بازگشت به خانه  |   فهرست موضوعی مقالات و نام نويسندگان

تير 1387 ـ   ژوئن  2008

 

مکاتبات حسين میرمبينی با آيت الله منتظری دربارهء « ولايت فقيه»

مکاتبهء سوم

 

پيوند به مکاتبهء اول

 

يادداشت سکولاريسم نو: حدود سه سال پیش، در باب نظريه های مذهبی «معصوميت» و «ولایت فقیه»، آقای حسين ميرمبينی، نويسندهء مسلمان اهل شمال کاليفرنيا، با آقای منتظری مکاتباتی را صورت داد. تعداد آن ها از جانب آقای ميرمبينی شش نامه و از جانب آقای منتظری پنج تا بود چرا که آخرین آن را آقای منتظری پاسخی نداد. از آنجا که مسائل مطرح شده در این نامه ها با «مقاصد سیاسی» بسیاری از کسانی که خود را «روشنفکران دینی» می خوانند سازگاری پیدا نمی کرد، این مکاتبات هرگز در مطبوعات و انتشارات آنها انعکاس پیدا نکرد. به همین خاطر موضوع اين مکاتبات همچنان تازه و دست نخورده باقی مانده است و «سکولاریسم نو» بر آن شده تا به انتشار مجدد آن ها بپردازد، چرا که نحوهء استدلال ها در اين مکاتبات نور مستقيمی بر ضرورت طرح «سکولاريسم»، بعنوان نياز نخست جامعهء کنونی ما می اندازد. اين هفته دومين مکاتبه منتشر می شود.

 

نامهء سوم حسين ميرمبينی

با سلام و تحیت
و با احترام
جنابعالی اگرچه به سئوالات اصلی من در نامه ۱۸ دسامبر پاسخ نداده اید اما همین که نامه مرا بی جواب نگذاشته اید از شما سپاسگزارم. چراکه بازنگری به نکات مورد اشاره در نامه دوم شما نیز می تواند به رفع سوء تعبیرهای پیشین کمک کند. انشاء الله
۱- اینکه می فرمایید:

·          "انتقاد منطقی حق عمومی است و هرکس نسبت به دیگری این حق را دارد، حتی نسبت به عالمان و مسئولان عالی و دانی" انتقاد کند، بحق سزاوار است که از شما بخاطر این قضاوت درست تان قدردانی کنم. اما این گفته شما با آنچه که مسئولان حکومتی جمهوری "اسلامی" به نام دین در جامعه ما اعمال می کنند، زمین تا آسمان تفاوت دارد. در همینجا از شما بعنوان کسی که در بین مردم به "مجتهد جامع الشرایط" اشتهار دارد، می خواهم که برای ما روشن بفرمایید که ما ایرانیان در برابر این حقوق پایمال شده مان توسط دولتی که خودتان یکی از پایه گذاران آن هستید، چیست؟ به سخن ساده تر، تکلیف دینی ما مردم با این دولت و حکومت چیست که اگر از ایشان انتقاد کنیم، به توهین و تقابل با حکومت و اسلام تلقی می کنند و بر پایه سوء تعبیرهاشان یا ما را می کشند و یا به زندان و شکنجه و یا تبعید و محرومیت از حقوق اجتماعی مجازات می کنند؟

·          اگر" هیچ عالم و مسئولی تافته جدابافته ای نیست و نباید که از انتقاد آزرده خاطر گردد" چگونه است که سردمداران"جمهوری اسلامی"به وظایف خود آگاهی ندارند و از انتقادات ما مردم" تلقی توهین" می کنند؟ آقای منتظری تلقی توهین مشکل کسانی است که مورد انتقاد قرار می گیرند نه ما انتقادکنندگان!

۲- از من سئوال کرده اید: "شما چه اصراری دارید که پیامبران و امامان (ع) را حتا در دو حوزه رسالت و امامت یعنی وحی و الهام و ابلاغ و تبیین معارف و احکام الهی که یک امر آسمانی و غیرزمینی است خطاکار بدانید و آنان را در حد مجتهدین معمولی حساب کنید؟" پاسخ این سئوال شما را من بشرح زیر می دهم:

·          ابتدا باید اعلام کنم که این مطلب سخن من نیست و آنچه من در نامه قبلی به عرض شما رساندم این بود که من بر طبق آیه قرآن (سبا/۵۰): "قل ان ضللت فانما اضل علی نفسی و ان اهتدیت فبما یوحی الی ربی " (= بگو اگر گمراه باشم ، پس به نفس خویش گمراه بوده ام و اگر هدایت یافته ام پس آن به وحی است که از سوی پروردگارم شده است)، اعتقاد دارم که پیامبران(و همچنین امامان) تا جایی که وحی می گیرند و از علم لدن الهی با خبرند و خدا بر جانشان تسلط دارد، در دو حوزه رسالت و امامت (به معنای رهبری امور آسمانی) به اراده الهی از خطا مصونند. اما درجایی که وحی نگرفته اند و نفس انسانی شان بر جان شان غلبه دارد- بخصوص در امور مربوط به زمین- پیامبران و انسانها مثل هم هستند و هیچ فرقی با یکدیگر ندارند. بنابراین موضوع عدم معصومیت پیامبران و امامان در امر حکومت و حوزه امور مادی و زمینی امری محرز است و به همین علت است که علی بن ابی طالب در نهج البلاغه (داریوش شاهین خطبه۲۰۷) می فرماید:"من آن نیستم که هرگز خطایی و لغزشی درکار و اندیشه ام پیش نیاید و از کردار خویش نیز ایمن نیستم". این مطلبی نیست که من از پیش خود ساخته باشم یا از روی استقراء ناقص به آن رسیده باشم، بلکه آن موضوعی است که از نص صریح آیات قرآنی (مثل آیه ۵۰ از سوره سبا و آیه ۱۱۰ سوره کهف) و همچنین قول محکم پیامبر خدا (در روایت "کل بنی آدم خطا و. ..") استنباط می شود.

·          بنابراین، من اگر می گویم که پیامبران نیز بشرند و از جهت خطاء پذیری مشمول همان تعریفی اند که بر هر بنی آدمی مترتب است، ازآنروست که قدیس مطلق شمردن آنها موجب ترویج شرک و دوری از خدا می شود. پیامبران و اولیاء خدا نباید در ذهن مردم در جایی قرار گیرند که به دلیل آن از رجوع به خدا باز بمانند. یعنی انسانها نباید پیامبران و امامان را در ذهن خود چنان قدیس و معصوم تصور کنند که از خدایی که به ایشان از هرچیز نزدیک تر است غافل بمانند. چراکه در آن صورت امر ربوبیت و پرورش از آنها منقطع می شود و به همین دلیل بطور مسلم خدا شرک را نمی بخشد.(نساء/۴۸).

·         من اگر می گویم که پیامبران نیز بشرند و از جهت خطا پذیری مشمول همان تعریفی اند که بر هر بنی آدمی مترتب است، ازآنروست که ستایش و پرستش، مخصوص خدا است."الحمدلله" (فاتحه/۱):

·         من اگر می گویم که پیامبران نیز بشرند و از جهت خطا پذیری مشمول همان تعریفی اند که بر هر بنی آدمی مترتب است، برای آن است که همه ما ماموریم فقط خدا را پرستش و ستایش کنیم و با اینکار می باید دین را برای خدا خالص کنیم. "قل انی امرت ان اعبد الله مخلصا له الدین" (زمر/۱۱). دین را برای خدا خالص کردن یعنی اینکه امور زمینی را از امور آسمانی جدا کنیم و با اختصاص دادن امور معنوی و اسمانی به خدا، دین را که امر آسمانی است برای خدا خالص کنیم. یا:" قل الله اعبد مخلصا له دینی" (=بگو من خدا را در حالى كه دينم را براى او خالص مى‏كنم، عبادت می کنم). (زمر/۱۴)

·          "مجتهدین شیعه" که معتقدند خدا نظم و وحدت قانونش را در مورد ۱۴ نفر بشر (بنی آدم) بهم زده و آنها را مستثنی کرده، آیا نمی ترسند از آنکه با این نوع اعتقادات شرک کرده باشند؟

·         تز ولایت فقیه که بر اساس همین پیش فرض کذایی "معصومیت" بنا شده از آنرو باطل است که منکر نظم و وحدت قانون الهی در همه هستی است. از انرو باطل است که نابودکننده زندگانی بشر و جلوگیر و مانع امر ربوبیت و پرورش است.

·         این مجتهدین، بر چه اساس و بنیان محکم دینی به خود اجازه می دهند در کنار قرآن و پیام رسول خدا و حدیث موثق امامان مطالبی را مطرح کنند (مانند موضوع معصومیت و مسئله غیبت و ...) که با آن منابع اصلی در تناقض کامل است و به این سبب می توان ثابت کرد که مجتهدین شیعه امر رسالت رسول خدا و هم چنین امر مداوم هدایت (امامت) و کامل بودن دین را مختل کرده اند.

·         شما خود گفته اید "مسئله عصمت امامان که با دلیل عقلی ثابت می شود–که در نوشته قبلی به آن اشاره شده بود- را نمی توان با حدیث خود آنان ثابت نمود، زیرا حجت بودن حدیث امامان فرع معصوم بودن آنان است". پایه استدلال شما برای اثبات این مطلب تنها عقل خودتان و اجماع دیگر مجهدینی است که دین خدا را از مسیر اصلی اش منحرف کرده اند.

·         تز "ولایت فقیه"، با این تعریف، بیرون از نص صریح آیات قرآنی و سنت پیامبری و شیوه عملکرد امامان راستین بنا شده و حامی ای جز عقل "مجتهدین شیعه" ندارد. مجتهدینی که در صدور چنین آرایی دینفع اند و از راه دین روزی می خورند. "اتبعوا من لایسئلکم اجرا و هم مهتدون" (= از کسی که از شما مزد نمی طلبد پیروی کنید و ایشان هدایت یافته گانند). (یس/۲۱)

·         با این بدعت ها که "مجتهدین شیعه" کرده اند، علاوه بر آنکه انسانها نمی توانند دین و عبادت شان را برای خدا خالص کنند، اراده آنها نیز ندیده گرفته می شود و خواست شان در تعیین سرنوشت سرزمین شان از بین می رود.

·         شما باید برای ما توضیح بدهید که خاصیت این معصومیت چیست و ما با این عقیده "مجتهدین شیعه" به چه معرفت بزرگی نائل می شویم؟ بعبارت ساده تر شما چه اصراری دارید و چه فضیلتی و چه نفعی برای مردم در این اصرار شما است، که ما باید بپذیریم؟ بر فرض هم که ما بپذیریم که آنها معصوم بوده اند. از معصومیت آنها – غیر از تز "ولایت فقیه" که بهره اش از آن "مجتهدین شیعه" است – چه نصیب مردمان عادی می شود؟

·         مگر نه این است که ایشان (۱۴ معصوم) همه (از نظر زندگانی زمینی) مرده اند و قول محکم قرآن درباره ایشان نیز صدق می کند (بقره/۱۳۴): "تلک امة قد خلت، لها ما کسبت و لکم ما کسبتم، و لا تسئلون عما کانوا یعلمون" (=اینها امتی اند که مرده اند، برای آنها است آنچه کسب کرده اند و برای شما است آنچه شما کسب می کنید، از شما نمی پرسند که آنها چه می کرده اند).

·         بنابراین آقای منتظری، خداوند از من و شما نمی پرسد که آیا محمد و فاطمه و علی و حسن و حسین معصوم بوده اند و یا نبوده اند. از من و شما درباره خطاهای ما و اعمال ما، از اینکه شرک ورزیده ایم و با عقل نسنجیده خود بر دین خدا پیرایه بسته ایم و چیزهایی افزوده ایم، که خدا و رسولش نگفته اند، خواهند پرسید. مسلم خدای خالق هستی، خود بهتر می داند که با اولیاء خویش چه کار کند و چه درجات رفیعی را برای دوستان خالصش اختصاص دهد . در این میان فقط وضع و حال "مجتهدین شیعه" مبهم است که دروغی را به خدا نسبت داده اند و بر او افترا زده اند و دین او را به پیرایه موضوعات خارجی آلوده ساخته اند!

·         " فمن اظلم ممن افتری علی الله کذبا لیضل الناس بغیر علم، ان الله بغیر علم ان الله لا یهدی القوم اظالمین"(= پس کیست ستمکارتر از آن کس که دروغی را بر خدا نسبت می دهد تا مردم را گمراه سازد، بی آنکه علمش را داشته باشد، که به درستی که خدا قوم ظالمین را هدایت نمی کند) (انعام/۱۴۴). به اینگونه است که مردم ما به رهبری" مجتهدین شیعه" به ظلم و ضلالت نادانی ایشان گرفتار آمده اند و راهی برای بیرون رفت از این ورطه نابودی برای شان تصور نمی رود.

