بازگشت به خانه

دوشنبه 14 شهريور 1390 ـ  5 سپتامبر 2011

 

جنبش سبز مرد - زنده باد جنبش سبز

گفتگو با مسعود نقره کار

گفتگوگر» نشريهء شهروند تورنتو

پرسش: شما در مقاله ها و مصاحبه ها یتان مطرح کرده اید که رژیم اسلامی مرتکب 6 کشتار از دگراندیشان و مخالفان سیاسی و عقیدتی خود شده است، چه ویژگی هایی کشتار تابستان سال 67 را از سایر کشتار ها متمایز کرده است که علاوه برتبلیغ و توجه و تمرکز فراوان روی این کشتاراز آن به عنوان " فاجعه ملی" نیز نام برده می شود؟

پاسخ: حکومت اسلامی کشتار دگراندیشان و مخالفان سیاسی و عقیدتی اش را با نقشه و برنامه ریزی مشخص و حساب شده ، و سیاستی ویژه مرتکب شده است. هر کدام از کشتارهای شش گانه ویژگی های خاص خود را دارند. ابعاد جنایت ها هم در تمامی این کشتار ها فاجعه بار و در سطح فجایع انسانی و ملی ست. کشتار سال 67 را اما ویژگی هایی از سایر کشتار ها ( کشتارهای سال های 58-57 ، سال های 61-60 ، کشتار در خارج از مرزهای جغرافیایی کشور، قتل های زنجیره ای و کشتار فعالان و هواداران جنبش سبز)، تا حدودی البته، متمایز می کند. این ویژگی ها امکان و موقعیتی را سبب شده اند که بتوان بر اساس آن ها پرونده آمران و عاملان این جنایت را به مصداق " جنایت علیه بشریت" در دادگاه های بین المللی مطرح کرد و جنایتکاران را در این دادگاه ها به محاکمه کشاند. البته واقعیت این است که نیروهای مخالف حکومت اسلامی در رابطه با روشنگری و پیگیری سایر کشتار ها و دادخواهی قربانیان و بازماندگان آن ها کم کاری کرده اند که امیدوارم جبران شود.

من به برخی ازویژگی های کشتار سال 67 که سبب شده اند این کشتار به عنوان جنایت علیه بشریت مطرح شود ، اشاره می کنم.

الف : کشتار سال 67 یک نسل کشی بود. قربانیان به عنوان گروه های اجتماعی مشخص و با هویت معین به خاطر نطرات سیاسی و عقیدتی شان اعدام و در گورهای دسته جمعی به خاک سپرده شدند

ب: کشتار 67 یک قتل عام حکومتی ( دولتی) ست . فتوی آیت الله خمینی به عنوان رهبر این حکومت، با آن لحن کینه توزانه و انتقام جویانه و ضد بشری ، سند معتبری برای ارایه به مجامع بین المللی است، سندی که باعث نسل کشی و قتل عام شده است.

ج : قربانیان کشتار سال 67 زندانیان سیاسی و عقیدتی ای را در بر می گرفتند که سال ها در شکنجه گاه ها و زندان های حکومت اسلامی اسیر بودند . این قربانیان هیچ نقشی در رویدادها و تحول های سیاسی و رخدادهای نظامی ای که در خارج از زندان رخ داد نداشتند، و نمی توانستند داشته باشند.بهانه ها و دلایل حکومت اسلامی برای این قتل عام، که در فتوی آیت الله خمینی نیز عنوان شده، غیر مستدل و واقعی نیستند.

د: زندانیان اسیر در بیدادگاه های حکومت اسلامی محاکمه و محکومیت هایی به آن ها تحمیل شده بود. آنان دوران محکومیت خود را می گذراندند و بسیاری از آن ها حتی دوران محکومیت شان به اتمام رسیده بود و در انتظار آزادی بودند. در این قتل عام حکومت اسلامی حتی به قوانین خود پایبند نماند.

ر: دادگاه ها بیدادگاه های تفتیش عقاید بودند .در این بیدادگاه ها اتهام های حقوقی مشخص مطرح نبود .بر بنیان پاره ای مفاهیم دینی مثل نفاق و ارتداد قربانیان به مرگ محکوم شدند. کیفیت محاکمه ها ناعادلانه و مغایر با قوانین بین المللی و حتی قوانین کشوری بودند. محاکمه های 2تا 3 دقیقه ای ، بدون حضور وکیل مدافع ، توام با فریب و شکجنه ی روانی ( و گاه جسمی) قربانی انجام شد.

