بازگشت به خانه  |   فهرست موضوعی مقالات و نام نويسندگان

ارديبهشت 1387 ـ   آوريل  2008

 

قصيدهء «سخن اهل دل»، برای ایران

 

محمد جلالی چیمه (م. سحر)

 

چو بشنوی «سخن اهل دل» مگو که خطاست!

 

سلام،  اگرچه کسی چون تو راست حیف سلام

که هست فکر ملال آورت مُفید ِ مَلام !

نگفتمت که مگو یاوه بیش ازین و ملاف

که بر کلام تو خندند اهل ذوق و کلام؟

خزعبلات   فرستی و غافلی که تراست

به گفته  قامت ناسازوار ِ بی اندام

چه  یافتی   که چنین  درکمال بی ادبی

زبان به کام تو گویی بریده است لگام؟

برون زحد جسارت فزوده ای به فریب

چو ظلمتی که فزاید برون ز حد ظُلام

به لفظ لودهء نا سازمند  و ناهموار

سخن به حکم  عداوت گشوده ای درکام

زحق و ناحق و از عدل و جور و پاک و پلید

ز نور و ظلمت وخوب و بد  و حلال و حرام

بساط معرکه افشانده ای  که هان بنشین

کلاس مدرسه بگشوده ای که هین بخرام

نه از نظارهء اهل خرد ترا شرمی ست

نه در رهایی ازین  مسکنت کنی اقدام

تو را که داد کفالت به خلق ترک و عرب؟

تو را که داد وکالت ز قوم یافث و سام؟

تو کیستی که حقوق مرا به من بخشی؟

گهی  به قول و قضاوت ،  گهی به قهر و قیام؟

ترا که گفت که : ایران «حصار ملت ها» ست

کدام یاوه ترا داده  این تصوّر خام؟

که گفت: «ملت ایران یکی نبوده و نیست!»؟

کدام غول ترا کرده غرق این اوهام؟

که گفت : رابطهء ظالم است با مظلوم

وجود رابطهء «قوم پارس» با اقوام؟

کدام پارس؟ چه ظلمی؟ کدام مظلومی؟

حضور ظلم کدام است و« قوم پارس » کدام؟

من و تو زادهء یک سرزمین و یک وطنیم

که هردو همچو دو  مغزیم در یکی بادام

زبان پارسی آن  راز و رمزمشترکی است

که  یادگار زمانست و  حاصل ایام

از او من و تو به یک نسبتیم برخوردار

از او من و تو به یک  جرعه ایم شیرین کام

که گفت : آنکه سخن گفت با زبان دری

ستمگری ست که بیگانه  گشته با اقوام؟

که  خاک ننگ  تشعب به بوم ِ ایران بیخت

که کرد خنجر بیگانگی برون زنیام؟

مگر نبد که بدآموزی  بداندیشان

ز بام ِ قدرت بیگانه داشت نـَقل و پیام؟

مگر نبد که به هفتاد سال پیک شمال

متاع تفرقه  می بُرد زی گذرگه عام؟

مگر نه عرضهء جعل و فریب ده ها سال

به نزد اهل زمان  بود درخور اکرام؟

مگر نبد که تزاران سرخ  می بستند

به شیوه های  رذیلانه  راه استفهام؟

مگر شعار «پراکنده ساز و حاکم شو»

به اعتقاد فریبنده شان  نبود ادغام؟

مگر نه آز عرب قرن ها بر ایران داشت

چو رهزنان نظر ِ دزد ِ راه بر اغنام؟

مگر بلند نبُد در لوای استعمار

صدای غارت تاریخ و صیت سرقت نام؟

به زر نبود عرب را مگر ز شرق و ز غرب

مورخان فریب آفرین در استخدام؟

مگر دروغ نمی بافت خدعهء ناصر؟

مگر به طبل نمی کوفت کینهء صدّام؟

مگر نبُد که پس از انحلال عثمانی

نژاد بود و زبان در  پی فریب عوام؟

مطالبات  سیاست بنام عنصر تـُرک

نهال شائبه می کِشت و بوتهء ابهام ؟

دعاوی مغول و ازبک و غـُز و تاتار

خروس بی محلی بود و صوت بی هنگام

چه شد که حاصل ِ این دستکار جعل و فریب

شده ست مرجع  و مأوای فکر مشتی خام؟

چنین سر از تو و افکار در سر از دشمن؟

چنین دل از تو و آئینهء دل از اوهام؟

ربوده شوق ترا مُهرهء کدام ابلیس؟

خریده روح ترا سکهء کدام انعام؟

کدام چنگ دغا رخنه کرد در عقلت؟

کدام دستِ عداوت به ره نهادت دام؟

نظر به دفتر بتخانه  بسته ای زنهار

نظر ببند بر این دفتر و  بر این اصنام!