·         آقای منتظری، اینها استقراء های ناقصی نیستند که بتوانند اساس استنتاج مرا ابطال کنند. اینها همه سخن خدا و سخن پیامبر خدا و رهبران واقعی این دین است که بر حسب آن می توان به معرفت عظیمی نائل شد که درواقع شایسته رسالت آخرین دین خدا است. یعنی رسیدن به آزادی و برابری همه ابناء بشر و سزاواری انسان در رسیدن به همه آنچه را که خدا به پیامبرانش داده و امامانش را بدان سرفراز ساخته است. این سخن کجا و آن بنای سست تز ولایت فقیه کجا؟ با این "تز" تنها می توان اراذل و اوباش و قدرت طلبان و خودکامگان و تروریستها را مجذوب و رهبری کرد. همین و بس.

·         در حالی که از نتیجه گیری من اساس محکمی بنا می شود که بر حسب آن می توان موضوعات زمینی و آسمانی و همچنین احکامی را که دایره عملکردشان مربوط به این دو حوزه است، را از هم جدا کرد. مثلا وقتی گفته می شود "اطیعوالله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم" می توان فهمید که این امر مربوط به حوزه معنوی و جایی است که درباره آن وحی نازل شده و از مومنین و کسانی که آخرت اندیش اند و می خواهند که به جهت تکامل سیر معنوی خود رهروی کنند می باید یا از خدا (نازل کننده وحی) و یا از پیامبران وحی گیر و یا از امامانی که صاحب امر و وحی (هدایت) هستند اطاعت کنند. بالطبع کسی که می خواهد این مسیر را طی کند کسی است که به مراتب و منازل سبیل حق آگاهی ندارد اما از انجایی که مشتاق به شناخت خدا و راه هدایت الهی (صراط) است می باید با جستجو و درخواست از خدا (اهدنا الصراط المستقیم) به هدایت الهی در مسیری قرار بگیرد که نعمت آسان کننده ای چون علی بن ابی طالب راهنمای آن است. اینجاست که مومنین می باید مطیع امر خدا و کسانی باشند که از همه آن مراتب به علم لدن و دانش الهی باخبرند. کسانی که بی علم لدنی، خودشان را در وسط این قضیه بیندازند قطعا ظالمند و نتیجه عملکرد شان به ظلم و فساد منجر می شود.

·          اما در حوزه پیچیده امور زمینی- از آنجا که امرش از امر آسمان جدا است، هر زمان بر حسب کشف علوم جدید تغییر پیدا می شود و ازاینرو خطا در آن حتمی است. بنابراین لازم می اید که انسانها در این حوزه پیچیده با نظرداشت به فکر و مشورت دانشمندان علوم زمینی و نظر مردمانی که (بقول شما) صاحبان اصلی سرزمین خود می باشند، عمل کنند تا به این طریق از خطا و همچنین دامی که خودکامگان پیش روی انسانها می گذارند، مصون بمانند. بنابراین حوزه امر و عملکرد امور زمینی بر طبق ایه "وشاورهم فی الامر" مشورت و نظرخواهی است نه ولایت فقیه و یا حتا ولایت امام. امامی که عادل است می فرماید من در این حوزه از خطا مصون نیستم، پس با من مشورت کنید. فقیهی که ظالم است می گوید امام نفهمیده که چه گفته بلکه ما مجتهدین به قوه عقل خود بهتر می دانیم و ما نیز جانشین اوییم!

·         شما اگر سخن مرا به نیکی دریابید آنگاه خیلی ساده پی خواهید برد که تمامی احکامی که مربوط به حوزه امور زمینی اند (مثل ارث، بیع ، معاملات، ازدواج و طلاق و غیره) ربطی به حوزه معنوی ندارد و می توانند هر زمان با تغییرات زمانه دگرگون شوند. درحالی که احکام عبادی و معنوی مثل نماز و روزه و حج و همچنین"ولایت" (که حوزه اش مربوط به امور معنوی است) و اطاعت از امامی که از طرف خدا تعیین می شود، برای کسی که آخرت اندیش است و می خواهد قرب حاصل کند ضرورت می دارد که از آنها بدون آنکه اختیاری و انتخابی نسبت به کم و کیف آنها داشته باشد، پیروی کند. درحالی که احکام زمینی هر زمان بر حسب شرایط زمان و جامعه و تعریف عدل و انصاف (حقوق برابر انسانها) تغییر می کنند. به عبارت ساده تر حوزه امور معنوی به تسلط پادشاه ملک ملکوت (خدا) به روش سلطنتی مطلق اداره می شود (چراکه ما در آن اختیار نداریم). درحالی زمین به روش دموکراسی و با نظرداشت به رای همه انسانها اداره می شود.

·         چرا علی بن ابی طالب می فرمود: "فرزند زمان خود باش"؟ (یا اهل عرفان می گویند: عارف ابن الوقت است)
برای اینکه مقتضیات زمان و مکان و تعاریف عدل و انصاف (حقوق برابر انسانها) با کشف علوم جدید هر زمان دگرگون می شود. از آنرو لازم می آید که انسانها در هر عصر و زمانی آن علوم و حقوق را درست تشخیص دهند و بتوانند در هر دوره امور زمینی شان را بر طبق نیازهای شان رفع نمایند. کسی که فرزند زمان خود نباشد قاعدتا مسائل زمینی و آسمانی را با هم مخلوط می کند و از این بابت به خود و اطرافیانش ظلم و خسارت وارد می کند.

·         چرا پیامبر فرمود :" من مات و لم یعرف امام زمانهی مات میتت جاهلیه" (=هرکس بمیرد درحالی که امام زمان خویش را نشناسد مرده اش مرده جاهلیت است)؟
برای آنکه اگر پیامبر خدا و تمامی امامان قرون اولیه اسلامی را هم که بشناسید و اضافه برآن به تمامی احکام مربوط به آن دوران هم آگاهی داشته باشید، اما از مسائل اجتماع زمانی و زمینی خود آگاهی نداشته باشید، آنگاه اگر بمیرید، مانند آن است که در عصر جاهلیت مرده اید. مگر بر عصر جاهلیت چه خصوصیاتی مترتب بود که اگر انسانها در آن عصر و سرزمین (عربستان) بسر می بردند ، زندگی و مردگی شان به حساب نمی آمد؟ برای آنکه عصر جاهلی فاقد پویایی بود و هر دوره و عصرش مثل هم بود و مردمان بر روش و سنت آیین مرده گان شان رفتار می کردند.

·         تمامی گرفتاری های کنونی جوامع اسلامی هم از زمانی آغاز شد که پیام معنوی فرا زمانی اسلام با تاریخ حکومتگران قدرت طلب در زمان پس از پیامبر – به استثنای زمان علی ابن طالب- ادغام شد و این موجب گشت که احکام زمینی با تغییرات زمانی همآهنگی پیدا نکند و با تفسیر قدرت طلبانه مذهبی در عرض این ۱۴۰۰ سال به مثابه رسم عهد جاهلیت عمل کند. این عملکرد از آنجایی که فاقد رشد و مانع ربوبیت است امروز اسلام را از پویایی انداخته و دیگر شخصیت ساز نیست. با یکی شدن امر ولایت و امارت جامعه سیاست زده اسلامی محروم از هدایت الهی شد و به همین خاطر مردم نتوانستند با اجتهاد واقعی و دریافت وحی از خدا "فالهمها فجورها و تقویها" از نادرستی و درستی امر زمانه خود با خبر شوند. (شمس/۸) و اینگونه شد که همه ایشان (اعم از سنی و شیعه) در طی این ۱۴ قرن به رهبری امامان دروغین به همان احکام اولیه اسلامی عمل می کردند و نزد همه ایشان امر خلافت و امامت با امر حکومت و سلطنت یکی شد.

·         چگونه بود که آن جریان سالم اولیه که از حکمت و خاندان وحی سرچشمه گرفته بود و در کنار حضور حتا بی رنگ پاسداران مخلصش از جریانی حیاتبخش و فرحبخش برخوردار بود، پس از مغلطه سیاسی امویان و عباسیان تبدیل به اسلام سیاسی شد و از آن حکومتهای دیکتاتوری نضج گرفتند؟ از اینجا به بعد است که به تدریج آن جریان فرهنگ ساز ساکن شد و در کوتاه مدت تبدیل به آب راکد گندیده و فاسدی شد که هرکس از آن نوشید، پیش از فرا رسیدن مرگش، مرد. امروزه اگر اوضاع مسلمانان خراب است همه از آنروست که آبشخور همه ایشان همان مرداب مسموم است.

·         مجتهدین شیعه در این هزار و دویست سال چه کار کردند، جز اینکه در تمامی این سالها جامعه اسلامی را با طرح موضوعات کذایی مثل "معصومیت"، "غیبت امام زمان" و "تز ولایت فقیه" و دامن زدن به خرافات از پویایی اندیشه رسالت محروم ساختند و به خسران و بدبختی و ذلالت تداخل امور دنیوی و معنوی گرفتار کردند.

·         اینکه خداوند در سوره "والعصر" به عصر قسم می خورد، جز این نیست که انسانها در هر عصر و دوره ای به اهمیت این حقیقت پی نمی برند. در نتیجه همواره در خسران و بدبختی تداخل امور معنوی و دنیوی پیچیده می شوند و بعلت نبود قدرت تشخیص و تفکیک امور معنوی از دنیوی، زندگانی را به خود و فرزندان و همکیشان خود حرام می سازند. مگر آنهایی که به راستی به خدا و امور آسمانی ایمان دارند و جهت استواری انسانیت و حق (عدالت) عمل صالح یعنی کار نیک می کنند. (یکی از اعمال صالح که براستی صلح آور است، آن است که بتوانیم بدرستی امور دینی را از امور دنیوی تشخیص داده و آنها را از هم سوا کنیم).

·         بنابراین من (بر خلاف تعبیر شما از آنچه که در نامه قبلی گفته ام) هرگز فکر نکرده ام که پیامبران و امامان در حد مجتهدین معمولی اند. حقیقت این است که من برای هیچ "مجتهدی"- آنهم مجتهدینی که نه از پس حساب و کتاب امور زمینی و آسمانی بر می آیند و نه بویی از اجتهاد واقعی برده اند - به دلایل واضح- اعتبار قائل نیستم و ضمن داشتن ایمان به خدا و اعتقاد کامل به پیامبران و کتب شان و اولیاء الله و تولا داشتن به آنها از ایشان (مجتهدین) به مصداق آیه شریفه "و یکفروا بالطاغوت" تبرا می جویم.
****

·         نکته من در طرح مسئله جدایی امور آسمانی از زمینی روشن کردن حوزه امور معنوی از امور زمینی در ارتباط با بسیاری از احکام و دستورات ذکر شده در قرآن بود. همین و بس. با اینحال من ایمان دارم که رسول خدا و همینگونه امامانی از قبیل علی ابن ابی طالب بخوبی از این امر آگاهی داشته اند. به همین خاطر آنها توصیه کرده اند: از آنجایی که امور زمینی از اموری است که احتمال به خطا افتادن در آن بسیار بالا است و همچنین از آنجایی که همه انسانها (از جمله ایشان) از خطا مصون نیستند پس بهتر است که در امر حکومت (زمینی) از نظر مشورتی آگاهانی که بر امور زمینی احاطه دارند و همچنین نظر مردمی که در هر حال بطور مشترک مالک سرزمین شان هستند استفاده شود که هم آنها را در امر سرنوشت سیاسی خود سهیم کنند و هم احتمال خطا را کم کنند و هم اینکه اگر خطایی صورت گرفت مسئولیتش فقط متوجه رهبر نباشد. بر این اساس و در واقع فقط مقامات و مشاغلی مصون از سئوال و جواب هستند که از طرف اکثریت مردم منتخب شده باشند. یعنی آنهایی که بر اثر ادعاهای زیادی و زور و قدرت اجامر و اوباش و اسلحه بر امور مسلط می شوند و یا با انتصاب اینگونه مقامات بر سر کار می آیند بیعتی با مردم صورت نداده اند، در نتیجه مصون نیستند و قطعا می باید موآخذه و محاکمه شوند.

·         بنابراین اگر ما آن جمله عالی پیامبر (کل بنی آدم خطاء ...) را مد نظر بگیریم آنگاه از طریق آن می توانیم ثابت کنیم که موضوع "اطیعوالله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم" در ارتباط با موضوعات آسمانی و امر هدایت خدا است. چنانکه آیه شریفه نیز به آن اشاره می کند و خطابش به مومنین است: " در نتیجه ولو آنکه پیامبر در امور کشورداری خود خطایی هم کرده باشد آنگاه طبعا اساس نبوت و امامت و فلسفه و حکمت اطاعت از رسول و اولی الامر فرو نمی ریزد و قهرا کار هدایت الهی نسبت به بندگان نیز ناقص نخواهد بود." چرا که او امر کشورداری را با نظر خود مردم و مشورت با آنها انجام داده و از این نظر امور زمینی و آسمانی را در هم تداخل نفرموده است.

