بازگشت به خانه  |   فهرست موضوعی مقالات و نام نويسندگان

تير 1387 ـ   ژوئيه  2008

 

ضرورت اتخاذ ادبیاتی نوین در صحنهء سیاسی ایران

توسط اپوزیسیون رژیم اسلامی

رضا عموزاده

 هر دورانی از حیات اجتماعی مسائل خاص خود را دارد كه وقتی آن را بازتاب میدهد در واقع مضمونی شگرف را در كلی ترین سطح تجرید میسازد به نام "روح اجتمائی". روح هر دوران را بیش ازهر چیزی، فراتر از ابنیه و معماری، میتوان در مفهوم پر كششی به نام "ادبیات" جستجو نمود.

فراسوئی شگفت و اطمینان بخش، ماورا چیدن مشتی لغات و سخن نوشتن وجود دارد. ادبیات صحنه نامردگی و جاودانی آدمیت است كه در آن هر نسلی در تسلسل خود امكان سخن گفتن می يابد و از آرزوها،  علائق، كامیابی ها و حرمان های خود میگوید و سطح شناخت خود را تقریر و تحریر مینماید.

ادبیات در تاریخ و "تاریخ ادبیات" البته سطح كاربردی متفاوتی با ادبیات در صحنه دارد. هر واژه ای و هر سخنی كه در زمان حال، در مجموعه ای بیان می گردد كه نهایتا به آن خصلت ادبیات منتسب میگردد، ضمن این كه بیان گر منش و سطح تفكر گوینده سخن  میباشد، تاثیر مشخصی در گیرنده سخن و شنونده آن دارد كه نوع و میزان این تاثیر پذیری مضمون سخن كنونی میباشد.

سبك ادبی (گفتاری یا نوشتاری) مشخص كننده بسیاری چیزها و نكات، غیر از نوع و شیوه بیان میباشد. مثلا در عصر قجری، درباریان سبك ادبی ثقیل و پر آب و تابی داشتند كه بیشتر به شكل و زیبائی بیان كار داشت و دربند مفهوم لغات و جملات نبود به نام "مسجع"، و در ضمن پلوئی میخوردند به نام "مرصع پلو ". و مردمان عادی كوچه و بازار سبكی داشتند كه چندان تعصبی به شكل بیان نداشت و استاد انتقال مفهوم بود، به نام "رو حوضی" و پلوئی میخوردند به نام "چلو ".

سبك های ادبی قجری, بویژه نوع مسجع آن حقیقتا شاهكاری از زیبائی و استحكام بیان است و در سلسله مراتب زیبا شناسی در جای گرفتن رتبه ای در تاریخ, جایگاه ویژه و قابل توجهی دارد, ضمن آن كه مرصع پلو نیز از طریق مبحث سفره آرائی ایرانی وارد هنر آشپزی گردید.

البته اشخاصی مانند قائم مقام برای آن كه دستگاه دیوانی و دولتی به تدریج وارد ارتباطات گسترده تر با توده های مردم میشد و ضرورتا میبایست زبانی در خور را بكار میبرد , سعی كردند از سبك دكوراتیو مسجع فاصله بگیرند و ضمن رعایت استحكام بیان و معانی جملات ,  ساده نویسی و ساده گوئی را بكار ببرند و توفیقات بزرگی هم در این زمینه داشتند كه در واقع همین سبك امروز وجه رایج زبان روزنامه نگاری ما میباشد.

لیكن ادبیات رو حوضی و چلو خوری , در سطحی فراتر از موزه نشینی ودكور آرائی رفتند و تاثیرات شگرف تری بر جای نهادند.
از دل ادبیات رو حوضی , ادبیات مشروطه با تمام زیر و بم ها و فراز و فرودها بیرون آمد و استمرار یافت و از دل چلو و آبگوشت , من و شما میائیم.

