بازگشت به خانه  |   فهرست موضوعی مقالات و نام نويسندگان

خرداد 1387 ـ   مه  2008

 

عملكرد كنفدراسيون جهاني و جنبش دانشجويي

 

گفت و گو با حميد شوكت

 

گفتگوگر: فرشاد قربانپور

 

شهروند امروز: به نظر شما كنفدراسيون يك تشكل سياسي بود يا صنفي؟

حميد شوکت: کنفدراسیون در آغاز كار، یعنی  تا اوايل دهه ي شصت ميلادي، دامنه فعالیت های صنفی گسترده ای داشت. دلیل این امر را می بایست در چند عامل جستجو کرد. نخست نقش کسانی چون  فعالان جامعه ي سوسياليست ها ی ایرانی در اروپا، حزب توده و بعدها جبهه ي ملي  که در پایه گذاری و شکل گیری  کنفدراسیون موثر بودند.  هر یک از آنها، هر چند با تفاوت هایی بر این نظر بودند که می بایست ميان سازمانهاي صنفي و سياسي تفاوت قايل شد. علت ديگر اين بود كه فعاليت سياسي آشكار مانع تمديد گذرنامه ي دانشجويان، عدم برخورداری از دریافت  ارز دولتی  و قطع بورس تحصيلي مي شد.  اداره سرپرستی امور دانشجویان که در سفارتخانه های ایران در خارج از کشور دفتر نمایندگی داشت، مراقب فعالیت های دانشجویی بود و می توانست از تمدید گذرنامه دانشجویان سر باز زده و امکان اقامت و تحصیل هر دانشجویی را غیرممکن سازد. اگر توجه کنیم که در این دوره،  تغییر رشته و محل تحصیل نیز بدون کسب اجازه از دفاتر سرپرستی امور دانشجویان به سختی امکان پذیر بود و حتی ازدواج با همسری خارجی نیز مانعی در راه تمدید گذرنامه دانشجویی و در نتیجه ادامه تحصیل شمارده می شد، متوجه می شویم که دانشجویان ایرانی در سالهای دهه پنجاه و آغاز دهه شصت میلادی، برای دست زدن به فعالیت سیاسی با چه دشواری هایی روبرو بودند.  در این دوره هنوز امکان پناهندگی سیاسی، دستکم به خاطر فعالیت سیاسی دانشجویی موجود نبود و جز شماری از رهبران حزب توده در اردوگاه شرق، کمتر کسی پناهنده سیاسی بود. از سوی دیگر، در برخی از کشورهای اروپایی، فعالیت های چپ گرایانانه، به ویژه اگر فعالیت کمونیستی قلمداد می گردید جرم محسوب می شد. اگر توجه کنیم که مثلا در آلمان غربی حزب کمونیست تا مدت ها ممنوع بود، پی می بریم که اتهام فعالیت کمونیستی، آن هم برای یک دانشجوی خارجی چه مخاطراتی به بار می آورد.  نکته  دیگر،  نگاه کنفدراسیون به چگونگی مبارزه بود. كنفدراسيون در آغاز كار به مبارزه در چهارچوب قوانين جاري ايران با رژيم شاه تکیه  داشت.  واقعیتی که خود بازتابي از نقطه نظرهای  سازمان هاي سياسي صاحب نفوذ در كنفدراسيون بود. مثلا يكي از خواسته هاي دانشجويان اين بود كه هنگام انتخابات مجلس شورای ملی بتوانند با مراجعه به كنسول گري هاي ايران راي بدهند و از این راه در انتخابات وسرنوشت کشورشرکت داشته باشند.  با رشد  ديكتاتوري در ايران و فرمايشي شدن انتخابات، هنگامی که اپوزيسيون رفته رفته  امكان هر نوع مبارزه قانوني را غير ممكن ديد،  اين واقعيت در جنبش دانشجویی خارج  نيز بازتاب يافت و در چگونگی نگاه کنفدراسیون به مبارزه صنفی و سیاسی موثر افتاد. با توجه به همه ی اینها، می توان گفت که کنفدراسیون سازمانی دانشجویی بود که در آمیزه ای از مبارزات صنفی و سیاسی آغاز به کار کرد و رفته رفته به فعالیت کم و بیش صرف سیاسی روی آورد.

نشریه نامه پارسی، ناشر افکار دانشجویان ایرانی در اروپا،  در آستانه ی تشکیل کنفدراسیون  پیرامون فعالیت صنفی و رابطه آن با مبارزه سیاسی تاکیدی این چنین داشت: "اما مسایل صنفی نمی تواند و نباید تنها هدف فعالیت سازمان های دانشجویی باشد. چنین کاری فقط از خودپرستی و کوته بینی حکایت می کند. در جهان پرآشوب کنونی، یکی از امیدهای جامعه ایران به جوانانی است که امروز در گوشه و کنار به کار دانش مشغولند و فردا، خواه ناخواه، بخش مهمی از نیروی فکری و معنوی کشور را تشکیل می دهند. جامعه ایران از این "کتاب خواندها"، از این "باسوادها"، از این "فرنگ رفته ها" می خواهد که در رفع درماندگی و فروماندگی کشور خود کوشش موثرتری بنمایند. فقط  خودپسندان و کوته بینانند که می توانند از توجه به چنین رسالتی سر باز زنند و تمام مسایل موجود را در دعوای "ارزدولتی" و "ارزآزاد" خلاصه کنند. چنین مبارزه ای به تنهایی ارزش ندارد. از این رو، سازمانهای دانشجویی همراه توجه دقیق به مسایل صنفی، باید به فعالیت در زمینه های دیگر نیز بپردازند." (1)        

