بازگشت به خانه  |   فهرست موضوعی مقالات و نام نويسندگان

خرداد 1387 ـ   ژوئن  2008

 

چند پرسش از آقای دکتر محمد علی مهرآسا

 

شهرام فریدونی (سوئد)

 

taksir01@gmail.com

 

بعد از خواندن مقالهء جناب دکتر محمد علی مهرآسا، مایلم که چند نکته را برای خوانندگان محترم شما بیان کنم ـ نکاتی که  به نظر اینجانب و به احتمال زیاد مشکلات نه فقط من، بلکه درد بسیاری از ایرانیان عادی و مردم کوچه و بازار ایران نیز میباشد.

آقای دکتر محمد علی مهرآسا،  در مقاله تان اینچنین  نوشته اید:

"جبهه ملی ایران در درازای نزدیک به 60 سال عمرش، به علت خصلت ضد استبداد، ضد استعمار و سکولارش، ضمن داشتن هواداران بی شمار، دشمنان و مخالفانی نیز برای خود پروریده است. بی تردید، کسان و گروه هائی که به حکومت های فردی و یا دیکتاتوری های - به اصطلاح - شورائی و جمعی معتقدند و یا هنوز آرمانگرائی های کاغذی و شکست خورده را بر دموکراسی و حکومت اکثریت ترجیح میدهند، با جبهه ملی و دوستداران مردمسالاری در تقابلند. دشمنان این جبهه، هر نقطه ضعفی برایش بتراشند، نمی توانند بر این واقعیت چشم بپوشند که اعضای این تشکل سیاسی، از حداکثر تقوای اجتماعی- سیاسی برخوردار بوده اند. کسی که از روی خرد و آگاهی و نه به خاطر مد روز بودن، هوادار راه وروش سیاسی - اجتماعی ی زنده یاد دکتر مصدق شده است، بی تردید همان صفات سلامت کردار و آرام منشی را باخود دارد. اگر استثنائی دراین میان پیدا شده باشد، قطعاً نشان عدم اصالت در باور است و ربطی به رفتار جمعی ندارد."

متاسفانه باید بگویم که جبهه ملی برای بسیاری از ایرانیان پدیده ای است نا معلوم و تعریف ناشده. آری،  همه میدانند که این جبهه خود را متصل به دکتر مصدق میداند و دکتر مصدق هم نفت را ملی کرده و...، اما  کسی نمیداند که این جبهه ملی کنونی چه چیزی است. رهبریش در کجاست؟ رای گیری در این جبهه ملی به چه صورت انجام میگیرد؟  سیاستش چگونه تعیین میشود؟ چگونه میشود عضوش شد؟ اصلا چند تا عضو دارد؟ و..... به زبان دیگر جبهه ملی که باید راهرو مصدق باشد و حق این جمهوری اهریمنی ملایان را کف دستش بگذارد،  دچار مشکل قنادی تواضع و چلوکبابی نایب خودمان شده است، یعنی از هرنسخه آن 10 تا کپی پیدا میشود. هر شعبه و یا کپی هم ادعای اصل بودن را دارد و خلاصه هیچکس نمیداند که کدام اصل است و کدام تقلبی.  

اجازه میخواهم که در اینجا نکات اختلاف را نام نبرم، چرا که متاسفانه، مقدار زیادی از آن مربوط به مسایل خصوصی و شخصی میشوند. پس با اجازه سرکار به نقاط مشترک میپردازم چرا که این کپی ها، علیرغم اختلافاتشان با یکدیگر نقاط مشترکی هم دارند که از آن جمله میتوانم نکات زیر را نام برد:

- تقریبا همگی آنها خود را اصل میدانند.

- همگی بر سر دکتر مصدق توافق دارند.

- هیچکدام با جمهوری اسلامی میانه ای ندارند.

- تقریبا همگی آنها خود را یگانه  وارث میراث دکتر مصدق معرفی میکنند.

- تقریبا همگی آنها خود را مظلوم و دیگر شعب را غاصب نام و رسم جبهه ملی میشمارند.

- تقریبا همگی آنها خود را موظف به طرفداری بدون قید و شرط مرحوم مصدق میدانند و هرگزبروز اشتباهی را از جانب اوبرسی هم نمیکنند تا چه برسد به تایید اشتباهی از جانب مرحوم دکتر مصدق.

- سن متوسط این نمایندگان اغلب بالای 50 میباشد.

- تقریبا همگی آنها سلطنت  را دشمن شماره یک خود و مردم میشمارند و اگر بتوانند وجود قشر سلطنت طلب را در بین ایرانیان انکار میکنند.

