان سخن پراکنی دولتی ایران حذف شد و « اداره‌ی تبلیغات و انتشارات »، « اداره‌ی انتشارات و رادیو » نام گرفت.

پرسش: آيا این که این رسانه‌ها مشخصاً تحت عنوان اپوزیسیون رژیم حاکم بر ایران دسته بندی می‌شوند، تعهد به « حقیقت گویی » و « اصول ژورنالیستی » را که شما از آن یاد کردید، دشوار نمی‌کند و هدف رساندن « اخبار درست » را به « جنگ رسانه‌ای » تبدیل نمی‌کند؟
پاسخ: به نظر من رسانه‌های فارسی زبان وابسته به دولت‌ها و رسانه‌های خصوصی فارسی زبان در خارج از ایران را نباید در یک ردیف قرار داد. نخست به گروه دوم می‌پردازیم: رسانه‌های خصوصی فارسی زبان در خارج از ایران، یا به سازمان‌های سیاسی اپوزیسیون وابسته‌اند و یا غالباً به عنوان کسب و کار بازرگانی در مخالفت با رژیم ایران به وجود آمده‌اند. برخی از آنان براندازی رژیم را تبلیغ می‌کنند و کسی که در گیر چنین مبارزه‌ای است، قاعدتاً به « حقیقت گویی » و « اصول ژورنالیستی » نمی‌تواند اعتنایی داشته باشد، چون تصور می‌کند در میدان جنگ است.

رسانه‌هایی که به سازمان‌های سیاسی اپوزیسیون وابسته‌اند و این وابستگی را اعلام می‌کنند، تکلیفشان روشن است. آنها کار خود را می‌کنند و لابد طرفداران خود را دارند. اما برسر راه رسانه‌هایی که تجارت و « مبارزه‌ی سیاسی » را آمیخته اند، مشکلاتی قرار دارد. مهم ترین مشکل، همان « آمیختن تجارت و سیاست » است.

در یک بازار محدود، به دشواری می‌توان رقابت تجاری را فدای همرزم بودن در یک صف از نظر سیاسی کرد.

از چنین رقابت‌هایی است که نزاع و فتنه بر می‌خیزد و آتش تهمت و افترا تند می‌شود و چه بسا از ترس اتهام رقیب، همه به فکر آن می‌افتند که به جای « حقیقت گویی »، چیزی را بگویند که بیشتر مشتری را خوش می‌آید و به آنان در « جنگ رسانه‌ای » دست بالا را می‌بخشد. شک نیست که چنین امری به اعتبار هر رسانه‌ای لطمه می‌زند.

درباره‌ی رسانه‌های فارسی زبان وابسته به دولت‌ها، وضع اساساً فرق می‌کند. نخست این که مثلاً سازمان رادیو اروپای آزاد/ رادیو آزادی، که بودجه‌اش را کنگره‌ی آمریکا تعیین و تصویب می‌کند، مدعی است که یک دستگاه دولتی نیست و لزوماً از سیاست‌های دولت وقت آمریکا پیروی نمی‌کند. بی بی سی نیز که بخشی از بودجه‌اش مستقیماً از سوی دولت بریتانیا تأمین می‌شود، گه گاه با دولت دچار اختلاف نظر و دعوا می‌شود. تردیدی نیست که این سازمان‌ها و نظایرشان در کشورهای دیگر، اگر مستقیماً سیاست‌های دولت وقت را اعمال نکنند، به طور کلی با سیاست « مملکت » خود همپا و هماهنگند. حال این هماهنگی ممکن است درزمینه‌ی رویارویی با کشوری باشد یا برخورد با « تروریسم » یا مسئله‌ی حقوق بشر و موضوع‌های دیگری که این روزها بحث بر سر آنها گرم است.

