بازگشت به خانه  |   فهرست موضوعی مقالات و نام نويسندگان

خرداد 1387 ـ   مه  2008

 

پیرامون فتوای آیت الله منتظری در مورد بهائیان

 

کاویان صادق زاده میلانی

 

در گرماگرم بازداشت مسوولان جامعۀ بهائی در ایران و افزایش محدودیت های جامعۀ بهائی، فتوای آیت الله منتظری نمودی از باز شدن فضای تازه ای در گفتمان های میان دینی در جامعۀ مدنی ایران بود. وقایع دو سال اخیر نشان می دهد که جامعۀ مدنی ایران و طیف های سیاسی و فکری دیگر دین بهائی را پدیدۀ ناچیزی در حاشیۀ گفتمان های روز نمی بینند بلکه با وجود فشار شدید و ممتد نیروهای فشار نظام و دستگاههای اطلاعاتی، موضوع دین بهائی و حقوق بهائیان در جامعه از حاشیه به مرکز ثقل اندیشه های معاصر منتقل شده است. در این مقالۀ کوتاه حرکتی را بررسی میکنم که در جوهر و ذات جنبش اصلاحات نهان بود. این بررسی نشان می دهد که این حرکت جوهری و درونی جریان روشنفکران دینی اسلامی چگونه از جریانی بهائی ستیز به جریانی تبدیل شد که حضور دین بهائی و بهائیان را به عنوان عضوی از اعضای جامعه مدنی ایران می پذیرد.

برای درک بهتر تز اصلی این مقاله مقدمۀ کوتاه زیر شاید لازم باشد. چارچوب تاریخی—اعتقادی این گفتمان را می توان بدین ترتیب خلاصه نمود که در طی یک قرن و نیمی که از ظهور دین بهائی در عرصۀ فکری ایران می گذرد دو قدرت حاکم بر جامعه یعنی دولت و روحانیت علیه دین بهائی به فعالیت برخاسته اند. دین بهائی با مطرح کردن بحثهایی چون تساوی حقوق زن و مرد، نفی خشونت،برابری اقتصادی، لزوم برقراری نظام پارلمانی و انتخابات آزاد بدون تفریطهای غربی (چون پروپاگاند و تبلیغ علیه دیگران) نفی هرگونه تعصب و آزادی کامل مطبوعات می رفت تا کاستیهای نهادینه شده در ایران را بزداید. قدر مسلم آنکه چنین فعالیتهایی را قدرتهای روز یعنی دولت ها و روحانیت (و البته قدرتهای خارجی) نمی پسندیدند. این مخالفت از سوی نهادهای قدرت و نهادهای زر و زور و تزویر در طول تاریخ با بهره گیری از سلاحهای اقویا یعنی همانا پروپاگاند و فرافکنی و خشونت و کوشش در راستای نسل کشی پیش رفت. در نهایت جامعۀ بهائی نتوانست در جامعۀ مدنی ایران تاثیر لازم را بگذارد ولی با گسترش در سطح بین المللی موفق شد موفقیتهای چشمگیری بدست آورد و در حال حاضر گسترده ترین دین بدون انشقاق در جهان به حساب می آید و از سوی اندیشمندان و صاحبان اندیشه بعنوان یک نیروی مثبت برای بهبود وضع مردم دنیا به حساب می آید.  

در خاستگاه دین بهائی پس از انقلاب اسلامی که نهادهای قدرت که همانا نظام و روحانیت باشند به قدرت مشترک رسیدند و فارغ از رقابت دیرینه به مبارزه با دشمن دیرینۀ خود که آئین بهائی باشد برخاستند. درهمان دریچۀ کوتاه فضای به اصطلاح باز سیاسی پس از انقلاب 22 بهمن 57 در حالی که هنوز فشار بر بانوان اوج نگرفته بود و گروههای چریکی چپ و مجاهدین خلق و حزب توده و احزاب کار و پیکار آزادانه فعالیت می کردند و نشریه داشتند و در تلویزیون به بحث با ایدئولوگهای نظام می نشستند بهائی ستیزی و بهائی آزاری و تبعیض علیه بهائیان و ربودن و کشتار آنان آغاز شده بود. ساختمانهای تاریخی و مقدس بهائیان اشغال و مصادره می شد و بهائیان از کارهای دولتی اخراج می شدند. البته که به مرور دگراندیش آزاری و سرکوب مخالفان فراگیر شد و تمام گروههایی که کمترین تنش با اختلافی با نظام داشتند به شدّت سرکوب و قلع و قمع شدند ولی دگراندیش آزاری با بهائیان آغاز شد. رفته رفته دگراندیش ستیزی به جریانهای داخل نظام هم راه یافت و به قول لنین انقلاب فرزندان خود را هم بلعید. بهائی ستیزی را شاید بتوان نوعی معرِّف لیتموس برای دگر اندیش آزاری به شمار آورد.

