بازگشت به خانه  |   فهرست موضوعی مقالات و نام نويسندگان

اسفند 1386 ـ  مارچ  2008

 

زن ایرانی در برزخ سنت و مدرنیته

 

(به مناسبت 8 مارس و چاپ سوم کتاب چالشگری زنان علیه نقش‌ مردان)

 

مهرداد درویش پور

 

"در ایرانچند دهه است كه ایدئولوژی رسمی کشور مبتنی  بر  تقویت اقتدار دینی، زن‌ستیزی و تجددستیزی  است. زنانبا درس آموزی از تجربه انقلاب اسلامی و شرایط حاکم بر جامعه، با اشتیاق بیشتری به چالش‌ علیه سنت و ایدئولوژی رسمیجامعه روی آورده و بیش‌ از هر زمان و  بیش از گروه های دیگر از گذار به مدرنیته، سكولاریسم و دموكراسی استقبال می‌كنند. دیگر آن كه طی همین چند دهه، روند جهانی شدن شتابیبی‌مانند به خود گرفته است. امری كه امكان آشنائی و بهره‌جوئی زنان ایرانی از دست آوردهای جهانی زنان را افزایش‌ داده است. آشنایی با موقعیت بهبود یافته زنان در جهانمدرن، نه تنها میل به مدرنیسم در میان زنان ایرانی را به مراتب بیش‌ از مردان افزایش‌‌داده است، بلكه به روند فردیت‌یابی و خودآگاهی زنانه در زن ایرانی شتاب می‌بخشد. علاوه بر آن، مهاجرت چند میلیونی ایرانیان با تأثیرپذیری از فرهنگ مدرن، ‍در انتقال ارزش‌های برابری‌طلبانه به جامعه ایران نقش‌ مهی ایفا می‌كند".

 

***

پرداختن به نمونه آرمانی ”زن مدرن” و تعیین جایگاه زن ایرانی در رابطه با آن -‌ به ویژهدر طرحی مختصر و مقدماتی - از همان آغاز با خطر ارائه تصویرهای شماتیك و كلیشه‌ای بهجای بررسی تجربیات زنده، مشخص‌ و متنوع زنان ایرانی روبرو است. بر این امر، می‌بایستدشواری بررسی وضعیت زنان از نگاه مردان را نیز افزود. با علم به این محدودیت‌ها كهاین نوشته نیز از آن بری نیست، در این جا و به عنوان طرح مقدماتی تنها می‌توان به چند مفهوم پایه‌ای كه درروشن ساختن مفهوم زن مدرن و موقعیت زنان ایرانی می‌بایست مدّ نظر قرار گیرند اشارهنمود.

 

سنت و مدرنیته

نخست آن كه مدرنیته فرایندی است كه با اندیشه نوآوری و نوسازی، افسون‌زدائی از مراجعاقتداری چون سنت و مذهب، جایگزینی عقلانیت دنیوی به جای باورهای آسمانی در سر و ساماندادن به زندگی جاری، و تكیه بر علم و تكنولوژی به عنوان نیروی محركه پیشرفت عجین شدهاست. در واقع مسئله اساسی مدرنیته، پایان یافتن سیاست، اخلاق و فرهنگ دینی است كه تنهادر پرتو آن دموكراسی به معنای دقیق كلمه موضوعیت و فعلیت می‌یابد (1). از این رو آنتونیگیدنز رویارویی با سنت را ذات مدرنیته می داند. زیرا در فرهنگ‌های سنتی، گذشته مورداحترام است و نهادها ارزش‌ دارند. فرد سنتی نیز كسی است كه در متن و بستر کردار های سنتی زندگیمی كند، بی آن كه به آن بیاندیشد. اما سنت گرایی واكنشی است دفاعی كه آگاهانه با رجعتبه سنت ها، در پی حل معضلاتی است كه دنیای مدرن پیش‌ روی قرار می دهد. حال آن كه مدرنیتهبه افسون زدایی از آن ها می پردازد.

  با این وجود نقدهای پسامدرنیستی، دوگانگی بین سنت و مدرنیته را قابل مكث دانسته و حتابرخی از نحله های آن از ضرورت نوعی بازگشت و احیای سنت سخن می گویند (2). برخی از اندیشمندانایرانی نیز به ناكارائی قطبی كردن و رویارو قرار دادن سنت و مدرنیته اشاره كردا ند.برای نمونه جمشید بهنام برآنست كه بین سنت و تجدد پیوندهای ظریفی وجود دارد. به زعموی ”اصالت فرهنگی” را می توان حفظ كرد، درحالی كه آسان تر می توان سنت ها را رها كرد.او هشدار می دهد هرنوع تجدد بیرونی اگر با خاطره ها و تجربه های جمعی تلفیق نشود، ریشهكن خواهد شد(3). برخی نیز براین نكته تاكید می ورزند كه دوگانگی تجدد و سنت در ایدئولوژیمدرنیسم، بیشتر محصول تلاش‌ برای تعریف و فهم خود بوده است تا آن كه پیچیدگی های جامعهسنتی را شناسایی كند. از این رو این گروه بر آنند كه به مسئله تنوع جوامع سنتی، تداخلسنت و تجدد، ظهور تجدد از درون سنت ها و نوسازی سنت، به گونه ای درخور پرداخته نشدهاست (4). حتا برخی نیز از مدرنیته متكی بر سنت سخن می گویند. عباس‌ میلانی در بحث مشابهیاز ضرورت در آمیختگی سنت و مدرنیته دفاع می كند و خلاصه نمودن تاریخ مدرنیته به غربرا خطا می داند و تا آنجا پیش می رود كه مدعی می گردد تجدد در بسیاری از زمینه ها در ایران پیش‌ تر از غربآغاز گشت (5