ز: تعداد قربانیان( حدود 5 هزار نفر) و زمان کوتاه قتل عام ( کمتر از دو ماه)، این کشتاررا در زمره قتل عام های بزرگ تاریخ قرار داده است.

و: به خانواده قربانیان هیچگونه اطلاعاتی در مورد چگونگی محاکمه قربانیان، زمان و نحوه ی اجرای احکام داده نشد، جسد قربانیان به بازماندگان آنان تحویل داده نشد و خانواده ها نیز از محل دفن قربانیان خود بی اطلاع بودند.

 

پرسش: در بیست و سومین سالگرد کشتار جمعی زندانیان سیاسی در سال 67 دست آورد نیروهای مخالف رژیم را در افشای این جنایت چگونه ارزیابی می کنید؟

 

پاسخ: آمران و عاملان کشتار سال 67 قصد داشتند مخفیانه و بدون سرو صداقربانیان را قتل عام کنند. پیش از قتل عام تمامی را ه های ارتباطی زندانیان با خانواده های شان و با خارج از زندان را قطع کردند. به خانواده زندانیان اجازه ملاقات داده نشد و قطع ملاقات ها تا مدت ها بعد از قتل عام ادامه داشت. اعدام های دسته جمعی آنهم در زمانی کوتاه , انتقال اجساد با ماشین های یخچال دار حمل گوشت ، دفن فربانیان در گور های دسته جمعی، و اعلام درون حکومتی مبنی بر این که این کشتار از آن دست خط قرمز هایی ست که احدی حق نزدیک شدن به آن ندارد حکایت از این داشتند که حکومت اسلامی می خواست بدون درد سر و سر و صدا قتل عام را به سر انجام برساند. ملاقات دادن به خانواده ها و تحویل پاره هایی از وسایل قربانیان به خانواده ها و پی بردن خانواده ها به فاجعه ای که بر زندگی شان آوار شده بود، سبب شدند تا این خانواده ها خبر فاجعه را به خارج از کشور برسانند . ایرانیان خارج از کشور نیز بلا فاصله در میان نا باوری و اندوه، یکی از هولناک ترین رویداد های تاریخ را پیشاروی مردمان جهان و مجامع بین المللی قرار دادند . افشاگری ها وروشنگری ها از همان سال 67 آغاز شد، و امروز بر بنای روشنگری ها و تلاش های نیروهای مخالف حکومت اسلامی در خارج از کشور، پرونده این جنایت به عنوان جنایت علیه بشریت دربرابر مردم جهان و مجامع بین المللی گشوده است.

در داخل کشور نیز خانواده ها ی قربانیان، علیرغم فشار هایی که حکومت اسلامی بر آنان روا داشته است، از این فاجعه پرده برداشتند و شجاعانه به دادخواهی و روشنگری بر خاسته اند.

 

پرسش: یکی از موردهای مهم که پس از 23 سال همچنان در هاله ای از ابهام قرار دارد شمار اعدام شدگان سال 67 است گاه آمار از حدود 4هزار تن تا 7 هزار نفر در نوسان است به نظر شما آمار نزدیک به واقعیت کدام است؟

پاسخ: مخفیانه بودن قتل عام و شتابی که جلادان برای محو آثار جنایت خود داشتند سبب شده اند که نتوان آمار دقیقی از تعداد قربانیان ارایه داد. تا کنون حدود 4485 نام ومشخصات اعلام شده است، و این می تواند آمار نسبتا" دقیقی باشد . البته آمارها و ارقام اعلام شده متعددند، برای نمونه از طرف حکومتی یان ارقامی " حدود چند صد نفر تا هزار نفر"، و از سوی برخی سازمان های سیاسی مخالف حکومت اسلامی ارقامی حول و حوش 30 هزار نفر اعلام شده است، به نظر می رسد رقم حدود 5 هزار نفر که مورد تایید بسیاری از جان بدر بردگان از این قتل عام است به واقعیت نزدیک تر باشد.