رسوب  باور بد خواه در سر است هنوز

ترا که  بستهء وَهمی  و فتنهء سرسام

برآی ازین ره ناراست سوی کژ رفتار

مزن درین گذرستان نادُرستی گام

مَدار ِ دهر نگردد هماره گِرد فریب

دروغ و یاوه نسازد همیشه  با ایام

بسا کسا که ز خون جگر به صدها سال

غمی نخورده مگر در مسیر عزّت و نام

بسا کسا که همه عمر دیده داغ و درفش

ز ماورای خزر تا حجاز و حیره  و شام

بسا کسا که  ز اروند تا به آمویه

زدل عطش ننشانده ست لحظه ای آرام

بسا کسا که به زندان فسرده شعلهء جان

که رقص،  نو کند آن رایت وطن بر بام

هزاره هاست که ما را به بوی صبح سپید

شب سیاه  ندیم است و اشگ تلخ  مُدام

مگر به سر رسد این روزگار ناهموار

مگر گذر کند این شوخ چشم خون آشام

مگر فنا شود اسباب فتنه و تزویر

مگر به سر رسد ایام محنت و آلام

ستم بمیرد و باغ و بهار زنده شوند

دل از طلیعهء شادی  شود خوش و پدرام

درین هواست که صدنسل ، سر گرفته به دست

دوچشم در پی  چشم است  و گام در پی گام

در این ره است که صد نسل با امید وصال

نهد دو دیده به راه و دو گوش بر پیغام

هزار یوسف گم گشته دارد این کنعان

هزار آرش  اُفتاده  دیده این اجرام

هزار خون سیاوَ ش دویده  در هر جوی

هزار کینهء ایرج دمیده با هرگام

نه هست  در همهء دشت خاوران سنگی

که خود به خون ِ وجودی نگشته رنگین فام

هنوز نعرهء رستم به کوه می پیچد

هنوز دست یلان جام می زند بر جام

هنوز  جامه دران است ناله ء تنبور

هنوز  جام مُغان  می بَرَد ز دل آلام

هنوز چشم جوانان به عرصهء پیکار

بود به جستجوی تازیانهء بهرام

هنوز تیشهء فرهاد می خورد برکوه

هنوز ازلب شیرین  صلا زند الهام

عرب نبود  و کتابش نبود و  ایران بود

یکی دو ده سده ای پیش از اُمّت اسلام

نه تـُرک بود که غازی شود خلافت را

نه داشت جور عرب ، تـُرک را در استخدام

مغول نبود و سکندر نبود و ایران بود

مغول گذشت و سکندر گذشت و او به دوام

دَدان  که خوی پلنگی رها نمی کردند

کجا کسی ست کز آنان بَرَد به نیکی نام؟

هزار قوم مهاجم به شهر ایران تاخت

یکی نشد که نبد سرکش و نیامد رام

چه  یاوه لافد  آنکو خیال خام پزد

چه هرزه پوید آنکو به بد سپارد گام

دوباره روز سیاه آمده ست و دشمن پَست

نهاده سفرهء نهب و گشوده حلقهء دام

از آن زهر طرفی گرگ کرده دندان تیز

یکی به نام امیر و یکی به نام امام

از آن به هر قدمی  مفتخواره ای  به کمین

یکی به فکر شکار و یکی به بوی طعام

گشوده دشمنی از هرطرف بر ایران دست

یکی به خدعهء دین و یکی به عشق ِ مرام

یکی به خنجر تور  و یکی به نیزهء سَلم

یکی به کینهء یافث ، یکی به حیلهء حام

چنین سگالش بدکارگان و بدخواهان

زمُفتیان کـرام و ز اولیاء عظام

ز جابران جدید و  ز فاجران  پلید

ز مؤمنات کنیز و ز محسنین غلام

به روی هستی ملـّت فشرده چنک رذیل

به قلب روشن ایران نشسته قشر ظلام

کلاغ و کرکس و بومند  آنچنان به فغان

که وحشت اوفتد آزاده را به هفت اندام

یکی به ضجّهء وحشت پریده بر سر دار

یکی به نعرهء تهمت نشسته بر لب بام

یکی تسلط اوباش را کند اظهار

یکی تباهی و بیداد را کند اعلام

به  خاک خود همه در غربتند جز جُهـّال

به خوان ِ خود همه در حسرتند جز حُکـّام

اگر وطن همه در آتش است نندیشد

کس از میانهء اینان  مگر به حفظ نظام

زمان چنین و تو با دشمنی به بزم اندر؟

جهان چنین و تو در کوی کین گرفته مُقام؟

کس این بدی که تو با خویشتن کنی کرده ست؟

فکنده است کسی خویش را از آن سوی بام؟

مباد تا به جهان آبرو ندانی داشت!

مباد تا  به بَد آزادگان برَندت  نام!

گرسنه مان و جهان واسپار  و حق مفروش

که این معامله بی عزت است و  بی فرجام

مگـَرد گـِرد ِ بداندیش و بدسگال ِ وطن

به دام  هالهء اوهام   یا  به بوی مقام

«زفکر تفرقه بازآی تا شوی مجموع»

که جمع ، صلح جهان است  و فرقه  دشمنکام

مباش غافل ازین بیش اگرچه سعدی گفت

«تو غافلی و بر افسوس می رود ایام!»

 

پاریس، 20 آوريل 2008

msahar.blogspot.com

بازگشت به خانه

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com

 

و يا مستقيماً از وسيله زير استفاده کنيد:

(توجه: اين ایميل ضميمه نمی پذيرد)

تنها اظهار نظرهائی که نکتهء تازه ای را به بحث بيافزايند

در پايان مقالات ذکر خواهد شد

 

نام شما:

اگر مايل به دريافت پاسخ هستيد آدرس ای - ميل خود را ذکر کنيد:

پيام شما:

بازگشت به خانه

 

New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630