  این حقیقتی است كه تجددطلبی نفی همه سنت ها نیست، هرچند بی شك بررسی نقادانه آن ها است. مدرنیته نقد نگرشی است كه سنت را به ایدئولوژی بدل می سازد. نقد كرداری استكه سنت ها را راهنما والگوی زندگی روزمره فرد می نماید و با مشروعیت بخشیدن به آن، سنت ها را دائما باز تولید می كند. این نیز حقیقتی است كه هیچ جامعه ای با نفی و گسست یک شبه از گذشته خویش‌ بهپیش‌ نرفته است. در جهان مدرن بسیاری از سنت ها پا برجایند و مدرنیته نیز به نوعی سنتبدل گشته است. اما آن چه مدرنیته را از سنت گرائی و زیست سنتی جدا می سازد، همان خصلتانتقادی مدرنیته و راز زدایی آن از سنت به جای پیروی از آنست. همچنین مدرنیته، مرجعیغیر دنیوی و غیر عقلی برای اداره امور خود نمی شناسد. كم رنگ نمودن این ویژگی های اساسیمدرنیته، به تقلیل گرایی و تبدیل آن به شبه مدرنیسمی می انجامد كه جوامع پیرامونی چونایران سخت از آن رنج برده اند. ماشا الله آجودانی در اثر خود در باره مشروطه ایرانیو بررسی ریشه های نظری ولایت فقیه هشدار می دهد كه روشنفكران صدر مشروطه با چنین تقلیلگرایی ای به بقای نیرومند سنت گرایی به ویژه در قالب گفتمان های دینی یاری رسانده اند.  شاید هم ازاین روست كه برخی دیگر از متفكران ایرانی همچون داریوش آشوری بر تقابل مدرنیته با سنت تأكیدبیشتری نموده و شناخت فرهنگ غرب را راه دست یابی به مدرنیته می دانند (6). این نه بهمعنای کپی برداری و پذیرش‌ هر آن چه در غرب رخ داده است، بلكه تأكیدی است بر این واقعیت كه در زمانه ای كه جهانی شدن به روند تحولات، شتابی بی مانند بخشیده است، نمی توانو نباید به مشكلات جامعه ایران با نگرشی محلی و یكسره بومی نگریست.  

 

مدرنیته و فردیت

مفهوم مدرنیته عمبقا به فردیت گره خورده است. در جوامع پیشامدرن آحاد جامعه تنها به یمنخودسپاری، ابراز وفاداری و مستحیل شدن در جمع هویت می‌یابند. حال آن كه در جوامع مدرنبا رشد فردگرایی، تاكید بر هویت فردی و شخصیت مستقل، مبنای تنظیم روابط اجتماعی می‌گردد. به زبان دوركیم اگر در جوامع پیشامدرن، انكار مصالح فردی و یا تابع جمع نمودن آن  مبنایهمبستگی اجتماعی مكانیكی است، در جوامع مدرن تحقق فردیت و استقلال افراد، پایه وابستگیمتقابل و همبستگی ارگانیك است.

  اما فردیت مدرن چگونه شكل گرفته است؟ بنظر آنتونی گیدنز مدرنیته از سه ویژگی اساسیبرخوردار است: 1-‌فرامحلی شدن روابط انسان‌ها كه محصول غلبه بر جدایی زمان و مكان در روند جهانیشدن است، 2-‌غلبه نظام‌های انتزاعی، كارشناسانه و نشانه های نمادین كه غیرشخصی شدنهر چه بیشتر روابط اجتماعی را در بر دارد، 3- كیفیت بازتابندگی مدرنیته كه خودشناسیانتقادی و یا به عبارت دقیق‌تر شكل‌گیری فردیت خوداندیش‌، خودنگر و درنگنده (‍Self Reflective)، و همچنین شكل گیری ”هویت‌شخصی”  (Self Identity)و ”متحقق‌ساختنخویشتن” از جمله پیامدهای آنست كه آن را از نظام و روابط پیشامدرنو سنتی جدا می‌سازد )7(. فرد مدرن به جای دنباله‌روی و تبعیت از سنت، خود ناگزیر ازارزیابی، انتخاب و تصمیم‌گیری است، امری كه او را هر چه بیشتر به کنش گری جانبدار (سوبژكتیو) بدلمی‌سازد. هابرماس‌ نیز بر آن است كه مدرنیته و خوداندیشی انتقادی، تعیین سرنوشت خود و متحقق‌ساختن خویش، مادامی كه نگاه آدمی دنیوی نگردد، شكل نخواهد گرفت (8

  دیگر آن كه همان گونه كه گیدنز تاكید می كند با حاكم شدن فرد بر سرنوشت خویش‌ در مدرنیته، نقش روندهای قابل پیش بینی در زندگی افراد كاهش‌ می‌یابند. علاوه بر آن با هجوم اطلاعاتروزافزون، حقایق جدیدی شكل می‌گیرند كه موجب تردید در صحت قضاوت‌های پیشین می‌شوند. چنین تحولی فرد را با عدم‌اطمینان به ”حقیقت” روبرو می‌سازد كه حاصل آننوعی ناامنی روانی است. با این وجود همین شكل‌گیری فردیت مستقل، خودمختار و امكان گزینش‌فعال و خودشناسی انتقادی است كه به مدرنیته و انسان مدرن خصلتی پویا می‌بخشد.