 

پرسش: شما به مقوله ای به نام جنایتکاران تحصیل کرده در مقاله ای پرداخته بودید. ممکن است در این ارتباط توضیح بفرمائید؟

پاسخ: حکومت اسلامی پدیده ی نمونه واری ست، نمونه ای از نمونه وارگی اش این است که برخی ازشکنجه گران و قاتلانی که در خدمت این حکومت اند تحصیلکرده های امریکا و انگلیس و سایر کشور های اروپایی هستند. خب می دانید که حکومت های توتالیتر و مستبد در سطوح مختلف از تحصیکردگان استفاده کرده اند، و یا تحصیلکردگان فراوانی به عشق جاه و مقام و پول، و حتی اعتقاد و باور سیاسی ، در سطوح اجرایی سیاسی و فرهنگی و علمی و پزشکی در خدمت حکومت های تمامیت خواه و خودکامه بوده و هستند، اما به ندرت شکنجه گر و قاتل تحصیلکرده در این دست حکومت ها وجود داشته است . در حکومت اسلامی اما مسلمانان تحصیلکرده و دانشگاهی به شکنجه گری و قتل نیز از برای اسلام عزیز و حفاظت از بیضه ی اسلام روی آورده اند( مثل سعید امامی و سید کاظم کاظمی وجواد لاریجانی و....) . من در چند مقاله به این دست جنایتکاران پرداخته ام ، و در آینده نیز به نمونه های دیگر خواهم پرداخت .

 

پرسش: فکر می کنید ایران امروز در گستره ملی ظرفیت دمکراسی پذیری دارد؟

پاسخ: به نطر من ظرفیت دموکراسی پذیری در جامعه ی ما با میزان فاصله گیری حکومت ( و سیاست) از مذهب یا دین نسبت مستقیم دارد. در جامعه ی ما تا هنگام که مذهب ( به ویژه تشیع ) در حکومت ( و سیاست) نقش ایفا کند روی دموکراسی نخواهیم دید. علاوه بر نقش مذهب ( و دین) و ساختار دینی و مذهبی، ساختار فرهنگی و توسعه نیافتگی سیاسی و عدم رشد جامعه مدنی ظرفیت دموکراسی پذیری در جامعه را کم کرده اند . به احتمال می باید به همین دلایل و برخی دیگر از ویژگی های بافت و ساخت اقتصادی واجتماعی جامعه مان باشد که علیرغم تلاش ها و جانفشانی های بخش هایی از جامعه، و نیز جنبش های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی برای دستیابی به دموکراسی، هنوز به جایی نرسیده ایم .

 

پرسش:  لطفا کمی در مورد مشخصه های دمکراسی بگویید و نیز مسائلی را که ممکن است جلوی دمکراسی فرضی در ایران را سد کند، برشمرید

پاسخ: من آن تفسیر و تعبیری را قبول دارم که مشخصه ی دموکراسی را نظام سیاسی و اقتصادی، و روش زندگی ای می داند که در آن همه ی حقوق سیاسی و اقتصادی و مدنی و اعتقادی ( مذهبی و غیر مذهبی) رعایت و تامین شود.آزادی های اجتماعی و فردی افراد جامعه محترم شمرده شود. بحث مشارکت سیاسی احاد ملت و رقابت آزاد سیاسی، انتخابات آزاد و حکومت اکثریت هم قبول، اما پذیرش و رعایت حقوق اقلیت و تحمل دگراندیشی و مخالفت مهمترین مشخصه ها ی اش باشند .

البته می دانید که الا ماشاء الله در باب مشخصه های دمکراسی نوشته وگفته شده است و دموکراسی هم در میهن ما سرنوشت اشعار حافظ را پیدا کرده است ، هر از چند گاهی تفسیر ها و تعابیر گونه گون در باب مشخصه ها منتشر می شود و کار به آنجا رسیده است که مشخصه های دموکراسی از دیدگاه " امام خمینی" منتشر شده است و از قول این موجود هم حق آزادی یکی از مشخصه های دموکراسی اعلام شده است . می بینید! آیت الله خمینی هم در باب آزادی و مشخصه های دموکراسی سخن گفته است ، در واقع کاری کرده است که اگر آدم بخواهد در باره مشخصه های دموکراسی حرفی بزند دچار شرمندگی و عذاب وجدان شود .

در مورد موانع و سد های راه دستیابی به دموکراسی می باید این عوامل را در سطوح مختلف بررسید، من به برخی از این سطوح اشاره می کنم :

الف - در سطح حکومتی . در شرایط کنونی حکومت اسلامی به عنوان استبداد دینی متمرکز و تمامیت خواه ، بزرگترین مانع در راه تحقق دموکراسی در میهنمان است . همین جا بگویم که نهاد مذهب ( دین) در میهنمان همیشه دستی در حکومت داشته و بر میزان جباریت نطام های سیاسی افزوده است ، این نهاد در جامعه ی ما سبب ساز بروز عدم تحمل دگر اندیشی و مخالفت شده ونقش آزاده و آزادی کشی ایفا کرده است . تلاش "روشنفکران دینی " برای اصلاح این مذهب اگر به جایی برسد کمک بزرگی برای بر داشتن این مانع و سد خواهد بود.

