بازگشت به خانه

نوشته های هفتگی

الاهه بقراط

جمعه 19 فروردين 1390 ـ 8 آوريل 2011

 

 

الگوهای فروپاشی و اپوزیسیون‌ها

الاهه بقراط

پس از فروپاشی‌های مسالمت‌آمیز و «مخملین» نظام‌های موسوم به «سوسیالیسم عملا موجود» در اروپا و در رأس آنها فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی، با فاصله یک نسل، نوبت به کشورهای اسلامی و عربی در خاورمیانه رسید.

تروریسم اسلامی در واقع پاسخی پیشگیرانه به همین تغییر و تحولات بود. پاسخی که نمی‌تواند از پیشرفت روند دمکراسی جلوگیری کند لیکن می‌تواند آن را گاه به شدت کُند و حتا منحرف سازد به ویژه در کشورهایی که بدون تروریسم و اسلام‌گرایی نیز به خودی خود با مشکلات فرهنگی و اجتماعی بسیار برای تحقق دمکراسی روبرو هستند.

 

نوعی از الگو

با یازده سپتامبر 2001 اما نوعی از الگوی فروپاشی متفاوت از کشورهای بلوک شرق شکل گرفت. الگویی که نه فقط تنها با دخالت نیروهای خارجی ممکن می‌بود، بلکه استقرار قدرت جایگزین نیز بدون آنها ممکن نمی‌شد. حمله به افغانستان و تغییر وضعیت سیاسی در آنجا به دلیل تبدیل شدن آن کشور به کُنام طالبان و القاعده و با کسب مشروعیت از سوی جامعه جهانی و  افکار عمومی صورت گرفت و صدام حسین تشخیص نداد با جغرافیایی که پس از فروپاشی اتحاد شوروی به مثابه متحد استراتژیک عراق در آن دوران شکل گرفته است، او نه به دلیل تسلیحات اتمی، که نداشت، بلکه به دلیل پیشینه جنگ‌افروزانه و سلطه‌جویانه‌اش اتفاقا ضعیف‌ترین حلقه‌ پس از طالبان بود که می‌توانست گسسته شود، و شد.

اینک نیز قذافی «دیوانه» (محمد رضا شاه پهلوی و مطبوعات ایران پیش از انقلاب اسلامی او را چنین می‌نامیدند) در توهمی باورنکردنی، با پیشینه‌ای که هیچ جای دفاع از او باقی نمی‌گذارد و با اقدام غیرانسانی بمباران مردم که بهترین دستاویز را در اختیار جامعه جهانی قرار داد، ترجیح داد کشورش از الگوی فروپاشی افغانستان و عراق پیروی کند.  نشست لندن که روز 29 مارس با شرکت وزرای خارجه چهل کشور جهان برگزار شد تا در یک اقدام نه چندان رایج، درباره «اپوزیسیون» لیبی تصمیم بگیرد، به منظور تعیین قدرت جایگزین تشکیل شد.

تجربهء افغانستان، عراق و لیبی یک بار دیگر نشان می‌دهد هنگامی که قدرت‌های حاکم، جامعه را سرکوب می‌کنند و مانع آن می‌شوند که نیروهای اجتماعی به طور متشکل در سرنوشت سیاسی و اقتصادی کشور نقش داشته باشند، آن وقت حتا اپوزیسیون‌اش نیز از سوی دیگران تعیین می‌شود!

این همان واقعیتی است که من در تمام این سال ها تا توانسته‌ام، تکرار کرده‌ام: اگر ما، ما به مثابه یک ملت، نتوانیم خودمان اقدام کنیم و هدایت روند تغییر و تحولات سیاسی ایران را در دست بگیریم، آنگاه دیگران، بیگانگان، کشورهای خارجی، جامعه جهانی، هر چه که می‌خواهید اسمش را بگذارید، برای ما تصمیم خواهند گرفت! چرا؟ زیرا جهان، نه اینکه تحمل سرکوب مردم و انسان‌هایی را که در محدوده یک کشور زندگی می‌کنند نداشته باشد. نه! ثابت شده که این تحمل را دارد! بلکه توان پذیرش انسداد مداوم سیاسی و اقتصادی آن هم در منطقه مهمی مانند خاورمیانه را ندارد. دیر یا زود این انسداد به مانع تبدیل خواهد شد و کسانی را که در از میان برداشته شدن آن ذینفع هستند وا خواهد داشت تا به هر شکلی که می‌توانند آن را از میان بردارند.