  بی‌شك مدرنیته در جهان امروز از تنوع و میزان رشد متفاوتی برخوردار است كه بازتابی ازشرایط بومی جوامع گوناگون است. شرایط و میزان رشد مدرنیته و شكل‌گیری فردیت در جوامعی همچونایران به شدت محدودتر از جهان غرب است. اما انكار خصلت جهانی مدرنیته و منحصر دانستن آنبه غرب، ادعای خطرناكی است كه غالباً ریشه در اندیشه غرب‌محورانه دارد و بسیاری ازمتفكران بزرگ غربی از ماكس‌ وبرگرفته تا به امروز بدان دچار بوده اند (9). روند توسعهشهرنشینی و صنعتی شدن، افزایش‌ تخصص‌ و تقسیم كار اجتماعی كه نقش‌ مهمی در گسترش‌ تفاوتبین افراد، تضعیف همنوائی گروهی و ”وجدان جمعی” و توسعه فردگرایی دارد، پدیده‌ای عمومیاست كه در جوامع گوناگون با شدت و ضعف مختلف به چشم می‌خورد.

  درجه رشد فردگرایی و كم و كیف آن در جوامع غربی نیز یكسان نبوده و تابعی از شرایط ساختاریمتفاوت این جوامع است. علاوه برآن، عواملی چون تعلق طبقاتی، جنسی، قومی، نژادی و بالاخرهپیشینه‌های فردی و اجتماعی درجه رشد فردگرایی در بین افراد و گروه‌های اجتماعیگوناگون مؤثر است. با علم به این حقیقت، در این گفتار صرفاً به تأثیر جنسیت در چگونگیرشد فردگرایی در جوامع مدرن اشاره خواهد شد.

 

تفاوت های فردیت مردانه و زنانه

به لحاظ تاریخی بین فردیت مردانه و زنانه تفاوت چشمگیری وجود دارد. به گفته ریتا لیلیستروم (‍Rita Liljestrφm) پرفسور جامعه شناس‌ و فمینیست سوئدی، زمانی که تقسیم كارِ خانگی بر اثر گسترش كارٍ مزدی و اشتغال در اجتماع دستخوش تغییر شد، این نخست مردان بودند كه به فردیت دست یافتند. با حضورهرچه گسترده تر انسان ها به مثابه فرد و نه چون عضوی از فامیل در حوزه اشتغال، در سازمانهای اجتماعی و در دیگر نهادها، فردیت رشد یافت. رابطه فرد با پیرامون، دیگر نه بر محور مناسبات خانوادگی، بلکه همچون رابطه ای بین آحاد مستقل جامعه شكل گرفت. بر این اساس‌، فعالیت های گوناگون مردان از یکدیگر تفكیك و مستقل گشت. زنان مزدوج اما در زندگی خانوادگیمحبوس‌ ماندند و به مثابه همسر، مادر و مسئول كارِ خانگی (بانوی خانه)، نقش‌ واحد ودرهم تنیده و "مکمل" مرد را همچنان بر عهده داشتند. حال آن كه مردان گذشته از نقش‌ شوهر و پدر در عین حال به عنوان فردیشاغل و شهروند آزاد فردیت نیز یافتند. اما دوگانگی ارزش‌ ها در فرهنگ بورژواییكه امكان آموزش‌ و اشتغال دختران طبقه متوسط را فراهم آورد، آن را به سلاحی علیه خود مردانبدل ساخت. بازار كار و بخش‌ خدمات به منظور تامین سود خویش‌، دیر یا زود ناگزیر ازاستخدام زنان مزدوج نیز بود. بدین گونه همسران و مادران توانستند علاوه بر عضو خانوادهبودن، هویت دیگری به دست آورده و از درآمد مستقل برخوردار شوند. بدین ترتیب به تدریجالگوی جدیدی از خانواده طی دهه های گذشته در غرب و قبل از همه در كشورهای اسكاندیناوی شكلگرفت كه بنابرآن، زن و مرد هر یك فرد مستقلی به شمار می روند كه هم در امور خانوادگیوالده و همسری برابر به حساب می آیند؛ هم در بازار كار حضور دارند؛ هم شهروند جامعهاند و هم هر یك برای خود از اوقات فراغت فردی برخوردارند (10). روندی که نشانگر سیر و چگونگیرشد تاریخی و اجتماعی فردیت در این گوشه جهان است.

  بدین ترتیب رشد فردگرایی در مردان، ضرورتاً به تغییر موقعیت آن‌ها در خانواده و دررابطه بین دو جنس‌ منجر نگشت. به عبارت روشن‌تر شكل‌گیری هویت مستقل و فردیت یافتنمردان با تغییر نقش‌ جنسی آنان توأم نشد. اما رشد و شكل‌گیری فردیت زنانه كه به لحاظتاریخی نسبت به مردان پسین‌تر بوده است، به استقلال نسبی زنان از مردان، تغییر نقش‌جنسی‌شان و از حاشیه به متن کشیده شدن آنان منجر گشت. فردیت یافتن و شكل‌گیری شخصیت مستقلزنان، آشكارا به معنای كاهش‌ وابستگی آنان به مردان و به زیر سئوال رفتن نقش‌ جنس‌دوم و ”نیمه دیگری” بود كه پیش‌ از این خود را با ”نیمه اول” و در سایه آن تعریف می‌نمود. ‍

