بازگشت به خانه  |   فهرست موضوعی مقالات و نام نويسندگان

17 آذر 1385 ـ  8 دسامبر  2006

 

درست شنيديد!

نيما راشدان

(لطفاً به تاريخ مقاله توجه فرمائيد)

 

اصلاح يک نظام سياسی به هر حال ارائهء نوعی سرويس است در جهت بقای آن، حالا چه بايد کرد اگر آن نظام اساسا مايل به استخدام کسی برای اصلاح نباشد؟ چه بايد کرد وقتی هم آن چيزی که ما در انديشهء خود «تحت واژهء کلی نظام» خود را موظف به اصلاح آن می دانيم، از فرآيند اصلاحی ما - چيزی جز تهديد براندازانهء امنيتی استشمام نکند؟

 

شکست ما از زمانی آغاز شد که اتحاد، وحدت و اميدی...

که به مبانی خط امام و اصلاح‌ طلبی دينی داشتيم بدليل

برخی عملکردهای بد جريان های اصلاح ‌طلب دچار تشکيک

شد و پيوند ما با نظام سياسی و دينی‌مان در چارچوب خط

امام فاصله‌دار گرديد… روش ما براساس مرزبندی و روشن

فکری ايجاد شد که همان روش علوی است و تا وقتی

ماندگار بود باعث پيروزيمان بود و اينک بايد با اتکا به روش

محمدی به همان شيوه تکيه بر اصلاح‌طلبی دينی توجه نماييم

از گفتار محمد قوچانی، در مراسم ديدار خاتمی با ائتلاف جوانان اصلاح طلب.

 

حالا ديگر مشخص است که اغلب چهره های سياسی نزديک به سيد محمد خاتمی، به نوعی توافق غريب دست يافته اند که ظاهرا از حمايت اصولی بازی گردانان آن مجموعه نيز برخوردار است.

ظاهرا مانيفست جديد بر خلاف راهبردهايی نظير آرامش و يا بازدارنده گی فعال اساسا برای ارايه مستقيم به افکار عمومی تهيه نشده و بيشتر به نوعی همگرايی پشت پرده در تعيين مسير آتی جريانات اصلاح طلب شبيه است که شهروندان قرار است به تدريج با نتايج عملی آن روبرو شوند. اما تغيير مسير چرا؟

طيف موسوم به اصلاح طلب از چند ناحيه با پديده های ريزش ، گسست فعال و انسداد روبرو بود.

کروبی و رهبران سنتی جناح چپ ديگر اعتمادی به جبهه مشارکت ايران اسلامی نداشتند. اين حزب قرار بود تشکل کادر ساز اصلاحگرايان باشد ، نه تنها کادر ساز نشد که برخی از موسسين و اعضای اصلی خود را فروريخت. جبهه قرار بود تشکيلات دانشجويی و زنان ستادهای خاتمی را سامان دهد. نه تنها سامان نداد ، بلکه گفتمان انتخاباتی اش ، ‌تشکلهای دانشجويی و فعالان شاخص زن را به رويارويی و ايستادگی در مقابل مجموعه اصلاحات کشاند. در آخرين انتخابات رياست جمهوری تنها شمار معدودی از دانشجويان و زنان در کنار حزب مشارکت ماندند ، آنان هم يا عضو جبهه بودند و يا همسر اعضای جبهه.

جبهه مشارکت تشکيلات کشوری مجمع روحانيون مبارز و همچنين مديران پرتعداد پرورش يافته در سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی را ، قرض گرفت تا مجموعه رای ساز منسجمی را در سراسر کشور تاسيس کند. چنين نشد. چهره های شاخص کشوری مجمع که خود را يک سر و گردن از رهبران مرکز نشين مشارکت بالاتر می ديدند ، حاضر به اجابت همه خواستهای جبهه نبودند و ‌از طرفی مديران عمدتا سياسی سازمان مجاهدين در استانداری ها با محاسبه نسبتا درست هزينه امنيتی تبعيت از شعارهای راديکال جبهه ، خود را کنار کشيده ، حاضر به تخريب روابط خود با سپاه و نهادهای امنيتی ضد اصلاحات نشدند.

يک دهه به عقب بازگرديم. در جريان اصلاح طلب خط امامی - با چهار سنخ فعال سياسی مواجه بوديم :

نخست طيف کروبی که برای خود عملا شان ولايت مطلقه بر مجموعه چپ قائل بوده و در عين حال به لحاظ عملياتی کاملا متکی به قابليتهای دانشجويان سابق خط امام بود .

دوم طيف ظاهرا ستراتژيست سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی که از زاويه آسيب شناسی نظام، ادامه اصلاحات اقتصادی هاشمی رفسنجانی را سقوط به شيوه اتحاد شوروی می ديد و بزرگان جريان خط امام را از قدرت گيری جريانات مذهبی نظير نهضت آزادی و غيرمذهبی سکولار نظير کانون نويسندگان به عنوان آلترناتيو گروه کارگزار و راست حاکم می ترساند.