یکی از جریانهای جالب و قابل تامل در سالهای اخیر جریان اصلاح طلبان یا روشنفکری دینی است. گرچۀ حضور این حرکت در عرصۀ فکری ایران موضوع اصلی این مقال نیست ولی بدون شک آیت الله منتظری را باید پدید آورنده و رهبر روحانی این جریان در نیمۀ دوم دهۀ 60 شمرد، همانگونه که عبدالکریم سروش رهبری فکری آن جریان را در دهۀ 70 در دست گرفت. دو تن از رهبران برجستۀ فکری این جریان یعنی حجت الاسلام محسن کدیور و عماد الدین باقی و دیگران از هستۀ شاگردان آیت الله منتظری برخاستند و البته اکثر پیشکسوتان این جریان در راستای باورهای خود سختی های فراوانی کشیده اند که حبس و زندان و شلاق و فشار فیزیکی ورقی از دفتر پر حجم رنج نامۀ اینان است.

نقد جایگاه آیت الله منتظری در تاریخ معاصر ایران همانگونه که در بخش پیرو می آورم شاید دشوار باشد ولی بدون شک در یک موضع آن مخالف و موافق ایشان و جریان روشنگری دینی هم نظر هستند. قولی که جملگی برآنند اینکه اگر آقای منتظری و بیت ایشان و شاگردان وی در پی رهبری بودند و درشهوت قدرت می سوخنتد، نقش سیاسی خود را طوری ایفاء می کردند که در اواخر عمر آقای خمینی بر مسند قدرت و اریکۀ رهبری چنان سوار می شدند که جای حرکتی برای دیگران نمی ماند. به عبارت دیگر آقای منتظری و شاگردانش ازروز اول برای تثبیت مقام و قدرت خود سیاستهای لازم را اجرا نکردند. نکتۀ اساسی ایراد آقای خمینی به آقای منتظری و عزل وی از مقام جانشینی رهبری اعتراض آقای منتظری به حمامهای خون نیمۀ دوم دهۀ 60 بود که در طی موج دوم آن حدود 3000 نفر از زندانیان مجاهد و بازداشت شدگان عملیات مرصاد اعدام شدند.(353-357) اعتراض دیگر آقای منتظری به صیغه کردن دختران مجاهدخلق پیش از اعدام آنها بود. (خاطرات 350-353) ناراحتی دیگر آیت الله منتظری خرید و وارد کردن اسلحه از اسرائیل بود که گرچه رجال سیاسی زمان بسیار کوشیدند تا مساله لو نرود بالاخره مساله تا حدّی سر و صدا کرد و قسمت کوچکی از آن که شامل سفر محرمانۀ مکفارلند (نمایندۀ ریگان) به ایران موضوع روز رسانه های امریکا شد ولی خرید تسلیحات اسرائیلی برای جنگ با عراق بود که ایشان را ناراحت کرده بود (خاطرات 328-329 و 339). در همین سالها بود که با وصلۀ ارتباط با صهیونیزم و "جاسوسی برای اسرائیل" تعامل نظام با بهائیان آنان را مرز نسل کشی سوق داد.  یعنی در حالی که جمهوری اسلامی زیر میزی از اسرائیل بمب و موشک و تفنگ و قطعات یدک هواپیما می خرید و نفت به آن می فروخت، بهائیان را به گناه ساختگی جاسوسی برای اسرائیل شکنجه و اعدام می کردند. گفتنی است که هم زمان لابی اسرائیل هم از حکومت ایران در آمریکا دفاع می کرد (اتحاد خائنانه، پیشگفتار).

ناگفته نماند که افشای این معاملات مخفی توسط برادر داماد آقای منتظری، آقای مهدی هاشمی در روزنامۀ الشراع لبنان انجام شد. مهدی هاشمی نامبرده در 1365 بازداشت و پس از شکنجه های سنگین (و البته اعتراف) در سال 1366 اعدام شد.

البته نکتۀ مطالب بالا همان بود که در پیش آوردم. اگر آقای منتظری و بیت او بازی سیاسی و قدرت طلبی را درست انجام می دادند دو دهۀ اخیر را در حاشیه و زیر سرکوب به سر نمی بردند و در مقام رهبری بودند. البته شجاعت ایراد سخن به موقع لازمۀ رجال سیاسی با جربزه است گرچه در مورد آقای منتظری تاوان سنگینی در پی داشت. بازیگران سیاسی دیگر ممکن بود بنا بر مصلحت دو سه سالی دندان بر جگر بگذارند و تا مرگ آقای خمینی صبر کنند. ولی منتظری چنین نکرد. و این خصلت ستوده او یعنی ایستادن و راستگویی در برابر قدرت را شاگردان او نیز از او به ارث برده اند.