·         فراموش نکنیم که پیامبر بر حسب وحی الهی (رعد/۱۱) معتقد بوده که : "خدا وضع و حال هیچ قومی را تغییر نمی دهد مگر آنکه آنها خودشان را تغییر دهند". بر این اساس پیامبر هر آنچه را در ارتباط با امور زمینی آن مردم انجام داده با نظر خود آن مردم و در جهت بالا بردن سطح دانش و آگاهی های آن مردم بوده است. چراکه هر ملکی متعلق به همان مردمی است که در آن زندگی می کنند و این مردم آن سرزمین اند که باید با انتخاب خود و متحول کردن خود وضع و حال شان را دگرگون سازند.

·         با این تفاصیل، اساس نبوت و امامت و حکمت آن فقط با "تز معصومیت" و طرحهایی ساختگی و مجعولی چون "طرح ولایت فقیه" و داستان ساختگی "غیبت امام دوازدهم" است که صدمه دیده است. از زشتی و بدی این بدعتها است که از آن زمان تا کنون کار هدایت الهی معطل و منقطع شده است. بنابراین قبول بفرمایید تا زمانی که شما این وضع را برهم نزنید و دین خدا را از این پیرایه های زشت خالص نکنید، و یا مردم در جهت تغییر دادن این وضع اقدامی نکنند، بازتاب بدی عدم اراده الهی در تغییر ندادن اوضاع ملت ما برگردان نخواهد داشت و جامعه ما هر روز فاسد و فاسدتر خواهد شد. "واذا ارادالله بقوم سوء افلا مردله و ما لهم من دونه من وال"(ادامه آیه ۱۱سوره رعد). اگر براستی باور داشته باشیم که سرنوشت انسانها بر این حکم محکم قرآنی و اراده ازلی بنا شده ، آنگاه شما به ما بفرمایید که تکلیف چیست؟ آنچه مسلم است این است که (در جهت بهترشدن اوضاع) هیچ تغییری- از بالا- صورت نخواهد گرفت جز اینکه مردم- از پایین- وضع خویش را دگرگون کنند.

·         بنابراین، بنده به هیچ رو موضوع امامت را به معنای زمامداری ظاهری و حکومت معنا نکرده ام. و باز باید عرض کنم که این سوء تعبیر از شما است. بنده هم مثل شما از امامت مرادم همان جنبه باطنی و قرب کامل به حق تعالی است که در قرآن کریم به همان معنا بر حضرت ابراهیم اطلاق گردیده است. منتها خلاف فکر شما معتقدم که آن امامت، امانتی است الهی که خدا آن را به هرکه بخواهد (بشرط اینکه ظالم نباشد و نخواهد از تداخل موضوعات زمینی و معنوی وسیله ای برای سروری خود فراهم آورد) می دهد. بنابراین مقام امامت مقامی است الهی که هر زمان بنا به مشیت الهی به انسانی که خدا (نه مردم) او را شایسته بداند، می رسد. چراکه موضوع امامت در ارتباط با موضوعات آسمانی است که اگر فرهنگی و ملتی از آن بی بهره باشد فاقد معرفت دینی است. پس مقام امامت از آنجا که آسمانی و الهی است، بر حسب اراء و انتخاب مردم تعیین نمی شود، چراکه ربطی به عالم زمین ندارد. بقول علی ابن موسی الرضا (اصول کافی ج اول ص ۳۸۷) "کیست که تواند امام را بشناسد، یا انتخاب امام برای او ممکن باشد، هیهات، هیهات در اینجا خردها گمگشته ، خویشتن داری ها به بیراهه رفته و عقلها سرگردان و دیده ها بی نور و بزرگان کوچک شده و ...."( من از شما خواهش می کنم که این روایت را یکبار دیگر بخوانید و بر اساس آن در عقاید خود تجدید نظر بفرمایید). بنابراین امام همتا و نایبی ندارد که فرضا برخی بخواهند در غیابش با ارای خویش برای او نایبی برگزینند تا به اموری بپردازد که از کم و کیف آنها هیچ خبر الهی ندارند. شما اگر از این فکر مخرب پیروی کنید شامل همان مردمی خواهید بود که امام رضا در همان حدیث شریف در حق شان فرمود: "مگر مردم چنان قدرتی دارند که بتوانند چنین کسی را انتخاب کنند و یا ممکن است انتخاب شده آنها اینگونه باشد تا او را پیشوا سازند. به خانه خدا سوگند، که این مردم از حق تجاوز کردند و کتاب خدا را پرتاب کردند و از هوس خود پیروی نمودند"و ستمگرتر از آنکه هوس خویش را بدون هدایت الهی پیروی کند، کیست؟ خدا گروه ستمکاران را هدایت نمی کند"(قصص/۵۰).

·         از اینرو من نمی توانم با این اعتقادات در امور آسمانی و زمینی خلط کرده باشم. چرا که باز معتقدم اگر همین رسول و یا امام بخواهد- جدا از مقام امامت و رسالت خود- بواسطه اراده اکثریت مردم- بر امور زمینی ایشان رسیدگی کند آنگاه از خطا و اشتباه مصون نخواهد بود.

·         در نتیجه برای اداره امور کشور باید به اراء عمومی مراجعه کرد و از مشورت آگاهان و متخصصان (علوم زمینی) برخوردار بود. در عین حال باید بدانیم که این موضوع بخاطر حساسیت کار در تاریخ همیشه اتفاق نیفتاده و از استثنائات و نوادر است که رسولی و یا امامی ناخواسته به امر حکومت هم پرداخته باشد. این خلط و شبهه کاری فقط از عهده آخوند جماعت (در همه مذاهب)و برخی ستمگران بر می آید که بی آنکه اذن الهی را داشته باشد، به مصداق آیه شریفه (احزاب/۷۲) پذیرفتند آنچه که آسمانها و زمین و کوهها از پذیرفت آن سرباز زدند. این انسان "ظلوم و جهول" جز آنهایی نیستند که از پیش خود، خودشان را از جانب خدا راسا حاکم بر امور آسمانی، و به اعتبار آن، بر امور زمینی ما بندگان خدا نیز کردند.

·         مدعیان "ولایت فقیه"چرا این مسئله به این سادگی را درک نمی کنند؟ چرا بقیه ایه را نمی خوانند که می فرماید:"لیعذب الله المنافقین و المنافقات و المشرکین و المشرکات و یتوب الله علی المومنین و المومنات و کان الله غفورا رحیما" (= تا عذاب کند خدا همه زنان و مردان منافق و زنان و مردان مشرک را و بازگذرد خدا بر مردان و زنان مومن و خدا آمرزگار مهربان است). چرا کسی از "مجتهدین شیعه" به خود گمان نمی کند که ممکن است در زمره منافقان و مشرکان باشد؟ مگر منافق و مشرک به همان تعاریف من درآوردی مقامات معظم جمهوری "شترگاوپلنگی" اسلامی" تعریف می شوند؟"چرا در قرآن اندیشه نمی کنند و یا مگر بر دلها قفل دارند" (محمد/۲۴)
****

·         اما اگر منظورتان از طرح آن سئوال این است که بگویید من چرا اصرار دارم بگویم که پیامبران و امامان در حوزه حکومت و امور زمینی (نه آسمانی) معصوم نیستند؟ برای این است که من صمیمانه معتقدم که معصومیت اصل خدشه ناپدیر "مسئولیت پذیری" (کلکم راع و کلکم مسئول عن رعیته) را خدشه دار می کند. همچنین معتقدم که صفات کمالی مانند معصومیت و قداست تنها به خدا تعلق دارند و تعمیمش به انسان مقدمه ستایش انسان را فراهم می آورد. و این خود جامعه را به دیکتاتوری و خود محوری و خودکامگی می کشاند.

·         با اختصاص کردن محامد عالی (چون معصومیت) به خدا است که انسانها به جانب دیگری (حتا پیامبران و امامان) روی نمی آورند، بلکه به خدایی روی می اورند که پروردگار همه عالمیان و از جمله پروردگار پیامبران و امامان است و آنها را پرورش داده است. در نتیجه راهش را از او می خواهند که هدایت نهایتا با خدا است و در امر آن هیچ پیامبر و امامی دخالت ندارد. قرآن هم می فرماید (قصص/۵۶) "انک لانهدی من احببت ولکن الله یهدی من یشاء"، یعنی حتا خواست و دوستی پیامبر نیز در آن نقشی ندارد.

·         آقای منتظری، اگر جامعه ما با این اولین واژه کلیدی از اولین سوره کلیدی قرآن (فاتحه) براستی آشنا بود- منظورم همین کلمه مستطاب"الحمدلله رب العالمین" است- آنگاه می دیدید که در چنین جامعه ای هیچگاه انسان دیکتاتور و خودمحور و خودکامه ظهور پیدا نمی کرد. حکمت این آیه که اتفاقا مسلمانان آن را روزی ده بار در نمازهای پنجگانه شان تکرار می کنند (اما از معنای آن بی خبرند) در این است که انسانها هرگونه عبودیت و ستایش را فقط به خدا اختصاص دهند و جز او هیچ کس را به محامد کمالی (از جمله عصمت و قداست) ستایش نکنند، تا به ارزش های عالی معنوی خود پرورش گیرند. چراکه خداوند بی نیاز از هر چیز از جمله عبادت و ستایش است.

·         خودجنابعالی در شرح خطبه مستطاب حضرت فاطمه (ص ۶۵)، می فرمایید: "ما اگر فهمیدیم که فقط خداست که مستحق عبادت می باشدو هرچه کمال است از آن اوست، قهرا در اعمال خود مخلص خواهیم بود". و من حقیر سراپا تقصیر می گویم که اگر ما این سخن را به درستی درک می کردیم ، آنگاه در میان ما هرگز دیکتاتوری که خودش را برتر و بالاتر از همه کس تلقی کند ظهور پیدا نمی کرد. چراکه در چنین جامعه ای انسانها به پرورش پروردگارشان از چنان درجات عالی روحی برخوردارند که کسی در میان شان نتواند ادعاهای زیادی کند که بگوید: "قدرت حاكم ناشي از قدرتي است كه از سوي خدا به وي تفويض مي شود" و اینكه "حاكم را خدا تعيين مي كند"(نطق آقای خامنه ای در ۲۶ آذر ۱۳۸۲ در شهر قزوين) . یا سخن سراسر باطل اقای خمینی که می گفت: "تاسيس حکومت جمهوري اسلامي، غايت آمال مسلمين، غايت فرمان خداي تبارک و تعالي [است] " (صحيفه "امامخميني"، ج ۶، ص ۳۵۲).

·         اگر انسانها بدانند که کسی جز خدا شایسته قداست و معصومیت نیست آنگاه دیگر افراد خودشیفته ای مثل آقای خمینی و خامنه ای پیدا نمی شوند که بتوانند با برداشتن عَلَم معصومیت امامان ضمن مسئولیت ناپذیری، یک طرفه بر ما مردم حکومت کنند. اگر آن روز شما مجتهدین به آن اقای پرخطا نمی بستید که ایشان امام است و شبهه بوجود نمی آوردید که او جای امام زمان نشسته است، ما امروز وضعمان اینگونه نبود!

·         مگر شما از قول رسول خدا نخوانده بودید: "که هر کس بدعتگزاری را تعظیم کند (یعنی بزرگش بخواند)، در خرابی اسلام کوشیده است"؟ (ج اول،اصول کافی/ ص۷۰)

·         بنابراین من اگر اصرار دارم که بگویم حتا امامان و پیامبران هم در حوزه امور زمینی منزه از خطا نیستند برای این است که می خواهم بر اصل مسئولیت پذیری همه افراد از جمله اولیاء الله تاکید نمایم. من در این کار کلام عالی پیامبر گرامی "کلکم راع و کلکم مسئول عن رعیته" را در نظر داشته ام. در عین حال معتقدم که امور زمینی آنچنان پیچیده و فریب دهنده است که اگر انسانها از خدا وحی نگیرند و از مراتب درستی و نادرستی چیزهایش خبردار نشوند قادر به عملکرد صحیح و خدا پسندانه نیستند. (شمس/۸): "فالهمها فجورها و تقویها".

·         بنابرابن وقتی علی ابی طالب می فرماید: "والله که من به امور آسمانی آگاه تر از امور زمینی ام". باید قبول کنیم که بنا به گفته خودشان اشراف بیشتر علم ایشان به امور آسمانی بوده است تا زمینی.