ب- در سطح مخالفان و اپوزیسون حکومت ها . اپوزیسیون های حکومت های خودکامه در میهنمان خود به عنوان سد راه دموکراسی در میهنمان عمل کرده اند( عمل کرده ایم) . مخالفان حکومت ها ی خودکامه و ضد دموکراتیک در جامعه ما عالبا" خود نیز غیر دموکراتیک بودند و ( هستند) و این نیز خود مانعی در راه دستیابی به دموکراسی بوده و هست.

 

ج - در سطح جامعه نیز پاره ای از عناصر ساختار فرهنگی و ساختار دینی ( مذهبی) موانع راه دستابی به دموکراسی بوده و هستند، وجود پدیده ی عدم تحمل دگراندیشی و مخالفت سیاسی و عقیدتی و مسایلی مثل ویژگی های جفرافیایی، نقش بیگانگان( فاکتور های جهانی) در جامعه و.... نیز د رزمره ی این موانع اند.

د: برخی از ویژگی های شخصیتی، روانی و رفتاری روشنفکران سیاسی، فرهنگی و فلسفی نیز سد راه رسیدن به دموکراسی در میهنمان هستند . برای نمونه به بی تعادلی ، حس ممتاز بودن و خوشیفتگی بدخیم تا حد در غلطیدن به خود محوری و خود حق بینی و خود خواهی بیمار گونه همراه با گروه گرایی و فرقه گرایی و........ می توان اشاره کرد

 

پرسش: بخشی از اپوزیسیون معتقدند که به هیچ عنوان جمهوری اسلامی قدرت اصلاح پذیری ندارد و با براندازی موافقند و بخشی دیگر اصلاح پذیری را همچنان محتمل می دانند و به همین دلیل با رفرم موافقند، تا چه حد فکر می کنید این دو بخش بتوانند از مرحله شعار و خائن و خادم خواندن یکدیگر دور شوند و به عنوان دو نیروی مسئول و جدی اپوزیسیون آمادگی ایجاد یک بحث و گفت و گوی زنده و خلاق را داشته باشند؟

پاسخ: سالیانی ست که در باب نزدیکی نیرو های مخالف حکومت اسلامی، حتی در حد دیالوگ، بحث و گفت و گو شده، ومی شود اما در عمل نمره ی همه ی ما (اپوزیسیون را عرض می کنم) در این رابطه صفر است. در باب دلایل عدم موفقیت در این عرصه هم آنقدر نوشته و گفته و فلسفیده شده که واژگانی مثل خائن و خادم، خود محوری و خودحق بینی ، فرقه گرایی و گروه گرایی، اتحاد عمل و شورا و جبهه و وحدت و... و ده ها واژه و مفهوم و مقوله ی دیگر در این راستا از دست جریان های اپوزیسیون حکومت اسلامی ذله شده اند! خیلی ها هم هی دم از عدم آمادگی شرایط عینی برای نزدیکی نیرو های " جگر زلیخایی" اپوزیسیون می زنند ، که به نظر من درست نیست و اشکال در ذهنیت این نیرو ها و ویژگی های شخصیتی و روانی ( و رفتاری) افراد شکل دهنده ی این نیروها به ویژه رهبران شان است. متاسفانه خود محورترین ها و فرقه گراترین ها نیز بهترین استاتید نقد خودمحوری و فرقه گرایی شده اند.

اما در مورد آن " دو بخش" که اشاره کردید به گمان من قضیه کمی متفاوت است چرا که بخشی از" اصلاح طلبان"، در زمره ی اپوزیسیون حکومت اسلامی قرار نمی گیرند، این بخش می خواهد همین هیولا حکومت کند اما با اصلاح و دوتیغه کردن شوارب و روی چانه و زیر گردن اش، تا شاید بتوان در هییبت انسان قالب اش کرد. خب این بر داشت از اصلاح و رفورم کار نزدیک شدن و بحث و گفت و گوی زنده و خلاق را کمی مشگل تر می کند. بحث بر سر پذیرش رفورم و اصلاح نیست ، کدام اهل سیاست را سراغ دارید که مخالف اصلاح و رفورم باشد؟ من که کسی را نمی شناسم. بحث بر سر این است که چگونه رفورم و اصلاحی ، و با کدام هدف و چشم انداز. من خودم موافق رفورم و اصلاح هستم اما با چشم انداز یک تغییر ساختاری و بنیادی و انحلال حکومت اسلامی و جایگزینی یک الترناتیو دموکراتیک به جای آن . و چه انسانی و آرمانی خواهد بود که این امر مسالمت آمیز و بدون خشونت و بدون ریختن یک قطره خون حتی از دماغ حکومت گرانی که سبب ساز اصلی خشونت هستند ، صورت پذیرد. ضمن اینکه به یاد بیاورید که این" اصلاح طلبان" بودند که روزهای آغازین جنبش سبز- که یابو ورشان داشته بود- انحصار طلبانه بساط خط و خط کشی پهن کردند واز راندن دیگران از صفوف شان دم زدند. با این حال من آرزو می کنم شرایطی مهیا شود که با همین دست جماعت هم بتوان متمدنانه به گفت و گو و بحث و تبادل نظر نشست و برای بر چیدن بساط خودکامگی همکاری و هماهنگی کرد.