اینکه کدام رویداد حتا ساده چگونه به نیروی محرکه و جرقه یک اقدام بزرگ تبدیل شود، نه کسی می‌داند و نه در دست کسی است که آن را تعیین کند. نکتهء مهم‌تر از آن اما آمادگی اپوزیسیون جهت واکنش مناسب در زمان مناسب است.

 

نوعی از اپوزیسیون

اگر جامعهء جهانی برای اثبات تسلیحات اتمی صدام حسین به چند سالی وقت و برو و بیا نیاز داشت و سرانجام نیز حوصله‌اش سر رفت و ترجیح داد بلوف او را باور کند، رویدادهای مصر و تونس و یمن و دیگر کشورهای عربی (گذشته از جنبش ریشه‌دار دمکراسی در ایران) بهترین دلیل برای مقابله فوری با اقدام قذافی در بمباران مردم لیبی شد. بعید به نظر می‌رسد بدون پشتوانه تغییرات مصر و تونس، سازمان ملل می‌توانست با این یکپارچگی به تصویب قطعنامه یک حمله نظامی برسد و با وتوی روسیه و چین روبرو نشود. این دو نیز در یافته‌اند تغییر و تحولاتی که کشورهای اسلامی و عربی دیر یا زود با آن روبرو می‌شدند با مخالفت و وتوی آنها متوقف نخواهد شد.

در این میان حلقهء جمهوری اسلامی که به نظر می‌رسید با ماجرای افغانستان و عراق چه بسا محکم‌تر شده باشد (هم خودش به شدت میل داشت که چنین به نظر آید و هم برخی سیاستمداران و تحلیل‌گران آن را چون چماق بر سر غرب و به ویژه آمریکا می‌کوبیدند) نگو که از درون چنان زنگ زده که گسستن‌اش نه یک موضوع ماهوی بلکه تنها مربوط به زمان است.

آنچه اما سبب نگرانی است، دیوانگی زمامداران جمهوری اسلامی است که از نظر ایدئولوژی سیاسی دارای بنیادهای طالبانی است، از نظر اتمی بر بلوف‌های صدامی تکیه دارد و از نظر توهم محبوبیت در میان مردم همانا برادر دوقلوی قذافی است. به دیگر سخن، آنچه «خوبان» همه دارند، رژیم ایران یک جا دارد!

و آنچه اما سبب امیدواری است این است که برعکس آنهای دیگر، ایران کمبود اپوزیسیون ندارد! جمهوری اسلامی با وجود سرکوب خونین و گسترده‌ای که از همان روز تأسیس خود به راه انداخت، نه تنها  نتوانست هیچ حزب و گروهی را ریشه‌کن کند، بلکه حتا بر شمار انواع دیگری از آنها افزوده شد و با گسترش تکنولوژی ارتباطات، به شکل شبکه‌های اجتماعی نیز شیوع پیدا کرد. امروز در ایران هر آن کسی که به نوعی وابسته و دلبسته رژیم نیست، به شکلی زیر فشار قرار دارد و اگر هم فعال نباشد، به طور بالقوه اپوزیسیون رژیم به شمار می‌رود. حتا درون خانواده‌های دلبسته و وابسته به رژیم نیز، نسل‌های جوان راهی متفاوت در پیش می‌گیرند. مخالفت با جمهوری اسلامی به یک اپیدمی تبدیل شده که با هیچ سرکوبی نمی‌توان آن را قرنطینه کرد، و درست از همین رو رابطهء بین نوعی از فروپاشی و نوعی از اپوزیسیون اهمیت اساسی می‌یابد.