- تقریبا همگی آنها،  اگر تا اینجای نوشته بنده را خوانده باشند، حتم دارند که اینجانب هم از آن سلطنت طلبهای چشم چپ هستم.

امیدوارم که کسانی که نکته ای از نکات بالا را قبول دارند، وجدان خود را قاضی کرده هر کدام را که نا روا میا بند قلم  گرفته، روی باقیمانده کمی تامل کرده حقانیت آن را در پیش خود مجددا مزمزه کنند!

از تقوای سیاسی نام برده اید. باید بگوییم که این تقوای سیاسی را هم، علیرغم میل باطنیمان،  در تمام لایه های جبهه ملی نمیتوان مشاهده کرد.  

نوشته اید: "نخست می پرسم: جبهه ملی ایران در این مدت، کدام خیانت را مرتکب شد و کدام زیان را به ملک و ملت زد که خود را به نقد بکشد؟"

سوال: آیا میشود از شما پرسید که اعلامیه بشارت جبهه ملی در سال 57 را چگونه میشود توجیه کرد؟ کیست که  از خود نپرسد که نویسندگان و امضا کنندگان آن  بشارتنامه با کدام  سواد سیاسی و بر پایه چه شناختی آنچنان از خمینی و افکار او دفاع کردند، و به او مشروعیت بخشیدند؟  آیا سواد سیاسی آنان، در روز نوشتن آن بشارتنامه، کتاب های خمینی و نقشه های شوم او را نیز برای میهن و ملتمان در بر میگرفت؟

مجددا نوشته اید: "آنگاه می گویم: جبهه ملی ایران درش برروی تمام مردم از جوان و میانسال و پیر باز است و به ویژه مقدم جوانان را گرامی می دارد. اما شرایط محیط، جوانان را به راهی دیگر و حتا بیراهه ها می کشاند. متأسفانه ما پا به سن گذاشتگان، با تجاهل العارف نسبت به شناخت جامعه ی خود، شور و التهاب دوران جوانی را نیز از یاد برده ایم. بدون در نظر گرفتن این واقعیت ملموس که جوامع بسته و استبدادی، همیشه جوانان را به سوی تند خوئی و رادیکالیسم می کشانند؛ و جبهه ملی و احزاب نظیر آن پاسخگوی آن نیازهای ملتهب در این جوّ خفقان نیست، دم از جوانگرائی در جبهه ملی ایران می زنیم..."

سوال: جبهه ای که در هر ولایتی چند "سخنگوی" کاملا مستقل دارد، جبهه ای که در هر گوشه دنیا چندین وبسایت کاملا مجزا و متضاد با یکدیگر دارد، سازمانی که هیچ نظم و ترتیب سازمانی در آن دیده نمی شود، سازمانی که در طی این 30 سال اخیر بجز نشست های گاه و بیگاه و نه چندان یکپارچه خود و چند اعلامیه پراکنده در اینجا و آنجا چیز قابل عرضی تولید نکرده، سازمانی که هیچکس از نحوهء عضو گیری در آن، رای گیری در آن، و سیاستگذاری در آن اطلاع درستی در دست ندارد، چگونه می توان آن را سازمان و آنهم سازمانی  با در باز توصیف کرد؟

جناب دکتر مهرآسا، بر هیچ کسی که کوچکترین سعی بر تماس با جبهه ملی را کرده باشد، خواه جوان وخواه سالمند، پوشیده نیست که تماس با جبهه ملی امری است بسیار دشوار اگر نگوییم غیر ممکن. در واقع جریان جبهه ملی انسان را ناخودآگاه بیاد پیدا کردن چیزی و یا کسی  در اطاقهای پر از آینه در شهرهای بازی  میاندازد!

ارتباط با جبهه ملی برای مردم عادی به مانند این است که یکنفر بخواهد که در آن واحد با تلفن با 30 نفر صحبت کند. دلیل بزرگی که مردم به اپوزیسیون ( و جبهه ملی) توجه زیادی نشان نمیدهند این است که از گوشی تلفن این اپوزیسیون (و جبهه ملی) هزار صدا و هزاران سیگنال مختلف و ضد و نغیض به گوش میرسد!

فقدان جاذبه و کشش جبهه ملی را هم برای نسل جوان  نمیتوان الزاما نتیجه اختناق در ایران دانست!