  به عبارت دیگر فردیت یافتن زنان با استقلال مادی آنان، یافتن خودآگاهی زنانه، پایانبخشیدن به تلقی ای از نقش  سنتی زن (كه‌ او را با مادر، همسر و ”بانوی خانه دار” بودن و ” جنس‌دوم”  تعریف می کند)، و بالاخره با به رسمیت شناختن سروری زنان بر بدن خویش‌ و چگونگیپاسخ گویی به نیازها و خواهش های جنسی و كلاً آزادی های جنسی زنانه همراه گشته است. از این رورشد فردگرایی در زنان به ناگزیر به چالشگری علیه نقش‌ تاكنونی مردان نیز منجر گشته است. ‍

  تعجب انگیز نیست كه در فاز اول رشد فردگرایی در جوامع غربی - به رغم مبارزات پیگیر زنان ودست آوردهایشان - گفتمان‌های فمینیستی نقش‌ تعیین كننده ای در جامعه نیافتند. زناندر نیمه اول قرن بیستم در بسیاری از كشورهای غربی نه تنها از حقوق خانوادگی محروم بودند، ‍بلكه حتا فاقد حق رأی بوده و شهروند برابر نیز به شمار نمی آمدند. حال آن كه از اواخردهه 1960 و به ویژه از آغاز دهه 1970 تا به امروز گفتمان‌های فمینیستی  نه فقط در زمینهمبارزه برای حقوق برابر در خانواده، بازار كار، اجتماع ، سیاست و سکسوالیته، بلكه با تلاش‌ در جهتفمینیزه كردن ارزش‌ های جامعه، به یكی از مطرح‌ترین گفتمان‌های اجتماعی بدل گشته‌اند.

  با این همه، همان گونه كه لیلیستروم تاكید می كند زن مدرن در غرب نیزدر كشمكشی دائمی بین توجه به خود و  مراقبت و نگهداری از دیگری به سر برده است(همان منبع پیشین). امری كه به صورت كیفی روند فردگرایی در زنان و مردان را متفاوتساخته است. پروسه فردیت یافتن مردان به جدائی هر چه بیشتر زندگی خصوصی از عمومی و تأكیدبر ایجاد حد فاصل بین ”خود”  و ”دیگری” - فرد از اجتماع - منجر شده است. حال آن كه فردیتیافتن زنان با ایجاد حدفاصل با ”دیگری”  ‌استقلال از مردان‌ را نیز در بر داشته است. ایجادچنین حد فاصلی به ویژه در روابط نزدیك زناشوئی و خانوادگی به مراتب دشوارتر است. علاوه بر آن، فردیت زنانه با زیر سئوال بردن تمایز مرزهای خصوصی و عمومی نیز همراه بودهاست. به عبارت روشن تر ‍زنان به منظور استقلال یافتن در خانواده و تأمین حقوق خود، خواستار مداخله اجتماع در برخی از حوزه‌های ”حریم خصوصی”  نیزشده‌اند. خواست ممنوعیتخشونت در خانواده، حق شكایت علیه تجاوز جنسی شوهر، ایجاد امكانات اجتماعی بیشتر برایتقسیم كار عادلانه‌تر در خانه و در مراقبت از فرزندان، خواست مزدی كردن كارِ خانگی و... نمونه‌هایی از ایندست است. شعار فمینیستی خصوصی، عمومی است و  امورشخصی محصول نوعی سیاست است، به طور كلی جلوه‌ایاز تفاوت در روند فردیت‌یابی زنان و مردان است. البته این بدان معنا نیست كه خواستمشتركی مبنی بر دفاع از حریم خصوصی در برابر مداخله اجتماعی وجود ندارد. اما كم و كیفاین خواست در بین زنان و مردان متفاوت است.

 

زنان ایران در برزخ سنت و مدرنیته

اگر شكل گرفتن زن مدرن، محصول فردیت یافتن زنان در دوران پسین مدرنیته است، پس‌ موقعیتزنان ایرانی كه از جامعه‌ای برخاسته‌اند كه تكلیف خود را هنوز با مدرنیته نیز روشننكرده است، چگونه است؟ جامعه ایران به‌رغم تحولات چشمگیر در قرن بیستم، هنوز در نیمه راه تجدد به سر می‌برد. از دیرباز  ‍صف آرایی و كشاكش‌ بین طرفداران مدرنیته و سنت در ایران از جمله خود را در شكل مبارزه برایحقوق زنان در یکسو و مخالفت با آن در سوی دیگر به نمایش گذارده است. از یک سو كشف حجاب توسط طاهره قرهَ العین، مبارزات زنان در دوران مشروطه و پس از آن، مبارزه فعال زنان سكولار و پیشرودر آستانه انقلاب و به ویژه مبارزات امروز زنان و از جمله کمپین یک میلیون امضا،  نشان از پیوند جنبش تجدد خواهی یا  خواست تامین حقوق برابر زنان و مردان دارد. از سوی دیگر نفی حقوق زنان توسط بسیاری از علما در عصر مشروطه ، تخطئه حق رای زنان توسط فناتیسم اسلامی در در دهه  1340، ایدئولوژی زن ستیز حاکم بر انقلاب سال 1357، گسترش قوانین تبعیض آمیز علیه زنان در دوران جمهوری اسلامی و كشمكش‌ امروزین بین بنیادگرایان اسلامی و زنان نشان از پیوند تجدد ستیزی با ایدئولوژی زن ستیز در تمامی این دوران دارد.