دوم این که من تصور نمی‌کنم بیشتر برنامه‌های رسانه‌هایی چون رادیو فردا، بی بی سی، دویچه وله، رادیو فرانسه، رادیو زمانه و غیره، در راستای مبارزه با ایدئولوژی نظام سیاسی حکومت ایران تهیه شود. این رسانه‌ها به گفته‌ی خود، برای مبارزه‌ی مستقیم به وجود نیامده اند، بلکه همه « انتشار آزاد اطلاعات » را هدف خود اعلام کرده‌اند و تعدادی نیز، حمایت آشکار و بی‌شبهه از آنچه را که در نظام جدید جهانی، اصول پذیرفته شده‌ی غرب در مناسبات بین‌المللی خوانده می‌شوند: حقوق بشر، بازار آزاد و دموکراسی.

دولت‌هایی هستند که این اصول را برنمی‌تابند و برای مفاهیم بالا تعریف‌های دیگری دارند. همچنان که قبلاً هم گفته‌ام، وقتی بین دو کشور اختلاف می‌افتد، رسانه‌های وابسته به آنها به دشواری می‌توانند خود را از معرکه دور نگاه دارند و آنچه از اعتبار آنها می‌تواند بکاهد، آن است که در کشمکش‌ های صوتی و تصویری خود، جانب انصاف و واقع بینی را مراعات نکنند، خبر دروغ منتشر کنند، رویدادها را به گونه‌ای دیگر گزارش دهند و به شیوه‌ی سیاست بازان به دستاویز « هدف، وسیله را توجیه می‌کند »، متوسل شوند و تفسیرها و مصاحبه‌هایی را پخش کنند که یکسویه است و همه‌ی جوانب مطلب را نمی‌گوید.

اما نکته‌ی دیگری را هم نباید نادیده گرفت. به گمان من به جز مطبوعات که در دوره‌هایی کوتاه از تاریخ معاصر ایران، از آزادی‌های نسبی برخوردار شده اند، از آنجایی که رادیو و تلویزیون دستگاه‌هایی دولتی بوده‌اند، ایرانیان فرصت نیافته‌اند بحث‌های عمیق و مخالفت آمیزی درباره‌ی سیاست یا ایدئولوژیِ دولت‌های خود از این دو رسانه بشنوند یا ببینند. بحث درباره‌ی یک ایدئولوژی دولتی در یک رسانه در یک جامعه‌ی باز، امری طبیعی و حق احزاب و افراد مخالف است. حال اگر در داخل کشوری چنین امکانی وجود نداشت و این بحث‌ها به صورت منطقی و اصولی و به دور از خشونت و توهین به خارج انتقال یافت، نباید تعجب کرد و آن را بی اعتبار دانست و به آن نام « خرابکاری » داد.

پرسش: ولی تلاشِ تقریباً تمام دست‌اندرکاران این رسانه‌ها از سوی دولت ایران « مغایر منافع ملی » در نظر گرفته می‌شود، امکان بازگشت به ایران را از آنها می‌گیرد و آنها را تحت عنوان اپوزیسیون رژیم حاکم بر ایران دسته بندی می‌کند. آیا چنین شرایطی تعهد به « حقیقت گویی » و « اصول ژورنالیستی » را که شما از آن یادکردید، دشوار نمی‌کند و هدفِ رساندنِ « اخبار درست » را با « جنگ رسانه‌ای » جایگزین نمی‌نماید؟
پاسخ: « منافع ملی » می‌تواند بهانه‌ای برای وارد کردن بسیاری اتهام‌ها قرار گیرد و هرکس، هرگونه خواست آن را تعبیر کند. در جامعه‌ای که سخنان رئیس جمهور سابق کشور که با رأی بی سابقه‌ی مردم به این سمت رسیده، از سوی عده ای، از جمله جمعی از قانون گذاران مملکت، مخالف « منافع ملی » و شایسته‌ی برخورد تلقی می‌شود، می‌توان انتظار داشت که کارکردن در رادیو یا تلویزیونی که به اصطلاح « دشمن » آن را ایجادکرده است، اقدامی مخالف « منافع ملی » به حساب آید. ولی حقیقت جز این است.