سوم شبکه چند هزار نفری مديران خط امامی که در وزارت خانه ها، استانداری ها و عمده مراکز دولتی مشغول به کار بودند و مشکلی در حفظ تماس سنتی خود با رهبران جريان خط امام نظير کروبی نمی ديدند. خط امامی بودن ، نه از ديد وزارت اطلاعات تهديد امنيتی تلقی می شد و نه مديری بدليل حضور در افطاری کروبی توبيخ حکومتی می شد.

چهارم حلقه کيان و مباحث فکری ای که صدايش هرگز از آن جمع چند نفره دوستانه فراتر نرفت ، کتب و نشرياتی که همه با تيراژ معمول آن روزگار چاپ شد مگر مواردی که به دنبال غوغا و هياهوی جريانات راست افراطی در جامعه بازتابی غير معمول يافت.

بيست ماه پس از پيروزی خرداد 76 خاتمی و در آستانه برگزاری نخستين دور انتخابات شوراهای شهر سال ۷۷ ،‌ دو گروه مشخص برای کسب رای شهروندان نوگرای شهرهای بزرگ مشغول رقابت بودند. جبهه تازه تاسيس مشارکت و حزب کارگزاران سازندگی که شهرداری ها را در اختيار داشت.

اولويت جبهه مشارکت تست ميزان گرايش افکار عمومی به اعلام موجوديت جبهه ای بود که تلاش می کرد از سايه حمايت عملياتی - تبليغاتی ، کارگزاران در انتخابات هفتم رياست جمهوری بيرون آيد.

با آنکه داده های رسانه ای از مباحث درونی جبهه در مقطع فوق محدود است اما به نظر می رسد - سعيد حجاريان و گروهی از دوستان او در تلاش خود برای جلب نظر اعضای موسس موفق بوده اند. طرح حجاريان برای جلب حمايت شهروندان نوگرا را از دور اينگونه می توان ديد:

-  بازنويسی شعارهای سنتی جرياناتی نظير : نهضت آزادی ايران ، جبهه ملی ، حزب ملت و حتی کانون نويسندگان در قالبی قابل قبول برای عامه جريانات موسوم به خط امام ، به شکلی که هم برای جبهه محبوبيت آورد و هم خواسته يا ناخواسته اپوزيسيون داخلی خلع شعار شود. (دقت کنيد به ظهور يکباره سرود ای ايران مرز پر گهر ، حذف صلوات به نفع کف زدن و غيره).

- تاليف دوباره تاريخ انقلاب اسلامی ، ترسيم چهره آيت الله خمينی در نقش پرچمدار جمهوريت و رای در برابر اسلام حکومتی سيد علی خامنه ای ، ارائه چهره ای رحمانی هر چند متناقض از آيت الله خمينی و ارائه مانيفست جديدی که جنگ قدرت درون نظام را از مبارزه اسلام ناب محمدی - اسلام آمريکايی به جنگ جمهوری خواهی در مقابل حکومت ولايی منتقل کند.

نيازی به موشکافی نيست تا بدانيم ، آقای حجاريان ظاهرا شکست خود در انتخابات مجلس چهارم و پيروزی فائزه هاشمی در انتخابات پنجم را در يک پارادايم ساده می فهميد: «نوگرايی رای می آورد»، و نوگرايی واقعا رای می آورد ، مشکل اينجا نبود اما. مقاومت در برابر نوگرايی مختص جريانات مخالف اصلاحات نبود. مجموعه درونی اصلاح طلب نيز در برابر ايده های نوگرايانه و نوظهور به شدت مقاومت می کرد. نکته محاسبه نشده طرح آقای حجاريان ، عدم توجه به شيوه زندگی خود و بسياری از موسسين جبهه مشارکت و مجموعه اصلاحات بود ، برای بسياری از اين افراد پياده سازی شعارهای رسمی جبهه در انتخابات ، در چهارديوار خانه شان حتی غيرقابل تصور می نمود.

بالا گرفتن درگيريهای درونی مجموعه اصلاحات، بهانه خوبی به دست رئيس جمهور داد تا فاصله خود با دوستان ديروز را بيشتر و بيشتر کند . او به جای واسطه گری به نفع رای دهندگان ، روز به روز خود را در اختيار مشاوران انتخاب شده ای قرار داد که هرگز درک و برنامه منسجمی از وضعيت و دورنمای چالش های سياسی ،‌اقتصادی ، اجتماعی جامعه ايران نداشتند و بيشتر سرگرم گمانه زنی و تلاش برای فهم معادلات درونی قدرت بودند .