 

شهروند امروز: چرا تا اين حد تحت تاثير احزاب بود؟

حميد شوکت: بنیانگذاران کنفدراسیون از همان آغاز کسانی بودند که سابقه فعالیت سیاسی در جریان  مبارزات ملی شدن صنعت نفت را داشتند و در پی پیروزی کودتا به خارج از کشور  آمده بودند. در خارج نیز یا به جامعه سوسیالیست های ایرانی در اروپا پیوستند و یا عضو حزب توده بودند. این در مورد مدافعان جبهه ملی نیز صادق است. آنان هر چند در آغاز کار نقشی در تشکیل کنفدراسیون نداشتند،  اما  بعدها در موقعیتی قرار گرفتند که می توان از آن  به عنوان یکی از نیروهای مهم و موثر کنفدراسیون یاد کرد. از این سه جریان، برخی پیش از ترک ایران در سازمان ها و احزاب سیاسی عضویت داشتند. بقیه نیز اگر عضو هیچ یک از جریانات سیاسی نبودند، اما با تمایلات سیاسی در مبارزه دانشجویی شرکت می کردند. به این معنا، عدم فعالیت آشکار آنان در مبارزه صرفا سیاسی بیشتر از بابت محدودیت هایی بود که به آنها اشاره کردم. با گشایشی که پس از نخست وزیری اقبال در فروردین ماه 1339  و به ویژه در فاصله  نخست وزیری امینی در فضای سیاسی ایران پیش آمد، احزاب و سازمانهای موجود  کوشش هایی را برای شرکت در مبارزه سیاسی آغاز کردند. کوشش هایی که در فضای سیاسی خارج از کشور و مبارزات دانشجویان ایرانی نیز بازتاب می یافت. چنین شرایطی،  باعث رشد و نفوذ گرایش های موجود جامعه ایران در کنفدراسیون می شد و  دانشجویان ایرانی  خارج از کشور نیز به مبارزه سیاسی آشکارتری نسبت به گذشته روی می آوردند.       

 

شهروند امروز: كنفدراسيون در اروپا از كادرهاي قوي تري برخوردار بود.  در حالي كه در انقلاب ايران كادرهاي آن در آمريكا به پست هايي دست يافتند؟

حميد شوکت: گمان مي كنم منظور شما نقش برخي از سران جمهوري اسلامي چون آقایان مصطفی چمران، صادق قطب زاده و يا ابوالحسن بني صدر در نخستین سال هاي پس از  انقلاب باشد.  اما اين مربوط به آغاز فعاليت های  كنفدراسيون است. هر سه اينها در نخستین سال های فعالیت کنفدراسیون ارتباطشان با آن سازمان  قطع شده بود. مثلا  چمران به ميل خود كنفدراسيون را ترك كرد.  اما قطب زاده اخراج شد و بنی صدر نیز کناره گرفت. در همین ارتباط توجه به نکته ای در مورد عضویت  قطب زاده و بني صدر در کنفدراسیون ضروری است. در جبهه ملی خارج از کشور، جریان قابل توجهی با گرایش های غیر مذهبی وجود داشت. اختلاف قطب زاده و بنی صدر با این جریان، در عمل به رویارویی با جریان غیر مذهبی جبهه ملی که در کنفدراسیون دارای نفوذ بود می کشید.  وقتي اختلافات در جبهه ي ملي بالا گرفت، کسانی چون قطب زاده و بنی صدر نیز با این گرایش در جبهه ملی درگیری  پيدا كردند و از اين طريق با كنفدراسيون هم دچار اختلاف شدند. مخالفت  آنان با گرایش غیرمذهبی جبهه ملی، در عمل مخالفت با کسانی بود که در پیشبرد مبارزه دانشجویی در خارج نقش داشتند و همین باعث شد تا  در مقابل کنفدراسیون قرار بگیرند. اما این بدان معنا نبود که در کنفدراسیون برای کسانی که معتقدات دینی داشتند امکان فعالیت وجود نداشت یا از نظر اساسنامه و تشکیلات مانعی بر سر راه فعالیت شان بود. هر چند که، به ویژه با توجه به رشد گرایش های چپ در کنفدراسیون و جوی که در جنبش های اعتراضی جوانان کشورهای غربی وجود داشت، دانشجویان مسلمان که شمارشان  اندک بود،  رفته رفته خود رغبتی به شرکت در مبارزات کنفدراسیون نشان نمی دادند.  همین جا باید  اضافه کرد که شماری از اعضاي كنفدراسيون بعدها در مخالفت با جمهوري اسلامي كشته شدند. آنها اغلب عضو اتحاديه ي كمونيستها، حزب رنجبران و يا تعدادی مدافع  جریان های چريكی بودند .