·         پس امر خطا در امور زمینی حتمی است. فقط باید توجه داشت که هر خطایی بخصوص خطاهای اجتماعی باید مورد بازخواست قرار گیرد تا به دور تکرار نیفتند و در عین حال خاطیان نتوانند با فرار از مسئولیت حقیقت دین را لوث کنند. این سخن یعنی اینکه همه انسانها (از جمله پیامبران و امامان) مسئولند و نمی توانند پشت لوای معصومیت، خودشان را پنهان سازند تا براحتی از زیر بار مسئولیت شانه خالی کنند. پیامبران و امامان با گفتن اینکه "ایشان هم بشری هستند مثل ما"(کهف /۱۱۰) و اینکه: "من آن نیستم که هرگزخطایی و لغزشی درکار و اندیشه ام پیش نیاید و از کردار خویش نیز ایمن نیستم"(نهج البلاغه داریوش شاهین خطبه۲۰۷) همه نشان داده اند که مسئولیت اعمال و رفتارشان را می پذیرند. این است که من خلاف فکر شما که می گویید: "بیعت پیامبر و امامان برای کسب مشروعیت از رای مردم نبوده، بلکه برای تحصیل قدرت مردمی جهت اجرای احکام دین بوده است." معتقدم از آنجایی که خطا در امر دنیا و کشورداری حتمی است و هر انسانی از جمله پیامبران و امامان در آن مصون از خطا و اشتباه نیستند، مردم با رهبرشان بیعت می کنند تا با او در امر کشورداری و خطاهایی که به هرحال صورت می گیرد شریک گردند، تا از این بابت مسئولیتی متوجه رهبر برگزیده شان نباشد. توجه داشته باشید که رهبر دیروزین و امروزین "جمهوری اسلامی" منتخب اکثریت مردم ایران نبوده و نیست و آنچه را که ایشان به صورتی ایده آلی مطرح کرده اند که: "میزان رای ملت است" همه دروغ و باطل است. چراکه آن رهبر و این رهبر منتخب مردم نشدند و ایشان با این حرفهای زیبا اما از درون خالی مردم را به سویی هدایت کردند که فقط تدارکچیان را انتخاب کنند و نه رهبران را. به عبارت دیگر، ایشان با این سخنان خالی از محتوا از مسئولیت عظیمی که بر عهده شان بود، فرار کردند.

·         این فریبکاری فقط از عهده کسانی بر می آید که اعتقاد به معصومیت دارند. درواقع "مجتهدین شیعه" با اعتقاد داشتن به معصومیت برخی از افراد بشر (۱۴ معصوم) کلیت معنای "کلکم راع و کلکم مسئول عن رعیته" را هم زیر سئوال برده اند!

·         از شما می پرسم مسئولیت اینهمه ظلم که طی این ۲۷ سال گذشته بر مردم کشور ما رفته بر عهده کیست؟

·         "مجتهدین شیعه" با این طرز تلقی از دین، درواقع امر قصاص و قضاوت-که یکی از حیاتی ترین و مسلم ترین امور انسانی است- را نیز لوث کرده اند. اگر من اصرار دارم که بگویم به جز خدا هیچ کس معصوم نیست برای آن است که بمثابه سخن علی ابن ابی طالب "حقی را استوار کنیم" و ظالمین را به پای میز محاکمه بکشانیم و به این طریق جامعه ملوث شده و درد کشیده از ظلم ظالمین را از رنج مداوم برهانیم و عامل تشفی خاطر و تسکین دردهای روحی آنها بشویم. بنابراین ایراد دیگر موضوع معصومیت، در ارتباط با سلب مسئولیت است.

·         آقای منتظری از این امر به سادگی درنگذرید، آنها که جوانان ما را به بهانه های واهی کشتند و جان اندیشمندان و انتقاد کنندگان را گرفتند و با زندگانی میلیون ها نفر بازی کردند و آنها را نابود ساختند، باید حساب پس بدهند. اگر آنها بتوانند از مسئولیت این ظلم ها و جنایتها به اعتبار دین بگریزند، جز این نیست که ستم ایشان خیلی زود به دیگر سطوح جامعه نیز گسترده خواهد شد و جامعه را ظلم و فساد بیش از پیش فرا خواهد گرفت. اینچنین است که ایشان ایمان را به کفر بدل کرده اند و با این بدل کردن، دین حنیف الهی را (با وجودی که نامش کمآکان اسلام است)به دینی مخرب و مردم سوز تغییر ماهیت داده اند. این چیزی نیست که خدا از آن بگذرد و شما را از آن نپرسد.

·         همگی این گروه از رهبر مرده و زنده گرفته تا همه روسای جمهور و وزیر کشور و وزیر اطلاعات و استانداران و سران سپاه و باقی تدارکچیان گرفته تا همه آنها که در مظالم اجتماعی و اقتصادی دخیل بوده اند و هستند می باید حساب پس بدهند. من نمی دانم که چرا شما _ شمایی که خودتان بنوعی مظلوم واقع شده اید_ اصرار من را (در باب خطا پذیری انسانها و جدایی امور دینی از دنیوی) غیر از آنچه منظور بود تلقی کردید؟

·         لازم به یادآوری است که طرح این مسائل از جانب من به سبب دفاع از اسلام و دین الهی نیست. چراکه به اعتبار سخن خدا (حجر/۹) " به درستی که ما خود ذکر را نازل کردیم و خود از برای آن نگهبانیم" معتقدم خدا خود دینش را حفظ خواهد کرد. بلکه به جهت این است که من از حقوق فردی و طبیعی و زمینی خودم - که شما هم به حقانیت آن اذعان کردید- دفاع کنم و اعلام کنم که این حقوق بعلت اعمال سیاستهای من درآوردی و تحمیلی (مثل طرح ولایت فقیه) همه از بین رفته است. من نیز چون حضرت فاطمه، از آنهایی که نتوانستند بین امور معنوی و زمینی پیامبر فرقی قائل شوند و سهم ایشان را (از بابت ارثی که بنا به موقعیت زمینی حضرت رسول به ایشان تعلق داشت) بالا کشیدند و به استدلات محکم او در این زمینه توجه نکردند، از "مجتهدین شیعه" می خواهم دست از این فکر مخرب بدارند تا ما نیز بتوانیم صاحب سرزمین خود شویم. سرزمینی که از اجدادمان به ارث برده ایم و قرار بود که در آن با فراغت بال به سیر و تفرج بپردازیم و با مردمک چشممان از زیبایی های آن خوشه برچینیم. اما شگفت آنکه "مجتهدین شیعه" به متابعت از ابوبکر و عمر و عثمان و معاویه و سلاطین اموی و عباسی و عثمانی و صفوی و البته همه اربابان کلیسا و قدرتمندانی که دین و سیاست را یکی تصور می کنند، آن را بالا کشیده اند و مرا و هموطنانم را از زندگی خوب و داشتن آن باغ و فرصت دیدن آن زیبایی ها محروم ساخته اند.
****

·         به هرحال از آنجایی که شما به روز بازخواست ایمان دارید، ما شما و باقی "مجتهدین شیعه" را به خدا واگذار می کنیم.

·         شما به خانم گنچی فرمودید که از این وضع پیش آمده شرمنده اید . من بر آن شدم تا به شما بگویم کاری کنید که شرمنده خدا نشوید . بقول حافظ :
فردا که پیشگاه حقیقت شود پدید
شرمنده رهروی که عمل بر مجاز کرد
****


۳- شما در پاسخ اشکال من بر موضوع معصومیت (در حوزه حکومت) و مسئله بیعت فرموده اید: "بیعت پیامبر و امامان برای کسب مشروعیت از رای مردم نبوده، بلکه برای تحصیل قدرت مردمی جهت اجرای احکام دین بوده است."

·         این پاسخ شما به دلائل زیر نادرست است چراکه اگر سخن شما درست باشد آنگاه ما می باید بتوانیم مشابه آنچه را که شما می فرمایید در عملکرد پیامبران و سیره امامان خود مشاهده کنیم. درحالیکه عملکرد پیامبر و سیره امامان ما خلاف سخن شما را ثابت می کند. با توجه به اشاراتی که از نحوه به قدرت رسیدن حضرت رسول در تواریخ ثبت شده و شما هم آن را بهتر از من می دانید، نتیجه می توان گرفت که آن حضرت هرگز به امر سیاست توجهی نداشته اند و هرگز هم به فکرشان نرسیده بود که برای اجرای احکام دین می باید از این فن نا شریف (غیردینی) به جهت کسب قدرت استفاده نماید. آنهم قدرتی که درواقع در اختیار مردم است و آنها می باید با رای دادن و بیعت کردن آن را به او بدهند. اگر سران و نمایندگان قبایل اوس و خزرج به جهت حل مخاصمات قبیله ای خود به مکه نیآمده بودند و برای آن منظور زمینی به پیامبر رجوع نمی آوردند ایشان هرگز وارد امر سیاست نمی شدند. توجه داشته باشید که پیامبر خدا بر حسب آیاتی که هم در مکه و هم در مدینه بر ایشان نازل شده بود (مثل آیه ۶ سوره مکی شوری و یا آیه ۱۲ سوره مکی هود و یا آیه ۹۲ سوره مدنی مائده) می دانسته که وظیفه ای ندارد جز اینکه ابلاغ دین کند. به همین خاطر او هرگز روی به قدرت به جهت اجرای احکام دین نیاورد. از این منظر اگر به تاریخ آن ایام بنگریم می بینیم پیامبر خدا در طی آن ۱۳ سالی که در مدینه بعنوان امارت و حکومت عمل کرده اند با ذکاوت ذاتی خود و درایتی که از راه شعورات باطنی و وحی برای شان حاصل می شده ، بخوبی می دانسته اند که بین امور معنوی و دنیوی جدایی است و ایشان می باید در دو حوزه کاملا مجزا احکام الهی را به اجرا گذارند. از اینرو می توان برداشت کرد که اجرای بسیاری از آن احکام صرف دین محسوب نمی شده و پیامبر آنها را بر حسب اینکه مشکلات روزمره مردم زمان خود را حل کند به اجرا گذارده اند. این مسئله با مسئله فقهای ما که نه به امور زمینی آگاهی دارند و نه از شعورات باطنی وحی و الهام با خبرند بسیار متفاوت است و نباید مورد قیاس قرار گیرد.

·         این سخن عینا در مورد علی ابن ابی طالب نیز صادق است و او نیز بر اثر هجوم مردم و اراده آنها- به این شرط که مردم با او در امر امارت مشارکت و مشورت کنند- (با وجودی که پیشتر از طرف خدا به مقام امامت برگزیده شده بود) امر امارت را پذیرفت. کسی که به ضرورت اجرای احکام دین آگاه است و می داند که اجرای این احکام از طریق قدرت به دست آمده از رای و بیعت مردم حاصل می شود، تن به خانه نشینی نمی دهد و نمی گوید که نزد او ارزش حکومت از یک لنگه گیوه کهنه و یا به روایت شما از آب دماغ بز کمتر است. قدرتی که می تواند اجرای احکام دین را میسر سازد چگونه می شود که تا این حد بی ارزش باشد. سخن شما زمانی درست از اب در می امد که آن بزرگان هم مانند مجتهدین امروز عالم تشیع روی به سیاست می آوردند و با ترفندهای سیاسی اذهان مردم را به سوی خود جلب می کردند تا با رای و قدرت برآمده از آنها احکام زمان ابراهیم یا موسی را بر ایشان جاری سازند.