زمانی كه انقلاب مشروطیت با اعتراضات مردم به ستمگری های عین الدوله حاكم قجری تهران آغاز شد تا امضا شدن سند عدل مظفر توسط زنده یاد مظفر الدین شاه  , زمانی نه چندان طولانی طی شد كه حاوی ماجرا های بسیار و قابل توجهی میباشد, و اوج دوران شكل گیری و عروج ادبیات مشروطه میباشد. نكته قابل توجه اینجاست كه هیچكس از روی عمد و اراده تلاش نكرد تا مثلا ادبیات مشروطه را بدین نام و نشان فرم دهدو پایه ریزی كند.

آنچه امروز بدین نام یعنی ادبیات مشروطه موسوم است , فرصتی است كه اینك ما نسل های بعد بدست آوردیم تا خصوصیات یك دوران مشخص انقلابی را بیابیم و خصلت های عمده آن را برجسته و تفكیك كنیم و نام ادبیات مشروطه بدان نهیم.

علی رغم خود انگیختگی و بداهه بودن ادبیات مشروطه , میتوانیم بگوئیم كه گرچه مردمی و عامیانه و كوچه و بازاری بود كه باید هم میبود , لیكن مبتذل و بی ادب نبود.

نیت آن نیست وارد توضیح لغوی ادبیات گردیم ,اما اگر ادبیات عبارت است از انتقال یك مفهوم در ذهن با گزینش یك سبك مناسب و در خور, با استفاده از یك زبان بعنوان كار پایه, پس آنگاه میتوانیم ابراز كنیم , ادبیات مشروطه , بالنسبه و در سطحی بالا موفق بوده است.

باید توجه كرد مفاهیم مطرح در ادبیات به شدت نسبی و تابع شرایط زمان و مكان میباشند و از "فرایند آگاهی " و "مكانیسم انتقال " آن متابعت مینمایند. هر كس و بالمآل هر نسلی لاجرم در حد و حوزه دانش و آگاهی خود عمل مینماید.

ادبیات مشروطه , سبك مسجع و غیر ضرور حاكم را درید , اما نه به شیوه آنارشیستی و پوچ گرایانه  , بلكه توانست هم سبك خود را كاربردی تر نماید و هم ضرورت آن را در عمل توضیح دهد , و هم شرایط مناسب را برای استفاده بهینه از توانائی های نثر مسجع , بعنوان پتانسیل های بالقوه و بالفعل زبان پارسی فراهم آورند.

زبان ادبی قجری یك سر به محاق تعطیل و یا گوشه نشینی دكوراتیوی نرفت , بلكه به میزان زیادی به عنوان یك زبان موثر و كارا در تدوین های ماده های قوانینی , البته با نگرشی مضمونی ,توانست مشاركت نماید.

حاصل مشاركت در عمل عناصر اجتماعی مشروطه بقدری جذابیت و پتانسیل آفریدن داشت , كه حتی بسیاری را در امروز كه به چاره جوئی های اجتمائی برای اوضاع ایران مشغولند وسوسه میدارد كه علی رغم ارتقا مفاهیم و تغییرات آگاهی و عوض شدن مفهوم دوران و فراتر از آن عوض شدن نسل ها , آن مقطع و اهداف آن را كیفیتی همچنان زنده و مطالبات آن را مناسب برای امروز ارزیابی كنند.

 علت این امر هیچ نیست الا , فقری فلسفی كه چونان تار عنكبوتی فرو مانده از گذر ایام بر پیكره این نیروها نشسته است.

اگر ناظری امروز از بیرون به مطالعه ادبیات مشروطه بنشیند و بخواهد حاصل درك خود از ادبیات مشروطه را به طرف مقابلی ارائه مفهوم نماید , حتما خواهد گفت :", مردمانی بودند از یك مقطع تاریخ ایران كه در سطح مناسبات فئودالی آن دوران ایران نمیگنجیدند و تغییرات مدرن و به روز آن زمان را مطالبه میكردند ,و آنان فاصله طبقاتی و شكاف مهیب اجتمائی خود را درست تشخیص داده بودند وچون مردمان شادی بودند , بسیار آن را تمسخر مینمودند و در واقع بر اندازی مناسبات كهنه و پوسیده شكاف آفرین را هدف  گرفته بودند و در رفتار خود بسیار موفق بودند زآن روی كه توانستند مطالبات خود را گام به گام, درست ارتقا دهند و از سطح درخواست برای عدالت خانه تا حد تغییرات ضرور در سیستم موجود به نفع خودشان برسند و آنان نسلی شایسته و پیروز در تاریخ ایران بوده اند."

