بازگشت به خانه  |   فهرست موضوعی مقالات و نام نويسندگان

 31 مرداد 1383 ـ  21 اگوست 2004

 

خیزش ادیان و پایان سکولاریسم!

مسعود عبدالمحمدی

(نويسندهء نشريهء «پايگاه حوزه»)

 

هنگام سخن گفتن از عوامل قومیتی و دینی در علم جامعه‏شناسی، سؤالی که به ذهن متبادر می‏شود این است که آیا ما به سوی نوعی چالش یا نوعی از مصالحه در راستای تعامل در حرکت هستیم؟ علیرغم آنکه اندیشمندانی چون «مایکل فرانز» عقیده دارند که عنصر دین در جهان امروز به عنوان یک مشکل مطرح می‏شود، اما دیگر اندیشمندان، همچون «جون فول» معتقدند که دین به شایستگی می‏تواند راهی برای مصالحه و وفاق به شمار آید؛ چنان که می‏تواند ابزاری برای چالش و نزاع نیز باشد.

این استاد تاریخ اسلام و جهان در دانشگاه جورج تاون واشنگتن، دیدگاه خود درباره دین را به عنوان یک راه حل و نه مشکل و معضل مطرح می‏کند، و چارچوب دیدگاه خود را براساس نظرات «رودنی استارک» (یکی از شاخص‏ترین علمای جامعه‏شناسی دین) ارائه می‏کند که می‏گوید: «نزدیک به سه قرن، روش و اسلوب علمای اجتماع و اندیشمندان سرشناس غربی، تأکید بر افول دین بوده؛ این اعتقاد رایج بوده است که مدرنیسم و تجدد خواهی محرکی است که به صورت حتمی به دور کردن دین از زندگی و کاستن نقش آن می‏انجامد».

رودنی استارک در جای دیگر می‏گوید: «ناچاریم که پایان یافتن دوره ایمان جامعه‏شناسی به نظریه سکولاریسم را اعلام کرده، اقرار کنیم که این نظریه، فقط برای دوست‏داران آن کارآمدی داشته و پس از سه قرن که از پنهان داشتن آثار آن می‏گذرد، اکنون می‏تواند به زباله دانی نظریات ناکارآمد و شکست خورده سپرده شود».

«جون فول» می‏گوید: ما اکنون شاهد جهانی هستیم که این ایده را که تجدد و مدرنیسم ضرورتاً به دور نگه داشتن دین از عرصه زندگی منتهی می‏شود، قبول ندارد و با توجه به نقش ایالات متحده در امور جهان، باید بپذیریم که تفکر پایان سکولاریسم، یکی از ابعاد روند تجدد به شمار می‏آید و به عنوان یک ایدئولوژی رقيب یا جایگزین مطرح نیست؛ بر این اساس، چه مؤمنان، چه امریکایی‏ها، پروتستان‏ها، کاتولیک‏های اصلاح‏گرا یا متدیست‏ها  (Methodist)، همه باید نقش دین را به رسمیت بشناسیم.

سه عنصر چارچوب دیدگاه «جون فول» را تشکیل می‏دهد که عبارت است از:

1. نخبگان جوامع مختلف در جهان، طی نیم قرن گذشته گفته‏اند که تجدد به معنای پایان یافتن نقش دین به عنوان یک نیروی اثر گذار اصلی در زندگی عمومی نیست و این در نقش خود به معنای آن است که رویکرد سکولاریستی جامعه جزء اصیل روند تجدد و مدرنیته نیست.

2.  روشن است که سیاست‏های جدایی کلیسا از دولت، یا جدایی دین از سیاست، یک بی‏تعهدی دینی نبوده است. یعنی حتی دعوت به سکولاریسم هم در نوع خود، موضع ایدئولوژیکی و دینی داشته است که یک ویژگی موضوعی جدا از ارزش‏های پدید آمده در روند تجدد و مدرنیته نبوده است.

3. در به کارگیری اصطلاحات سیاسی، سکولاریسم چیزی نیست که به عنوان یک جزء طبیعی از روند تاریخی تجدد و مدرنیسم اتفاق بیفتد، بلکه ممکن است ناظر به مدرنیسم باشد؛ چنان‏که به نظر می‏رسد پیوسته یکی از ایده‏های متعدد و رقابتی پیرامون آن چیزی است که شایسته است، جامعه بر اساس آن در شرایط معاصر برپاگردد.

یعنی ما شاهد پایان ایده‏ای هستیم که سکولاریسم در آن از الزامات تحول جوامع نو به شمار می‏آید؛ به عبارت دیگر، در واقع ما شاهد پایان سکولاریسم هستیم.

این وضعیت، بعد مهمی از آن چیزی را نمایان می‏کند که بعضی اوقات به نام خیزش یا احیای دین یا ادیان، در پایان قرن بیستم و آغاز قرن 21 مطرح می‏شود؛ از این رو تفکر سکولاریستی جامعه، در واقع خود جزئی از ایده‏ها و تفکرات متعدد و در حال رقابت موجود است و به سادگی توصیف جامعه‏شناسی علمی آنچه به عنوان حقیقت واقعی نامیده می‏شود نیست.