هرگز در گذشته چنین تعدادی از روزنامه‌نگاران و جوانان ایرانی علاقه‌مند به کار رادیو و تلویزیون و البته اینترنت، در رسانه‌های بین‌المللی در اروپا و آمریکا مشغول به کار نبوده‌اند. اکثریت قریب به اتفاق آنان، اگر امکان داشتند، ترجیح می‌دادند در کنار خانواده‌های خود در ایران، به حرفه‌ی مورد علاقه‌ی خویش سرگرم باشند. تا آنجا که من می‌دانم شاید تعریف همه‌ی آنان از « منافع ملی » آن نباشد که مورد نظر حکومت ایران است، ولی تقریباً هیچ یک به قصد ضدیت با « منافع ملی ایران » در این سازمان‌ها استخدام نشده‌اند و بسیاری از آنان را که من می‌شناسم، ایران دوستانی متعصبند.

باعث تأسف است که این روزنامه‌نگاران جوان – که اغلب در ایران بیکار شدند – و جوانان دیگری که استعداد کارهای رادیو تلویزیونی دارند، به محض پیوستن به رسانه‌های بین‌المللی، مجرم شناخته می‌شوند و راه بازگشتشان به ایران بسته می‌شود.

شک نیست که این امر – به علاوه‌ی آنچه دیده‌اند – و یا در گذشته کشیده‌اند، چون خاری بر دل آنان می‌نشیند و احساسات مخالفت آمیز را در آنان تقویت می‌کند، ولی معمولاً عدول از « حقیقت گویی » و « عدم رعایت اصول ژورنالیستی » از سوی آنان را موجب نمی‌شود. این مسئولیت سردبیران و سیاست گذاران این دستگاه‌هاست که مراقب این امور باشند.

موضوع مهمی که به آن از خلال خواندن پرسش‌های دوستان پی برده‌ام، این است که بسیاری، به حق، درباره‌ی هدف‌های واقعی رسانه‌های بین‌المللی پرسش دارند و به آنها مظنونند. می‌گویم به حق، زیرا مردم ما از فرط شنیدن دروغ‌ها و وعده‌های امیدبخشی که در بسته‌بندی‌های زیبا و فریبنده تحویل گرفته اند، دیرباور شده‌اند.

تجربه به ما می‌آموزد که مخاطبان این گونه رسانه‌ها اغلب بر سه دسته‌اند: گروهی که مصدر کارند و انتشار درست خبر و آگاهی و بررسی منصفانه را در گرداگرد خود و از سوی « خودی‌ها » هم تحمل نمی‌کنند، چه رسد به رسانه‌ای که در جایی دیگر، کسان دیگری به راه انداخته‌اند؛ گروه دیگر کسانی هستند که به اصل انتشار غیرجانبدارانه‌ی اطلاعات احترام می‌نهند و طالب حرف حسابند ولی مایلند مطمئن باشند که آگاهی دهنده مرضی ندارد و منصف است؛ گروه انبوه دیگر البته آنانند که پیوسته هدف انواع پیام‌ها و سخن‌ها قرارگرفته‌اند و پرسشی نکرده‌اند و احتمالاً یا با بی اعتمادی، هرچه را که می‌شنوند رد می‌کنند و یا به سادگی و با حسن نیت، هرچه را می‌شنوند، می‌پذیرند. باید به این گروه کمک کرد که فرق بین دُرّ و خرمهره را دریابند.

 

(*) اين مطلب قسمتی برگرفته از بخش چهارم مصاحبه ای طولانی است که خانم ماندانا زنديان با آقای ايرج گرگين انجام داده و متن آن در نشريهء «ره آورد» منتشر شده و تا کنون چهار بخش آن بر روی سايت «ايران امرور» نيز قابل دسترسی است.

http://www.iran-emrooz.com/

 

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com

newsecularism@yahoo.com

و يا مستقيماً در اينجا:

ای - ميل شما (در صورت تمايل به دريافت پاسخ لازم است!)

 

 

لطفاً از افزودن تصوير در اين ای  ميل خودداری کنيد چرا که انتقال آن بدين وسيله ممکن نيست.

Your message:             : پيام شما

 

 

New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630