بتدریج زبان انقلابی مشروطه فرو نشست و آرام گرفت و این نیز بسیار طبیعی بود و از خلاقیت انطباقی این ادبیات حكایت مینمود.مفاهیم جدید , مناسبات جدید با امكاناتی بهتر و آمدن قانون  , شرایط دیگری را طلب مینمود.
اشكال نوین مناسبات اجتمائی ,سبك های ادبی جدید تری را خلق كرد و نسل  های بعد از مشروطه خود را در طیف ها و تنوع توضیح میدادند و حاصل این گونه گونی ورود ایران به دنیای نو و مدرن بود , همراه با پیآمد های آن.

پیآمد ها ,  همواره مثبت , به معنای گزینش راه درست در حدی كه به مطلوب منتهی شوند , نیستند و میتوانند به نتایج منفی , یعنی ضد هدفمندی هم منتهی گردند.
بدترین حالت ممكن آنجاست كه پوینده راه اجتمائی , تمامی نیرو و توان خود را با تمامی قوا بكار گیرد , ولی سخت ترین شكست ممكن را تجربه نماید.

ترمیم زخمهای چنین شكستی  , اراده ای قوی , همراه با شناختی گسترده را طلب مینماید , و ادبیات زبان توانمندی است كه میتواند و باید بر چنین زخمی دوا زند.

ادبیات و زبان كاربردی آن ساختار بالنسبه مطمئنی است برای ورود به درون ارگانیسم هر دوره مشخص اجتمائی و امكان تشخیص افتراقی كار كردهای سالم از ناسالم ,  و همچنین خود ادبیات با نیروی شگرفی كه در آفریدن دارد , چاره موثری است درزمان افتادن به بی راه ها.
زبان های ادبی در شرایط حاكمیت های ارتجاعی , فاشیستی , و دیكتاتوری كاملا با مشابه آن در حاكمیتی مردم سالار متفاوتند.

در چنین شرایطی , یعنی حاكمیت نیروهای ضد آزادی در قدرت , ادبیات چهره مقاومت به خود میگیرد و اصول خود را میسازد.

اصولی را كه ادبیات مقاومت میسازد , همیشه سالم نیستند و خطر حاكمیت مجددارتجاع را گوشزد مینمایند ونكته اینجاست.

نگاهی به ادبیات سیاسی ایران بعد از بیست و هشت مرداد هزار و سیصد  و سی و دو تا مقطع سال پنجاه و هفت بیانگر نكات بسیاری میباشد.

مجموعه نیروهای وارد در منازعات سیاسی ایران در دوران یاد شده هرگز تلاش نكردند تا نوعی آشتی پذیری شناخته شده ای را دنبال كنند كه از افتادن ایران به چاه انقلاب اسلامی سال پنجاه و هفت جلوگیری نماید.

برای ایران به جای وقوع انقلاب سال پنجاه و هفت , كه بدترین گزینه  ممكن برای حل تضاد های ناگزیر رشد یافته در آن بود , بهترین گزینه انتخاب یك رفرم و اصلاح طلبی ممكنی بود كه ضمن حفظ رژیم , شرایط را برای تغییرات سیاسی به نفع مردم سالاری فراهم آورد و مشاركت بیشتر طبقات اجتمائی در فعالیت های اقتصادی راممكن گرداند و به دیپلماسی فرصتی میداد تا از وقوع جنگ  بین ایران و عراق جلو گیرد.