  با این همه، پیش از اینزنان غالباً تنها در جنبش‌ های عمومی حضور یافته و به ندرت خواست های مستقل خود را مطرح نمودند. اما این جدال پس‌ از پیروزی انقلاب اسلامی ایران وارد دور جدیدی گشته و از كیفیت نوینیبرخوردار شده است كه بنابر آن زن‌ستیزی مهم ترین نماد سنت‌گرایی و دفاع از حقوق زنانبه اصلی‌ترین معیار مدرنیته بدل گشته است. این بار حضور زنان در مبارزات اجتماعی دراساس‌ نه صرفاً با پیروی از خواست های عمومی بلكه با تأكید بر خواست های ویژه زنانهمراه شد. تظاهرات زنان در روز جهانی زن در اسفند ماه 1357 نقطه آغاز این دوره جدید بود. با این همه، این مبارزات نه در متن مدرنیته بلكه به منظور دست یابی بدان جریان داردكه لاجرم بركم وكیف خواست های جنبش‌ زنان تاثیر گذاشته و محدودیت هایی را برآن تحمیل كرده است. ‍

  هر چند در بین زنان ایرانی نیز هم چون جوامع دیگر ، گرایشات فكری و گروه‌بندی و تعلقاتاجتماعی متفاوتی وجود دارد و یكدست شمردن آن‌ها ممكن نیست، با این همه حتا بسیاریاز‌زنان مدرن ایران نیز از موقعیت برزخی بین سنت و مدرنیته خارج نشده‌اند. آن هم بهاین دلیل ساده كه هنوز زندگی در جامعه مدرن را تجربه نكرده‌اند. علاوه برآن در ایران به جز موانع ساختاری، فشار سنت و اقتدار دینی حاکم نیز روند عبور ازموقعیت برزخی زنان ایرانی را كند و دشوارتر نموده است و حتی بسیاری از زنان تجددطلبرا به عقب نشینی و سازش‌ با سنت واداشته است. در جامعه‌ای كه ارزش های حاکم بر آن هنوز فردیت را نكوهش‌کرده و تجددطلبی و سكولاریسم را ارزشی "بیگانه"، "وارداتی" و غربی می خواند، رها شدن از برزخ  سنتو مدرنیته بسیار دشوار است و چالشی گسترده و نیرومند را می طلبد. به ویژه آن كه سیاسترسمی نیز بر پایه دین سالاری، تقویت مذهب و ارزش‌های سنتی و در رأس‌ آن نظام ارزشی پدرسالار استوار است.

  با این همه، با آن كه بسیاری از زنان ایرانی از تجربه زندگی مدرن كاملاً برخوردار نیستند، اما در عمل در صف اول مبارزه برای مدرنیته قرار گرفته اند. به عبارت دیگر احتمالاًروند مدرنیته در ایران  از مسیر طی شده در غرب از برخی جهات متفاوت خواهد بود كه درآنخودآگاهی زنانه تقدم خواهد یافت. به لحاظ تاریخی در غرب مدرنیته نخست به تثبیت عقلانیتی مردانهمنجر گشت، فردیت در مردان بر شکل گیری فردیت در زنان تقدم یافت و شكل گیری فردیت وخودآگاهی زنانه در مقیاسی‌ گسترده پیامد دوران پسین مدرنیته به شمار می رود. اما در ایران و بهویژه در بین ایرانیان مهاجر، تلاش‌ برای فردیت‌یابی زنان، به یكی از اصلی ترین نیروهایمحركه برای رشد فرهنگ مدرن در جامعه ایرانی بدل شده است. امری که می تواند در پیش قراولی جنبش زنان ایران در گذار به مدرنیته موثر افتد. شاید هم از این روست كه  در ایران مبارزه برای مدرنیته به یكی از اصلی‌ترین خواسته های جنبش‌ زنان بدل گشتهاست. به همان گونه كه آزادی زنان معیار سنجش‌ درجه‌ی مدرنیته و آزادی جامعه به شمار می‌رود.

  در توضیح علل این ویژگی می‌توان به تأثیر سه عامل مهم اشاره نمود. نخست آن كه در ایرانچند دهه است كه ایدئولوژی رسمی کشور  مبتنی برتقویت اقتدار دینی، زن‌ستیزی و تجددستیزی است.  تحت چنین شرایطی زنان با تجربه اندوزی از انقلاب اسلامی با اشتیاق بیشتری به چالش‌ علیه سنت و ایدئولوژی رسمیجامعه روی آورده و بیش از هر زمان دیگرو بیش‌ از دیگران از گذار به مدرنیته، سكولاریسم و دموكراسی استقبال می‌كنند. دیگر آن كه طی همین چند دهه، روند جهانی شدن شتابیبی‌مانند به خود گرفته است. امری كه امكان آشنائی و بهره‌جوئی زنان ایرانی از دست آوردهای زناندر دیگر نقاط دنیا را افزایش‌ داده است. آشنایی با موقعیت بهبود یافته زنان در جهانمدرن، نه تنها میل به مدرنیسم را در میان زنان ایرانی به مراتب بیش‌ از مردان افزایش‌‌داده است، بلكه به روند فردیت‌یابی و خودآگاهی زنانه - دست کم در نزد زنان طبقه متوسط شهری و سکولار ایران - شتاب ‌بخشده است. عاملسوم، مهاجرت چند میلیونی ایرانیان در این دو دهه است كه با تأثیرپذیری از فرهنگ مدرن، ‍در انتقال ارزش‌های برابری‌طلبانه به جامعه ایران نقش‌ مؤثری ایفا می‌كنند.