بنابراین، در طول دو قرن، عوامل مؤثر و نتایج اصلی روند اصلاح در جهان اسلام، بر ایجاد ملت‏ها و دولت‏های جدید متمرکز بود و به زودی این تفکر رایج شد که تجدد خواهی محدوده‏ای از جدایی دین از زندگی عمومی تا پایبندی طرفداران اصلاح و تجدد، که سکولاریسم را در بر می‏گیرد.

مهم‏ترین عنصر برنامه‏های اصلاح و تجدد در دو قرن هفدهم و بیستم، ایجاد انفکاک و جدایی جدی از گذشته (سنت) بود که به عنوان (گذشته) سنتی به شمار می‏آمد و شناخته می‏شد.

این عنصر بر آنچه به عنوان تحقیقات اصلی علوم اجتماعی درباره تعریف تجدد و مدرنیسم، در دهه 50 و 60 قرن گذشته مطرح شده، تأکید کرده است.

یکی از مهم‏ترین تحقیقات پیرامون تجدد که نقش عمده‏ای در تشکیل فهم روندهای آن داشته، کتابی است که به عنوان «سراشیبی جامعه سنتی» توسط «دانیل لرنر»، در دهه 50 به رشته تحریر در آمده است؛ این کتاب دیدگاه روشنی از آنچه به مسائل تجدد مربوط می‏شود، ارائه داده است.

«لرنر» در ضمن بررسی‏های خود در این کتاب، از آنچه خود «انتقالی‏ها» می‏نامد، سخن می‏گوید. در این سیاق، سنتی‏هایی وجود دارند که در زمره کسانی قرار می‏گیرند که دین را یک امر بسیار مهم می‏دانند. دسته‏ای دیگر نتیجه روند تجدد هستند که تجدد طلبان یا مدرن‏ها نامیده می‏شوند و یکی از اعتقادات آنها این است که دین در زمینه عمومی نقشی ندارد و یک امر شخصی است که به زندگی خاص فردی مربوط می‏شود.

وی در توصیف انتقالی‏ها در ترکیه می‏گوید: آنها در پی محرک عقلی (در آگاهی) هستند؛ یعنی دارای یک قدرت شخصی نسبت به شناخت و گشودگی (به سوی دیگران) و ارتباط مستمر و مؤثر هستند؛ در نظر آنها، تعاطی با مشکلات به وسیله سیاستگذاری ممکن است و نه با نماز و دعا.

این تصویری از آن چیزی است که لازم بود یک فرد متجدد به آن معتقد باشد. اما با پایان یافتن این تفکر و رواج تفکری که معتقد است، سکولاریسم جزء اصیلی در روند تجدد است، ما می‏بینیم که بسیاری از تجددخواهان و متجددان در اغلب جوامع نو و تجدد طلب، معتقد هستند که سیاست‏ها، اندیشه‏ها و ترفندها، ضرورتا نمی‏توانند جایگیزینی برای نماز باشند.

در ترکیه معاصر، پس از گذشت نیم قرن از تحقیق «لرنر»، تعداد بسیاری از کارگران، علما و روشنفکران که همگی از متجددان به شمار می‏آیند، احساس نمی‏کنند که باید بین سیاست و نماز دست به انتخاب بزنند؛ بلکه در مقابل، آنها در وضعیتی زندگی می‏کنند که هر دو را در بر می‏گیرد.

در غرب، معمولاً به رهبران تجدد در جهان اسلام، از خلال آفاق نظریه سکولاریستی سنتی قدیمی نگریسته می‏شد و هنگامی که امریکایی‏ها به جهان اسلام می‏نگریستند، شخصیت‏های قهرمانی را در بین تجدد طلبان لیبرال می‏یافتند. «جون فول» می‏گوید: این مهم است که ما بدانیم، در چارچوب نقش دین در امور جهانی و روند ایجاد جوامع نو، مصطفی کمال پاشا یک نظام سیاسی مبتنی بر این ادعا را بنا کرد که اگر بخواهیم جامعه جدیدی برپا کنیم، چاره‏ای جز دور کردن دین از عرصه زندگی عمومی وجود ندارد.

رضا پهلوی (پدر) در دهه 20 و 30، و محمد رضا پهلوی (پسر) در دهه 50 و 60، مطابق همین چارچوب و سیاست‏های مشابه آن در ایران حکومت کردند؛ البته نمونه‏های دیگری هم در سطح جهان اسلام وجود داشت که به سکولاریسم به عنوان جزئی ضروری از تجدد می‏نگریستند که این خود بیانگر روندهای نوگرای اجتماعی و نیز عمل سیاسی است که در غالب الگوهای آن، کشف حجاب عنصر مهمی از برنامه‏های نوگرایی و تجدد به شمار می‏آمد.