·         همینجا به شبهاتی که "مجتهدین شیعه" درباب مسئله غدیر خم بوجود آورده اند چنین پاسخ می دهم که در آن واقعه تاریخی پیامبر خدا با گفتن "من کنت مولاه فعلی مولاه" اول از هرچیز مشخص کرده اند که ایشان به غیر مقام نبوت برحسب اراده الهی دارای مقام امامت نیز می باشند. درواقع حضرت رسول اولین امام امت اسلامی (در حوزه امور معنوی) است. همین عبارت برای ما روشن می کند که تقسیم بندی دوازده تایی شیعه از امامت تقسیم بندی غلطی است چراکه امامت نه از حضرت علی بلکه از حضرت محمد آغاز می شود . جدا از این نکته اگر به نوع سخن پیامبر "من کنت مولاه فعلی مولاه" و کاربرد آن در حوزه امور معنوی توجه شود آنگاه می بینیم که روی سخن ایشان در آن واقعه تاریخی با مومنین است، نه اعراب تازه مسلمان شده. آنهم اعرابی که با توجه به آیه ۱۴ سوره مدنی حجرات("اعراب گفتند ایمان آورده ایم، به ایشان بگو که آنها ایمان نیاورده اند بلکه بگویند اسلام آورده اند") نمی دانستند که حوزه ایمان و اسلام بکلی دو حوزه کاملا از هم جد است و آنها از آن حوزه خبر نداشتند. به همین خاطر من فکر می کنم که حکمت موضوعی "غدیر خم" در ارتباط با موضوع "رد امانت الهی" است که بر حسب آیه چهارم سوره نساء" ان الله یأمرکم ان تودوا الامانات الی اهلها" پیامبر در آن محل تاریخی، آن را به اهلش یعنی علی ابن ابی طالب رد کرده است. موضوع رد امانت تنها در مورد موضوع امامت صدق می کند و بس و آن سنتی است ابراهیمی که از حضرت ابراهیم به مذاهب یهودی و مسیحی و اسلامی دست به دست شده است. حضرت ابراهیم که از گرفتن این مقام خشنود شده بود می گوید: از فرزندان من هم می توانند به این مقام نائل آیند؟ خداوند می فرماید: "عهد من به ظالمین نرسد"(بقره / ۱۲۴). یعنی این مقام موروثی نیست و این گونه نیست که امامی از پیش خود بتواند این مقام را به فرزندش و یا به هرکسی را که مایل بود بدهد. این امر به خدا اختصاص دارد و بس. بسیاری از پیامبران و اولیاء الله بعد از ابراهیم و موسی در قوم یهود ظهور پیدا کردند که امام بودند اما هرگز امیر امر حکومت نبودند. این از استثنائات تاریخی است که گاهی بر حسب اوضاع زمانه امامی مثل داوود و سلیمان به امر امارت نائل شده اند و بر مردم زمانه خود حکومت کرده اند . بنابراین امر امامت فقط ناظر به حوزه (معنوی) و در ارتباط با مومنین و متقیینی است که به خدا و روز آخر ایمان دارند و می خواهند در مسیر هدایت الهی قرار بگیرند و سیر الی الله نمایند. با این حساب حکمت واقعه غدیر خم مربوط به امور آسمانی بوده و آن حجتی بوده که پیامبر خدا به امر و وحی الهی آن را به جهت حجت و ثبت در تاریخ بر مسلمانان آن روزگار تمام کرده است. یعنی اینکه موضوع واقعه غدیر خم ربطی به امور زمینی و حکومتی نداشته چرا که هم ایشان و هم سایر اعراب آن زمان همه بر حسب سنت معمول جامعه عربی خود می دانسته اند که امیر شدن هرکس منوط به رای و بیعت مردم است و آن چیزی نبوده که در اختیار پیامبر خدا و حوزه رسالت او بوده باشد. اینجاست که معتقدیم عمر بن خطاب بزرگترین خطا و بدعت را در عالم اسلام مرتکب شد. زیرا او بی آنکه از اذن الهی برخورد دار باشد و یا از جانب امامی به اذن خدا به او رد امانت شده باشد، برای اولین بار به خود نسبت امیرالمومنین می دهد. او اگر چه (به نوعی) منتخب مردم در امر امارت و حکومت بود، اما در حوزه معنویات و ایمان نمی توانسته امیرالمومنین زمان خود باشد. زیرا مردمان در امر معنویات و ایمان همه بی کاره اند. به همین خاطر در حد مردم نیست که بتوانند امام شناس باشند که با انتخاب خود او را در جایی بنشانند که بخواهد احکام دین را برای ایشان به اجرا گذارد. چیزی که مردم از آن سر در نمی آورند چگونه می توانند درباره آن تصمیم بگیرند؟ آن کار ابوبکر و عمربن خطاب در آن روزهای نخست بعداز رحلت پیامبر بی شباهت به این کاری نیست که امروز "مجتهدین شیعه" می کنند. چراکه هم عمر و هم مجتهدین شیعه موضوع نصب امام را بر عهده مردم گذاشته اند و می گویند که مردم آن را با رای خود (که مسلما آنهم رای استصوابی است) تعیین کنند. بی جهت نیست که "مجتهدین شیعه" هم به خود نسبت می دهند که "آیت الله"و یا "آیت الله العظمی" اند. این نسبت دادن ها به تعبیر خدا همه دروغ و افترا است. بعد از این جریانات نا سالم بود که رشته های امور معنوی اسلام با امر حکومت گره خورد و مسلمانان به خسرت و ظلم تداخل دین و دنیا گرفتار شدند. از این زمان است که مسلمانان موضوعات جداسر خلافت و امارت را یکی دانسته اند و با یکی دانستن آن دو حوزه متفاوت زندگانی را بر خود و فرزندانشان حرام کرده اند و به این طریق به ذلت و خواری ناشی از کج فهمی های خود گرفتار آمده اند. اما پیامبر، حتا با گفتن :"من کنت مولاه فعلی مولاه" نمی توانسته در این شبهه سازی دخالتی داشته باشد. چراکه موضوع ولایت مربوط به همان امور معنوی است که بر حسب امر و وحی الهی آن را در آن واقعه تاریخ ساز به علی ابن ابی طالب رد کرده است.

·         از آنجایی که پیامبر خدا برحسب آیه ۱۱ سوره رعد می دانسته که "خدا (بر حسب اراده ازلی) وضع و حال زمینی هیچ قومی را تغییر نمی دهد و در هرحال این مردمند که باید وضع و حال خود را تغییر دهند"، لذا کاملا آگاه است که امر حکومت تا روزی که زمین هست و مردم در آن زندگی می کنند بر عهده خود مردم است. در حالی که امر امامت مربوط به حوزه ایمانی و معنوی است و آن مربوط به خدا است که در واقع در آن مردم هیچ نقشی ندارند.

·         به نظر من اکثریت ایرانیان در انتخابات اخیر کاملا مشخص کردند که ایشان رایی برای "روحانیت شیعه" ندارند. مجتهدین شیعه اگر بخواهند به سیره امامان ما عمل کنند - مانند امام حسن که بر اثر پشت کردن مردم مجبور شد از امر امارت دست بکشد و آن را به معاویه تفویض کند- مجبورند ، شرایطی فراهم آورند که حکومت به دست منتخب مردم (بدون سد استصوابی) برسد. این کاری است خدا پسندانه و در ارتباط با اجرای احکام دین.

·         شما اگر فکر می کنید که من از استقراء ناقص به این مطالب رسیده ام و سخن شما درست است که می فرمایید: "بیعت پیامبر و امامان برای کسب مشروعیت از رای مردم نبوده، بلکه برای تحصیل قدرت مردمی جهت اجرای احکام دین بوده است" پس چراست که خود جنابعالی و یا دیگر "مجتهدین طراز اول شیعه" خود را بعنوان شخص اول مملکت کاندیدای امر امارت نمی کنید که مستقیما با رای مردم به قدرت برسید که بخواهید بقول خودتان اجرای احکام کنید؟ هنوز هیچ یک از مراجع بزرگ شیعه با مراجعه به ارای عمومی صلاحیت خود را در این امر به دست نیآورده، پس چگونه است که ایشان اجرای احکام دین می کنند؟

·         با اینحال اگر سخن شما را اصل قرار دهیم باز می توان ثابت کرد که "مجتهدین طراز اول شیعه" خود منتخب اکثریت مردم نیستند. بنابراین حق دخالت در امور اجرایی دین و هم چنین مملکت را ندارند.

·         براین اساس هم کار آقای خمینی که می گفت "میزان رای ملت است" غیر شرعی است، و هم کار آقای خامنه ای که از رنج بی لیاقتی امروزه روی به کسانی آورده که برای رای مردم پشیزی ارزش قائل نیستند . از شما می پرسم، آقای خامنه ای بر حسب چه اصل اسلامی و شرعی به مقام "ولایت" نائل آمدند؟ مردم ایشان را انتخاب کردند و یا خدا؟ آقای خمینی که شما را به "ولایت عهدی" خود برگزید، و بعد حرفش را پس گرفت، بر اساس چه اندیشه دینی و شرعی عمل کردند؟ فکر نمی کنید که قول قرآنی "نه پیوندی با خدا دارند و نه مردم" در مورد ایشان و همه مجتهدینی که حداقل انتخاب شده مردم نیستند هم صادق باشد؟ در این شرایط به نظر شما تکلیف دینی ما چیست؟


۴- فکر می کنم با توضیحاتی که در بالا اشاره کردم به این مطلبی که شما فرموده اید "مسئله عصمت امامان، که با دلیل عقلی ثابت می شود" جواب داده باشم.

·         در عین حال یادآور می شوم که عقل میزان ثابتی نیست و عقل هرکس با دیگری فرق دارد. هرکس بنا به معرفت و قدر گنجایش و وسعت تفکرش عقل دارد و از آنجایی که نمی شود گفت عقل چه کسی درست است سخن شما به عقل "این کمینه" بسیار ضعیف و شبهه انگیز می آید. اگر عقل من ملاک باشد می گویم سخن پیامبر خدا که می گوید هیچ کس از خطا و اشتباه مصون نیست درست تر از عقل شما است که می گویید این حرف شامل ۱۴ معصوم نیست. ما اگر نتوانیم با کلام خدا و سخن پیامبر و حدیث امامان (عترت او) درستی سخن ایشان را ثابت کنیم، بلکه اثبات آنها را به عقل "مجتهدین شیعه" واگذار کنیم آنگاه مشخص است که در این دور باطلی که امروز گرفتارش شده ایم همیشه درجا خواهیم زد. مگر پیامبر در حجة الوداع و همان واقعه غدیر خم در ارتباط با آخرین توصیه های شان به مسلمانان نگفتند که " من از خود دو چیز گران سنگ را بین شما بجا می گذارم. یکی کتاب خدا و دیگری عترتم؟" اگر سخن شما درست بود آنگاه پیامبر می گفت : من چهار چیز گرانبها را (که به عقل و اجماع مجتهدین شیعه هم سازگاری داشته باشد) بین شما بجا می گذارم؟

·         آقای منتظری، دور محال فقط از این رابطه نادرستی که ملاها در فکر خود و فکر ما بنا ساخته اند حاصل می شود. این سخن "مجتهدین شیعه" اگر درست بود بالاخره ما در کلام خدا و گفتار باقی مانده از پیامبر هم بنوعی با آن مواجه می شدیم. به کلام واضح، قرآن (در همان آیه ۵۰ سوره نساء) می فرماید: "اگر در چیزی (از جمله اولی الامر) اختلاف پیدا کردید آن را به خدا و رسول رد کنید". مجتهدین شیعه برای آنکه بخواهند سروری خودشان را در طی تاریخ تثبیت کنند و بنوعی اذهان را از حقیقت دور بدارند موضوع ساختگی ادله اربعه را بنا کرده اند که به هیچ رو پایه و اساس دینی ندارد. در حالیکه نه عقل کس بخصوصی و نه اجماع همه انسانها می تواند به امر امامت پی ببرد.

·         اگر این حدیث (ثقلین) را به همین صورتی که راویان شیعه روایت کرده اند، بپذیریم و نگوییم که پیامبر گفته "کتاب خدا و سنت من" آنگاه باز مسلم است که از "مجتهدین شیعه" هیچ کس در این تعریف نمی گنجد. چرا آنها بعد از امام دوازدهم داستانی را جعل کردند که بر حسب آن، معنا و ضرورت شناخت "اولی الامر" و ایجاب اطاعت از او در حوزه امر ایمان برای مردم معطل مانده و از بین رفته است. "مجتهدین شیعه" برای آنکه بخواهند به اندیشه های باطل خود لباس حق بپوشانند می باید از پس این آیه، آیه ای را جعل می کردند که بر حسب آن بر ما واجب کند که پس از اطاعت از اولی الامر به آنها مراجعه کنیم و از ایشان پیروی کنیم؟ اما از آنجایی که نمی توانند آیه ای را برای این منظور جعل کنند رفته اند با جعل تاریخ در امر غیبت امام زمان رابطه کذایی و من درآوردی (ادله اربعه) را بنا ساخته که با اساس دین اسلام ۱۸۰ درجه مخالفت دارد.

·         این شالوده همان فکری است که من معتقدم با آن اساس دیانت اسلام و رسالت محمدی و هدایت الهی را که می باید بوسیله امامان وحی گیر صورت گیرد ، بالکل ویران ساخته است.

·         آقای منتظری، عقل الهی با عقل "مجتهدین شیعه" و عقل همه انسانهای جایزالخطاء بالکل متفاوت است. شما نباید این دو امر را در یکجا بنشانید. مگر عقل "مجتهدین شیعه"از نوع عقل از ما بهتران است که می باید عقل ایشان میزان باشد؟ از انسانها هیچ کس نیست بگوید که عقل ندارد. هیچ کس در این خصوص شک نمی کند که از این موهبت بی بهره است. اگر خوب بنگرید می بینید که همه تنازعات انسانها در طول تاریخ بشر نیز از این عقل (نابخرد) بوجود آمده است. عقل ممکن است انسان را به تکنولوژی برتر رهنمون سازد اما هیهات ، هیهات که بتواند آنها را بر آن دارد که از عقاید بیهوده دست بکشند. بلکه همین عقل به کمک آنها می اید تا انسانها بر حسب فکرشان جهانی را با جنگ و خونریزی به سوی نابودی سوق دهند.

۵- شما می فرمایید : "حجت بودن قرآن نیز با دلیل عقلی ثابت می شود و نمی توان با قرآن آن را ثابت نمود وگرنه مستلزم دور می باشد. و اصولا برای اثبات وجود خدا و صفات او و نبوت عامه راهی جز دلیل عقل وجود ندارد، زیرا حجت بودن قرآن و روایات پس از اثبات اصل وجود خداوند و لزوم ارسال رسول و انزال کتب می باشد." . و من می گویم:

·          آقای منتظری چگونه می توان از عقل برای حجت بودن قرآن کمک گرفت؟ عقل ممکن است وجود خدا را با چیدن یک سری صغرا و کبرا ثابت کند. کماآنکه با همین صغرا و کبرا چیدن می توان ثابت کرد "دیوار گوش دارد". اینگونه تعقلات قیاسی و استقرائی به هیچ رو مورد تایید پیامبران الهی و امامان ما و عرفای ما نبوده و نخواهد بود. شما اگر به این سخن اعتقاد نداشته باشید، مجبورم از این در وارد شوم که بگویم اثبات دلیل وجود خدا هیچ گره ای از مشکلات ما وا نمی کند. تمامی مذهبیون عالم که خدا را به دلیل عقل می شناسند با همان عقل اختلاف می کنند و با همان عقل یکدیگر را می کشند و با همان عقل زندگی را برای دیگری و حتا بر خود و هم کیشان خود حرام می کنند. اینها همه آن کسانی اند که خداپرستند اما اگر خوب بنگرید می بینید که از هر بی دینی ظالمترند..