 

شهروند امروز: تئوري فكري غالب بر جنبش دانشجويي ايران كه حاصل آن كنفدراسيون شد، چه بود؟

حميد شوکت: کنفدراسیون بیش از هر چیز جنبشی اعتراضی بود که یکی از وظایف مهم خود را در نشان دادن واقعیت های ایران پیرامون نقض حقوق بشر و افشای رژیم استبدادی شاه در میان افکار عمومی جهان می دانست. پشتیبانی از حقوق پایمال شده مردم و کوشش برای نجات جان زندانیان سیاسی، عرصه ای بود که کنفدراسیون با حضور در آن اعتباری جهانی کسب کرد. کنفدراسیون در این عرصه پرچمی بی لکه عرضه می کرد. این اعتبار اغلب در موفقیت جنبش دانشجویی ایران در خارج از کشور برای اعمال فشار به رژیم ایران موثر می افتاد. تا آنجا که به جرات می توان گفت هیچ یک از جنبش های دانشجویی جهان،  وجهه و اعتباری را که کنفدراسیون داشت کسب نکردند. دریافت پیام از شخصیت های برجسته جهان چون برتراند راسل و ژان پل سارتر و یا سازمان آزادیبخش فلسطین و جبهه آزادیبخش ویتنام و دولت ویتنام شمالی به کنگره های کنفدراسیون، نشان اعتبار جهانی آن سازمان بود. تا آنجا که رژیم  شاه برای مقابله با کنفدراسیون آن سازمان را غیرقانونی خواند  و ادامه عضویت در آن را سه تا ده سال زندان اعلام کرد.    

در آغاز فعالیت کنفدراسیون، گرایش ملي گرايي قوي بود. اما جنبش دانشجویی رفته رفته به جريان های چپ و رادیکال گراييد. تاثیر پيروزي انقلاب مسلحانه در كوبا و الجزاير و بعدها جنگ ويتنام در اين زمينه به نظر اساسي می رسد.  علاوه بر اين، شکست  راه  قانوني مبارزه در ايران به ويژه پس از پانزدهم  خرداد 1342  در سمت گيري كنفدراسيون اهميت داشت. با رشد ديكتاتوري،  اپوزيسيون داخل و خارج  و به پيروي از آن جنبش دانشجويي به راه حل هاي افراطي در مقابله با رژيم كشيده شدند. رژيم شاه هر نوع راه حل محتاط آميز و معتدل را بر اپوزيسيون سد کرده بود.  دیگر با رشد ديكتاتوري،  راهي براي اعتراض قانوني به آنچه در ايران جريان داشت موجود نبود.  از اين منظر،  رژيم شاه نقشی مهم در راديكال ساختن اپوزيسيون در تمام سطوح ايفا كرد.  تا آنجا كه رفته رفته هر نوع اعتدال يا اصلاح طلبی به معناي سازش و سستي در مبارزه قلمداد شد.

 

شهروند امروز: چرا قبل از انقلاب 57 جنبش دانشجويي ايران در خارج از كشور قوي بود.  در حالي كه بعد از انقلاب با توجه به فشارهاي مشابه عكس اين مساله صادق است ؟

حميد شوکت: تركيب جمعيتي ايراني خارج از كشورتغيير كرده است.  پيش از انقلاب اين تركيب تقريبا كاملا دانشجويي بود.  در حالي كه اكنون شمار دانشجويانی که از ایران آمده باشند بسيار اندك است.

 

شهروند امروز: جنبش دانشجويي ايران بر اساس چه نيازي شكل گرفت؟

حميد شوکت: از 28 مرداد به اين سو،  ذهنيت عمومي اپوزيسيون چنین  بود كه علت پيروزي كودتا،  حاصل تفرقه ميان سه نيروي اصلي جنبش،  يعني مليون، جریان چپ  و نيرو هاي مذهبي بوده است كه نمونه هاي خود را در مخالفت هاي حزب توده  با جبهه ي ملي و مصدق و اختلاف ميان مصدق و آيت الله كاشاني باز مي يافت. می توان گفت که  اين ارزيابي،  ذهنيت و به معنايي وجدان اپوزيسيون  را شكل مي بخشيد. واقعیتی که معنای خود را در تمايل به همكاري و جلوگيري از تفرقه اپوزیسیون باز می یافت و به موجودیت و  اساس كنفدراسيون و نیز مجموعه ي اپوزيسيون شكل مي بخشید. همین واقعيت تبلور خود را در اصلي ترين شعار كنفدراسيون،  يعني اتحاد ، مبارزه، پيروزي باز يافته بود. شاید به اين معنا كه در اتحاد مجموعه ي جنبش است كه مبارزه به پيروزي مي رسد .اين نقطه نظر تا انقلاب بهمن 1357  و مدتي پس از آن،  ذهنيت حاكم بر جنبش سیاسی ایران بود . گمان مي كنم تاكيد رهبر انقلاب اسلامی  بر "وحدت كلمه "  در جريان انقلاب نيز بیان دیگری از چنین ذهنیتی باشد و به معنايي بيان همان شعار اتحاد مبارزه و پيروزي به شمار آید  كه در سراسر زندگي كنفدراسيون جريان داشت. نکته دیگر ممنوعیت احزاب و سازمان های سیاسی در ایران بود. کنفدراسیون به تجربه دریافته بود که هنگامی به عنوان تنها نیروی قدرتمند اپوزیسیون قادر است رژیم ایران را به عقب نشینی وادارد و در حمایت از جان زندانیان سیاسی و افشای استبداد  موثر افتد که یکپارچه عمل کند.  با توجه به این نکته، می توان گفت که تجربه ي كنفدراسيون در جنبش سياسي ايران تجربه اي است  منحصر به فرد. پانزده سال تمام، نيروهاي متفاوت اپوزيسيون در سازماني واحد در كنار يكديگر بر ضد ديكتاتوري و استبداد مبارزه كردند . چنين تجربه اي در تاريخ مبارزه ي سياسي ايران تا امروز بي سابقه است .

