=======================================================
سال دوم ـ
شماره
461 ـ
پنج شنبه 22 اسفند
1387 ـ
12 مارچ
2009
=======================================================
|
بيا، برادر، مال تو،
مثل اينکه رهبری دلش پيش تو است |
موسوی،
كانديداي نظام؟
احمد زيدآبادي
رفع مشكلات ممكن است در دستور كار رهبري نظام باشد كه اين مستلزم
حضور فردي در مقام رياست جمهوري است كه در چند مساله استراتژيك
عملكردي مانند آقاي احمدي نژاد داشته باشد، اما هزينههاي
فراوان ناشي از رفتارهاي خاص او را بر سران نظام تحميل نكند.
اگر ادامه برنامه هستهاي، سياست منطقهاي مبتني بر نفي موجوديت
اسرائيل را در كنار نوعي توجه به اقتصاد خرد و سياست كنترلي در
حوزههاي فرهنگي و سياسي، رئوس برنامههاي مورد توجه رهبري تلقي
كنيم، به نظرم ميرسد افراد ديگري به جز آقاي احمدي نژاد نيز
حاضرند اين برنامه ها را با ظرافت بيشتر و حساسيت برانگيزي
كمتري دنبال كنند. بر اين اساس، بر مبناي برخي اظهار نظرهاي
ميرحسين موسوي ميتوان ايشان را همان فرد مورد نظر دانست.
|
=======================================================
|
=====================
کوتاه و گويا
====================
شهيد مطهري و سکولاريسم
محمد حسن قدردان قراملکى>>>>
در عصر زندگانى شهيد مطهرى، اصطلاح سکولاريسم کاربرد کمترى داشت و
زياد معمول نبوده، شايد يکى از علل آن، تحقّق عملى آن در حکومت
پهلوى بوده است. با اين وجود، استاد به دليل تتبّع و مطالعات خود
در انديشه سياسى و اجتماعى اسلام و غرب، با اين نظريه آشنا بود.
اصطلاح سکولاريسم، در موارد محدود، در آثار قلمى و بيانى استاد به
معناى جدايى دين از سياست و حکومت بهکار رفته است. چنانکه بعد از
تبيين نظريه «همبستگى دين و سياست» سيد جمال الدين اسد آبادى،
مخالف آن را سکولاريسم و «علمانيت» وصف مىکند: «کوششهايى بعدها
متقابلاً از طرف عمال استعمار در جهت جدايى دين و سياست
(سکولاريسم) به عمل آمد که به نام «علمانيت» معروف شد.» ايشان
جدايى دين از سياست را به «بيرون کردن دين از صحنه سياست» تعريف
کرده و آن را جدايى از اعضاى ذاتى و اصلى خود وصف مىکند. «جدايى
دين و سياست - به مفهومى که آتاتورک قهرمانِ آن بود که ترکيه را به
بدبختى کشانيد و به شکلى که در ايران عمل شد - به معناى بيرون کردن
دين از صحنه سياست بود که مساوى است با جدا کردن يکى از عزيزترين
اعضاى پيکر اسلام از اسلام.» تعريف فنىترِ سکولاريسم اين است که
دين تنها به امور عبادى و معنوى منحصر شده است و يا فاقد احکام
اجتماعى و سياسى است يا اينکه احکام اجتماعى دين مانند تشکيل حکومت
توسط پيامبر(ص) نه به عنوان امر دينى که به عنوان امر دنيوى و
اتفاقى صورت گرفته است، اين رويکرد به دين در چهار سده پيش در
ايران آغاز شده بود؛ استاد در آن عصر با نقد اين رويکردمىنويسد:
«من نمىتوانم باور کنم يک نفر در يک کشور اسلامى زندگى کند واين
اندازه از منطق اسلام بى خبر باشد، ما با اين نغمه که اسلام خوب
است اما به شرط اينکه محدود به مساجد و معابد بوده و با اجتماع
کارى نداشته باشد، حدود نيم قرن است که آشناييم.» استاد در ادامه
جملات فوق، خاستگاه سکولاريسم را «جهان غرب» مىخواند. «اين نغمه
از ماوراى مرزهاى کشورهاى اسلامى بلند شده و در همه کشورهاى اسلامى
تبليغ شده است.» «علمانيت» واژگان عربى سکولاريسم است که در
محاورات عربى معادل سکولاريسم به کار مىرود. اين واژه اصطلاح
جديدى است که در ادبيات عرب سابقهاى ندارد. تلفظ اين واژه، دوگونه
- با فتح يا کسر حرف اوّل قرائت شده است، با فتح آن «عَلْمانيت»،
از عالَم به معناى دنيا، مشتق شده است که به معناى دنيوى است. با
کسر آن «عِلمانيت»، از علم اشتقاق يافته که به معناى علم گرايى در
مقابل دينگرايى به کار مىرود.
(آرشيو)
|
=====================
آن روی سکه
====================
مغازله
با اشغالگر؟
سيروس بهرامی
نوشتهء اخير جناب دکتر نوری علا مرا به ياد حافظ و اين بيت
درخشانش انداخت، و از آنجا مرغ فکرم يکباره به کلاس درس فيزيک و
«مثلت آتش» پرواز کرد. «مثلث آتش» بيانگر سه اصل ضروری برای درست
کردن آتش است: اول، سوخت کافی؛ دوم، رساندن سوخت به درجه حرارت
اشتعال، و سوم، رساندن هوا (يا اکسيژن) به سوخت قابل اشتعال. اگر
همين مثلث را در موارد اجتماعی به عاريت بگيريم، متوجه خواهيم شد
که اگرچه زبان آتشين امثال دکتر نوری علا، همچون «ميرابو»، می
تواند مشعلی برای بالا بردن درجهء حرارت باشد ولی، بنظر می رسد
که در اجتماع ما هميشه دو ضلع از سه ضلع اين مثلث کم بوده است!
|
آنکارا با مسجدها و ادارات دولتی اش
بخش دوم فصل هشتم
آندرو مانگو
مطلب اختصاصی سکولاريسم نو
در ترکيه اصطلاح آن است که آدم بايد در مراجعه به ادارات دولتی
با خود «قطب نما» داشته باشد تا بتواند راه خود را از ميان انبوه
نامه پراکنی های دولتی بيابد. هر سندی بايد به امضای چند نفر
برسد، و دواير دولتی پر از آدم هايي هستند که ـ نامه به دست ـ
دنبال نفرات دوم و سوم امضا کننده می گردند. اين ماجرا در
بالاترين سطوح دولتی هم رايج است. دستورات و مقررات صادر شده از
جانب دولت بايد به امضای چندين وزير برسد و غيبت يکی از وزيران،
که حتی ممکن است وظايفش هيچ ربطی به موضوع نداشته باشد، می تواند
کار را به تاخير بيندازد. تازه، پس از گردآوری همهء امضاهای
لازم، احکام دولتی بايد به امضای رييس جمهوری هم برسد.
(پيوند به فهرست
کتاب)
|
|