این اپوزیسیون گسترده و عملاً موجود در ایران می‌تواند در نوع فروپاشی نظام جمهوری اسلامی نقش تعیین‌کننده بازی کند و احتمال هرگونه دخالت و حمله خارجی را، که طرفداران معینی در میان گروه‌های مختلف سیاسی دارد، به ویژه آنهایی که یا می‌خواهند یک‌ تنه حکومت کنند و یا در پی «جمهوری‌‌های مستقل» به ریاست جمهوری خودشان هستند، دور سازد. اپوزیسیونی که اگر در افغانستان و عراق و لیبی وجود می‌داشت، چه بسا این کشورها راهی کمتر دردمند و با ثبات‌تر را در پیش می‌گرفتند چرا که نهایتا ثبات دو نوع بیشتر ندارد: یا با زور اسلحه، که پایدار نمی‌ماند، یا با تدبیر دمکراسی که تداوم و پایداری، سرشت آن است.

اینکه احزاب و شخصیت‌های سیاسی اپوزیسیون ایران بتوانند از بخت وجود خود برای بهره ‌برداری از فرصتی استفاده کنند که ما هم اینک به سوی بزنگاه‌های تعیین‌کننده‌اش پیش می‌رویم، از یک سو بستگی به اتحاد عمل آنها برای کمک به فروپاشی رژیم و همزمان جذب نیروهای آن (که عملاً در حال صورت گرفتن است) و از سوی دیگر، انزوا و طرد سیاست‌های موسوم به «اصلاح‌طلبانه» دارد. سیاست ‌های مبتنی بر پروژهء امنیتی «اصلاح» هر بار با ربودن آرا و اعتراض مردم، زیر پوشش‌های مختلف و به بهای سنگین هارتر شدن رژیم و ادامه جبران ناپذیر فلاکت اقتصادی و انحطاط فرهنگی و حذف و کشتار سیاسی، تنها به بقای جمهوری اسلامی یاری رسانده است بدون آنکه منشا حتا اندکی «اصلاح» در آن شده باشد!

در این میان رضا پهلوی به مثابه مهم‌ترین و شناخته شده ترین شخصیت سیاسی می‌تواند نقش تاریخی در پیوند فروپاشی از درون و به دست خود ایرانیان و شکل‌گیری یک اپوزیسیون ملی و دمکرات بازی کند. هواداران وی و کسانی را که گمان می‌کنند او می‌تواند نقش اساسی در این گذار تاریخی بازی کند، علاوه در میان جوانان می‌توان از دو زاویه متفاوت در میان نظامی‌های میهن‌دوست، حتا سپاه، و هم چنین روحانیتی یافت که شاهد ارج از دست رفته خویش است. این هر دو با رضا پهلوی، به دلایل تاریخی و قابل درک، بیش از هر  نیروی دیگری احساس نزدیکی و داشتن منافع مشترک در زمینه حفظ تمامیت ارضی و حفظ منافع دین و روحانیت  می‌کنند.

من در سال‌های گذشته بارها در بارهء نقش رضا پهلوی به عنوان یک «فرصت» و به مثابه مهم‌ترین ظرفیت و امکان «تغییر در ایران به دست خود ایرانیان» نوشته‌ام و باز خواهم نوشت با این تأکید دوباره که: اگر ما تصمیم نگیریم، دیگران برای ما تصمیم خواهند گرفت! برای اینکه خود ایرانیان بتوانند برای ایران تصمیم بگیرند، لازم است نوع فروپاشی از سوی اپوزیسیون ایران تعیین و پیش برده شود و نه اینکه آنقدر منتظر ماند تا دیگران، یعنی خود جمهوری اسلامی و کشورهایی که دیر یا زود سود قاطع خود را در از میان برداشته شدن آن خواهند یافت، در یک روند مشترک که در دشمنی آنها با یکدیگر شکل می‌گیرد، آن را به ایران تحمیل کنند.

1 آوریل 2011

 

برگرفته از کیهان لندن

www.kayhanlondon.com

www.alefbe.com

https://newsecul.ipower.com/

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com

 

 

New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630