 

شهروند امروز: شما فعاليت كنفدراسيون را به چند دوره تقسيم مي كنيد ؟

حميد شوکت: فعالیت کنفدراسیون را می توان به  سه دوره تقسیم کرد. از اوائل دهه ي شصت  ميلادي تا سفر محمد رضا شاه به آلمان در سال 1967،  جنبش دانشجويي بر زمينه ي مطالباتي که کم و بیش بر اساس قانوني شكل گرفته بود پیش می رفت. كنگره ي دوم كنفدراسيون که در دی ماه 1339 (ژانویه 1961 ) در لندن برگزار شد،  اعزام دانشجويان به روستاها را براي با سواد كردن روستایيان مطرح مي ساخت؛  به جاي آنكه دانشجويان فارغ التحصيل در بازگشت از خارج به خدمت سربازي بروند. يا باز در همين كنگره،  اعطا ی حق راي به زنان  يكي از خواسته هاي دانشجويان بود.  به اين معنا،  دو اصل مهم از شش اصل اصلاحاتی که با عنوان انقلاب سفید  توسط  شاه پیش کشیده شد، در  مصوبه ی كنگره ي كنفدراسيون نیز طرح شده بود. البته كنفدراسيون بعدها در گرایش به راديكاليسم،  به نوعي در  این خواسته ي خود تجديد نظر كرد. براي كنفدراسيون،  اعزام دانشجويان به روستاها به منظور با سواد کردن روستاییان،  تا سطح اعزام عوامل ساواك و کنترل روستاییان  تنزل كرد. حتي در مورد حق راي به زنان هم در برخی از نشريات كنفدراسيون كه به مسايل زنان مربوط مي شد،  اين نكته كمابيش عنوان شد كه در مملكتي كه آزادي وجود ندارد يا مردان هم آزاد نيستند،  حق راي به زنان تنها نقشي تبليغاتي براي رژيم دارد و يا فقط زنان طبقات مرفه از آن استفاده مي كنند كه به گمان من تحليلي نادرست بود.

بدین ترتیب، در فاصله اي كوتاه پس از اواسط دهه ي شصت میلادی، چون رژيم شاه در داخل كشور هيچ نوع امكاني براي فعاليت اپوزيسيون باقي نگذاشته بود،  كنفدراسيون  در عمل به نيابت از مجموعه ي اپوزيسيون عمل می کرد و همه جا خواسته هاي آشكار سياسي را پیش می کشید.  اين گرايش پس از سفر شاه به آلمان از كنفدراسيون در عمل يك سازمان سياسي ساخت و بیش از پیش  بر راديكاليسم جنبش دانشجويي دامن زد.

از اواسط دهه ي هفتاد  ميلادي،  يعني پس از انشعاب در شانزدهمين ( آخرين) كنگره که در دی ماه 1353 (ژانویه 1975) د ر فرانکفورت برگزار شد،  چند سازمان دیگر تشکیل شد که تحت عنوان كنفدراسيون فعالیت می کرد و مدافع این یا آن جریان سیاسی بود. از این پس، جنبش دانشجويي خارج بيشتر حالت سازمانهاي جوانان احزاب را يافت كه ديگر آشكارا مثلا از مائو و انقلاب چين يا مشی سازمان هاي چريكي در ايران دفاع مي كرد. از اين نظر می  توان گفت که در دوره ي نخست، دوران تشكيل و شکل گیری،  جنبش دانشجويي که صنفي و سیاسی بود،  روز به روز سياسي تر شد.  در سالهاي رشد،  مبارزه صنفی بیشتر و بیشتر به حاشیه رانده شد  و سرانجام در نهايت،  ظواهر امرو تكيه بر مطالبات صنفي كنار گذاشته شد. تا آنجا که کنفدراسیون  در موقعیتی قرار گرفت که در آخرین سالها،   بیشتر حالت سازمان جوانا ن احزاب چپ را پیدا کرد.

 

شهروند امروز: تاثير پذيري جنبش دانشجويي ايران از جنبش دانشجويي اروپا و بخصوص رخداد هاي سال 1968 چگونه بود؟

حميد شوکت: اين تاثير غير قابل انكار است. البته تاثير جنبش دانشجويي ايران بر جنبش دانشجويي اروپا را نيزنبايد ناديده گرفت.  مي دانيم كه جنبش دانشجويي اروپا پايگاه محكمي در آلمان داشت. با سفر شاه به آلمان در سال 1967  تظاهرات گسترده ای  بر ضد رژيم ايران در اعتراض به اين سفر صورت گرفت که در تاریخ جنبش دانشجویی اروپا به عنوان نقطه عطفی شناخته شده است. البته  اين بدان معنا نيست كه اگر سفر شاه و جنبش اعتراضي گسترده ي که به دنبال آن پدیدار شد  رخ نمي داد،  جنبش سال 68 (میلادی) پبش نمی آمد.  اما سفر شاه و اعتراض به آن و پيامدهايي كه در پي داشت،  سرآغاز جنبش دانشجويي در آلمان و نقاط ديگر اروپا گردید. جرقه اي كه به زودي به آتش مبارزه دانشجويان در سراسر اروپا دامن زد و اوج خود را در جنبش اعتراضي دانشجويان و كارگران فرانسه در ماه مه 1968 بازيافت. البته تاثير جنبش دانشجويي ايران از جنبش دانشجويان و جوانان اروپا تنها در سطح جنبشی اعتراضی بود.  حال آنكه اين جنبش به مراتب از اين سطح فراتر رفت و مجموعه ي روابط اجتماعي، سنت هاي محافظه كارانه و زمينه هاي كهنه ي حاكم بر روابط خانواده و همه ي آنچه را كه از اقتدار گرايي در سطح دانشگاه تا رابطه ي استاد و شاگرد،  زن و مرد و روابط جنسي  در بر مي گرفت مورد سوال قرار داد. اين جنبش اگر چه به شمار زيادي از خواسته هاي خود دست نيافت،  اما به معنايي همه چيز را زير سوال برد. تا آنجا که با به لرزه  در آوردن روابط كهنه و قديمي بازمانده از روحيه و منش روزگار فاشیسم و سال هاي پس از جنگ دوم جهاني،  چهره ی اروپا را تغییر داد.  اروپاي پس از سال 1968 به معنايي در همه ي زمينه ها اروپاي ديگري بود. آنچه امروز در اروپا در ارتباط با توجه به مسئله محیط زیست، پناه دادن به مهاجران، احترام به حقوق اقلیت های قومی و دینی و  نیز برابری زن و مرد در تمام عرصه های اجتماعی و صدها دستاورد دیگر با آن روبرو هستیم، همه از پبامدهای این جنبش است.  اگر چه  این جنبش در زمینه های نیز چون اعمال تروریسم چپ،  میراث شومی،  هر چند گذرا از خود بر جای نهاد.