·         چرا مولانا جلال الدین می گوید: "پای استدلالیان چوبین بود / پای چوبین سخت بی تمکین بود"، برای اینکه حوزه عقل فقط در امور زمینی کاربرد دارد و بس. آنهایی که بخواهند از طریق عقل و استدلال وارد امور معنوی شوند، قطعا گمراه می شوند. چراکه پایگاه عقل جزوی تکیه گاه محکمی نیست و انسان را واژگون می سازد. این سستی و بی تمکینی عقل تنها در حوزه امور معنوی مصداق دارد، از آنرو عدم اعتبار آن ربطی به حوزه زمین ندارد چراکه عقل در زمین همه کاره است و آن کس که از آن نصیب دارد می تواند مطمئن باشد که حداقل دنیای خوبی خواهد داشت. اما این چه ربطی به خدا و عالم مجردات دارد که عقل راهی به آن ندارد.

·         آقای منتظری، عقل من و شما کجا و قرآن کجا! آنچه موجب نجات است شناخت خدا و شناخت راه هدایت الهی از طریق شناخت به خود و شناخت به طریقه دریافت وحی و الهامات باطنی است که خدا آن را از طریق راه باطن (قلب) برای همه بندگانش میسر ساخته است.

·         به گفته امامان ما: "خدا والاتر از این است که به وسیله مخلوقش شناخته شود". همچنین گفته اند: "خدا به خود شناخته می شود و دلیل وجودی خدا غیر خودش نیست". "آفتاب آمد دلیل آفتاب". عقل من و شما کجا و حجت کجا؟ وانگهی کسی که از طریق عقل ناچیزش به اثبات وجود خدا و لزوم ارسال رسول و نزول کتب رسید کاری درخور اهمیت و بسزایی نکرده است. بسیاری از این مردم هستند که با عقل ناقص شان طوطی وار به این چیزها که شما می گویید، پی برده اند، اما هیهات هیهات که از قرب و هدایت الهی بی بهره اند. مصداق سخن من آیه ۱۱ سوره حج است که می فرماید:" از مردمان آنکه خدا را به حرف (استدلال و فلسفه بافی) می پرستد پس اگر خیری به او رسد دلش به آن آرام گیرد. و اگر فتنه و رنجی به او رسد رویگردان شود. او هم در دنیا و هم در آخرت زیانکار است و این همان زیانکاری آشکار است". اینها همین مردمانی اند که اتفاقا اغلب شان به خدا اعتقاد دارند اما در زمانی که مورد امتحان الهی قرار می گیرند بدترین ظلمها را بر همنوعان و هم کیشان خود روا می دارند.

·         اگر انسانها بدانند که خدا فقط به خدا شناخته می شود و همینطور پیامبر به خدا و همینطور امام به خدا و خدا اصل و غایت هر شناخت معنوی است، آنگاه از همه چیز و کس دست می کشند و خم طره یاری را می گیرند که از رگ گردن به آنها نزدیک تر است. چرا امامان ما توصیه می کردند که مردم برای شناخت خدا و پیامبر و امام به خدا مراجعه کنند و حجت بودن آنان را از خدا طلب کنند: " الهم اعرفنی نفسک و ان لم تعرفنی نفسک لم اعرفک، الهم اعرفنی نبیک و ان لم تعرفنی نبیک لم اعرفه قطع، الهم اعرفنی حجتک و ان لم تعرفنی حجتک ضللت عن دینی (=خدایا خودت را بر من بشناسان که اگر تو خودت را بر من نشناسانی ترا نخواهم شناخت، خدایا پیامبرت را نیز بر من بشناسان که اگر تو پیامبرت را بر من نشناسانی من او را هرگز نخواهم شناخت، خدایا تو حجت و امام خودت را بر من بشناسان که اگر تو او را نشناسانی من در دینم گمراه باشم" و به این طریق است که امروز از مجتهد و صوفی گرفته تا مردم عامی همه در دین خود گمراه و سرگردان و در ظلم و ضلالت بر هم سبقت می جویند .

۶- بله، "حضرت علی (ع) پس از اشاره به اینکه از خطا در کار خود ایمن نیستم این جمله را هم فرموده است:"الا ان یکفی الله من نفسی من هو املک منی" (نهج البلاغه صالح، خطبه ۲۱۶) مگر اینکه خدایی که تسلطش بر من بیش از من است مرا کفایت و حفظ نماید".

·         اما این سخن چه ربطی به مصون بودن ایشان از خطا و اشتباه در امور زمینی دارد؟ اگر خدایی که بر همه هستی تسلط دارد بر جان من و شما هم اراده کند که کار درستی از ما بروز کند آنگاه ما نیز به همانگونه که او اراده کرده عمل می کنیم. این خدا همان خدایی است که همه انسانها را بر فطرت پاک آفریده و چون اراده کرد که چیزی باشد، فرمود: "کن فیکون". بنابراین درست عمل کردن مشمول فقط پیامبر و اولیاء نیست و ما نیز می توانیم بر حسب تسلط و اراده الهی درست عمل کنیم. (انما الهکم اله واحد).

·         بر این اساس است که معتقدم ایستادگی شما در برابر آقای خمینی در قضیه کشتار سال ۶۷ بر اثر کفایت الهی حاصل آمد که توانستید زیر بار آن ظلم نروید. حضرت علی به دلیل همین گونه رهنمودهاست که پیشوای مومنان و مولای متقیان است. چراکه او با تسلطی که خدا بر جان و روانش داشته و با تعلیمات نابی که از رسول خدا فرا گرفته بوده به راه های آسمان آگاهی تمام داشته و لذا از بابت همین امر است که می فرماید: "من آن نیستم که هرگزخطایی و لغزشی درکار و اندیشه ام پیش نیاید و از کردار خویش نیز ایمن نیستم". انشاء الله خداوند به شما هم توفیق دهد که بتوانید همینگونه سخنها را بر زبان آورید.

۷- در مورد بخش هفتم با توجه به توضیحاتی که در بالا بیان داشتم از شما می خواهم که بیشتر از آنچه علی ابن ابی طالب در آن حدیث شریف گفته در مورد موضوع عصمت امامان فراتر نروید و اگر در امر جدا کردن امور آسمانی و زمینی که من روی آن اصرار دارم و شما هم– تا حدودی مورد تاییدتان است – تمرکز بفرمایید شاید که به امید حق شما هم از آن پشتیبانی کردید. درک این مطلب برای شارح نهج البلاغه و خطبه حضرت فاطمه نباید مشکل باشد.

۸- در باره این سخن تان که "خلاف کاری ها و مظالمی که به نام دین و حکومت دینی می شود را نباید به حساب دین و پیامبر و امامان (ع) و بندگان صالح خداوند گذاشت"، باید خدمتتان توضیح بدهم:

·         سخن شما چیزی را عوض نمی کند. مسئولیت "خلاف کاری ها و مظالمی که به نام دین و حکومت دینی می شود" بر عهده کسانی است که با عملکرد غلط شان موجبات این بی حرمتی ها را فراهم کرده اند . این مسئله بر عهده من و امثال من نیست. نه من آن خلاف کاری ها را به پای اسلام می گذارم و نه مردم اختیاری در این امر دارند. من همیشه شکرگزار خدا هستم که دین او را در زمانی فهمیدم که بسیاری از "فیلسوفان" و "مجتهدین شیعه" در آن به شبهه و خطا افتاده بودند. بنابراین من آن نی ام که بخاطر خطاکاری چندی انسان خود فریفته بخواهد از اسلام ایراد بگیرد. مسلما در اسلام ایرادی نیست. هرچه هست از مسلمانی ما است. کسی که خلاف کاری های مشتی آخوند ستمکار را به حساب دین و پیامبر خدا بگذارد، معلوم است که روشنایی شمع معرفتش از حول و حوش دو قدم جلوی پایش فراتر نمی رود.

·         در عین حال باید بدانیم که این خدا است که با هر امری و فتنه و واقعه ای بندگانش را امتحان می کند. از آنرو هرکه را خواست هدایت می کند و هرکه را نخواست به عقوبت کج اندیشی شان گمراه خواهد کرد. کسی که مذهبی است و به خدا ایمان دارد نباید به این چون و چراها بپردازد. باید به فکر کار خویش باشد تا که در این میان مشمول مصداق خسرة دنیا و آخرت نشود.

·         انسانها باید بدانند از اینکه "بگویند ایمان آورده اند رها نمی شوند بلکه با هر فتنه و تحولی مورد امتحان الهی واقع می شوند تا حداقل اگر اینکاره نیستند از این دایره بیرون روند. (عنکبوت/۲)

·         انشاء الله که خدا به همه انسانها قدرت درک این حقیقت را بدهد تا در این باره به قضاوتی عادلانه و منصفانه نائل آیند. این خود مستلزم حرکت از شماست که بعنوان کسی که سالهای بسیاری از عمر عزیزش را در حبس و حصر گذرانده و مورد اعتماد و وثوق مردم است، به گونه ای عمل کند که انسانها به سبب عملکرد درستش مشتاق دین و عرفان گردند. اگر می خواهید از خلافکاری ها و مظالمی که به نام دین و حکومت دینی می شود کسی آنها را به حساب اسلام نگذارد، آنگاه بر شماست که برای استواری حق اقدام جدی بعمل آورید.

·         مردم که مصداقی از پیامبر خدا ندارند که بفهمند که فهم "مجتهدین شیعه" با فهم پیامبر خدا ۱۸۰ درجه فرق می کند؟ مردم با چشم خود قضاوت می کنند. شما که با چشم خدا و نور ایمان به قضایا می نگرید چرا به اصل آن قضایا نمی پردازید؟

۹- بحث ما در مورد آیه ۱۱۰ سوره کهف مربوط به وحی تشریعی نبود که شما در ارتباط با معنای آن آیه به این مطلب اشاره فرموده اید.

·         بحث در این بود که آن آیه می فرماید که پیامبر بشری است مثل سایر افراد بشر. یعنی اگر افراد بشر در امور روزمره خود خطا می کنند ایشان هم از آنجایی که بشرند می توانند خطا کنند. با اینحال آیه مشخص می کند که پیامبر در عین حالی که بشر است وحی هم می گیرد. از این آیه معرفتی دیگری بدست می اید و آن این است که انسانها هم می توانند وحی بگیرند.

·         توجه داشته باشید که یهودیان زمان پیامبر مثل همه آن مرتجعانی که دوست ندارند انسانها با خدای خویش مستقیم در ارتباط باشند به پیروان شان تلقین می کردند که پیامبران و اولیاء الله با خمیره و جوهره متفاوتی از مردم خلق شده اند در نتیجه ایشان با مردم فرق دارند. نتیجه آنکه کسانی مثل ابراهیم، موسی و عیسی (در مورد مسیحیان) از نوع بشر نیستند. به همین خاطر آنها وحی می گیرند، درحالی که ما انسانها قادر به گرفتن وحی نیستیم. (بقره /۸۸): "و قالوا قلوبنا غلف". از اینرو پیامبر خدا در آیه ۱۱۰ سوره کهف دقیقا روشن می فرماید که پیامبران هم مثل ما مردم اند و همانگونه که ایشان وحی می گیرند ما انسانها هم می توانیم وحی بگیریم، چراکه خدای ما و ایشان یک خدا. (انما الهکم اله واحد). موضوع وحی تشریعی و دیگر قضایای مربوط به آن، مطلب دیگری است که می باید در جای خودش به آن پرداخت.

·         ما هم نگفتیم که آنچه به مادر حضرت موسی و حضرت مریم و نیز سایر اولیاء خداوند القاء می شد وحی تشریعی بوده است. آیه ۱۱۰ سوره کهف و همچنین آیه ۵۰ سوره شوری که من در نامه های قبلی به آنها اشاره کرده بودم دلالت بر این دارد که به بشر وحی می شود و خدا از این طریق با بندگانش در ارتباط است. می گویم وحی و الهام نمی گویم که آیه ۵۰ سوره شوری با اشاره کردن دقیق به این دو موضوع و فرستادن کسی که به اذن خدا وحی می کند (جبراییل رسول الله) دقیقا به مراتب معنوی وحی و همچنین الهامات ماورای حجاب اشاره کرده است و برای هیچکس شکی باقی نمی گذارد که منظور از وحی مطلق آن مراد است نه وحی تشریعی.