با عرض پوزش، از دید اینجانب ( وصد البته با سواد کم سیاسی بنده)، این کمبود، محصول  نداشتن کاریزما در میان اپوزیسیون (و جبهه ملی) است. والا همه میدانند که شرایط خمینی هم  در عراق و در 30 سال پیش چندان  بهتر از شرایط امروزی  اپوزیسیون  (و جبهه ملی)  نبود، اما بیطرفانه که بنگریم،  حتما شما هم اذعان میکنید که ایشان، صرف نظر از ماهیت فکریشان،و کارنامه سیاهشان دارای کاریزما بودند وهمچنین میتوانستد یک نقشه ملموس را در پیش مردم بگستراند. نقشه ای که صرف نظر از ماهیت عوام فریبانه آن نقشه ای بود قابل لمس.

حال اگر به نظر سرکار مثال خمینی مثال بدی است میتوانیم از خمینی بگذریم و به دیگر مردان تاثیر گذار تاریخ نگاه کنیم. آیا گذاف است اگر بگوییم که  شرایط شخصیتهایی نظیر  گاندی،  لخوالسا،  نلسون ماندلا و.... بدتر از شرایط کنونی اپوزیسیون ما بوده است؟ گاندی با امپراتوری فخیمه انگلیس میجنگید و تلوزیون و اینترنت هم نداشت، اما همه میدانیم که  نام او گاندی بود و ما هم در اینجا احتیاجی به تعریف کاریزما وصلابت او نداریم! آری جا دارد تا شجاعانه و منصفانه اعتراف کنیم که  این شخصیتها جوهره ای داشتند که متاسفانه در میان اپوزیسون (و جبهه ملی ) ما  دیده نمیشود. این شخصیتهای بزرگ، صرفنظر از تفاوتهای زمانی و مکانی آنان با یکدیگر، جملگی نشان دادند که   قادر به ابراز وجود و طرح یک آلترنانیو هستند. آلترناتیوی که برای  اکثریت مردم هم قابل فهم بود، هم قابل لمس، هم در عمل آلترنانیوی قابل اجرا.

نوشته اید: "شواهد و مدارک نشان داده است تنها در امنیت، آرامش، آسایش و آزادی است که مردم عموماً، و جوانان خصوصاً به سوی اندیشه وری و خرد ورزی و گزینش درست می روند و التهاب جوانان فروکش میکند؛ و لاجرم در احزاب مسالمت جو شرکت میکنند"

بنده نمیدانم که کجا و کدام شواهد و مدارک این را نشان داده، اما باور بفرمایید  که هر ایرانی عادی، با عقل و سواد بنده، بعد از خواندن این شرایط لازم  برای ارایه فعالیتی جذاب از جانب  جبهه ملی، از خود میپرسد و  به خود میگوید  که در صورت مهیا بودن امنیت، آرامش، آسایش و آزادی که ما دیگر به جبهه ملی احتیاجی نداشتیم!

البته بر همگان واضح است که این شرایط در ایران کنونی مهیا نیست، وخود این کمبود است که وجود یک اپوزیسون قوی را طلب میکند، اما این شرایط در دنیای آزاد که بنده و شما درآن زندگی میکنیم مهیا است، پس سوال ما میتواند این باشد که پس چرا ما با همین مشکل در خارج کشورنیز دست به گریبانیم؟ ناگفته نباشد که به نظر بنده ایرانیان در داخل ایران به مراتب از ما تبعیدیان تشنه تر، فعالترند، و منظم ترند! 

بنده صمیمانه امیدوارم که آگاه باشیم که برای مردم زیر ستم ایران، تعیین اینگونه شرایط  جز یاس و نامدی چیزدیگری به ارمغان نخواهد آورد!همچنین امیدوارم که ملت ایران هرگز فکر نکنند که پیش شرط اپوزیسیون و جبهه ملی برای فعالیت و جلب افراد وجود امنیت، آرامش، آسایش ، آزادی و .... در ایران است. اتفاقا  باید بگویم که اپوزیسیون باید نشان بدهد که دقیقا همین امروز، که دست ایرانیان از این موهبات کوتاه است، قادر است و میتواند که به میدان بیاید و این امکانات را برای ایران و ایرانی فراهم آورد!

نوشته اید: "آقای نوری علا به شهادت نوشته ی خودشان، «هنوز هیچ تشکلی را که اعضایش مقبول طبع ایشان باشند نیافته است که در آن عضو شوند...» (نقل به مضمون) و بنابراین از ارتفاعی که آن حضرت به ما و امثال ما می نگرد، و جز با تلسکوب رویت مان میسرشان نیست، نمی توانند داوری منصف و عادل باشند".