  با این همه نباید در مورد ظرفیت و نقش‌ پیشقراولی زنان ایرانی در گذار به مدرنیته دچارخوش‌بینی و غلّو گردید. نابرابری های گسترده بین زنان و مردان در ایران، شكاف عمیقیآفریده است و موجب عقب‌ماندگی فرهنگی بسیاری از زنان ایرانی گشته است. به گونه‌ای كه گروه هایی از زنان خود فعالانه به حمایت و توجیه سنت و روابط پدرسالاریبر می‌آیند. علاوه بر آن این واقعیت كه در ایران بخش غالب جمعیت زنان از اشتغال برخوردار نیستند، ‍پروسه فردیت یابی آنان را كند می كند. در واقع این زنان طبقه متوسط شاغل، تحصیلكرده، ‍شهری و سكولار هستند كه بیش‌ از همه می توانند به پیشقراولان واقعی مدرنیته در ایرانبدل گردند. در این راستا نقش‌ مهاجرت در تسریع این روند در نزد این گروه بسیار برجسته است.

 

زنان مهاجر ایرانی: پیشقراولان مدرنیته

روشن است كه توان و ظرفیت زنان ایرانی مهاجر در جذب فرهنگ مدرن به مراتب بیشتر از زنانداخل كشور است. البته این بدان معنا نیست كه مهاجرت نقطه آغاز پی بردن زن ایرانی بهارزش‌ های مدرن و به ویژه به حقوق جنسیتی خویش‌ است، اما برای بسیاری از آن ها نقطه عطفیبوده است. علاوه برآن، زنان مهاجر ایرانی بیشتر از مردان به تطبیقبا زندگی در جامعه مدرن تمایل نشان می‌دهند.

رجوع شود به ”چالشگری زنان مهاجر علیه نقش‌مردان” و منابع شماره يازده تا شانزده

 

با این همه بین تغییر ارزش‌های فرهنگی با تغییر شرایط مادی زندگی فاصله‌ای چشمگیر وجوددارد. تغییر موقعیت تحصیلی و اقتصادی و به‌دست آوردن استقلال مادی، تغییر روابط حقوقیو حتا تغییر در مناسبات اجتماعی روزمره، معمولاً سریع تر از تغییر در باورهای فرهنگیصورت می‌گیرد. زن مهاجر ایرانی مدرن كه در غرب بسر می‌برد به لحاظ عینی معمولاً بازندگی برزخی روبه رو نیست. اما پیشینه فرهنگی او كوله‌باری از الگوهای سنتی و برزخی بر جای گذاشته است كه در بسیاری از مواقع مانع از آن می‌گردد كه ذهنیت وی با موقعیتعینی كه در آن به سر می‌برد، تطبیق یابد. به عبارت روشن‌تر هرچند زنان ایرانی مهاجردر مقایسه با دیگر زنان ایرانی به گونه‌ای چشمگیرتر از موقعیت برزخی و كشاكش‌ بین سنتو مدرنیته فاصله گرفته‌اند، اما بیشتر آن ها هنوز یكسره از آن خلاص‌ نشده‌اند. چگونگیتلفیق برخورداری از حقوق خویش‌ و میزان مسئولیت پذیری فردی، میل به استقلال طلبی ازیكسو و اتكاء به مردان در رتق و فتق امور جاری و گاه در تصمیم گیری های اساسی از سویدیگر، برخورداری از آزادی های جنسی و در عین حال نگرانی از قضاوت دیگران و توجه بیش‌از حد به آن، كسب خودآگاهی زنانه و در عین حال تبعیت از نقش‌ های سنتی در تقسیم كارِخانگی، در نگهداری از كودكان و در زندگی زناشویی، افزایش‌ میل به فعالیت های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی و در عین حال تمكین به رهبری قویاً مردانه در این فعالیت ها و بهزیر سوال نبردن آن، نمونه هایی از این موقعیت برزخی، دوگانكی ها و كشاكش‌ بین سنت ومدرنیته در نزد بسیاری از زنان مهاجر ایرانی است. در این میان به ویژه زنانی كه درجوامع مدرن غربی در موقعیتی حاشیه‌ای به سر می‌برند، كمتر شانس‌ و امكان آن را می‌یابندكه به كشاكش‌ درونی خود بین سنت و مدرنیته در راستای هویت‌یابی مدرن پایان دهند.

  علاوه بر آن، همان گونه كه هایده مغیثی اشاره میكند تبعیض‌ قومی و نژادی و یا تحقیراقلیت قومی، خطر رویكرد فرد به فرهنگ خودی و پیشین را افزایش‌ می دهد، امری كه می تواندبه دفاع بسیاری از زنان از برخی از ارزش‌ های سنتی بیانجامد (11). او بر آن است كهزندگی در ”سرزمینی كه به آن تعلق نداری” می تواند اولویت های اجتماعی و سیاسی و اشتیاقفردی را به خاطر حمایت از مرتبت جمعی، و هویت فرهنگی را به بهای آسیب رساندن به برابریجنسیتی و حقوق دمكراتیك به پشت صحنه براند.