·         شما نیز خودتان در شرح خطبه حضرت فاطمه اشاره کرده اید:
"از این آیات و از کلام حضرت زهرا(س) به خوبی استفاده می شود که "الهام" و "وحی" اختصاص به انبیاء و اولیاء ندارد و به انسانهای عادی نیز الهام می شود". شما اگر به اغلب قرآنها نگاه کنید می بینید که مترجمین فارسی زبان ما چگونه در ترجمه متن آیه ۱۱۰ سوره کهف دست برده اند و آن را بدینگونه ترجمه کرده اند که گویی وحی به پیامبران اختصاص دارد و بس. این سخن مانع تماس و رجوع انسانها "به خدایی است که از رگ آنها به ایشان نزدیک تر است" و "جواب می دهد به درخواست هر کسی که او را بخواند". تبلیغ این سخن مانع هدایت خدا است. آخوندیسم و واسطه تراشی- که در اصل مخالف تعلیمات اسلامی است- از همین آبشخور ناسالم تغذیه می کند . در حالی که عرفای ما بخوبی از این امر آگاهی داشته اند. چنانکه
حافظ هم می گوید:
فیض روح القدس ار باز مدد فرماید
دیگران هم بکنند آنچه مسیحا می کرد

·         "چرا که خداوند صاحب فضل عظیم است و (سر منشاء) فضل همه چیز به دست اوست و او به هر کس که خواهد آن فضل را بدهد.(حدید/۲۹). بنابراین اگر خدا هدایت بنده ای را بخواهد او را از حکمت دین و علم لدن و شعورات باطنی و وحی و الهامات خود باخبر می سازد. اگر خدا اینکار را نکند آنگاه بازار شایعات و خرافات و بدآموزی های مذهبی بسیار رونق خواهد گرفت (چنانکه امروز کشور ما به یمن تعلیمات علمای اعلام شیعه و رهبری خردمندانه مقام معظم رهبری به این آفت مردم سوز دچار گردیده است).

·         حضرت فاطمه هم که در اول خطبه معروف شان خطاب به ابوبکر و جمع یارانش می فرماید: "الحمدلله علی ما انعم و له الشکر علی ما الهم" منظورش این بود که من از سرچشمه وحی با شما سخن می گویم. اطلاعات مذهبی من اکتسابی تنها نیست. بلکه من (بعنوان دختر پیامبر) درعین حال که از تعلیمات حضوری پدر گرامی ام بهره مند هستم در عین حال از فیوضات الهی و شهودات و شعورات باطنی (وحی) نیز شخصا برخوردارم که از آن بابت خدا را ستایش می کنم و شکرگزارش هستم. این سخن یعنی اینکه: من که اینک در مقابل شما سخن می گویم پایه استدلالتم را بر این دو اساس محکم بنا نموده ام. درحالیکه شما مردم ظاهر بین (اهل تداخل دین و دولت) فقط به صرف قیاس و عقل نسنجیده خود به امور می نگرید و قضاوت می کنید.

·          آقای منتظری، راستش را اگر بخواهید بدانید من با همین سخن ارزشمند حضرت فاطمه بر آنم که بگویم حضرت فاطمه در زمانی که این سخن را با ابوبکر درمیان گذاشته نشان داده که در حوزه ایمان بر همه مومنان زمان خود سبقت داشته و او را بحق می باید در زمره امامان (نه چهارده معصوم) دانست.

۱۰- شما در ارتباط با آیه شریفه: "اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم" (نساء/۵۸) فرموده اید: "اطاعت مطلق از اولی الامر در آیه بدون هیچ قیدی در کنار اطاعت از خدا و رسول دلیل آن است که "اولی الامر" باید معصوم باشد و الا امر به اطاعت مطلق نسبت به کسی که در امر هدایت از گناه و خطا معصوم نمی باشد بر خداوند حکیم قبیح است."

·         اولا امر اطاعت از پیامبر و اولی الامر مطلق نیست. زیرا آن امر فقط اختصاص به حوزه امور ایمانی دارد و بس. یعنی مصونیت پیامبران و امامان از خطا (بنا به تسلطی که خدا بر جان و روح شان دارد) تنها در حوزه امور معنوی و ایمانی تضمین شده است. درعین حال باید توجه داشت که این مصونیت به ۱۴ نفر معصوم محدود نمی شود بلکه خدا هرکه را خواهد به تسلط خویش از خطا (آنهم در امور معنوی) مصون می سازد. خدا در امور زمینی انسان به اراده ازلی تسلط ندارد چراکه آن را برعهده انسانها گذارده تا با اختیار و انتخاب خود عمل کنند. خدا تنها با فرستادن پیامبران کاری کرد که ما از طریق ایشان به حقیقت این امور آگاه شویم و اگر به دلالت اعتقاد باطنی به ایشان ایمان آوردیم آنگاه بر ما حکم می کند از ایشان (پیامبران) و امامان، اطاعت کنیم. همین و بس. اگر امامان و پیامبران در همه امور از خطا مصون بودند آنگاه اعلام کردن اینکه آنها نیز بشرند و مصون از خطا نیستند به نظر شوخی و مسخره و حتا خطا می نماید.

·         دوم اینکه اگر اطاعت از اولی الامر اطاعت مطلق بود، آنگاه در ادامه آیه خدا نمی فرمود " فان تنازعتم فی شیی فردوه وا الی الله و الرسول ان کنتم تومنون بالله و الیوم الآخر ذلک خیر و احسن تاویلا" (= و اگر در امری –البته دینی- اختلاف داشتید، چنانچه به خدا و روز آخرت ایمان دارید، آن را به خدا و رسول عرضه بدارید که این بهترین و نیکترین تاویل است). چراکه موضوع اولی الامر خود می تواند مورد اختلاف و تنازع باشد. همچنین موضوع اطاعت از رسول. در زمانی که پیامبر در میان ما نیست و بقول"مجتهدین شیعه" امام هم غیبت کرده، اطاعت از رسول و امام خود بخود بی معنی است. آنها اگر هم معصوم بوده باشند (البته در حوزه امر معنوی) امروز در کنار ما نیستند که اطاعتشان بر ما واجب باشد. امروز فقط خدا است که می تواند در غیاب (مرگ) پیامبر و امام به کمک ما بیآید و با نعمت وحی و الهام ما را از حقیقت امر خودش با خبر سازد. (باز شما را به سخن اول خطبه حضرت فاطمه ارجاع می دهم)، همچنین موضوع آیه ۱۳۴ سوره بقره "تلک امة قد خلت لها ما کسبت و لکم ما کسبتم و لا تسئلون عما کانو یعلمون" (= اینها امتی اند که درگذشته اند، برای آنها است از آنچه کسب کردند و برای شما است از آنچه شما کسب می کنید. از شما درباره آنها که چه می کرده اند نمی پرسند) دقیقا برای ما مشخص می کند که خدا ما را به خودمان واگذار کرده تا با مراجعه به او و اجتهاد در امر خداشناسی (من جاهدوا فینا) از راه هاییکه خدا پیش روی ما قرار می دهد هدایت گیریم (لنهدینهم سبلنا). این همان دعایی است که درواقع هر مسلمان (اعم از شیعه و سنی) هر روزه در نمازش با گفتن (اهدنا الصراةالمستقیم) آن را از خدا می خواهد، درحالیکه مفتیان اهل سنت و مجتهدین شیعه راه های دیگری را پیش روی مردم می گذارند که نباید بگذارند.

·         اگر انسانی از نوع سخن وحی و شعورات باطنی با خبر نباشد از شناخت پیامبر و امام هم عاجز است، در نتیجه نمی تواند از دستورات آنها اطاعت نماید. به نظر من، از آن آیه، فقط اطاعت از خدا باقی مانده و من و شما امروز می باید فقط از خدا اطاعت کنیم. خدایی که از رگ گردن به ما نزدیکتر است و جواب می دهد به خواست هر درخواست کننده ای که او را بخواند. (بقره/ ۱۸۶). خدایی که می تواند در زمان ما، ما را از همه آن شر ها (فجور) و همه آن درستی ها (تقوا) به نیروی روح القدس باخبر سازد.

·         اگر جامعه ما امروز گرفتار سرگردانی است همه از آنروست که مردم ما با این نوع تعلیمات آشنایی ندارند. این عدم آشنایی آنها موجب شده که خورشید حقیقت از میان ایشان غروب کند و دیگر همچون گذشته بر جان و افکارشان تسلط نداشته باشد. چراکه دین خدا به تبلیغ امامان دروغین و کج اندیشی های مذهبیون قدرت طلب و فیلسوفان سیاسی کار و ستم اوباش، از راه اصلی اش منحرف شده و دیگر کارایی اش را در تربیت اشخاص و تعالی جانها از دست داده است.

·         به نظر من امر (امامت) از چنان ظرافتی برخوردار است که با عقل محدود بین و تفسیرهای خودمحور نمی توان وارد آن حوزه شد. این چنین است که بسیاری از فقها و مفسران و "مجتهدین" در این امر به شبهه افتاده اند و سرگردان و گم کرده راهند. بقول شاعر "هزار نکته باریک تر ز مو اینجاست".

۱۱- فرموده اید: "معنای احترام به اولیاء خداوند و قداست آنها داشتن حق بیشتر در مورد حقوق اجتماعی که همه کسان دارند نیست، بلکه به معنای برسمیت شناختن مقام معنوی و کمالات روحی آنان و بهره مند شدن از انفاس قدسی آنان است همانطورکه احترام به پدر و مادر و استاد به مرتبه ای همینگونه است".

·         همانطوریکه پیشتر یادآوری کردم موضوع معصومیت شبهه انگیز است و بیشتر از آنچه نفع داشته باشد ضرر دارد. چرا که برخی از مردم فرصت طلب از این موضوع برای سروری خود و اینکه به روزی زحمت نکشیده برسند، سوءاستفاده می کنند و به اینگونه بر کرسی قضاوت و حکومت می رسند. مشکل فقط در رسیدن این کسان به این مقامات نیست. مشکل آنجا است که ایشان در این مقامات ظلم می کنند و فساد می آورند و فراتر از آن باعث سوء تعبیر در امر دین می شوند. چراکه انسانها با دیدن خطاکاری های آنان، آن را به پای خدا و دین می گذارند و به این طریق امر دیانت را لوث می کنند. چراکه می گویند: "هر چه بگندد نمکش می زنند. وای به روزی که بگندد نمک"

·         برسمیت شناختن مقام معنوی امام مرده هم دردی از کسی دوا نمی کند، چه بسا آن کس را از امر زمانه خود غافل می کند و علاوه بر آن او را با درد از خود بیگانگی بیمارتر هم می سازد. شما برای درک درستی سخن من باید به تحقیقات پرارزش روانشناسان برجسته چون اریک فروم (در کتاب جامعه سالم ، گریز از آزادی و....) مراجعه کنید نه کتب اخبار و روایت. عرفای بزرگ همچون مولانا و حافظ هم در آثارشان بدان اشاره کرده اند: حافظ می گوید:
سالها دل طلب جام جم از ما می کرد
وآنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد
گوهری کز صدف کون و مکان بیرون بود
طلب از گمشدگان لب دریا می کرد
 

۱۲- همچنین فرموده اید: "قداست زمین خاصی و زمان خاصی نیز امر بدیع و خلاف شرع و عقل نمی باشد. در قرآن از خانه کعبه به بیت الله الحرام (مائده /۹۷) با بیت مبارک (آل عمران/۹۶) و از برخی مکان ها به وادی مقدس(طه /۱۲ و نازعات/ ۱۶) و یا زمین مقدس (مائده/۲۱) تعبیر شده است "حرام و مبارک و مقدس" امری است که دارای حرمت و احترام می باشد. همانطورکه کلمه"ایام الله" در سوره جاثیه آیه ۱۴ وارد شده و مراد از آن روزهای خاصی است که دارای احترام می باشند".

·         البته اگر شرع و عقل را "مجتهدین شیعه" تعریف کنند شاید هر چیزی و هر جایی قداستش مشروع و مقدس باشد (از جمله قم). اما اگر شرع را شارع اسلام تعریف می کند و می گوید" حلال محمد حلال الی الیوم القیامه و حرام محمد حرام الی الیوم القیامه" آنگاه نمی باید کسی جرات پیدا کند که در کنار آن سنتها که ایشان آورده بودند سنتهای جدیدی را بی اذن الهی بر قرار کنند. آخر حضرت محمد کی درباره مقدس بودن قم و مقدس بودن مشهد و درست کردن امامزاده و بپا ساختن مکانهایی ("مقدس") که مردم بروند عریضه به امام زمان بنویسند و در چاه بیندازند، جواز به کسی داده است. مجتهدین شیعه در امر سنت نهادن و رسالت خدا چه کاره اند که هرچه را دلشان خواست اراده کنند آن را مقدس و حلال و مبارک بخوانند؟

·         چرا خدا در قرآن (قصص/50) می فرماید: "ستمکارتر از آن که هوس خویش را بدون هدایت خدا پیروی کرد، کیست؟". این موضوع اگر در قرون اولیه تاریخ اسلام نا معلوم بود "الحمدلله" امروز به یمن "انقلاب شکوهمند اسلامی" بر همگان آشکار شد که آنها که مقدس مآبی شان بیشتر است خود بزرگترین ستمکارانند. اینهمه کشته و اینهمه زندانی و اینهمه فساد کافی نیست تا چشم ها را باز کند که بدانیم این عملکردها همه باطل است؟ "فاعتبروا یا اولی الابصار"(حشر/۲).