 

شهروند امروز: چرا كنفدراسيون نتوانست آن پيام جنبش دانشجويي اروپا را كه موجب تغيير اروپا پس از مه 1968 شد دريابد؟

حميد شوکت: كنفدراسيون و جنبش دانشجويان ايران در اين زمينه،  تاثيري از اين جنبش نگرفت. چنین به نظر می رسد که اعضا، کادرها و مسئولان کنفدراسیون، شاید بنا بر ویژگی های سنتی و عقب مانده جامعه ای که به آن تعلق داشتند، از اهمیت واقعی این جنبش غافل ماندند و همه چیز آن را در ستیز با سیاست های استعمارگرانه و امپریالیستی خلاصه کردند؛ بی آنکه به نیرو و توانی  که وجه مهمی از آن در دمکراتیک کردن جامعه در تمام سطوح خود بود پی ببرند.  ذهنیت کنفدراسیون به ویژه در اوج جنبش 68 و سال های پس از آن،  بنا بر نگاه یک سویه ای که در مبارزه با استعمار و امپریالیسم در پیش گرفته بود، ذهنیتی ایدئولوژیک بود. ذهنیتی  که باعث می شد تنها نکات منفی را بر شمرده و توان و قابلیت جوامع غربی را برای اصلاح و تغییر که ریشه در تمدن، لیبرالیسم  و دینامیسم دمکراتیک آن داشت نادیده انگارد. با این همه، کنفدراسیون بنا بر مبارزه اش با رژیم شاه که به در میان افکار عمومی  و جنبش دانشجویان و جوانان غرب،  نماد دیکتاتوری، وابستگی و استبداد شناخته شده بود،  اعتبار فراواني در سطح جنبش جهاني دانشجويان يافت.

    

شهروند امروز: چرا همواره قوي ترين بخش كنفدراسيون بر بنياني آلماني قرار داشت در حاليكه دانشجويان ايراني مقيم مثلا فرانسه،آمريكا و انگليس هم تعداد زيادي بودند؟آيا اين مساله ارتباطي با سوسيال دموكراسي اروپا و يا حضور فردي چون"ويلي برانت"دارد؟

حميد شوکت: مرکز اصلی فعالیت جنبش دانشجویی در آغاز بیشتر در فرانسه و انگلستان بود. اما رفته رفته آلمان به مرکز ثقل کنفدراسیون تبدیل شد و کنگره های سالانه نیز در آلمان برگزار گردید. در اوج فعالیت های کنفدراسیون، سازمان دانشجویان ایرانی در آمریکا  نقش مهمی در این مبارزات داشت. در همین فاصله ، بیشتر دانشجوبان ایرانی در آلمان و آمریکا  بودند و این خود باعث رشد قدرت و نفوذ واحدهای کنفدراسیون در آلمان و آمریکا بود. نزدیکی آلمان به ایران را نیز باید عامل دیگری در اهمیت مبارزه کنفدراسیون در آلمان به شمار آورد.  

 

شهروند امروز: چه عاملي سبب شد جنبش دانشجويي ايران كه بر مبنايي ملي شكل گرفته بود در نهايت به انترناسيوناليسم در غلتيد ؟

حميد شوکت: در اوج فعالیت های کنفدراسیون،  گرایش چپ در همه ي سطوح نفوذ فوق العاده اي يافته بود.  به ويژه تحت تاثير مبارزه اي كه در ويتنام جريان داشت و نيز نفوذ انقلاب چين و نظرات مائو در ميان جوانان و دانشجويان،  سوسياليسم د ر همه ي عرصه ها  تنها بديل سرمايه داري شناخته می شد.  مليون نيز در اين ميان بيش از پيش به جریان چپ گرايش پيدا مي كردند. جبهه ي ملي نیز كه روزگاري مسئله اش مبارزه ي قانوني و پارلمانتاريستي بود،  دیگر در نشرياتش از چه گوارا و انقلاب دهقاني صحبت مي كرد.