  شاید حتی بتوان رویكرد برخی از روشنفكران ایرانی به سازش‌ با سنت و اندیشه های سنتگرایانه - كه از جمله خود را در دنباله روی گروه كثیری از فمینیست های سكولار از فمینیسماسلامی به نمایش‌ می گذارد - را ناشی از حضور ناخود آگاه اما سنگین این عامل دانست.از سوی دیگر علی اكبر مهدی نیز در همین راستا تأكید می كند زن ایرانی نوگرا چه در ایرانو چه در غرب، از نوعی احساس‌ دگربودگی (Othernes) رنج می برد. او در پژوهش‌ پرسشنامهای خود از سه گرایش‌ تجدد طلبانه، گرایش‌ سنتی و گرایش‌ نیمه سنتی - نیمه تجددطلبانهدر میان زنان مهاجر ایرانی در آمریكا نام می برد و از هویت متغییر زن مهاجر ایرانینسل اول سخن می گوید كه هنوز تعریف ثابت و روشنی از ”خود” و ”دیگری” ندارد. هم از اینرو، او انتظار بروز مجموعه خصایص‌ فرهنگی و اجتماعی باثبات ازسوی آنها را منطقی نمیداند (12). برخی دیگر از پژوهشگران نیز بر آنند هر چند زنان مهاجر ایرانی از ظرفیتبهتری برای ادغام در جامعه جدید برخوردارند، با این همه، فقدان فردیت در فرهنگ ایرانیمانع مهمی در جذب هرچه بیشتر ارزش‌ های نوین، حتا در بین زنان بوده و آنان نیز نمیتوانند از تقابل فرهنگی و بحران هویت برحذر باشند (13).

  با این همه، همان گونه كه خود این پژوهشگران نیز اذعان دارند حاكم بودن تجدد درغرب، ‍تأثیر مهمی درگسترش‌ تمایلات تجددطلبانه زن ایرانی مهاجر دارد. حال آن كه نوگرایی درایران نوعی انتخاب و چالش‌ در برابر ساختارحاكم به شمار رفته و با دشواری های فراوانی  ‍روبروست. همچنین این واقعیت كه در ایران تجدد ستیزی، ایدئولوژی رسمی دولتی به شمار  ‍می رود، انگیزه ارائه تصویری مدرن از خود در نزد جهانیان را افزایش‌ داده است. اینگرایش‌ به ویژه در میان زنان، به منظور نشان دادن فاصله با حكومتی كه از آنِ خود نمیدانند بسیار نیرومند تر است. این امر همچون مكانیسم دفاعی برای غلبه بر تصویری كه جوامعغربی به یمن انقلاب اسلامی از ایرانیان یافته اند، نقش‌ مؤثری در تمایل هر چه بیشترآنان و به ویژه زنان در جذب ارزش‌ های مدرن داشته است.

  همچنین، این خطر كه مهاجرین ایرانی در واكنش‌ به تبعیض‌ نژادی به فرهنگ سنتی پیشینروی آورند، به مراتب در مردان بیشتر از زنان است. زیرا برای زنان رجعت به فرهنگ سنتیپدرسالار از جذابیت چندانی برخوردار نیست. و بالاخره، برداشت زنان مهاجر ایرانی نسبت به جامعه مدرن، بسته به پیشینه و موقعیت  ‍اجتمایی و سنی اشان متفاوت است. آنان هرچه از سطح تحصیل و اشتغال بالاتر و زمینه روشنفكری  ‍و سكولاریسم بیشتری برخوردار باشند و به لحاظ سنی جوانتر باشند به جذب فرهنگ مدرن تمایلبیشتری نشان می دهند . پژوهش‌ های من در سوئد درباره خانواده های جدا شده و همچنین خانواده هایی كه با یكدیگربه سر می برند نشان می دهد كه در هردو گروه، تمایل به جذب در جامعه جدید و ارزش‌ هایمدرنیته، در زنان به مراتب بیشتر از مردان است (به فصل ششم، هفتم و هشتم  كتاب چالشگری زنان علیه نقش ‌مردان رجوع شود). پژوهش‌ های دیگری درباره ایرانیان مهاجر در جوامع غربی چون فرانسه، انگلیس‌، ‍كانادا، آمریكا و سوئد نیز نشانگر آن است كه زنان ایرانی در مقایسه با مردان از پیشرفتنسبی بیشتر برخوردار بوده اند. (14

  پژوهشی در باره طرز تلقی زنان و مردان ایرانی مقیم ایران و آمریكا در باره سكس‌، كودكو خانواده نشان می دهد كه نه فقط نگاه مهاجرین ایرانی نسبت به مسائل فوق در مجموع آزادانهتر از ایرانیان داخل کشور است، بلكه در مجموع زنان تلقی مدرن تری در مقایسه با مردان دارند. برای مثال مهاجرین ایرانیبه طور عام و مهاجرین زن ایرانی به ویژه، تلقی بردبارانه تر و مثبت تری نسبت به همجنس‌گرایی - كه یكی از تابوهای جنسی در ایران و یكی از حوزه های رویگردانی و هراس‌ تفكرمردسالاری است – از خود نشان میدهند (15).