·         هر وادی مقدس و هر زمین پاک آن خاکی است که در آن انسانهای کامل ظهور پیدا کرده اند. انسانهایی که به تسلط الهی و اذن او توانسته اند -به مصداق آیه ۳۵ سوره نور- تجلیگاه اشراق نور زمینی و چراغدانی باشند که از شجره طیبه نبوت نیرو گرفته و درخشانند. این امر چه ربطی به روزگار ما و آن سرزمینی دارد که هر روز خدا در آن خون می ریزند و فتنه می کنند؟ خونی که نزد خدا حرمتتش عظیمتر از هرچیزی است و به سبب آن نام خانه خویش را نه "خانه مقدس" که "مسجدالحرام" گذاشته است. آقای منتظری خدا و ملایک از جایی که در آن بناحق خون بر زمین ریخته شود بیزار اند. بنابراین چگونه است که شما به اعتبار آن موارد استثنایی تاریخ موضوع قداست خاکی را که روزگاری ابراهیم خلیل الله در آن قدم نهاده و پیامبر رسول الله در آن ظهور کرده به قمی تعمیم می دهید، که در این میان هیچ کاره است. آنهم قم امروزین ما که اگر خوب بنگریم منشاء همه این بدعت ها است؟

·         اما در مورد"ایام الله" که فرموه اید: "در سوره جاثیه (آیه ۱۴) وارد شده و مراد از آن روزهای خاصی است که دارای احترام می باشند" ، من با شما اختلاف دارم. چراکه "ایام الله" به روز خاصی از روزهای عادی اشاره ندارد. بلکه به روز مرگ و روز جزا (یوم الدین) و روز قیامت (یوم القیامه) و روزهایی که به خدا تعلق دارد، اشاره می کند. شما بر حسب این آیه نیز نمی توانید روز بخصوصی را قدس بنامید.

·         ضمنا آیه (جاثیه/ ۱۴) به این مطلب اشاره دارد که اگر برخی از انسانها به این ایام الله (موضوعاتی که مربوط به حوزه ایمان است) امیدی ندارند (یعنی باور ندارند که آن روزها در مورد ایشان فرا برسد)، شما مومنین برای آنها مزاحمت فراهم نکنید و آنها را مورد بازجویی و تفتیش قرار ندهید . چراکه خداوند هر قومی را بر حسب آن چیزهایی که کسب می کند جزا می دهد. یعنی به شما مومنین مربوط نیست (حق ندارید) که بدانید دیگران چه باور دارند و یا ندارند. این موضوع را اگر شما مراجع مذهبی به مقلدینتان یاد داده بودید آنگاه ما امروز وضع و حال بهتری می داشتیم.

·         شما با قیاس از این آیه چگونه به این مطلب رسیدید که اگر "مجتهدین شیعه" زمان و زمینی را مقدس بخوانند امر بدیع و خلاف عقل و شرع مرتکب نشده اند؟

·         آقای منتظری شما با این توجیهات نمی توانید از مسئولیت بدعتی که در باره "روز قدس" کردید و سرنوشت ملت ما را با سرنوشت ملت فلسطین گره زدید محفوظ و مصون بمانید. حمایت از مردم ستمدیده فلسطین چه ربطی به تحریک مردم فلسطین دارد؟ شما با آن کار آن روزتان باعث شدید ضمن تقویت قوای تندروهای مذهبی در امر سیاست (همانهایی که بعدها شما را آزار دادند)، منافع ملی ما با مسئله پیچیده فلسطین گره بخورد. مردم ایران که فقط شیعیان و مقلدین شما نیستند که شما بتوانید به صرف داشتن مقبولیت از جانب مردمی هرچه دلتان خواست درباره مملکت و سرنوشت مردم بگویید و بکنید. به نظر من آن کار آن روز شما علاوه بر آنکه شرعی نبود، عقلانی هم نبود.

۱۳- فرموده اید: "ولایت فقیه هم بیش از نظارت فقیه به عنوان کارشناسی احکام شرعی بر قوانین کشور نمی باشد و این معنا مستلزم قطع هدایت الهی در زمان غیبت امام عصر (ع) نیست.

·         فکر می کنم که بقدر کافی درباره این مطلب سخن گفته ام و باز در اینجا یادآوری می کنم که ولایت فقیه (اعم از ولایت و یا نظارت)، هم در امور زمینی و هم معنوی امر دست و پاگیری است که مانع اراده الهی در ارتباط با عملکرد انسانها در دو حوزه معنوی و زمینی است. من نمی دانم چرا شما به این مسئله ساده آگاه نیستید که امر الهی در حوزه امور معنوی و ایمانی مطلقا سلطنتی است و در این رابطه خدا به هیچ زن و مرد مومنی حق اختیار و انتخاب نداده است و هرچه هست از جانب او فرمان و از جانب ما تسلیم و اطاعت محض است. بقول سعدی: "گر دوست بنده را بکشد یا بپرورد / تسلیم از آن بنده و فرمان از آن دوست". اما در حوزه زمینی چنین نیست و خداوند از آنجا که تغییری در وضع و حال ما نمی دهد (رعد/۱۱) با دادن عقل و دادن برخی از نیروهای باطنی از ما انسانها خواسته که در روی زمین بر حسب اختیار و انتخاب عمل کنیم. اینجاست که "هر انسانی در رهن و گرو آن چیزی است که کسب کرده است"(مدثر/۳۸). یعنی انسانها در امور دنیوی خود مسئول اعمال و رفتار خودشان هستند. با این حساب، انسانها در امر دنیا اختیار و انتخاب دارند و چون اختیار و انتخاب دارند بهترین حالت این قضیه آن است که در امر دنیا و حکومت به شیوه دموکراسی عمل کنند. با این شیوه می توانند با بهره گیری از رای و عقل و تجربه خود و دیگران و همچنین با مشورت با مردمان دانشمند خطاهای خود را به حداقل برسانند. چه الهی به این قضیه نگاه بکنیم و چه زمینی "مجتهدین شیعه" در هیچ جای این معامله قرار نمی گیرند.

۱۴- درباره: "رفتن به زیارت بعضی از امامزاده های معتبر و انجام دعا و نماز در بعضی اماکن به معنای خواستن حاجت از غیر خداوند نیست، بلکه از این جهت است که در احادیثی وارد شده خداوند دعاهای بندگان را در زمان ها و مکان های خاصی زودتر مستجاب می کند."

·          این سخن شما براستی شگفتی آور است. اگر من و یا کسانی دست به یک عمل بیهوده بزنیم به صرف اینکه دست زدن به آن در کتب احادیث روا شناخته شده، که نمی تواند توجیه گر کار بیهوده ما باشد! در کتب شیعه بسیار روایتهای نادرست است. آیا روا است که ما به همه آنچه را که در کتب وارد آمده عمل کنیم؟ اگر آن احادیث را یک عده شیاد از قول امامان ساخته باشند تکلیف چیست؟

·         شما یک جا می فرمایید حجت سخن امامان و پیامبران و حتا قرآن با عقل است و یکجا هم می فرمایید چون "در احادیثی وارد شده که ...."پس حرف شما درست است و حرف من باطل. شما خودتان قضاوت کنید؟ فکر نمی کنید که عقل شما دوگانه عمل می کند؟ در جایی که به نفعش است اصالت سخن قرآن را زیر سئوال می برد و در جایی که می خواهد به سخن خود لباس حق بپوشاند به احادیثی مراجعه می کند که واضح است عده ای شارلاتان آن را جعل کرده اند.

·         این سخن شما زمانی درست می بود اگر مردم به زیارت و دیدار با خود امامان زنده می رفتند. آنهم امامانی که ایجاب اطاعت از امر ایشان بعنوان اولی الامر برای شخص دیدار کننده محرز باشد. اما وقتی که آنها مرده اند و بر گورشان بمثابه بتخانه ها ساختمان بنا نهاده اند می توان استدلال کرد که رجوع به آن ساختمانها رجوع به دون خدا و غیر تلقی می شود و بر حسب تعاریف دین اسلام عین شرک و بت پرستی است. اصولا بت پرستی هم از آنرو باطل است که انسانها را از کرامت و شخصیت ذاتی خود دور می کند.

·         آن احادیث به نظر من موثق نیستند و معتقدم عمر ما و عمر نسلهایی از ملت ما و سایر ملتها به اندازه کافی از بابت اینگونه احادیث جعلی ضایع شده است. شما چرا به جای آن احادیث به قرآن رجوع نمی کنید؟ چرا بر اساس قرآن (نه حدیث) به مردم یاد نمی دهید " الم تعلم ان الله له ملک السموات و الارض و ما لکم من دون الله من ولی و لا نصیر"(= مگر نمی دانید که خدای راست پادشاهی ملک آسمانها و زمین و برای شما از دون خدا سرپرست و یاری نیست) (بقره/۱۰۷). یا چرا به ایشان نمی گویید: "ولله المشرق و المغرب فاینما تولوا فثم وجه الله ان الله واسع علیم" (= و برای خدا است مشرق و مغرب، پس به هرجا روی خود بگردانید روی به وجه خدا آورده اید و خدا دانای وسعت دهنده است).

·         وانگهی چه کسی می تواند تعیین کند که این امامزاده ها کدامشان معتبر است.

·         مشاهد مشرفه امامان هم نباید از سطح زمین بالاتر باشند و با آینه کاری و طلاکاری زینت شوند. مگر می شود خانه خدا یک مکعب ساده باشد اما مشاهد امامان ما به مثابه بتخانه سومنات تزیین گردند و مردم گرد آنها طواف کنند؟

۱۵- ضمن تشکر از قدردانی شما باید به عرض برسانم که:

·         معارف دینی هنگامی مایه حیات بشر اند که از منشاء وحی الهام گرفته باشند. درغیر اینصورت همه مایه دردسر ، خسارت ، فساد ، ظلم و خونریزی است.

·         همچنین دفاع از تکثر در فهم مطالب و امور دینی هیچ تغییری به نفع اصلاح امور بوجود نمی آورد بلکه آن را بدتر هم می کند. دفاع از ابراز عقاید متفاوت در امور دینی زمانی کارساز است که حیطه عملکرد دین (یا ایدئولوژی) و حکومت از هم جدا باشند و اجازه نداشته باشند در امور هم تداخل کنند. یعنی شخص بدون داشتن ترس و نگرانی از نتیجه بیان عقیده متفاوت، بتواند فکر خویش را در بوته آزمایش افکار و عقاید دیگران قرار دهد.

·         نامه خود را با این آیه زیبا از قرآن کریم(روم/۳۰) به پایان می برم به این امید که همه انسانها با حقیقت دین حنیف به همانگونه که بر پیامبران شان نازل شده آشنا شوند و آن را با گفتن"سلام علیکم یا "شالوم ملخم" و یا "صلح بر شما باد" به جهت استواری صلحی دائم برای همگان آرزو کنند:
"فاقم وجهک للدین حنیفا فطرت الله التی فطر الناس علیها، لا تبدیل لخلق الله ذلک الدین القیم و لکن اکثر الناس لایعلمون (= پس وجه خود را برای دین حنیف بالا بگیر، که آن مطابق با فطرت پاک الهی است، فطرتی که خدا انسان ها را بر آن (فطرت پاک) آفریده و در آفرینش او دوگانگی وجود ندارد (یعنی اینگونه نیست که کسانی را معصوم بیافریند و کسانی را غیرمعصوم، فطرت همه انسانها پاک است). این است دین استوار ولی بیشتر مردم نمی دانند.)

با عرض تبریک عید غدیر
و با آرزوی پیروزی
مشتاقانه منتظر پاسخ شما هستم
حسین میرمبینی
19 ژانويه 2006

پاسخ آقای منتظری به نامه سوم

باسمه تعالی

 پس از سلام و تقدیر و تشکر از پیگیری شما نسبت به مسائل دینی و فکری ، اولا ابتلاء به کسالتهای گوناگون و داشتن سن بالا و مراجعات زیاد در رابطه با مسائل فقهی ، مانع از مباحثه بین اثنین می باشد و فرصت گفتگوی دو نفره را به من نمی دهد. و ثانیا در نامه قبلی پاسخ شبهات جنابعالی داده شد ظاهرا با دقت نخوانده اید. و در هرحال می توانید به کتابهای نوشته شده در رابطه با مسائل مورد نظر مراجعه فرمایید. ان شاء الله موفق باشید. ۹/۱۲/۱۳۸۴
مهر و امضای آقای منتظری

اصل اين مقاله را در اینجا بخوانید:
www.peikekhabari.com

پيوند به مکاتبهء اول

 

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com

newsecularism@yahoo.com

 

 

New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630