 

شهروند امروز: كنفدراسيون چه تعاملي با نيروهاي مذهبي داشت؟

حميد شوکت: پشتیبانی از مبارزات مردم و دفاع بی قید و شرط  از زندانیان سیاسی،   از همان آغاز در دستور کار کنفدراسیون قرار داشت. در همین ارتباط، یکی از نخستین اقدامات آن سازمان اعتراض به دستگیری آیت الله طالقانی و مهدی بازرگان بود.  کنفدراسیون بعدها کوشش های دامنه داری را نیز برای نجات جان مسعود رجوی، عضو کمیته مرکزی سازمان مجاهدین خلق ایران سازمان داد. این اقدام نشان از تکیه  کنفدراسیون بر سر اصلی دمکراتیک داشت. اصلی که  در راستای مشی عمومی آن سازمان،  با توجه به این ضرورت  صورت می گرفت که  دفاع از زندانیان سیاسی، همواره جزو وظایف اصلی آن سازمان  است. بر همین اساس، دفاع از حقوق دمکراتیک کسانی که به خاطر ابراز عقیده در زندان به سر می بردند، آن هم  فارغ از اعتقادات و راه و روشی که داشتند،  در صدر فعالیت های کنفدراسیون قرار داشت و در پیشبرد این هدف از هیچ کوششی فروگذار نکرد. حمایت آن سازمان از شخصیت ها و نیروهای چپ، ملی یا مذهبی نیز در پرتو چنین درکی از دمکراسی قابل درک است.  روشن است که هیچ یک از اینها به معنای آن نبود که نیروهای مذهبی در کنفدراسیون دارای نفوذ بوده و یا فراکسیون جداگانه ای داشتند. اما آنچه در سیاست کنفدراسیون پیرامون نیروهای مذهبی قابل اهمیت دارد. کنفدراسیون گاه با معیارهای مشابه و در قالب های فکری مشترکی با نیروهای مذهبی به مقابله ی با حکومت شاه رفت و در مواردی نیز در جوهر و کلام خود، ارزش ها و زبان نهضت اسلامی را نیز به عاریت گرفت. تا آنجا که ، مبارزه با استعمار را، گاه  به ستیز با تمدن و لیبرالیسم غرب تعمیم داد و شماری از دستاوردهای آن را به نشانه انحطاط و بی بند و باری به نقد کشید. نادیده انگاردن شماری از ارزش های جامعه مدنی که خواه ناخواه حاصل دستاوردهای تجدد خواهانه سلطنت پهلوی بود، جنبه دیگری از یک سویه نگری کنفدراسیون به شمار می آید.

بی هیچ شبهه ای، اقدامات حکومت شاه که همواره در لفافه ای از جنجال و هیاهوی تبلیغاتی عرضه می شد، در این انتخاب بی تاثیر نبود. اما هیچ یک از اینها نباید توجیهی بر آن باشد که از نقد نقادانه کنفدراسیون که روزگاری به عنوان مهم ترین نیروی اپوزیسیون در خارج از کشور بر عرصه سیاسی و  اندیشه و کردار شمار بی شماری از دانشجویان ایرانی تاثیر گذاشته است چشم بپوشیم. می بایست نقد به جنبش دانشجویی خارج را فارغ از کینه توزی های ایدئولوژیک با خود و گذشته خود و یا نفی همه جانبه هر آنچه جریان داشته است پیش برد. می دانیم که  شماری سکوت درباره نقش و جایگاه کنفدراسیون را مصلحت و جایز می شمارند، مبادا تاریخ به گونه ای دیگر تعبیر و تفسیر شود و گروهی نیز در خصومتی دیرینه، با منتسب کردن آن به دولت های خارجی، همچتان انتقام زخمی کهنه را باز می ستانند. با این همه، هیچ یک از اینها نباید این واکنش را برانگیزد که از کوشش در شناخت واقعی آن باز بمانیم و در ستایشی سرشار از غرور،  هر خطا و کمبودی را توجیه کنیم.

 

شهروند امروز: پس از انقلاب 57 در  جنبش دانشجويي بحث بر سر مذهب و لائيسيته بود.  در حالي كه قبل از انقلاب بحث بين ناسيوناليسم و سوسياليسم بود. چرا؟

حميد شوکت: تا پيش از انقلاب بر پايه ي همان ذهنيتي  كه از آن سخن رفت،  ميان جریان چپ و نيروهاي ديگر وحدتي عملي وجود داشت.  اين وحدت با روي كار آمدن نيروهاي مذهبي در ايران و تحولاتي كه پس از آن رخ داد تغيير كرد. وحدتي كه از مشروطه به اين سو با فراز و نشيب هايي تا انقلاب بهمن 57 كمابيش ادامه داشت.

 

شهروند امروز: امروز جنبش دانشجويي اغلب مورد سو استفاده ي احزاب قرار مي گيرد. آيا اين مساله را به كنفدراسيون هم مي توان تعميم داد؟ این ادعا را که گفته می شود کنفدراسیون را نمی توان سازمانی دانشجویی خواند چون  به سازمانهای سیاسی وابسته بود چگونه ارزیابی می کنید؟

 

حميد شوکت: این تنها نیمی از حقیقت است. می دانیم که کنفدراسیون، به ویژه در واپسین سالهای حکومت شاه بیش از پیش به مسایل سیاسی کشانده شد و چون سازمانی سیاسی عمل کرد.  اما طرح چنین واقعیتی،  بدون توجه به آنچه در عرصه ی سیاسی جریان داشت، جز واژگون جلوه دادن حقایق  هدف دیگری را دنبال نمی کند؟ آیا در اوج دیکتاتوری و استبداد در ایران که هر مخالفی را به خاطر در دست داشتن یک اعلامیه بازداشت و زندانی می کردند، ممکن بود از دانشجویان خواست تا فقط "دانشجو" بمانند؟  آیا در روزگاری که محیط دانشگاه تحت کنترل ساواک بود، چنين اقدامی جز خودفریبی معنای دیگری داشت؟