این طرح موثر و چاره ساز بعد از آنكه "دستگاه رند  قدرت" در ایران توانست رخت  خود را از صحنه مطالبات مردمی  به سلامت به صحنه قدرت حاكمیتی فراقانونی و مشروع  در سركوبگری تحت نام "جمهوری اسلامی ایران " بكشاند , به عنوان چاره بحران ایران , در زمان ریاست آیت الله سید محمد خاتمی به نیروهای دخیل در اوضاع  ایران پیشنهاد گردید , ولی دیگر حركت به طریق مذ كور امكان پذیر نبود و قبول آن به  مثابه فرو رفتن در بحرانی عمیق تر , همراه با از دست دادن تمامی امكانات جامعه ایرانی میبود.

اگر نیروهای سیاسی ما به حد كافی از بلوغ و رشد یافتگی برخوردار میبودند , نگاهی كنجكاوانه و كاوشگرانه به ادبیات سیاسی  حاكم بر گفتمان های دهه های بعد از بیست و هشت مرداد حاوی پیام های كافی از آنچه بر ایران خواهد رفت میبود , اما چنین نشد.
اینك یك بار دیگر ما در فضائی مشابه از نظر اسلوبی قرار گرفته ایم كه لازم است به دور از هر شبیه و قرینه سازی , قانون مندی ها و تجارب حاصله را به  منظر آوریم و با دقت محك زنیم تا از افتادن به دام ارتجائی دیگر و تحت نامی دیگر مصون باشیم.

هر آنچه ادبیات مشروطه بر وجوه آماده سازی مردم و آموزش آنان و پرهیز از ناشكیبائی وانتقال درست مفاهیم تاكید میكرد و كیفیت بالنسبه متعادلی از مناسبات احساس و خرد را درارائه طریقها در نظر داشت , ادبیات سیاسی بعد از بیست و هشت مرداد , عمده نزدیك به مطلق آن فاقد وجوه ذكر شده بود و كاملا قابل درك است كه چرا مشروطه دست آورد نسبی ای از پیروزی در سرشت خود داشت و دومی غرق در نكبات سرنوشتی فاجعه بار گردیدو ایران را با خود به ورطه و قهقرا برد .

عمده نیروهای سیاسی در دوران مورد اشاره , بیشتر تلاششان بر تحریك احساسات مردم بود .اساسا در هر شرایطی ولو بالنسبه آزاد و دمكراتیك اگر آستانه تحریك پذیری مردم ازحد معینی بالاتر  رود , حتما مورد سو استفاده واقع میشوند وبه نیروهای سوداگر امكان تجارت پر سود اما خطر ناك را میدهند و به این شرایط اضافه كنید عدم حضور احزاب قوی و استخوان دار را كه معضل تاریخی سرزمین ماست.

آموزش های نیروهای سیاسی به مردم در دوران مورد اشاره مبتنی بود بر انتقال مفاهیم رمانتیك به شنوندگان خود به نحوی كه آماده شعار دادن و كف بر لب آوردن و در اویختن به شكلی باشند كه كه فرامین مركزیت را با طیب خاطرو در راه آرمانی والا بپذیرند.
وسیع ترین نیروهای دانش آموخته و روشنفكر با ایده ها و آرمان های ایده آلیستی و قهرمان گرایانه تغذیه میشدند و حاصل متابولیسمی آن ذهن و روحی بود كه خود را در وجود قهرمانی دیگرتوصیف میكرد ودر جلد آن میدید و تمامی امكانات هستی اش را در اختیار این آرزو مینهاد و نظام ارزشی ذهنش را غایت مطلوب میپنداشت.

آموزش های سیاسی احزاب و گروه ها بر بنیان های فلسفی ایده آلیسمی استوار بود كه تنها واژه های زیبا و توصیفات غیر قابل هضم و درك را بر مخاطبان منتقل میكرد و پیآمد آن جدل های كشنده ای بود كه از واقعیات ملموس زندگی كه هدفمندی سیاست است دور میماندند و روز به روز در اثر آموزش های مسموم عصیانی تر میشدند.