  همچنین تحقیقات دیگری در هلند و آمریكا نشان می دهند كه برداشت های سیاسی و ایدئولوژیكافراد نیز در میزان انطباق فرهنگی آنان با جامعه و ارزش‌ های نوین مؤثرند. برای مثالاین تحقیقات نشان می دهند كه زنان چپ گرا تمایل بیشتری به ارزش‌ های مدرن نشان دادهو از خودآگاهی جنسی بیشتری برخوردارند (16). به عبارت روشن تر آنان از تمایل بیشتریدر به چالش‌ فرا خواندن نقش‌ مردان برخوردارند  .تغییر در موقعیت زنان ایرانی مهاجر تلاش‌ برای یافتن هویت فردی و چالشگری علیه نقش‌ مردان را به یكی از مهمترین دغدغه‌های ذهنی، به ویژه در بین زنان روشنفكر، تحصیل‌كرده، ‍سكولار و برآمده از طبقه متوسط مدرن شهری بدل كرده است. دقیقاً این گروه از زنان ایرانی‌اندكه در آینده الگوهای زن مدرن ایرانی را تشكیل خواهند داد.

  برزخ هر چند دشوار است، اما ناپایدار و گذراست. كشمكش‌ بین سنت و مدرنیته در ذهنیتزن ایرانی بالاخره به فرجام خواهد رسید. در روندی كه مهم ترین مؤلفه آن چالشگری‌ علیهنقش‌ مردان است. گذر از این برزخ اما آیا به سادگی شدنی است؟ به رغم دشواریهای بسیار، دگردیسی های تاكنونی، بارقه های نویدبخشی از گذار به مدرنیته را نشان میدهند.

 

(توضیح: کتاب چالشگری زنان علیه نقش‌ مردان با ویرایشی کاملا تازه توسط نشر باران ( info@baran.st ) در دست انتشار است. نسخه جدید این مقاله که  در اصل فصلی از کتاب است برای نخستین بار در سایت  ایران امروز  درج شده است).

 

توضیحات و منابع

 

1  ”گفتگو با لوك فری” در نقد عقل مدرن، رامین جهانبگلو، 1376، سپهر اندیشه.  

2 وین هادسن: ”پست مدرنیته و اندیشه اجتماعی معاصر” در پست مدرنیته و پست مدرنیسم، ‍

ترجمه و تدوین حسینعلی نوذری، 1379، نقش‌ جهان، تهران.

3  جمشید بهنام: ”نگاهی دوباره بر مسئله تجدد”، ایران نامه، سال هجدهم، شماره 2، بهار

1379  .

4 ”پروژه ناتمام مدرنیته، گفتگو با حسین بشیریه” در سنت، مدرنیته، پست مدرن، به كوشش‌اكبر گنجی، 1375، نقش‌ جهان، تهران.

5  عباس‌ میلانی: تجدد و تجددستیزی در ایران، 1378، نشر آتیه، تهران.

6 داریوش‌ آشوری: ما ومدرنیت، طلوع آزادی، 1379، تهران.

7 آنتونی گیدنز: تجدد و تشخص‌ ، جامعه - هویت فردی در عصر جدید، ترجمه ناصر موفقیان، ‍

1378، نشر نی، تهران.

8 Bernstein, R.J (1985) Habermas and Modernity. Cambrid Mass.

همچنین رجوع شود به ”گفتگو با هابر ماس ” در نقد عقل مدرن، رامین جهانبگلو، 1376، سپهراندیشه، تهران.

9  ژولین فروند، جامعه شناسی ماكس‌ وبر، ترجمه عبدالحسین نیك گهر، 1362، نشر نیكان، ‍

تهران.

10 Liljestrφm, Rita (1986) ”Individ och paret" Sociologisk Forsknin, N 2.ِ

 11هایده مغیثی: ”زن ایرانی در مهاجرت: جایگزینی مقاومت فرهنگی و تغییر”، جنس‌ دوم، ‍

شماره ششم و هفتم، 13791  .

12علی اكبر مهدی: ”زنان ایرانی، نوگرایی و مهاجرت”، بررسی مطالعات زنان، شماره 2، ‍

تابستان 1998 .

13 Ahmadi, Freshteh and Nader (1995) Iranian Islam and the Concept of the Individual.Dep of sociology. Uppsala University.

 14برای نمونه می توان به ویدا ناصحی: ”نقش‌ زنان در خانواده های مهاجر ایرانی” در

نشریه گفتگو شماره 9 سال 1374، روحی شفیعی: ”وضعیت زنان پناهنده ایرانی در انگلیس”

در نشریه آرش‌ شماره 36 و 37  سال 1994 و منبع شماره 11، 15 و 16 رجوع نمود.

15 Hojat, Mohammad reza and .... (1999) "remarital sexual, child Rearing, and Family Attitudes of Iranian Men and Wome in the United States and In Iran".The Journal of sychology, N1.

 

16 Ghorashi, Halleh (1997) "Shifting and Conflicicting - Iranian Women olitical Activists in Exile" The European Journal of Women,s studies. Vol 4, Issue 3. And:

Shahidian, Hammed (1996) "Iranian Exiles and Sexual olitics: Issues of Gender Relations and Identity" Journal of Refugee Studies, Vol 9, N 1.  

                        

به نقل از  ایران امروز

 

بازگشت به خانه

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com

 

و يا مستقيماً از وسيله زير استفاده کنيد:

(توجه: اين ایميل ضميمه نمی پذيرد)

 

نام شما:

اگر مايل به دريافت پاسخ هستيد آدرس ای - ميل خود را ذکر کنيد:

پيام شما:

بازگشت به خانه

 

New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630