اکنون می رسیم به بررسی فتوای تاریخی آقای منتظری دربارۀ بهائیان. فتوا نمی گوید که دین بهائی بر حق است. فتوا نمی گوید که تعالیم بهائی چون نفی خشونت، رفع تبعیض و تساوی حقوق زن و مرد باید در جامعه پیاده شود. حتی نمی گوید که بهائیان باید داخل در جامعۀ مدنی ایران شوند. متن فتوا پیشینۀ آقای منتظری را در بهائی ستیزی و اختلاف نظر دینی او با بهائیان را نیز نفی نمی کند (خاطرات 337 و 87). با وجود این پیشینه هنوزهم باید گفت که فتوایی روشنگر و تاریخی است.  و امّا متن فتوا از قرار زیر است:

 

این فتوا جریان فکری آیت الله منتظری را به خوبی نشان می دهد. در دوران طلبگی و جوانی در خدمت آیت الله بروجردی منتظری برای مبارزه با "مسلک ساختگی بهائیت" به نجف آباد اصفهان فرستاده می شود. در خاطرات آقای منتظری آمده است که:

 »مرحوم بروجردى خيلى ضد بهائى بود، مثلاً در طرف هاى يزد يك بهائى را كشته بودند و بنا بود قاتل را اعدام كنند... آقاى بروجردى در اين قضيه خواب نداشت و مى خواست به هر قيمتى كه هست از اعدام او جلوگيرى كند (عاقبت قاتل به سبب تلاشهاى غير قانونى آيت الله بروجردى و حق کشی دولت آزاد شد) يك سال كه ماه رمضان كه آقاى فلسفى از راديو صحبت مى كرد آقاى بروجردى به او گفته بود كه عليه بهائيها صحبت كند، آيت الله كاشانى هم با اين معنی موافق بود، آقاى فلسفى در ماه رمضان شروع كرد عليه بهائيها صحبت كردن، صحبت آقاى فلسفى در آن سال خيلى گل كرد و مردم همه اطراف راديو جمع ميشدند صحبتهاى آقاى فلسفى را گوش كنند...همان ايام ( آقای منتظرى مأمور مى شود كه برود نجف آباد) من از آيت الله بروجردى راجع به معاشرت و خريد و فروش و معامله با بهائيها سئوالى كردم و ايشان در جوابمرقوم فرمودند: بسمه تعالى، لازم است مسلمين با اين فرقه معاشرت و مخالطه و معامله را ترك كنند... اعلاميه در سطح شهر پخش شد و تبليغات زيادى در مساجد و جاهاى ديگر انجام گرفت... با خوانده شدن اين حكم، جو گسترده اى عليه بهائیت در نجف آباد ايجاد شد. آن وقت كارى كه من كردم اين بود كه تمام طبقات و اصناف نجف آباد را دعوت كردم ، همه عليه بهائيت اعلاميه دادند، مثلاً نانوا ها نوشتند ما به بهائيها نان نمى فروشيم، راننده ها امضا كردند كه ما ديگر سوارشان نمى كنيم... خلاصه كارى كرديم كه از نجف آباد تا اصفهان كه كرايه ماشين يك تومان بود يك بهائی التماس مى كرد پنجاه تومان بدهد و او را نمى بردند، البته همه اين نبردنها هم از روى ايمان نبود، خيلى ها از ديگران و از جو عمومى جامعه مى ترسيدند... بالاخره با اين حركت آنها در نجف آباد متلاشى شدند... بعد از اين قضيه متفرق شدند و در همه جا از چشم مردم خود را مخفى مى كردند... بعد اين قضيه را ما به اصفهان هم كشانديم... در آنجا هم سروصداى گسترده اى عليه بهائیت بر پا شد... بالاخره پس از مدتى مشخص شد كه مؤسس و محرك اين جريان من هستم...«.(خاطرات 87-88)

 

نکتۀ قابل تامل اینجاست که شخص آقای منتظری و بیت او و شاگردانش نیز در معرض حق کشیهایی نظیر آنچه بر بهائیان نجف آباد و آنچه پس از انقلاب بر جامعۀ بهائی ایران وارد آمد قرار گرفتند. دختر آیت الله منتظری که دبیر و فوق  لیسانس ادبیات بود از آموزش و پرورش بدون هیچ گناهی پاکسازی شد. منزل و دفتر و حسینیۀ ایشان بارها مورد هجوم قرار گرفت و حتی قرآنها و نهج البلاغه و کتابهای ادعیه و مانند آن را پاره پاره کرده و اشیاء حسینیه و دفتر ایشان را نیز شکستند و به غارت بردند (خاطرات 432-433). و در شرح یکی از چنین حمله هایی به بیت خود در خاطراتش عبارتی را آورده است که رفتار نظام جمهوری اسلامی با بهائیان را به گونه ای دقیق توصیف می کند و می نویسد که «جمعی از فضلا و طلاب را که در دفتر مشغول نماز جماعت ظهر و عصر بودند پس از کتک زدن و هتاکی بازداشت نمودند، و از قراری که نقل شد رئیس قوه قضائیه (جوادی آملی) که باید حافظ امنیت جامعه باشد از تهران به قم آمد و دستور حمله به حسینیه و دفتر و بیت را صادر نمود و شب چهارشنبه به تهران بازگشت و در خطبۀ نماز جمعه تهران نیز هرچه خواست به هم بافت» (خاطرات 432).