آیا مگر نه این است که در راستای رسیدن به هدفمان باید از قدرت انعطاف پذیری هم بهره مند باشیم؟ انعطاف پذیر باشیم تا بتوانیم که عیوب و ایرادات خود را رفع کنیم! سوال اینجاست که چگونه میتوانیم ایراد خود را درست کنیم، در جایی که به این ایرادات کمترین اشرافی نداریم؟  آیا مگر نه این است که  نفع ما و ضمانت سلامت کاری ما، در این راه وابسته به اشخاصی است که با نظرهوشمندانه و بیطرفانه خود و بدون تعلق حزبی / گروهی،  ما را و عملکرد ما را نقد کنند ؟ در ثانی نداشتن تعلق به گروهی که عیب و گناه محصوب نمیشود! برای اطلاع باید  بگویم که این امر در میان ایرانیان امری است بسیارهمه گیر، چرا که نامشخص و نا ملموس بودن گروه های اپوزیسیون (مخصوصا جبهه ملی ) ، فهمیدن  و درک کردن  این گروها را از جانب مردم کوچه و خیابان بسیارمشکل کرده است. امری که در نهایت  انتخاب بین این گروهها را نیز برای افراد غیر ممکن نموده است.

بنده، بر خلاف سرکار،  بر این باورم که مشکل ما نتنها وجود منتقدین بدون تعلق و تعصب نیست، بلکه حتی کمبود اینگونه افراد میباشد! افرادی  که بیطرفانه و به مانند آینه تصویر خودمان را به خودمان نشان بدهند و درمواقع ضروری نیزهم  نیشتری به ما بزند تا بخود آییم و در خواب فرو نرویم.

اتفاقا، به نظر بنده  برای دیدن جنگل،  عقل حکم میکند، تا ازخیره شدن و  ذل زدن به یک یک درختان پیش رویمان دست برداریم، ازدرختان قدری  فاصله بگیریم و از دور با دوربین خود به نظاره جنگل بپردازیم! در غیر اینصورت، همچنان 30 سال گذشته، تا ابد در این جنگل سرگردان خواهیم ماند و هرگز چیزی هم نخواهیم دید بجزهمین چند درخت و مقداری شاخ و برگ!

ملت ایران از جبهه ملی توقع دارد تا خود را بصورتی قابل فهم  تعریف کند!

از نقد خود نپرهیزد و از انتقادات  دیگران جهت تقویت خود استفاده کند!

به جوانان میدان بدهد و از صداهای جوان حمایت کند!

مثلا آقای کورش زعیم را ببینید! شما بهتر از من میدانید که این شیر مرد ایرانی در میان گرگان و شغالان مردانه عربده میکشد و از آزادی میگوید، اما در درون همان جبهه ملی با ایشان چگونه معامله میشود. جبهه ملی باید جامه خود را از اینگونه مسایل بشوید. بجای حلقه زدن بر گرد  بزرگ مردی چون عباس امیر انتظام چگونه او را  می آزرد، شخصیتی که کشورهای دیگر حسرت داشتن او را میخورند.

آری جبهه ملی باید قدر اعضای واقعی و شریف خود را، تا آنان در قید حیات هستند بداند وبا حمایت یکپارچه خود از آنان در جهت منافع ملت استفاده کند! نه اینکه بعد از درگذشتشان از آنان استوره بسازد!

در پایان خلاصه نوشته ام را تکرار میکنم و میگویم که  امروز اپوزیسیون و بخوصوص جبهه ملی ، برای جمع آوری و اتحاد ایرانیان به کاریزما، برنامه و  تیم اجرا کننده  نیاز دارد! برنامه ای که ملموس، قابل رویت، قابل فهم و قابل اجرا باشد. برنامه ای که تیم اجرایی آن نیزآماده ومشخص باشد! متاسفم که بگویم که در صورت عدم ارایه این حداقلها، اپوزیسیون در نظر مردم چیزی نیست بجز  گروهی آماتور. لاجرم، انتظار و توقع اینکه مردم رنج دیده ایران،  سرنوشت خود را بدست گروهی آماتورهم بدهند نیز توقعی  است دوراز انصاف و واقعیت.

ایران هرگز نمی میرد

 پنجشنبه 19 ژوئن 2008 ـ سوئد

 

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com

newsecularism@yahoo.com

و يا مستقيماً در اينجا:

ای - ميل شما (در صورت تمايل به دريافت پاسخ لازم است!)

 

 

لطفاً از افزودن تصوير در اين ای  ميل خودداری کنيد چرا که انتقال آن بدين وسيله ممکن نيست.

Your message:             : پيام شما

 

 

New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630