"نا كجا آباد " وجه مشترك كار پایه فلسفی تمامی نیروهای این دوران بود و هرگز فی المثل مفهوم مهم و حیاتی ای مانند منافع ملی نه تنها مورد بحث قرار نمیگرفت  , بلكه عملا اعتقاد و پرداختن به آن یك انحراف بزرگ سازشكارانه و تسلیم طلبانه و خائنانه ارزیابی میشد و طرد و دفع میگردید.
احزاب چپ وعده سوسیالیسمی كه بسرعت به سوی جامعه آرمانی كمونیستی خواهد رفت كه طی آن در مرحله اول از هر كس به اندازه استعدادش كار میكشند و به اندازه كارش مزد میپردازند و در مرحله بعد از هر كس به اندازه تواتش كار میكشند و به اندازه نیازش مزد خواهند داد گفتكو میكردند و اشتیاق های تحسین بر انگیز را با نشئگی بر میانگیختند .

نیروهای مذهبی وعده جامعه بی طبقه توحیدی و یا بهشت برین را میدادند و تلاش های سایر نیروها را كه فاقد بهشت های الهی میبود , نهایتا عبث میپنداشتند.
فدائی بودن , آرمان خواه بودن , و قید دنیای دون و زندگی خرده بورژوازی را زدن نقطه مركزی تمامی آموزش ها بود.(در واقع نطفه نابودی  طبقه متوسط ایران پایه های تئوریك آن از همین مرحله كاشته شد.)
حتی نیروی بالنسبه خرد گراتری مانند حزب توده نیز  , برای عقب نماندن از قافله ,  خط پر رنگی از آرمان خواهی های ایده آلیستی را در مركز آموزش هایش قرار داد و سعی  نمود از ادبیات تهییجی برای كلاه خود نمدی ببافد.

نیروهای مذهبی عاقلتر مانند نهضت آزادی و یا هطرازان لائیك شان مانند شاخه های مختلف جبهه ملی از جذب هوادار و انتقال آگاهی در این شرایط باز ماندند و به انفعال غلطیدند و نشستند و آن را مرتب توجیه كردند و عملا كلاس سیاسی ای مانند نگرش های زنده یاد دكتر شاهپور بختیار , محجور ماند و نهایتا هم بر مبنای یك طمع سیاسی و بده و بستان مافیائی توسط هموندانش تخطئه گردید.

نگاهی به ادبیات سیاسی این دوران كاملا بر ناظر بی طرف آشكار مینماید كه یك مسابقه سرسام برای برتری طلبی در انقلابیگری پایه های اجتمائی را میجوید و ثبات ایران را تهدید مدام مینمود كه پیش شرط یك رشد با دوام میباشد.

زمانی كه نیروهای سیاسی ما بدون داشتن یك پلاتفرم بر آمده از پراتیك اعضا و هواداران حاصل شده ازیك پروسه مشاركت اجتمائی , در شیپور انقلاب خونین و طولانی میدمیدند , كمترین صدا و ادبیات مربوط به آیت الله خمینی بود , ولی نهایتا وی توانست مهر بی بدیل خود را بر رهبری ایران بكوبد و ادبیات  خود را بر بال ملائكش همه جا گیر در حدی نماید كه هیچ وجهی از زندگی جامعه ایرانی , از عالیترین سطح قدرت و مدون های قانون تا زوایای زندگی خصوصی مردم , از آن مصون نماند.

ادبیات خمینی با بال گستری بی حد بصورت پرچم انقلابی جهان  مدعی گردید .ولی نكته بسیار حاشیه ای از نظر منظر دید , در تلاش های وی برای جلب نظر مردم به سمت وی دیده میشد كه تقریبا در تحلیل های سیاسی نیروهای زبده كمتر به چشم میخورد , اما در محاورات مردمی به صورت نقطه سوالی انتقادی از رفتار های بعدی آیت الله خمینی به وفور ملاحظه میشد.

آیت الله خمینی ضمن گفتگو هایش با مردم و انتساب مستضعف به آنان , وعده داده بود آب و برق مجانی خواهد شد.

گزینه درست ادبیات متناسب با سطح فكری مردم در درك و مطالبه اقتصادی , شاهكار آیت الله خمینی بود , هر چند سطح به ظاهرنازل چنین امری كه حتی امروز هم ارزش نیم نگاهی توسط نیروهای سیاسی را ندارد, در واقع چندان تفاوتی با غارت گری های انقلابی در جنبش های كوری كه منتهی به دستبرد به مغازه ها و نهادها توسط مردم عاصی بعمل میآید , ندارد.