 

پرسش: جنبش سبز امروزه در چه مرحله و جایگاهی قرار دارد؟

پاسخ: اگر منظور از جنبش سبز آن جنبش سبزی ست که سبزیت اش را به سبزعلوی ربط دادند و آرمان اش را هم بازگشت به "دوران طلایی امام خمینی" اعلام کردند، به نظر من آن جنبش مرحوم شده است. آن " دوران طلایی"، به عنوان دوران جنون و توحش و جنایت و ویرانگری، به نام آیت الله خمینی ثبت شده است و بخش آگاه جامعه نیز هنوز بهت زده و ناباورانه با کابوس های آن دوران شکنجه می شوند. جنبشی که استراتژی اش بازگشت به چنان دورانی بود، طبیعی بود که سخن سرایی اش درباره مفاهیمی مثل آزادی و دموکراسی و مدنیت و حقوق بشر نیز ساده لوحانه (و تا حدودی فریبکارانه) جلوه کند، چنین جنبشی خودش نخستین فاتحه خوان گور اش بود. (که البته آقایان موسوی و کروبی هم با اندکی شرمندگی در این فاتحه خوانی شرکت کردند). بنابراین به نظر من آن جنبش سبز به دلیلی که اشاره کردم مرد. اما جنبش سبز زنده است، جنبش سبزی که جنبشی ضد دیکتاتوری، آزادیخوانه و فرا مذهبی و فرا ایدیولوژیک است، جنبشی که رنگین کمانی از دیدگاه ها و نظرهای سیاسی و عقیدتی متنوع و متکثر، و برایند جنبش های گونه گون سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، مذهبی (دینی) و قومی بوده و هست. این جنبش زنده است، آتش زیر خاکستر است که سرکوب وحشیانه آن را به مرحله ی شکست و عقب نشینی موقت کشانده است.

 

پرسش: تازه ترین کتاب شما، کتابی ست دو زبانه برای گروه سنی 8 تا 100 سال با عنوان"دنیا خانه ی من است". ممکن است توضیح دهید، این چه کتابی ست که چنین گروه سنی بزرگی را پوشش می دهد؟

پاسخ: در تعیین این گروه سنی البته اندکی طنز و شیطنت هم هست اما به گمان من موضوع داستان برای گروه های سنی مختلف قابل فهم و فکر است.

این داستان حکایت کودکانی ست که خانواده آنان ازکشورهای مختلف جهان به امریکا مهاجر ت کرده اند. این کودکان که در امریکا متولد شده اند بعد از گفتن در باره خانواده ها و کشورهای شان- البته همراه با دوست امریکایی شان- به این نتیجه می رسند که دیگر در صحبت هایشان از کشورهای شان کمتر حرف بزنند و اگر کسی در باره ملیت شان پرسید بگویند؛ اهل دنیا هستند و دنیا خانه ی آن هاست.

 

پرسش: شما در عرصه های مختلف ادبی و سیاسی کار کرده و کتاب ها و مقاله های بسیار نوشته و منتشر کرده اید. خودتان مسعود نقره کاررا بیشتر دلبسته کدامیک می دانید؟

پاسخ: من دلبسته ی ادبیات هستم که بیشتر از جنس انسان و عشق است، و آدمی را حتی آنجا که از نفرت و مرگ می گوید به عشق و زندگی نزدیک می کند. سیاست بسان وظیفه و مسؤلیت با من است. ادبیات عشق من است. سیاست آدمی را دنده پهن و پوست کلفت و بی رحم می کند, کاری که از عهده ادبیات بر نمی آید.ایکاش سیاست مان عین ادبیات مان می بود!

 

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

newsecularism@gmail.com