دخالت سازمان های سیاسی در سرنوشت کنفدراسیون را نمی توان انکار کرد. اما این دخالت تا درجه معینی نیز حاصل این واقعیت بود که در فقدان آزادی، دانشجویان و سازمان های دانشجویی خارج از کشور با استفاده از امکانات مساعدی  که با آن روبرو بودند،  بیش از پیش به مبارزه سیاسی روی آورد شده و تا حدودی به اجبار، وظیفه ای را که قاعدتا بر عهده احزاب و سازمان های سیاسی  بود،  خود بر عهده می گرفتند. همین واقعیت حتی در مورد سازمان های دانشجویی کشورهای غربی نیز که مانعی برای فعالیت سیاسی نداشتند به چشم می خورد. آیا در اوج جنگ ویتنام و بمباران آن کشور می شد از دانشجویان اروپایی و آمریکایی خواست که فقط "دانشجو" بمانند یا گرایش آنان به چپ و سازمان های مارکسیستی را نشانه آن شمارد  که دیگر سازمان دانشجویی به حساب نمی آمدند؟  چنین ادعایی اگر از سر ناآگاهی صورت نگیرد، بی گمان نشانه سوء استفاده مدعیان آن از عدم آگاهی مخاطبان خود است. 

علاوه بر این، نباید فراموش کرد که  سازمانهاي سياسي بدون كنفدراسيون و زمينه ي جنبش دانشجويي معنايي نداشتند. هیچ یک از جریان های سیاسی موجود در خارج از کشور، از جامعه سوسیالیست های ایرانی  گرفته تا حزب توده و جبهه ملی و بعدها سازمان انقلابی و سازمان توفان و اتحادیه کمونیست ها و گروه کادرها و چند نیروی مدافع جریان های چریکی، هیچ یک اعتباری را که کنفدراسیون داشت کسب نکردند. محل تبليغ نظرات، عضو گيري و نفوذ فكري و عملي آنان يكسره در جنبش دانشجویی خارج بود. از طرف ديگر، كنفدراسيون يا جنبش دانشجويي نيز در اين سازمانها كه خود را نماينده ي طبقه ي كارگر ايران يا مجموعه مردم مي دانستند تاثير داشت.  بدون كنفدراسيون و اعتبار جهاني اش،  اين سازمان ها و يا احزاب معناي چندانی نمي يافتند. نحوه ي  فعاليت سازمانهاي سياسي  و تاثير آنها  در  ايران نيز چنانچه مي دانيم ناچيز بود و اين حتي در مورد سازمانها يي كه در داخل کشور  فعاليت داشتند  صدق می کرد. با متلاشي شدن و شكست سازمانهاي چريكي در ايران،  برخي ازکادرهای آن به خارج آمدند و سعي كردند  اين بار با نفوذ معنوي جنبش چريكي در ميان دانشجويان،  رفته رفته با تعيين مشي اين جنبش، آن را به وسيله اي براي پيشبرد عقايد شان تبديل كنند.  اقدامی که خود در انشعاب کنفدراسیون موثر افتاد.

 

 

شهروند امروز: چرا در انقلاب  بهمن 57 كه در اتحاد نيروهاي سياسي شكل گرفت شيرازه ي كنفدراسيون از هم گسيخت؟ آيا مي توان سقوط شاه در ايران را به عنوان پايان كار كنفدراسيون به اين معنا كه هدفش مبارزه با رژيم شاه و آزادي زندانيان سياسي بود قلمداد كرد؟

حميد شوکت: شيرازه ي كنفدراسيون چند سال پيش از انقلاب از هم گسسته شده بود .البته اجزاي گوناگون آن، هر يك همچنان به عنوان كنفدراسيون تا آستانه ي انقلاب فعاليت  داشتند و  به مبارزه ي خود ادامه مي دادند. فعاليتي كه با شدتی هر چه تمام تر،  شايد تا حدودي نيز در رقابت با يكديگر انجام مي گرفت. اما اين گسستگي ربطي به انقلاب نداشت و پيش از آن رخ داد بود. گسستی که سرانجام در آخرین کنگره ی آن (كنگره  شانزدهم)  رسمیت یافت.  آخرین سالهای زندگی کنفدراسیون در پرداختن به بحث های بی پایانی گذشت که در واحدها، سمینارها و کنگره ها، پبرامون ضرورت طرح مسئله سرنگونی رژیم شاه در منشور آن سازمان جریان داشت. بحث هایی که در فضایی التهاب آمیز و جنجالی سپری شد و وحدت درونی آن سازمان را دستخوش جدایی و تفرقه ساخت. هواداران مشی چریکی به نام پشتیبانی از جنبش داخل کشور، کنفدراسیون را به عبادتگاهی بدل کرده بودند که در آن شهدای زنده تقدس می شدند. مخالفان مشی چریکی نیز که در این یا آن سازمان مائوئیستی متشکل بودند، در جستجوی بافتن نقل قولی که حقانیت نظراتشان را به اثبات رساند، آیه های لنینی را در بوق و کرنای تازه ای جار می زدند.