آیت الله خمینی به سرعت واژه ها و مفاهیم ادبی خود را كه در واقع به نحو هشیارانه ای اهداف و نظرات ایدئولوژیك وی را در عمق خود تامین مینمود وارد میدان ایران انقلاب زده نمود.
هیچكس یا درستتر بگوئیم كمتر كسی واژه های او راقبلا شنیده بود , و این جذابیت فوق العاده ای داشت.

اساسا در ایران واژه ها در بسیاری از موارد از نظر تاثیر و ارزش همسنگ مفاهیم خود هستند , اگر فراتر از آن قرار نگیرند.این نكته اهمیت بی تردید ادبیات مناسب را صد چندان میسازد.
ادبیات خمینی به سرعت سایر اشكال رقیب خود را به حاشیه راند و بی فروغ ترشان نمود.

اگر چه پیروزی خمینی دال بر حقانیت تاریخی وی نبود , اما یك اصل دیگر را ثابت نمود , رقبای وی هیچ پتانسیلی از درست بودن برای انطباق با اوضاع ایران نداشتند , تقریبا هیچكدامشان.

حقیقتی تلخ و كشنده در اوضاع ایران به چشم میخورد و هنوز هم میخورد , ایران مناسبات اجتمائیش در سطح كلان از طریق "برهان خلف "رقم میخورد و طبیعی  میباشد كه از دل اصل فلسفی وارون , اقتدار نفی گرایان بیرون آید .مگر شعار مورد علاقه دكتر علی شریعتی كه مقدمه ورود به ادبیات خمینی بود , یعنی لا , كه كلامی عربی به معنی نه میباشد , محبوب قلوب نسل انقلابی نبود؟
ادبیات نفی و انكار , حاصلش جز نفرت و تخریب نیست و بسرعت گروندگان خود را از هر تلاش مثبتی دور میسازد.

ادبیات خمینی نه تنها , نیروهاو احزاب سیاسی ایران را ازمیدان به حاشیه راند و سبب لاغر شدن و تحلیل رفتن و تكیده شدن  انان شد , بلكه مجبورشان كرد كه با اسلوب زبان خمینی سخن گویند.

زبان خمینی , زبان الكنی بود كه بسیاری  میپنداشتند بدین خاطر است كه مورد فهم پائینترین اقشار جامعه واقع گردد.آیا براستی بدین گونه بود؟اقشاری در ایران بودند كه فهم سخن پارسی برایشان بدین شرط بود كه ساختارهای دستوری جمله و فعل و فاعل آن در هم ریزد؟هرگز چنین نبود .

آیت الله خمینی در ادبیات كاربردی خود , مضمون تحقیر "ایرانیت "را دنبال میكرد ان هم بصورت بسیار دقیق و هدفمند , كه از ساختار فلسفی منفی گرایانه وی نشات میگرفت.آیت الله خمینی حتی وقتی مجبور بود به حكم سرشت مفهوم حقوقی به نوعی از ملی گرائی تاكید كند , نمیتوانست از مشی تحقیرگرایانه خودداری نماید.

«ما ملیت را در سایة تعالیم اسلام قبول داریم... ملت، ملت ایران است، برای ملت ایران هم، همه‌جور فداكاری می‌كنیم، اما در سایة اسلام است، نه اینكه همه‌اش ملیت و همه‌اش گبریت! ملیت، حدودش حدود اسلام است و اسلام هم تأیید می‌كند او را، ممالك اسلامی را باید حفظ كرد، دفاع از ممالك اسلامی جزء واجبات است، لكن نه اینكه ما اسلامش را كنار بگذاریم و بنشینیم فریاد ملیت بزنیم و «پان ایرانیسم».» (1)

آیا او هرگز اعراب را تازیان خواند كه ایرانی بودن را گبریت میخواند؟ هرگز .