البته فتوای آقای منتظری منحصر به فرد نیست. ولی البته فتوای آقای منتظری از چند جهت مهم و با ارزش است. یکم اینکه نشان می دهد که بی گناهی جامعه بهائی در رابطه با مسالۀ ارتباط با دولتهای خارجی و صهیونیزم و غیره را مسوولان امور و علمای اسلام نیز به خوبی فهمیده اند. و اگر مردان و زنان سیاسی نظام چون آقای اژه ای و امام جمعۀ مشهد هنوز به بهائیان نسبت سیاسی می دهند برای گِل آلود کردن آب و فریب دادن مردم و در راستای حفظ قدرت و سرکوب دگر اندیش است. مسوولان نظام اسلامی نزدیک به سی سال است که ادعای رابطه بهائیان با صهیونیزم را طوطی وار تکرار می کنند و از قضا در این سی سال یک برگه یا ورق که چنین روابطی را نشان بدهد را ارائه نکرده اند.  دوم اینکه سیاست خشن و روشهای سرکوب گرایانۀ نظام گرچه به قیمت جان بهائیان بیشمار و آزار و اذیت و آوارگی جمع بزرگی از ایرانیان تمام شد ولی نشان داد که احقاق حق و پیشرفت یک آئین در زیر شدیدترین فشارهای فیزیکی نیز ممکن است. جواب کوکتل مولوتف همیشه نباید نارنجک باشد. از این جهت رفتار جمهوری اسلامی با بهائیان سرکوب بی وقفۀ مسیحیان توسط امپراتوری روم را تداعی می کند. سوم و از همه مهمتر اینکه دربهای گفتمانهای تازه ای در فضای گفتمانهای اجتماعی—دینی امروز ایران را باز می کند. مسالۀ بهائیان دیگر تابو نیست. اگر در اول انقلاب ربودن و بازداشت و اعدام بهائیان توسط نظام با واکنشی از سوی مردم و طیفهای سیاسی و عقدیتی روبرو نمی شد و چه بسا برخی از طیفها از سرکوب فیزیکی بهائیان ناراضی نبودند، امروزه تمامی طیفهای جامعۀ ایران از راست دینی—سیاسی تا اندیشۀ چریکی چپ از حق حضور بهائیان و آئین بهائی درجامعۀ مدنی ایران دفاع می کنند. 

کوتاه سخن اینکه فتوای آیت الله منتظری برجسته ترین مرجع تقلید درون مرزی شیعه دربارۀ حقوق شهروندی و مدنی بهائیان، مانند دیگر بیانیه های صادر شده از گروهها و حزب های سیاسی معرّف ورود جامعۀ ایران به عصری تازه است. فتوای آیت الله منتظری نماد رسیدن به این فضا و تکامل اندیشۀ روشنفکران دینی است. از آنجا که آزمون لیتموس آزادی جامعۀ مدنی حقوق دگر اندیشان و از جمله بهائیان است فتوای تاریخی آیت الله منتظری جایگاه ویژه ای را در تاریخ فکری ایران خواهد داشت. ورود به این عصر نوین و متحول شده را از حرکت طیفهای فکری به سوی جامعۀ باز تر و روشن تر در می یابیم. در این عصر تازه آراء دیگران با تهمت پاسخ داده نمی شود و گفتگو و صحبت و بحث پویا و بدون خشونت در ضمن رعایت حقوق مدنی و شهروندی دیگران انجام می شود.

به امید فروریختن دیوارهای خامی و تعصب و دگرآزاری.

ایام بکام

http://bahaiyyat.blogfa.com/post-32.aspx

 

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com

 

و يا مستقيماً از وسيله زير استفاده کنيد:

(توجه: اين ایميل ضميمه نمی پذيرد)

تنها اظهار نظرهائی که نکتهء تازه ای را به بحث بيافزايند

در پايان مقالات ذکر خواهد شد

 

نام شما:

اگر مايل به دريافت پاسخ هستيد آدرس ای - ميل خود را ذکر کنيد:

پيام شما:

بازگشت به خانه

 

New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630