برای مثال، آغاز حرکت جدید زنان در مصر را می‏توان به خاطر آورد که «هدی شعراوی» و «نبویه موسی» در بازگشت از کنفرانس بین‏المللی سال 1923، به صورت ناگهانی، علنی و دراماتیک، پس از پیاده شدن از قطار در ایستگاه راه آهن، در میدان رمسیس قاهره اقدام به کشف حجاب کردند.

آنچه اکنون لازم است به آن اعتراف کنیم این است که تفکری که قائل به جدایی دین از زندگی عمومی برای تحقق تجدد و نوگرایی است، از طریق زندگی و آزمون‏ها و تجارب مردمان بسیاری در کشورهای مختلف جهان، به‏ویژه در جهان اسلام به بن بست رسیده است.

استاد تاریخ دانشگاه جورج تاون می‏گوید: هنگامی که به جهان اسلام در چارچوب انتخاب‏های سیاست امریکایی می‏نگریم، مهم است که این چارچوب فکری وسیع، پیرامون پایان نظریه سکولاریسم را از نظر دور نداریم و این در نوع خود، دارای اهمیت است، زیرا ما مردمانی هستیم که می‏توانیم به طور موثر با آنها در گفت‏وگو و تعامل باشیم؛ چنان‏که «جان لینچوفسکی» بر اهمیت تمرکز آزادی بر اصول اخلاق تأکید کرده، ما نیز نیازمند آن هستیم که این تأکید مهم امتداد و استمرار داشته باشد، تا بتوانیم شاهد آن باشیم که آزادی جهان در پی مبانی و اصول اخلاقی است.

به گفته این استاد تاریخ، اگر سعی داشتیم که ارکان اخلاقی آزادی را در ایالات متحده پایه گذاری و تقویت کنیم، ضرورتا به دنبال هم‏پیمانانی از بین متحدین یا دهریون نبودیم؛ پس اگر در ایالات متحده چنین نمی‏کردیم، چگونه در تعامل با جهان اسلام چنین کنیم؟ و چگونه به جای گفت‏وگو با آنانی که به ارزش‏های اخلاقی و دینی ایمان دارند و به آن پایبند هستند و معتقدند که دین جایگاهی در سیاست‏ها و زندگی عمومی دارد، سلمان رشدی را به عنوان هم‏پیمانی مسلمان و معتدل بیابیم؟

وی به مجموعه‏ای از روشنفکران اشاره می‏کند که به عنوان حلقه‏ای مبتنی بر آگاهی مشترک و ایمان به جامعه اخلاقی مطرح هستند. او در این حلقه، از «آنتونی سولیوان»، تاریخ‏نگار امریکایی و «فهمی هویدی و راشد غنوشی» در مصر و تونس نام می‏برد.

وی همچنین تأکید می‏کند که بسیاری دیگر در جهان اسلام وجود دارند که به عنوان الگوهایی برای اهمیت دین در حوزه عمومی و عقبه‏های تجدد مطرح هستند؛ کسانی چون «انور ابراهیم» در مالزی که میان التزام دینی و نقش رهبری در سیاست عمومی جمع کرد.

این استاد دانشگاه جورج تاون، چنین نتیجه‏گیری می‏کند که زمانی که باید سکولاریسم را به عنوان یکی از ایدئولوژی‏های رقیب براساس ساخت و تعریف دیدگاهی که می‏خواهیم جامعه براساس آن بنا شود، بپذیریم، آن گاه می‏توانیم، بلکه باید هم‏پیمانان مؤثری برای خود انتخاب کنیم؛ پس هنگامی که به سوی جهان اسلام روی می‏آوریم، ناچار نیستیم که فقط با لیبرال‏ها و سکولارهای غیرمؤمن (لاادری‏ها) تعامل داشته باشیم.

در جهان معاصر ما، برخوردها و چالش‏هایی وجود دارد، اما این نزاع‏ها و برخوردها، الزاما همان برخوردی نیستند که «ساموئل هانتینگتون» از آن به عنوان برخورد بین تمدن‏ها یاد کرد؛ به ویژه این برخورد، برخورد بین اسلام و غرب و جنگ بین موجودیت مسلمانان و غیرمسلمانان نیست.

برخورد مهم، در واقع بین آنهایی است که معتقدند، دین دارای هیچ نقشی در جامعه نیست و آنها که به نقش دین اعتقاد دارند؛ بنابراین مسلم است که در این برخورد، برای آنها که عقیده دارند، آزادی حتما باید دارای قواعد اخلاقی مبتنی براصول دین باشد تا قابل دفاع باشد، هم‏پیمانان طبیعی زیادی در سطح جهان اسلام وجود دارد.

برگرفته از سايت «پايگاه حوزه» :

http://www.hawzah.net/hawzah/Magazines/MagArt.aspx?id=26260

 بازگشت به خانه

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com

 

و يا مستقيماً از وسيله زير استفاده کنيد:

(توجه: اين ایميل ضميمه نمی پذيرد)

 

نام شما:

اگر مايل به دريافت پاسخ هستيد آدرس ای - ميل خود را ذکر کنيد:

پيام شما:

بازگشت به خانه

 

New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630