در چنین فضایی، کنفدراسیون هر تردیدی نسبت به کمترین تغییری در جامعه ایران را به نشانه سستی، سازش و دل سپردن به رفرم و اصلاحات تلقی می کرد و در این راه هر بار خون شهید تازه ای را به قضاوت می گرفت.

بدین ترتیب، هنگامی که امکان استدلال و ارزیابی مبتنی بر واقعیت هایی که جریان داشت از میان رفته بود، هر گفتگویی نیز در حدود استنتاجات تئوریک محدود می ماند و در گسست از نیازهای موجود سپری می شد. کنفدراسیون آنقدر در مسکو و پکن، در کوبا و آلبانی، در آنگولا و موزامبیک و در جزم ها و پیشداوری های جنبش چپ غرق شده بود که امکان راهیابی را پیشاپیش با بن بست روبرو ساخته بود.

بازتاب روشن چنین انتخابی، تسلیم به مقدرات راه بی بازگشتی بود که نادیده انگاردن واقعیت های سرسخت اجتماعی انعکاس روشن آن به شمار می رفت. دیگر ارزیابی از واقعیت، از زندگی و از هر آنچه جریان داشت، در حصار پیشداوری های یک سویه  و حقیقت های مطلق و در نادیده انگاردن هر آنچه با معیارها و ارزش های پیش ساخته خوانایی نداشت، محبوس می شد. رویارویی با معضلات بغرنج و پیچیده اجتماعی در پاسخ های صریح و آسان جستجو می شد و بردباری و تامل جای خود را به افراط گرایی می سپارد. ترکیب سنی و طبقاتی کنفدراسیون نیز فضای مناسبی را برای چیرگی احساسات بر استدلال و شعار بر تعقل فراهم می آورد.

بنیانگذاران کنفدراسیون از نسلی می آمدند که مبارزات گسترده سالهای پیش از کودتا را تجربه کرده و ریشه در تلاطمات سیاسی و نبرد احزاب اجتماعی داشتند. حال آنکه نسل جدید کنفدراسیون فاقد همه اینها بود. نسل جوانی که بدون هیچ هویتی، در فضایی پر از استعاره و راز و رمز نضج گرفته و بارور شده بود. بی خاطره یا با خاطره ای آغشته به دروغ و تزویر؛ بی پشتوانه یا با پشتوانه ای که سیاست و تاریخش، سیاست و تاریخ امیدهای واهی و انتظارهای بیهوده بود. آخرین نسل کنفدراسیون به اقلیتی کوچک و ممتاز تعلق نداشت. شمار بزرگی از این نسل به قشرهای میانی و گاه پایینی اجتماع ایران متعلق بود که اختلاف آشکار طبقاتی و خفقان فزاینده سیاسی را نه از خلال کتاب ها، بلکه بر زندگی روزمره و وجدان تاریخی خود لمس کرده بود. نسلی بی تجربه و آسیب پذیر که گرایشی غریزی به انقلابی گری، کشش به بدیل های افراطی و الگوهای خام و از پیش ساخته را در آمیزه ای با تعصبات فرقه ای به پرچم خود بدل ساخته بود. نسلی که با تقدس جنبش چریکی و پرستش اتقلاب چین به مصاف با حکومت خودکامه شاه می رفت.

گرایش بارزی از این نسل، در کنفدراسیون، منکر تغییرات و تحولات جامعه ایران، منکر وجود حرکت اسلامی و منکر بدیهیاتی بود که در زندگی، در تاریخ و در وجدان اجتماعی جامعه ایران جریان داشت. دیگر گذشت زمان تنها در شمارش کنگره های آن سازمان معنا و مفهوم پیدا می کرد. اما زمانه خود تا آنجا که به سرنوشت جنبش دانشجویی خارج و دوام و بقای آن مربوط می شد، به انتخابی دیگر رسیده بود. دیگر انشعاب در راه بود و شمارش معکوش برای نقطه پایانی در زندگی کنفدراسیون آغاز شده بود.

آخرین سالهای پس از انشعاب نیز در چنین فضایی سپری شدند. در کشمکش ها، برخوردها و پیکاری که در آخرین ماهها و روزهای حکومت شاه، در جهت اقدامی مشترک برای افشای هر چه بیشتر رژیم ایران، در عرصه جهان انجام گرفت. دیگر تا سقوط نظام سلطنتی روزگاری بیش باقی نمانده بود.  تا این روند به سرانجام برسد، اعضاء، کادرها و رهبران کنفدراسیون هم در راه بازگشت به ایران بودند. در راه بازگشت به سرزمینی که،  برای سعادت و بهروزی مردمانش، سالیان سال، تلاش و کوششی بی وقفه صورت گرفته بود. (2)

 

 

1- نامه پارسی. شماره 3، دی ماه 1338. ژانویه 1960. صص 130- 129  

2- حمید شوکت. کنفدراسیون جهانی محصلین و دانشجویان ایرانی (اتحادیه ملی) از آغاز تا انشعاب. صص 417، 401 - 399                                                                                           

http://shahrvandemroz.blogfa.com/post-459.aspx

 

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com

 

و يا مستقيماً از وسيله زير استفاده کنيد:

(توجه: اين ایميل ضميمه نمی پذيرد)

تنها اظهار نظرهائی که نکتهء تازه ای را به بحث بيافزايند

در پايان مقالات ذکر خواهد شد

 

نام شما:

اگر مايل به دريافت پاسخ هستيد آدرس ای - ميل خود را ذکر کنيد:

پيام شما:

بازگشت به خانه

 

New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630