آرای جبهه مشارکت در چهار انتخابات پياپی مرتبا کاهش می يافت ، حال آنکه رهبری جبهه با تقدير از مسئول ستاد انتخابات خود ، او را دوباره برای اداره کمپين انتخابات بعدی منصوب می کرد. شکستهايی که از « ياس » شروع شد و به « نسيم » انجاميد . آنچه فهميده نشد ، مفاهيم بسيار ساده و ابتدايی نظير « نظام » ، « قانون » ،« جمهور » و موارد ديگری بود که ناديده گرفتنشان اصلاح طلبان را هر روز مجبور به پرداخت بهايی سنگين و دردناک می کرد.

دوباره تاکيد می کنم که دسترسی به خروجی مباحث داخلی احزاب ايرانی به غايت دشوار است بر همين اساس بسياری مفروضات حاضر ممکن است اشتباه بوده بر ميزان دقت نتايج تحليل تاثير گذارد.

به طور مثال نکته بسيار حائز اهميتی که می تواند فهم ما را از سير وقايع ۸ سال اصلاحات، از اساس دگرگون کند، پاسخ به اين سوال است که فعالان صاحب نام جبهه مشارکت پس از پيروزی خاتمی نسبت خود را با «نظام» چگونه می ديده اند؟ مثلا عباس عبدی در فاصله زندان نخست و بازداشت مجدد 13 آبان ،‌اساسا چه ديدگاه شخصی ای از نسبت خود با نظام سياسی موجود داشته؟ اصلا چه چيز برای او نظام بوده است؟

اصلاح يک نظام سياسی به هر حال ارائه نوعی سرويس است در جهت بقای آن، حالا چه بايد کرد اگر آن نظام اساسا مايل به استخدام کسی برای اصلاح نباشد؟ چه بايد کرد وقتی هم آن چيزی که ما در انديشه خود «تحت واژه کلی نظام» خود را موظف به اصلاح آن می دانيم، از فرآيند اصلاحی ما - چيزی جز تهديد براندازانه امنيتی استشمام نکند.

حقيقت اين است که بسياری فعالان صاحبنام سياسی اصلاح طلب نخستين پيام عريان و بدون رودربايستی «نظام» را با چشم بسته و در اتاق بازجويی شنيدند: «نيازمند اصلاحات شما نيستيم، نظام بدون شما بيشتر قادر به مراقب از خود است و شمائيد آقای عزيز که در راس تهديدات نظام نشسته ايد»،‌ اين ديگر صدای نظام بود و نه بخش محدود تماميت خواهی که ستاد ضد اصلاحات می ناميدندش.

به هر تقدير، با گذشت هر روز از ادامه رياست جمهوری خاتمی ، آستانه پذيرايی نظام موجود از هر ايده اصلاحی کاهش می يافت و نظام روز به روز بر ميزان مقاومت خود در برابر بليه خاتمی می افزود. دوستان اصلاحگرای خاتمی بيشتر مايل بودند ، همه تحرکات گروه صاحب قدرت را در واژه معروف « بحران آفرينی » خلاصه کنند. اين نوعی ساده انگاری بود. طرف مقابل پروژه بسيار منسجمی از « مديريت بحران خاتميسم » را حتی با بهره گيری عالی از قابليتهای فردی خاتمی و مشاورانش به اجراء گذاشته بود. برای درک فرصتی که آقای خاتمی و دوستانش با اصرار در کانديداتوری دور دوم در اختيار جناح نزديک به رهبری گذاشتند کافيست تنها به اين واقعيت توجه کنيم که گروههای شبه نظامی در ۴ سال دوم دوران رياست جمهوری آقای خاتمی توانستند چيزی نزديک به ۵ تا ۷ ميليون رای ثابت سازمان يافته را موبالايز و تثبيت نمايند ، آرايی که با افزوده شدن به توان 10 ميليونی بسيج رای صدا و سيما در سال 1384 و همزمان با تحليل پايگاه اجتماعی اصلاحگرايان به سادگی قادر به تغيير نتيجه هر انتخاباتی بودند.

بديهی است که در صورت انتخاب مصطفی معين يا اکبر هاشمی ، با ادامه و تشديد فعاليت انتقادی اصولگرايان ناراضی و بهره گيری از اعتراضات موجود در مناطق پر جمعيت حاشيه شهرها، توان بسيج رای جناحهای نظامی قطعا از ۷ ميليون هم فراتر می رفت.

 

برگرفته از سايت «ايران ليبرال»:

http://www.iranliberal.com/Maghaleh-ha/EXtra/Maghalat%20Syasi/Maghalat/Nima_Rashedan/Nima_Rashedan_07_12_2006.htm

بازگشت به خانه

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com

 

و يا مستقيماً از وسيله زير استفاده کنيد:

(توجه: اين ایميل ضميمه نمی پذيرد)

 

نام شما:

اگر مايل به دريافت پاسخ هستيد آدرس ای - ميل خود را ذکر کنيد:

پيام شما:

بازگشت به خانه

 

New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630