به هیچ روی انتظار بر این نیست كه موضوع تازی و مجوس و گبر و عجمی احیا شود و یا اساسا تاكیدی بر آن شود . این ادبیات خمینی بود كه نفرت ها را با تحقیر ایرانیان دامن زد.

آیت الله خمینی در هر سخنی كه میگفت در عمق مضمونش نكته ای از باب تحقیر ملت ایران در آن وجود داشت و حیرت  آنجا بود كه كمتر افراد ملت آن را نسبت به خود تلقی مینمودند و اشارات آن را به دیگران مربوط میدانستند و این رمز جادوئی ادبیات خمینی بود .
نفرت , بی اعتمادی ,تردید , هر هری مذهبی , ریاكاری , سیاه كاری , تحقیر , سركوب كلامی و مرامی , دروغ و تزویر  در مجموعه كلامی خمینی كاملا به چشم میخورد.
تاثیر كلام و ادبیات خمینی بر ارگانیسم حیات اجتمائی , رخت بر بستن بهداشت كلامی و رعایت ادب در سخن بود , زآن روی كه ملك به باغ رعیت هجوم برد و بهترین سیب ها را نه فقط خورد كه لگد كوب هم كرد و در نتیجه غلامان  او هیچ رودربایستی ای با باغ و باغبان ننمودند و یك سر سلامت روانی مملكت را به هم ریختند.
بتدریج زهر آبه های رژیم در اندام های نحیف شده و به حاشیه رانده شده احزاب , سازمان ها و جریان ها و گروه ها و شخصیت های سیاسی ایران وارد شده و آنان مضامین بسیاری از ادبیات "تقدیس منفیات " خمینی را در بیان و توصیف خود به كار گرفتند كه نتیجه آن دور افتادن بسیار از اجماعی ملی , در شرایطی كه علیه حاكمیت مذهبی بر ایران اجماع محكمی در سطح جهانی پدید آمده است.
كاربرد ادبیات و زبان منفی خمینیستی توسط اپوزیسیون رژیم اسلامی ایران , سبب شده است تا حتی مفاهیم و مقولات اساسی مانند منافع ملی نتواند تبیین شود .این یك امر بسیار ابتدائی در مناسبات سیاسی مدرن است كه هر جریان یا فردی ضمن داشتن برنامه حد اقل و حد اكثر خود ,در ارتباط با دیگران و رقبا میتواندو فراتر از آن باید ازحقوق آنان دفاع نماید.
یا در موردمفهوم مهمی مانند حقوق فرد یا اندوویدالیسم كه مبنای حقوق مدرن است , تا چه حد سیاسیون ایران تلاش ضروری به عمل آوردند؟بسیاری از نگرش ها و ادراكات در این باب بسیار آلوده و به دور از جایگاه واقعی آن است.
اینك بسیار ضروریست تا در انتخاب كلام و توضیح مرام با دقت بهتری عمل گردد و تاثیر هر سخن پیشاپیش بررسی شود تا در ساختار سالمتری به تاثیر موثرتری وارد گردد.
با چنین نگرشی در انتخاب كلام و واژه و درك مفهومی از حقوق مدرن در همه شاخه های آن , از فرد تا بین الملل, و جستجوی مشروعیت , نیت آن است تا وارد مقوله دولت كه استاد گرامی آقای اسماعیل نوری اعلا مطرح نموده اند گردیم , تا فتح بابی كه ایشان نموده اند , به نحو درست و ضر ور توسط فرزندان ایران پیگیری گردد.

 

پانوشت

1- http://bashgah.net/pages-18091.html

 

26 ژوئن 2008 - تورونتو، كانادا

 

برگرفته از سايت «ژورناليست»:

http://www.alefbe.com/article_Amouzadeh19.htm

 

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com

newsecularism@yahoo.com

و يا مستقيماً در اينجا:

ای - ميل شما (در صورت تمايل به دريافت پاسخ لازم است!)

 

 

لطفاً از افزودن تصوير در اين ای  ميل خودداری کنيد چرا که انتقال آن بدين وسيله ممکن نيست.

Your message:             : پيام شما

 

 

New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630